🎋🎋🎋🎋🎋
✳️ مرور خاطرات عملیات والفجر مقدماتی
✍ به روایت محمدرضا اکرام فر
قسمت 3⃣
یکی ديگر از برنامه های ما انجام كار شناسايي در منطقه بود. ما به صورت عادي و روزانه با فرماندهي تيپ برادر كريم فضيلت پور و آقاي عبدالحسین خضريان جانشين وی جلساتی در قرارگاه تيپ داشتیم و گاهی هم به قرارگاه لشگر مي رفتيم و جلسات مفصلي در رابطه با مراحل آماده سازي خودمان ، امكانات ، تجهيزات ، آموزش ، مراحل شناسايي را برگزارمی کردیم . همچنین با هماهنگي اطلاعات و عمليات وارد منطقه مي شديم كه عموماً تا جنگل عمقر بيشتر جلو نمي رفتيم . در منطقه ي جنگل عمقر ارتفاعات رملی وجود داشت كه بر دشتهايي كه عراق بر آنها تسلط داشت و در تصرفش بود اشرافيت داشتند .
تقريباً عراق در خط مرزي بود و ما هم خيلي شناسايي هايمان راحت بود يعني زمين ، زمين همواري بود، عكس هاي هوايي خيلي جالبي از منطقه گرفته شده بود ، جاده ها و شاخص هايي كه داشتيم، شاخص هاي خوبي بودند ما بدون مشكل مي توانستيم كارهاي عملياتي و كار شناسايي را انجام بدهيم و همين هم شد يعني ما در رابطه با عمليات هيچ مشكل گم شدن نیرو نداشتيم ، ايراد از جاي ديگری بود .
يك شب به قرارگاه قدس رفته بوديم ، فرمانده قرارگاه برادراحمد غلام پور و جانشين او هم مهدي كياني بود ، در آن جلسه بنا بود يگانها ، تيپ ها و لشكرهاي سپاه را توجيه كنند همزمان با این جلسه متوجه صدای انفجارها و شليك هاي بسيار وحشتناكي كه تا حالا سابقه نداشت شدیم در هر صورت جلسه تمام شد و به واحدهاي مان برگشتيم. وقتی رسیديم متوجه شدیم عراق اقدام به شليك موشك به سمت اردوگاه لشکر كرده و محوطه تدارکات تيپ يك مورد اصابت واقع و باعث يك آتش سوزي شده بود.
موشک به بشکه های نفت و تجهيزاتی كه آنجا بودند اصابت و تعدادي شهيد و مجروح داده بودند . داخل گردان ما اتفاقي نيفتاده بود.
ادامه دارد...
🆔https://eitaa.com/sayedjamshid
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
🍂
🌴 پوکههای طلایی - ۲۵)
ﺧﺎﻃﺮات آزاده ﺟﺎﻧﺒﺎز ﻣﺤﻤﻮد شریعت
نوشته: ﻃﯿﺒﻪ دﻟﻘﻨﺪی
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
عصر یکی از همان روزها اتفاق جالبی افتاد. آن روز زندانی ها را برای تفتیش و گرفتن آمار بیرون بردند. بعد هر کدام از آنها به شدت تنبیه شدند. یکی از اسرا که طاقت از کف داده بود، با تیغ رگ دستش را برید. با دیدن ایــن صحنه، یکی از بچه های کم سن و سال بسیجی در حین تنبیه شروع کرد به فریاد زدن و از اعماق وجود حضرت زهرا(س) را صدا میزد.
فریاد یا زهرا یا زهرای او چنان دلهایمان را لرزاند که ابتدا آسایشگاه و بعد بقیه آسایشگاهها یک صدا با او هم ناله شدیم. فریاد یا زهرای بچه ها با کوبیدن به شیشه و زمین طنین عجیب و رعب آوری پدید آورد. در و دیوار با این صدا می لرزید.
چند استخباراتی تازه استخدام که برای کامل کردن دوره ضرب و شتم آمده بودند، از شدت ترس رنگ از رویشان پرید، کارآموزی را فراموش کردند و پا به فرار گذاشتند. بقیه عراقیها هم خیلی جا خورده بودند. این فریادها همه شان را از داخل اردوگاه فراری داد اما بچه ها همچنان یک صدا فریاد می زدند یا زهرا! یا زهرا!.
بعضی گریه می کردند. بدنمان میلرزید. در آن لحظات، همه با تمام وجود از آن بی بی مظلوم کمک میخواستیم. فریادهای ما بیرون ریز سالها رنج و سختی و درد بود. نام آن حضرت انگار با هر بار به زبان آوردن بر گوشه ای از این آلام مرهم می گذاشت.
هر چه کردند بچه ها خاموش نشدند. یکی از افسرها وارد شد و طوری وانمود کرد که انگار از همه چیز بی خبر است. به التماس افتاده بود و خواهش می کرد ساکت شویم. برای سکوت شرط و شروط گذاشتیم. اول اینکه عراقی ها دکتر بیاورند و مریضها را درمان کنند. دوم غذا و سوم تنبيه نگهبان های خودمحور عراقی. در عرض کمتر از چند دقیقه دکتر و دارو رسید. غذا هم به سرعت حاضر شد، همه تلافی مدتها گرسنگی را درآوردیم. برای شرط سوم قول مساعد دادند. در ضمن پذیرفتند که فردا صبح اسرای سوله را آزاد کنند. بعد از آن همه فشار و اذیت یقین کردیم که حضرت زهرا(س) اراده کرده بودند به برکت نام مبارکشان اندکی از مشکلات بچه ها حل شود. صبح روز بعد؛ هشتم تیر ماه سال شصت و نه بعد از خوردن صبحانه، بچه های سوله راهی شدند و ما هم آزاد شدیم گرچه خیلی ها از جمله مــن بـه اسهال مبتلا بودیم.
دلها در تب و تاب بود. محرم داشت از راه می رسید. تدارک برنامه های جدید شروع شد. ابتدا دور هم نشستیم و برنامه ریزی کردیم. از هــر قاعه یک نفر داوطلب شد. قرار گذاشتیم شبها با هماهنگی، مراسم اجرا کنیم؛ با رعایت همه جوانب احتیاط.
اولین سالی بود که عزاداری منظم و هماهنگ انجام می شد. یکی دو بار
عراقی ها فهمیدند و چند نفر را زندانی کردند، اما بی فایده بود.
روزها از پی هم گذشت و تاسوعا رسید. صدای نوحه خوانی و عزاداری برای سالار شهیدان از سوله ها بلند شد. همۀ اسرا دسته جمعی نوحه می خواندند. این صدا پاداش زحمات ما در دوران اسارت بود.
عراقی ها با نگرانی می رفتند و می آمدند. چند بار افسر ارشدشان با خواهش از بچه ها خواست که رعایت کنند او گفت که ما میدانیم شما به هـر شكل ممکن عزاداری خواهید کرد فقط خواهش میکنیم طوری این کار را بکنید که صدایتان بیرون سوله نیاید و سربازان را تحت تأثیر قرار ندهید. همان طور که نوحه میخواندیم با سوز و گداز بیشتر بر سینه می زدیم و میخواندیم: «قال رسول الله نور عينی، حسين منى انا من حسينی» يا «حسين جان کربلا!» یکی از سربازهای شیعه با حسرت نگاه می کرد ولی جرأت همراهی نداشت. افسر ارشد وقتی دید حریف بچه ها نمی شود، دستور داد سربازهای بیرون اردوگاه بیایند و دم در نگهبانی بدهند.
ادامه دارد..
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#پوکههای_طلایی
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
🍂 طنز جبهه
🔸 درس نارنجکی
•┈••✾✾••┈•
بهواسطه حضور در تسلیحات گردان یاد گرفته بودم با کدام نارنجک میشود بیشتر سر به سر بچهها گذاشت. یک نوع نارنجک آبی رنگ پلاستیکی داشتیم که بهش تدافعی می گفتیم و بیشتر ایجاد صدا میکرد تا ترکش. کلهگیش پیچ می خورد و می توانستیم چاشنیاش را در بیاوریم و بی خطرش کنیم.
در جزیره مجنون، گاها برای تقسیم مهمات، همه را داخل سنگر اجتماعی میآوردیم و سهم هر پاسگاه آبی را کنار میگذاشتیم.
راننده ای داشتیم که بخاطر احتیاط یا هر چیز دیگری، دائم فریاد میزد، آخرش ما رو به کشتن میدید، اینا رو ببرید بیرون تقسیم کنید، خطرناکه.
یک روز با بچههای سنگر هماهنگ شدیم تا وقتی نارنجک از دستم افتاد و تقه کرد هر کدام به سمتی شیرجه برود و...
همان روز که شروع به تقسیم کردیم، باز شروع به اعتراض کرد، حلقه نارنجک را توی انگشت کردم چرخ دادم که صدایش به التماس بلند شد و....
آرام ضامن را کشیدم و نارنجک تقه ای کرد و کف سنگر افتاد و بچهها هرکدام به سمتی خوابیدند و این برادرمان مات و مبهوت و بدون هیچ عکس العملی چند ثانیه ای تسلیم شرایط شد و پشت بندش با قهقهه بچهها به خودش آمد.
خلاصه بعد از آن شد حکایت آن غلامی که در بلم بی تابی می کرد و بعد از به آب انداختنش آرام در گوشهای نشست.
😲😅 خدا ما رو ببخشه 🤲😚😄
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس #طنز_جبهه
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگران
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
🌴 #مردان_دریایی
9️⃣🌷 قسمت نهم
خلاصه به هر زحمتي كه بود، بعد از حدود چهار الي پنج ساعت كه در كمپرسيها بوديم، به منطقة اروندكنار رسيديم و خوابيديم. صبح زود كه از خواب بيدار شدم، ديدم كه همه نماز شب ميخوانند و بعضي هم در حال تكميل كردن وصیتنامه هايشان هستند.
گفته شده بود كه اروندكنار جايي است كه حدود يك كيلومتر و نيم با دشمن فاصله داريم و به راحتي در تيررس خمپاره شصت آنها هستيم.
از نكات جالب اين عمليات اين بود كه ما چهار – پنج روز در همانجا، بدون اينكه دشمن پي ببرد، مانده بوديم.
همة لوازم ما جور بود. خودمان چاي درست ميكرديم و هر كس با خود مختصر اسباب و اثاثيهاي آورده بود تا دشمن از رفت و آمد زياد به حضور ما پي نبرد.
در عمليات قبلي در فاصلة پنج كيلومتري دشمن بوديم و هر چند بيشتر از دو الي سه ساعت در آنجا نبوديم، اما از بس دشمن بر سر ما آتش ميريخت، خسته و كلافهمان ميكرد. ولي اين بار، با حفاظتي كه رعايت شده بود، ما توانسته بوديم بدون اطلاع دشمن پنج روز در آنجا بمانيم.
نزديك نهر حنين در يك حسينيه مستقر شديم و چند روزي آنجا بوديم. جاي خوبي بود.
يادم ميآيد براي توجيه منطقه با چند تا از بچه ها از جمله شهيد محمدرضا شيخي كنار اروندرود رفته بوديم و محفل گرمي داشتيم. بچه هاي صميمي و باحالي بودند و آن روز خيلي خوش گذشت.
برنامة اروندكنار همراه با دعا و از جمله زيارت عاشورا بود كه مخصوصاً هر روز صبح، همراه اشك و زاري، بعد از اقامة نماز خوانده ميشد. نماز جماعت هم كه هميشه برپا بود.
بچه ها براي عمليات بيتابي ميكردند. كسي كه آمادهتر از بقية ما بود حميد كياني بود. او بيتابي عجيبي داشت و هر وقت مرا ميديد، ميگفت: «محمود، چه خبر؟ پس چرا حمله شروع نميشود؟ ميترسم دشمن بفهمد و عمليات لو برود.»
خلاصه انتظارها داشت به سر ميآمد. آن همه سختيها كه تا آن موقع كشيده بوديم، براي آن موقع بود و حاصل آن همه كار آنجا بود.
ما در يك حسينيه بوديم. در آن هواي سرد، محفل بچه ها گرم و جايمان هم خوب بود. دستشوييها كه يكي از مهمترين مشکلات عملياتهاي گذشته بود و بچه ها نسبت به رعایت طهارت در آنها حساس بودند، در بيرون از حسينيه قرار داشتند و بچه ها به نوبت، آن هم با اجازة فرماندهي، به دستشويي ميرفتند.
دم در حسينيه هم نگهباني گذاشته بوديم كه هر كس ميخواست بيرون برود با اطلاع و اجازة او بيرون برود و برگردد. بچه هاي هر گردان هم اتاقها را دوسقفه كرده بودند تا بر اثر بمباران، ويران نشوند.
هر چه به عمليات، نزديكتر ميشديم، لحظات شيرينتر ميشدند. من به اين مطلب معتقدم كه شيرينترين لحظات زندگي يك مسلمان هنگامي است كه در جبه ه است و شيرينترين لحظات يك رزمنده زماني است كه به عمليات نزديكتر ميشود؛ يعني آن لحظات و شبهاي آخر.
مسئلة مهمي كه در اين عمليات لازم بود رعايت شود و الحق توسط بچه ها رعايت ميشد، مسئلة حفاظت بود، چرا كه بر اثر عدم رعايت حفاظت، در عملياتهاي گذشته، ضربه خورده بوديم و ديگر بچه ها مسئله را درك كرده بودند و حاضر نميشدند كه سهلانگاري كنند. آنها به پرسشهاي هيچ كس پاسخ نميدادند. حتي بعضي از اوقات، راننده هايي كه به دنبال مسير بودند، از آنها سؤال ميكردند، اظهار بياطلاعي ميكردند. آنها به التماس ميافتادند، ولي بچه ها به آنها لطف ميكردند و فقط ميگفتند: ؟«نميدانيم» و آنها هاج و واج ميماندند!
هيچكس به كسي اطلاعات نميداد و حتي برخي خودشان را به بچه ها معرفي ميكردند كه مثلاً من فرمانده فلان يگان هستم، ولي هيچكدام از بچه ها نشاني يا اطلاعاتي به او نميدادند. بچه ها در پاسخ «اهل كجاييد؟»، «از كدام گردانيد؟»، «كجايي هستيد؟» و ... فقط «نميدانم» را بلد بودند و بس.
⭕️⭕️ ادامه دارد ...
✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇
🌐https://alefdezful.com/43
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
سایت الف دزفول | لینک عضویت ایتا
🍂 ستاد گردان / ۸
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 در آن اثنايی که نیروها برای آموزش به تهران رفته بودند، من و عبدالله محمّديان هم، با توجّه به اهمّیّت بالای آموزش، در آن قسمت، فعّال شديم. برای همۀ آن مواردی که در مقدّمه گفتم، میبايست برنامهريزیِ رزمی و فرهنگی فشردهای انجام میداديم. آموزشهای مختلف و مفصّلی هم در آن ايّامی که پشت پادگان بوديم، برنامهريزی و اجرا کرديم. از
جمله، آموزشهای ش.م. ر ، بهداری، کالاس اخلاق و آموزش های ديگر. مثلا ً در آموزش های عقیدتی نوار ويدئوی اخلاق ِ آيت الله مظاهری و اساتید ديگر پخش میشد. گاهی کسی از لشکر میآمد و اين جلسات به صورت حضوری برگزار میشد. جالب بود؛ در شرايطی که ويدئو در شهر ممنوع بود، ما از همین دستگاه برای آموزش نیروهای رزمنده استفاده
میکرديم. اين آموزشها را چند هفتهای پشت پادگان برگزار کرديم. يکی از ويژگیهای بسیار بارزی که در روزهای آموزش داشتیم، نظمِ گروهان نجف اشرف بود. برادرمان، داود علیپناه با اينکه تجربه و حضور اوّلش در گردان بود، نظم خوبی به گروهان داده بود. به.طوریکه وقتی گروهانشان به چادر آموزش میآمد، پوتینها عینِ نظمِ خودشان که در ستون میايستادند، منظّم، دمِ در، چیده می شد. موقع برگشت هم، هر کس سرِ جای خودش میرفت و پوتینش را میپوشید.
به هر صورت، بقیۀ آموزشها را بايد در پلاژ انديمشک اجرا میکرديم. اوّلین باری بود که برای آموزش به پلاژ میرفتیم. پشت سدِ تنظیمی دزفول، مکان بسیار زيبا و مناسبی برای آموزش بود. وجود چنین مکان خوب و مناسبی در شمال استان خوزستان، برای ما خیلی جالب و
ديدنی بود. بعد از اين که به پلاژ آمديم، آموزش های مرتبط با آب را شروع کرديم.
آموزشهای آبی کارهای جديدی بود که بايد به نیروها میداديم. در اصل، همان کارهايی بود که از قبل، به عنوان اولويّتها و ضرورتها، رفته و ديده بوديم. همان بحثهای قايقرانی، پاروکشی، سکّانی و بحثهای مختلفی که در آب به آنها نیاز داشتیم.
میبايستی يک گروه برای غوّاصی آماده میشد. تعدادی از بچّههای گروهان نجف
اشرف که اين مأموريّت را به عهده داشتند، کار آموزش را شروع کردند. اين بچّهها مسئولیت سختی را به عهده گرفته بودند و آموزش های سخت و مهمّی را بايد طی می کردند.
به ياد دارم، در بسیاری از مواقع، چه شب و چه در روز، به طور مدام، در حال تمرين و آموزش بودند. روزهای اوّل، خیلی از نیروها با قايقسواری، پاروکشی و کارهای اين شکلی آشنا نبودند، ولی عملا ً راه افتادند و مقداری مسلّط شدند. برای گردان، يک سری بلم، مشابه بلمهايی که بايد با آنها عملیّات انجام میداديم، آوردند. يکی از آموزشهايی که داده
میشد، اين بود که نیروها بايستی بعد از پوشیدن لايف ژاکتها، در آب می رفتند و در حالی که پاها روی زمین نبود، بلم را واژگون می کردند. دوباره همان جا دو طرف بلم را میگرفتند، برمی گرداندند و آب آن را خالی می کردند. بلم که خالی می شد، يک نفر از پايین، بلم را میگرفت و يکی يکی سوار می شدند. اين کارِ خیلی سختی بود و خیلی هم، تمرين بايد می شد. به هر صورت، اگر در عملیّات، بلمی غرق میشد، بايد می دانستند که چهکار کنند. بچّهها ابتکاری به خرج داده و دو سرِ بلم را يونولیت گذاشته بودند تا موقع وارونه کردن، بلم غرق نشود. پاروکشی در شب هم، يکی از تمريناتی بود که انجام میداديم.
آموزشها در آذرماه بود و هوا فوقالعاده سرد. آذر، عملا ً زمستان محسوب می شود. اين آموزشها در آب دزفول داده میشد. بعضاً بچّهها، از فرط سرما، بیحس میشدند. خیلی سرد بود. شما تصوّر کنید در آن سرمای زمستان، با لباس، داخل آب رودخانه باشید. بعضی آموزشها شبانه انجام میشد. بالأخره عملیّات، شب انجام می شد و نیروها بايد آمادگی برای شب را پیدا می کردند.کسی نبايد در شب، راه را گم می کرد و قايقها بايستی با همديگر و گروهی حرکت میکردند تا مشکلی برای عملیّات ايجاد نشود. اين، خیلی نیاز به آموزش داشت. ترس نیروها در شب و از آب بايد ريخته میشد.
در تمام شرايطی که احساس نیاز میکرديم، آموزش داده میشد. زندگی کردن در آب، ارتباط با آب، حرکت در آب، عمق آب و چیزهای ديگر، بايد تمرين میشد. نیروها را با اسلحه و تجهیزات کامل در آب رها میکرديم تا با شنا، خودشان را به ساحل برسانند.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
☀️ #با_شهدای_والفجر۸
🌷*گوشمالی *
✍🏻 روایت خارق العاده به اسارت گرفتن یک عراقی با پیچاندن گوش توسط شهید 16 ساله دزفولی، شهیدحبیب پالاش
◀️ یکی از تیربارهای دشمن زمینگیرمان کرده بود. خوابیده بودیم روی زمین. سرت را بلند میکردی، فاتحه ات خوانده بود. مانده بودیم چه کنیم با این تیربار و تیربارچی اش.
◀️سایه ها که جلوتر رسید دیدم حبیب پالاش است که گوش یک عراقی را گرفته است وآنقدر قد سرباز عراقی از او بلندتر است که به زحمت توانسته است دست خود را به گوش او برساند.
✍🏻 این خاطره جالب از شهید حبیب پالاش را در الف دزفول بخوانید ...👇🏻
🌐https://alefdezful.com/e5f9
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
33.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥رهبر انقلاب: روز ۲۲ بهمن امسال یک قیام مردمی و یک حرکت بزرگ ملی بود
🗣امام خامنهای:
🔹این ۲۲ بهمن اخیر، یکی از برجستهترین جشنهای انقلاب بود، یکی از مهمترینها بود. مردم در واقع در روز دوشنبه قیام کردند؛ اینکه آمدند توی خیابانها و شعار دادند و حرف زدند و در رسانهها نظرات خودشان را گفتند و این در سراسر کشور اتفاق افتاد، این یک قیام مردمی بود، یک حرکت بزرگ ملی بود.
🔸در زیر بمباران تبلیغات و حرکات جنگ نرم موذیانهی دشمن ــ مرتب دارند علیه همین ۲۲ بهمن و صاحب ۲۲ بهمن که ملت ایرانند و قهرمان ۲۲ بهمن که امام بزرگوار است، مرتب دارند حرف میزنند ــ مردم بیایند در زیر این بمباران تبلیغاتی و رسانهای و جنگی اینجور خودشان را نشان بدهند.
🔹حضور جوانان، چهرههای شاداب، چهرههای شاداب، گسترش در تمام کشور، نه فقط تهران، نه فقط شهرهای بزرگ، حتی روستاها در این حرکت بزرگ شرکت کنند.
🔸در بعضی از شهرها، هواها سرد، بود بسیار نامناسب بود، این پیام اتحاد ملت ایران بود، حقاً و انصافاً ملت ایران کار بزرگی کردند، در مقابل این تهدیدهای احمقانهای که مرتّب پشت سر هم دارد صورت میگیرد نسبت به ملت ایران، ملت ایران هویّت خودش، شخصیت خودش و توان خودش و پایداری خودش را نشان داد به همه.
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥در ادارۀ کشور، دو الگو پیش رو داریم که هر کدام، اقتصائات خاصی دارند: ۱. الگوی توسعه غربی؛ ۲. الگوی پیشرفت اسلامی
آیتالله میرباقری:
🔹در ادارۀ کشور، دو الگو پیش رو داریم که هر کدام، اقتضائات خاصی دارند:
۱. الگوی #توسعه غربی
۲. الگوی #پیشرفت اسلامی
🔹حکمرانی در کشور، بدون ملاحظۀ جهات سهگانۀ زیر ممکن نیست:
_ تحولات منطقهای و جهانی
_ ظرفیت عظیم ملت ایران و جبهۀ مقاومت
_ تعیینتکلیف با غرب فرهنگی (نه فقط غرب سیاسی)
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
🔴 فرمانده معظم کل قوا محدودیت برد موشک ها را لغو کرد
🔻مقام معظم رهبری:
♦️زمانی برای برد موشکها محدودیتی تعیین کرده بودیم، اما آن محدودیت دیگر معنایی ندارد.
♦️اگر در دورهای، حدی از دقت برای موشکها در نظر گرفته بودیم و امروز نیازمند افزایش آن هستیم، این کار باید انجام شود.
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
🍂
🔻 هنگ سوم | ۱۰۴
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
▪︎ در فاصله ای کوتاه وسایلمان را به داخل آمبولانسی که راننده آن شخصی به نام عبدالزهره بود انتقال دادیم و منتظر دستور حرکت ماندیم. برای خوردن شام به اتاق مخصوص رفتم. آن شب غذای لذیذی خوردم و مقداری از آن را برای افرادم آوردم. زیرا بسیاری از پزشکان پس از شنیدن این اخبار دیگر میلی به خوردن غذا نداشتند. من دورادور، افرادی را که ترس شدیدی بر وجودشان غلبه کرده بود، زیر نظر داشتم. اما من در یک آرامش روحی بسر میبردم. آنها پس از جمع آوری وسایل و تجهیزات، واحد پزشکی صحرایی را به وسیله بولدوزر تخریب کردند ؛ یعنی خانه های روستاییان را.
ما در ساعت ۹ شب منطقه را به سوی نقطه مرزی ترک کردیم. هنگام حرکت در جاده منتهی به «نشوه» صدها دستگاه وسایل موتوری و هزاران نیروی نظامی را دیدیم که با عجله به سمت مرزها عقب نشینی میکردند. از آنجایی که این عقب نشینی اجباری بود بی نظمی و هرج مرج به طور وضوح احساس میشد. ساعتی بعد به مرزهای بین المللی رسیده و در آنجا توقف کردیم. به ما دستور دادند در منطقه اطراق کنیم. من در داخل آمبولانس خوابیدم. صبح روز هشتم مه ۱۸/۱۹۸۲ اردیبهشت ١٣٦١ نیروهای خودی را دیدم که به شکلی غیر اصولی در پشت خاکریز بین المللی پخش و پلا شدهاند. لحظاتی بعد افراد و تجهیزات واحد پزشکی صحرایی ۱۱ در یک جا جمع شدند. فرمانده یگان به من اطلاع داد که نیروهای ایرانی شب هفتم مه / ۱۷ اردیبهشت حمله قدرتمندی را آغاز کرده و حلقه محاصره را شکسته اند. آنها نیروهای عراقی را تا مرزهای بین المللی و شمال خرمشهر عقب رانده و در ۱۸ کیلومتری جاده تدارکاتی نیروهای ما مستقر در منطقه اهواز و هویزه استقرار یافته اند. این وضعیت جدید نظامی نیروهای ما را مجبور کرد که در شب هشتم مه / ۱۸ اردیبهشت به سرعت از منطقه اهواز و هویزه بگریزند.
عقب نشینی تا حدودی غیر منتظره و شتاب زده بود، به طوری که برخی از واحدها، مقداری از تجهیزات و عدهای از افراد خودشان را در قرارگاههای تاکتیکیشان رها کردند که در نتیجه به غنیمت و اسارت نیروهای ایرانی در آمدند. پس از فرار نیروهای ما که شامل لشکرهای ۵ و ۶ و چند تیپ مستقل میشد نیروهای اسلام توانستند کنترل جاده ارتباطی اهواز خرمشهر را تا شمال خرمشهر به دست گیرند. هویزه و جنوب غربی این منطقه و نیز پادگان حمید آزاد شد و ایرانیها در نزدیکی نوار مرزی شرق بصره مستقر شدند. عقب نشینی نیروهای ما به قدری شتاب زده و نامنظم بود که برخی از نیروها بدون اطلاع از عقب نشینی به منطقه واگذار شده مراجعت کردند و در نتیجه به اسارت در آمدند. خاطرم هست که آن روز یک فروند هلیکوپتر و چند دستگاه تانک غنیمت رفتند و حتی پزشکی که خلبان مجروحی را همراهی کرد می گفت: بامداد روز هشتم مه / ۱۸ اردیبهشت به روستای جفیر مراجعت کرده و با ناباوری دیدم که روستا منهدم شده و نفس کشی در آنجا به چشم نمی خورد. مجبور شده بود به سرعت نزد ما که در باغهای شرق بصره مستقر شده بودیم برگردد. من در مورد سرنوشت خلبان از او سئوال کردم پاسخ داد: ساعت ۱۰ شب در بیمارستان نظامی بصره فوت کرد.
روز نهم مه ۱۹۸۲/ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ به ما دستور داده شد در منطقه «حوطه» واقع در شرق بصره و نزدیکی دوراهی منتهی به خرمشهر نشوه و شرق بصره مستقر شویم. این بار چادرهایی در میان درختان خرما و نزدیکی منازل روستاییان به پا کردیم. بعد از ظهر همان روز صاحب یکی از منازل مجاور به ما نزدیک شد و گفت: من این زمین را برای کشاورزی رو به راه کرده ام. آیا میتوانم در آن زراعت کنم یا نه؟ آیا شما مدتی طولانی در اینجا می مانید؟
به او گفتم: «بهتر ا است از خیر این زراعت بگذری. ما تا مدتی نامعلوم در اینجا خواهیم ماند این منطقه به صورت یک منطقه جنگی در آمده و تصور نمیکنم اینجا به درد اقامت و یا کشاورزی بخورد.» از شنیدن این خبر متاثر شد و آهی غمگنانه کشید و سپس با گامهای سنگین از جایی که آمده بود، برگشت.
طی روزهای نهم و دهم مه / ۱۹ و ۲۰ اردیبهشت نیروهای اسلام دست به حملات محدودی علیه مواضع تیپهای نهم و دهم مستقر در شمال و شمال غربی خرمشهر زده و ضمن وارد آوردن خسارات سنگین، بخشی از خاکریز مرزی و پاسگاه زید عراق را به تصرف در آوردند، ولی طولی نکشید که تیپ ۱۰ زرهی، پاسگاه زید را از دست نیروهای ایرانی خارج کرد. شب یازدهم مه / ۲۱ اردیبهشت، تیپ ۱۰ زرهی مورد حمله برق آسای نیروهای بسیجی موتور سوار که مجهز به سلاحهای آرپی جی بودند قرار گرفت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad
✊#خط_دیدار | مروری بر بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار دانشمندان، متخصصان و مسئولان صنعت دفاعی کشور. ۱۴۰۳/۱۱/۲۴
🌺تبریک عرض میکنم ولادت باسعادت حضرت بقیّةاللّهالاعظم (ع) را که حقیقتاً یک عید جهانی و بشری است
🌐امید به استقرار عدالت، یکی از خواستهها و دلخوشیهای همیشه بشر در طول تاریخ بوده
🌟این آرزو، طبق تعالیم شیعه، محقق خواهد شد؛ بدون تردید.
💠درباره قیام مردمی در ۲۲ بهمن امسال
🌹تبریک عرض میکنم ۲۲ بهمن را
♦️هر کس به وضعیت ایران در دوران قبل از انقلاب واقف باشد تصدیق میکند که
❇️«انقلاب»، یک عید بزرگ و تاریخی برای ملت ایران بود
📌اینکه انقلابی اتفاق بیفتد که تا ۴۶ سال بعدش، هر سال در آن روز
🔸عموم مردم بیایند در صحنه خودشان را نشان بدهند
🔸اظهار ارادت بکنند و اظهار شادی بکنند و بزرگ بدارند
⭕️در هیچ جای دنیا وجود ندارد
👌این ۲۲ بهمن اخیر یکی از برجستهترین جشنهای انقلاب بود
🔰این یک قیام مردمی بود، یک حرکت بزرگ ملی بود
📡در زیر بمباران تبلیغات و حرکات جنگ نرم موذیانه دشمن
🔻که علیه:
◀️۲۲ بهمن
◀️صاحب ۲۲ بهمن که ملت ایرانند
◀️قهرمان ۲۲ بهمن که امام بزرگوار است
🗣مرتب دارند حرف میزنند
✊این پیام اتحاد ملت ایران بود
🤛در مقابل این تهدیدهای احمقانهای که پشت سر هم دارد صورت میگیرد نسبت به ملت ایران
📌ملت ایران
📍هویت خودش
📍شخصیت خودش
📍توان خودش
📍پایداری خودش را به همه نشان داد
✅مکمل این حرکت بزرگ مردمی هم سخنان صریح و راهگشای رئیسجمهور محترم بود
👈که از زبان مردم، سخن دل مردم را بیان کرد و
👈آنچه را لازم بود ایشان بیان کنند، گفتند
🌟ملت ایران در روز دوشنبه کار را بهنگام انجام داد
✨رحمت خدا بر این ملت!
🍀امیدواریم انشاءاللّه آینده روزبهروز بهتری منتظر این ملت شجاع و دانا و آگاه باشد
💠درباره قدرت دفاعی ایران
🔖نمایشگاه اقتدار ۱۴۰۳
👌از بهترین و برترین نمایشگاههایی بود که بنده گاهی مشاهده میکنم
👌بخشی از مجاهدتهای بزرگی را که در زمینهی مسائل مربوط به دفاع از کشور دارد انجام میگیرد، نشان داد
❇️امروز قدرت دفاعی ایران زبانزد است؛
♦️دوستان ایران به این قدرت دفاعی میبالند
♦️دشمنان ایران از این قدرت دفاعی میهراسند
👆این برای یک ملت، برای یک کشور خیلی مهم است
📍یک روز قلدرهایی بودند که وقتی ما به توان دفاعی نیاز داشتیم و
🔺حاضر بودیم پولش را هم دو یا چند برابر بدهیم،
⛔️صریح میگفتند: «نمیفروشیم»!
⭕️اجازه هم نمیدادند افرادی که مایل به فروش هستند بفروشند.
◀️امروز همان زورگویان به ایران میگویند: «نفروشید»!
↔️از آن مرحله «نمیفروشیم» تا این مرحله «نفروشید»، فاصله خیلی زیاد است؛
🔹دانشمندان ما
🔸فعالان ما
🔹کارگران ما
🔸دستهای ریزهکار ما
🔹ذهنهای ورزیده جوانان و مردان ما
💪توانستند این فاصله را پر کنند
✅امروز ما از لحاظ دفاعی وضعمان خوب است
🚨همه اینها در دوران تحریم اتفاق افتاده
🙏از یکایک شماها صمیمانه تشکر میکنم
💠نکاتی درباره پیشرفت کشور در عرصه دفاعی
1️⃣ادامه پیدا کردن پیشرفتها تا رسیدن به خطّ مقدم
⚠️بدخواهان ما در مواردی در خطوط مقدمند؛
🔺پس ما باید خودمان را در مقابل بدخواهانمان قادر بر دفاع کنیم،
⏪این نمیشود مگر اینکه به خطوط مقدم برسیم
🔰قرآن درس لازم را در این مورد به ما داده: وَاَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم
💎یعنی هر چه میتوانید خودتان را آماده کنید!
✅پس بنابراین پیشرفت نباید متوقّف بشود؛ قانع نباید بشویم
2️⃣تمرکز بر نوآوری و ابتکار
📈اگر میخواهید پیشرفت ادامه پیدا کند، باید نوآوری را هدف خودتان قرار بدهید
📍در سازوکارهای رایج نباید متوقف بشوید
📍ابتکار و نوآوری حدّ یقف ندارد
🔬پیشرفتهای علوم را میبینید دیگر؛ روزبهروز است
❇️اگر میخواهید پیشرفت به معنای واقعی کلمه انجام بگیرد، باید نوآوری کنید
📌البتّه در این عرصه نیروهای جوان، مؤمن، انقلابی، بااستعداد، دانشمند باید به کار گرفته بشود؛
◀️«جوان» چون توانش و ذهنش را دارد
◀️«مؤمن» چون ایمان به انسان قوت میدهد، در صراط مستقیم باقی نگهش میدارد؛
◀️«انقلابی» چون به این تحول عظیم باور داشته باشد؛
🔺این تحول سیاسی و اجتماعیای که در کشور به برکت انقلاب به وجود آمد
3️⃣مدنظر قرار دادن تأمین نیازهای دفاعی کشور در تحقیقات دانشگاهیِ نیروهای مسلح
📚در بعضی از دانشگاههای کشور همت استاد و دانشمند متوجه مقاله نوشتن و مقاله منتشر کردن است؛
🔍گاهی اوقات این مقاله نوشته میشود، دیگران بیشتر از خود ما از آن استفاده میکنند
🔺در مراکز تحقیقاتی نیروهای مسلّح مراقبت بشود که این آفت به وجود نیاید
📍آنچه را امروز شما در اختیار دارید
👌فکر خوب
👌توان تحقیق
👌توان ساخت
👌توان ابتکار و نوآوری
💎این نعمتها را شکر کنید و از خدای متعال بدانید
❇️شکر این نعمتها هم علاوه بر تشکر قلبی و زبانی از ذات اقدس الهی،
🔰به کار گرفتن این توانی است که خدای متعال به شما داده
💻 Farsi.Khamenei.ir
🇮🇷
به#کانال_بنیاد4خردادبپیوندید
مارابهدیگرانمعرفیکنید:
ایتا: سروش: روبیکا بله: سایت:www.b4khordad.com
ایتا: https://eitaa.com/b_4khordad