eitaa logo
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
644 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
45 فایل
༻﷽༺ گفتم: دگࢪقݪبم‌شۅق‌شهادت‌نداࢪد! گفت:) مࢪاقب‌نگاهت‌باش♥️🕊 شرایطمون:↯ @iaabasal شَھـٰادت‌شوخۍٓ‌نیسٺ‌؛قَلبٺ‌رابو‌میکُند بو؎ِ‌دُنیـٰابِدهَد‌رھـٰایَٺ‌مۍ‌کُند:)!🥀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸 🌼 ༻﷽༺ 🥀تلنگرشهید 🥀 خیابونا شلوغ بود....باالخاره بعد نیم ساعت رسیدم...با لبخند زنگ رو زدم و منتظر شدم باز کنن. ****** شب برگشتم خونه...اطراف رو نگاه کردم...بدجور سوت و کور بود...دیگه داشتم توی این سکوت دیوونه میشدم...چند دفعه زد به سرم برم با مامان اینا زندگی کنم ولی خوب اینجا پر از خاطرات مامان و بابا بود...نمیتونستم همینجوری ولش کنم. کالفه رفتم باال و لباسامو عوض کردم...گوشی رو برداشتم و به نرگس زنگ زدم...بعد چند بوق صداش به گوشم خورد -بله؟ -سالم خوبی نرگسی؟ -سالم ممنون عزیزم تو خوبی؟چخبر؟ -مرسی سالمتی میگم عزیزم؟ -باز چی میخوای تو؟ -شب میای اینجا من تنهام. -وایسا به مامانم بگم بعد چند لحظه صدای بلندش که داشت مامانشو خطاب میکرد رو شنیدم...خوش به حالش!االن کسی رو داشت باهاش حرف بزنه...ازش اجازه بگیره...تنها نباشه...ولی من چی؟یه دفعه یاد حرف های اون پسره افتاد...یاد حضرت زینب...یاد طاقت و صبرش. در کمال تعجب و ناخودآگاه گفتم -خدایا شکرت خودم از حرفم تعجب کردم...اولین بار بود همچین چیزی میگفتم. صدای شاد نرگس مانعی برای ادامه تفکراتم شد. -وای دنیا مامانم اجازه داد االن اومدم بای. اصال به من اجازه حرف زدن نداد و قطع کرد. لبخند زدم اینم از دوست ما...نشستم رو کاناپه...تی وی رو روشن کردم و مشغول زیر و رو کردن شبکه ها شدم. نیم ساعت بعد نرگس رسید...همون اول با کلی سر و صدا مانتوش رو در آورد...با کلی سر و صدا و خنده رفتیم توی آشپرخونه نرگس-خوب حاال چی درست کنیم؟ در یخچال رو باز کردم...یه نگاه کلی بهش انداختم. -املت چطوره؟ دستاشو زد بهم و گفت -ایول عالیه. اومد منو زد کنار و خودش چند تا گوجه گذاشت توی ظرف. -تو اینا رو خورد کن منم بقیه کارا رو میکنم 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿@azshoghshahadat🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌼 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸 🌼 ༻﷽༺ 🥀تلنگرشهید 🥀 -خاک تو سرت خندیدیم و مشغول کار شدیم بعد نیم ساعت آماده شد. با صدای نرگس دست از خوردن کشیدم. -دنیا میگم چیزه -چیه؟ -واسم خاستگار اومده. لبخند اومد رو لبم...فکر کن نرگس ازدواج کنه...بد بخت پسره...لبخندم تبدیل به قهقه شده بود. -حاال کی هست این داماد خوشبخت؟ -کنایه نزن -وا من کجا کنایه زدم؟ -واال تو همیسه میگفتی داماد بدبخت،خوب حاال اینارو بیخی اگه گفتی پسره کیه؟ کمی فکر کردم...آخرین دوست پسرش که رفت خارج و هیچ وقت هم بر نمیگرده...عاشق کسی هم که نبود. -نمی دونم کی؟ -فرید. با حیرت گفتم -دروغ؟ در حالی که لقمه رو تو دهنش میذاشت گفت -جون تو خوب حاال میخوای قبول کنی؟ چشماشو دوخت تو چشمام...تو نگاهش سردرگمی بیداد میکرد. -نمیدونم گیج شدم مامان بابا میگن قبول کن ولی... -ولی چی؟فرید که پسر خوبیه -خوب به خاطر اون شایعه ای که واسه تو درست کرد پریدم وسط حرفش -توی اون قضیه که فرید تقصیری نداشت. -یعنی تو هم میگی قبول کنم؟ -آره ولی نه به این زودی یکم ناز الزمه. -اون که بله. ********* توی همون مکانی بودم که شب اول پسره رو دیدم...دوباره همون صداها...ترس همه وجودم رو فرا گرفته بود...چرخیدم تا پسره رو پیدا کنم..نبود...صدای یه نفر از پشت سرم شنیدم. -آهای دختر تو اینجا آب ندیدی؟ برگشتم به سمتش ولی با دیدن سر و وضع مردی که پشت سرم بود،جیغی کشیدم و یک قدم به عقب رفتم. لباسای کهنه و پاره...صورت و داستاش پر از چرک ...موهاش به هم ریخته بود...دوست داشتمپسره رو صدا کنم ولی هیچ اسمی ازش نمیدونستم...دویدم و از اون مرده دور شدم. -سالم -سالم آقا کجا بود؟ -چیزی شده؟ -هیچی نشده فقط داشتم میمردم از ترس لبخندی زد -خوب ببخشید یه لحظه رفتم تو شک...گفت ببخشید اون به خاطر چیزی که اصال در اون نقشی نداشت از من عذر خواهی کرد. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌿@azshoghshahadat🌿 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌼 🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| از خدا پرسیدم.... پرسیدم چرا فاسد ها خوشگل‌ ترن؟! چرا آدمای الکلی و سیگاری باحال‌ ترن؟! چرا با اونایی که دیگران رو مسخره می‌کنن بیشتر به آدم خوش میگذره؟؟ چرا اونایی که خیانت می‌کنن، تهمت میزنن، غیبت می‌کنن، دروغ میگن موفق‌ ترن؟! چرا همیشه بدا بهترن!؟ پرسید: …. پیش من یا پیش مردم؟ دیگه چیزی نگفتم😊♥️ حواست‌به‌خدا‌باشہ‌نہ‌خلق‌خدا🙄🌿
بـدانـکـه در پـس سـیاهـی چـادرت❗️ ❣غـربت زهـرا(س) را در کـوچـه هـای مـدیـنه،💔 ❣صبـر زیـنب(س) را درکـربـلا 💔✨ ❣شیـدایـی رقیـه را در خـرابـه ی شـام 💔 ❣و تمـام شیعـه و مـظلومیـت آن را مـی تـوان دیـد. . . 🌹و تـو نیـز بـه خـود بـبال کـه عـالـمیان تـو را در ایـن لبـاس رزم و مـبارزه در انتـظار و قـیام مـهدی (عـج) نـظاره گـر خـواهنـد بـود...🙃 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج ‌•.•┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.. اگه میخوای بدونے زمانِ میتونے با باشے یا روبه رویِ ایشون باشے؛کافیه رجوع ڪنے به خودت تا ببین چقدر میتونے با نفست‌مبارزه‌کنے ایمان ما به چادر و تسبیح نیست ایمان ما وقتے نابه ڪه جلویِ گنـاهانمون رو بگیریم💔:) •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷از‌شوق‌شھادٺ🌷
#تَــݪَنـگُــر‌.. اگه میخوای بدونے زمانِ #ظهور میتونے با #امام_زمان باشے یا روبه رویِ ایشون باشے؛کا
+ یه منتظࢪ واقعی جمعه که میشه ... یه نگاه به هفته‌ای کھ گذروند میکنه، ببینه کدوم کاࢪش به امام‌ زمانش نزدیکش کرده؟! کدوم ڪارش امام زمآنشو رنجونده؟! میشینه حساب‌کتاب میکنه استغفار میکنھ بخاطر ࢪنجش‌ها… طلبِ توفیقِ مضاعف میڪنه برا نزدیڪ شدن‌ها... •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
•┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
{°❤️🔗°} ღـو☘️ ازمیان‌همه‌شغل‌هاےجهان...🌱 عاشقـےرا‌برگزیدم... که‌شغلےتمام‌وقت‌است... کارفرمایـےبه‌جزخداوندندارم... و‌همکارم‌بادرخت‌که‌می‌روید...🥀 وباخورشیدکه‌می‌تابد... وبازمین‌که‌می‌گردد.... همه‌روزها،روزعشق‌است…🦋•• و‌نه‌پنجشنبه‌هاتعطیلم... ونه‌جمعه‌ها... شغلم‌حقوق‌ثابتی‌ندارد...🔗🎈  بیمه‌وبازنشستگے؛... اماتابخواهی‌مزایادارد... وچه‌مزیتی‌ازآن‌بالاتر... که‌کارمندکوچکی‌باشی... درسازمانی‌که‌خدا،اداره‌اش‌می‌کند...💌 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•
‌ ‌ •|‌شبیه‌همــان‌کسـانی‌شـده‌ام‌که‌در انتـظار‌ نبـــودنش‌ریخـتنـد...‌نامــه‌نـوشتنـد... العجل‌میگفتند و...‌اما‌عاقبت‌با بی‌معرفتی‌به‌امامشان‌لبیک گفتند.. • آنها‌با‌شمشیرشان... • و‌من‌هم‌با‌گناهانم... • به‌قلب‌امامم‌زخم‌میزنم... • 🙃 •┈┈••✾❣✾••┈┈• @azshoghshahadat •┈┈••✾❣✾••┈┈•