eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
74 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5797478621442474557.mp3
422.6K
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
یه عُمره مَردُم! ، غمه تُو سینه‌م به من نگید ام‌البنین، امّ بی‌بنینم بی‌تابم و با اینکه، امشب تمومه کارم مُردَم تا که شنیدم، عباس دیگه ندارم شده روشن چشام عباس سلام مادر سلام عباس ......................................... چقد غریبم، چه نیمه‌جونم تُو لحظه‌های آخرم مرثیه می‌خونم این روضه می‌سوزونه، قلب منو مدینه! شرمندگی عباس، از زینب و سکینه گرفته باز صِدام عباس سلام مادر سلام عباس .......................................... سنگین و سخته، بی پر و بالی یه عُمره که من موندم و قبرای خیالی محشر جلوی زهرا، خوبه که روسفیدم خوبه که مث زینب، من مادر شهیدم دارم پیشت میام عباس سلام مادر سلام عباس حمید رمی حضرت ام البنین (س) ــــــــــــــــــ
4_5918885389711442663.mp3
1.58M
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند با حروفی قد شکسته روضه خوانی می کند نذر اشک جاریش تنها حسین است و حسین دل ز غیر او گسسته روضه خوانی می کند کاسه ی آبی کنارش هست از جنس زلال یاد آن حلقوم خسته روضه خوانی می کند نیست بین باورش عباس افتاده زمین زین سبب با چشم بسته روضه خوانی می کند هر کسی بشنید سوز ناله اش را گریه کرد بهر مردم دسته دسته روضه خوانی می کند آه..امروزم تمام و شب رسید اما هنوز گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند نام هیئت زینبیون روضه خوان ام البنین مستمع زهرا و بانی هم امیر المومنین شاعر: علي اكبر حائري حضرت ام البنین (س) روضه
خیره ماندهِ نگاه آخرِ من تا زیارت کند عزیزش را تا که خانم بیاید و بنهد سرِ زانو سر کنیزش را من که یک عمر را مسلمانِ خدمتِ بچه هایِ فاطمه ام لطفِ مولا علی بزرگم کرد این که من خاک پایِ فاطمه ام خاکم اما در آسمانِ ادب قرصِ ماهی و کوکبی دارم هر چه دارم قسم به خانمی اش از کراماتِ زینبی دارم روز اول که درب این خانه قامتم پیشِ مقدمش تا شد تا کشیدم به دیده چادرِ او رو به چشمم درِ جنان وا شد چشمم از اشک شوق پُر می شد تا که مولا مرا دعا می کرد خانه داریِ پایتختِ کرم نفسم را پُر از خدا می کرد تا که یک وقت یاد و خاطره ی مادر آتش به سینه ها نزند عرض کردم به محضر مولا که مرا فاطمه صدا نزند بی کرانِ ارادت و ادبم در دو عالم گره گشایم شد که علی چهار دفعه بابا و نامِ ام البنین برایم شد چهار تا یل، چهار تا عاشق در نگاهِ علی مذاب شده چهار تا مرد ، چهار روح ادب خاکِ راهِ ابوتراب شده چهار سربازِ سر به زیرِ حرم نوکرِ محض در برِ زینب که گره زد خدا به غیرتشان گرهِ زیرِ معجرِ زینب چهار شیرِ نبردِ دریادل که ز دستِ کریم مست شدند چهار سرمستِ جامِ لطفِ حسن که همیشه خدا پرست شدند بین این چهارتا که عیسایند یک نفر هست که مسیحا شد بین این چهارتا اباالفضلم آنقدر نوکر است آقا شد پای درسِ امام هایِ خودش سیزده ساله بود عالم شد آنقدر از حسین نور گرفت لقبش ماهِ آل هاشم شد نذر کردم که تا ابد بشود خادمِ منحصر به فرد حسین که دو تا بازویِ علمگیرش همه جا می خورد به درد حسین وقت راهیِ کربلا شدنش نَبَرَد تا که بچه هایش را امر کردم که بی پِسر برود تا نگیرند دست و پایش را با خودش بی برادرانش تا خلوت عاشقانه ای دادم وسطِ تیغِ ابروانش را بوسه ی مادرانه ای دادم پسرِ قد رشیدِ حیدری ام غم نبینند دختران حسین حامی قدُّ و قامتِ زینب جانِ من ، جان تو و جان حسین با نگاهِ پُر از سفارشِ من کاروانِ فراق راهی شد تا رقیه نشست بر دوشش پیشِ چشمم چه دلبخواهی شد خیسِ باران ز هجر روی حسین گرمِ ذکر و دعا شدن سخت است از نگاهِ حسین جان خودش یک نفس هم جدا شدن سخت است روزگاری گذشت و بی خبری بینِ این خانه مو سپیدم کرد تا شنیدم که کاروان آمد در مدینه پر از امیدم کرد تا رسیدم کنارِ دروازه قامتم زیر بار غم تا شد چقدر قافله عوض شده ست چشم دلواپسم که دریا شد زینبِ زارِ مو سپید شده ازحسینم فقط خبر آورد گفت مادر ولی زمین افتاد از ابالفضل یک سپر آورد گفت مادر گرفت عاشورا از تنِ زینبت توانش را ماه و خورشیدِ نیزه ها کردند هر کدام از برادرانش را گفت مادر تنِ اباالفضلت سخت رویِ زمین فرود آمد تا همانجا که بوسه می دادی ترکِ ضربه ی عمود آمد گفت که از زلالِ آب فرات نه فقط کودک رباب نخورد رفت سقا لب شریعه ولی لب او جرعه ای از آب نخورد گفت مادر بدون دستانش تو نبودی چه بر سرم آمد من خودم کربلا و تا کوفه دست در دست معجرم آمد گفت مادر گلِ امیدِ مرا بینِ گودال پرپرش کردند چقدر زخم خورد تا آخر با لب تشنه بی سرش کردند آنقدر زد به روی سر تا که زخم پیشانیش دهان وا کرد گفت مادر سرِ حسین مرا پیش چشمم کسی به نی جا کرد از همان لحظه همره زینب بانیِ گریه ی مدینه شدم از همان لحظه مثل عباسم زار و شرمنده ی سکینه شدم محمد مبشری حضرت ام البنین (س) روضه
ام الادب هستی و تو معدن احساسی تو کوهی از الماسی تو مادر عباسی. ام الادب هستی و نور هدایت هستی اصل سخاوت هستی ذوب ولایت هستی ام الادب هستی و مادر سقا هستی همسر مولا هستی کنیز زهرا هستی ️بنددوم گریز به مدینه ام بنین بی بی جان شنیدی تو ازحیدر با حال زار و مضطر روضه ی دیوارو در ام بنین بی بی جان شنیدی از کوچه ها از سیلیه بی هوا روی کبوده زهرا ام البنین بی بی جان بودی اسیر غمها از ماتم کربلا ماجرای عاشورا ️بند سوم گریزه علقمه شنیدم ای عباسم دستات قلم شد آخر جدا شدش از پیکر سرت عمود خورد مادر شنیدم ای عباسم جدا شد از تن بازوت نیزه زدن به پهلوت رد شدن با پا از روت شنیدم ای عباسم چشم تو بستن با تیر شدی تو صحرا تکثیر از بس زدن با شمشیر ️بندچهارم گریزبه گودال شنیدم ای عباسم تو علقمه غوغا شد سرت تا ابرو وا شد پشت حسینم تا شد شنیدم ای عباسم تن تو شدغرق خون ازبعد اون تیربارون پیش حسین دادی جون شنیدم. ای عباسم از زینب و گودال و از مقتل وجنجال و جسمی که شد پامال و امان از دله زینب (س) بندپنجم گریز به قتلگاه تو رفتی و بعد از تو حسین و تشنه کشتن به زیر دشنه کشتن با تیر و نیزه کشتن تو رفتی و بعد از تو زینب و دادن ازار بردن میونه انظار در کوچه و در بازار تو رفتی و بعد از تو خیلی جسارت کردن شروع به غارت کردن خیلی جسارت کردن امان از دله زینب شعرای آیینی کربلایی رضانصابی کربلایی مجیدمرادزاده حضرت ام البنین (س) شور
4_6000130726249365646.mp3
2.31M
ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
من و کنیزی آل عبا خدا را شکر من و حریم ولی خدا خدا را شکر کنیز فاطمه بودن چه عزتی دارد من و عنایت خیر النسا خدا را شکر مرا به رخصت زینب خدا پناهم داد که با حسین شدم آشنا خدا را شکر خدا نوشت شوم مادر حسین و حسن کشید آخر کارم کجا خدا را شکر خدا نوشت که من مادر اباالفضلم که او شود به حسینم فدا خدا را شکر شوند جمله پسرهای من غلام حسین کنند نوکری مجتبی خدا را شکر عزیز فاطمه! زینب! بیا در آغوشم بیا به دامن مادر بیا خدا را شکر نویدِ پورِ علمدار داده مولایم برای یاری کرب و بلا خدا را شکر برای روز علمداری اش دعا بکنیم که هست آبروی خیمه ها خدا را شکر شنیده ام که دو دستش ز تن جدا گردد به تیر و نیزه شود مبتلا خدا را شکر شنیده ام که به صورت فتد زمین بی دست مگر که خیمه بماند بجا خدا را شکر شنیده ام زتعصب پس از شهادت هم سری برآورد از نیزه ها خدا را شکر شنیده ام که حسین از قفا شود بی سر و اهل کوفه کنند از جفا خدا را شکر شنیده ام که لباس اسیری ات بر تن کُنی کنارِ تنِ سر جدا خدا را شکر شنیده ام که شود پاره پاره معجرها حجاب کس نشود بر ملا خدا را شکر پس از گذشت اسارت که از سفر آیی سپاهِ خصم در آید ز پا خدا را شکر 🔸شاعر:
قدم اگر خمید، فدای سر حسین جانم به لب رسید، فدای سر حسین ام البنین سابق این شهر عاقبت شد مادر شهید، فدای سر حسین یک چند وقتی است در این شهر هیچ کس لبخند من ندید، فدای سر حسین هر جملۀ بشیر مرا پیر کرده است مویم شده سفید، فدای سر حسین گلچین چهار تا گل گلخانۀ مرا چه وحشیانه چید، فدای سر حسین هر شب به یاد عمر کم ناز دانه ها اشکم به رخ چکید، فدای سر حسین هر شب به یاد تشنگی کودک رباب خواب از سرم پرید، فدای سر حسین عباس پاسبان حرم شد به جای من دستش اگر برید، فدای سر حسین گویند جا شده به مزار محقری آن قامت رشید، فدای سر حسین محمد حسین رحیمیان
هر چه دارم همه از حضرت اُمُّ الْقَمَر است بهترین شغل، فقط خدمت اُمُّ الْقَمَر است پدرم جزءِ غلامان همین خانم بود پس از او هم پسرش رعیت اُمُّ الْقَمَر است دست خالی ز در خانه ی لطفش نروم دادن حاجت من عادت اُمُّ الْقَمَر است رزق سالانه ی خود را ز درش می گیرم سفره ی من همه از برکت اُمُّ الْقَمَر است زائر ماه، به عرشِ حرم الله شدن به خدا در گِروِ دعوت اُمُّ الْقَمَر است حضرت زینب کبری شده "زِیْنُ الْحِیدَر" قمر هاشمیون، زینت اُمُّ الْقَمَر است آه، که سنگ مزارش شده خاک آلوده خاک قبرش سند غربت اُمُّ الْقَمَر است کاش یک روز ببینیم، که سقاخانه در کنار حرم و تربت اُمُّ الْقَمَر است هر کجایی که سخن از ادب عباس است مطمئنا پس از آن صحبت اُمُّ الْقَمَر است پسرش آخر مردانگی و غیرت بود هیبتش ارثیه ی هیبت اُمُّ الْقَمَر است یک نفر گفت، که قبر پسرت کوچک بود این سخن، خود سبب حیرت اُمُّ الْقَمَر است آن همه هیبت و رعنایی عباس ، چه شد؟ نقشی از قبر، فقط قسمت اُمُّ الْقَمَر است لطمه ها زد ز غم روضه ی شاه بی سر جای این داغ، روی صورت اُمُّ الْقَمَر است شرم، از مادر اصغر بخدا پیرش کرد مشکِ پاره سبب خجلت اُمُّ الْقَمَر است "کاش می شد که کمی آب، به اصغر برسد" این سخن، گوشه ای از حسرت اُمُّ الْقَمَر است رضا قاسمی
بسم‌ الله الرحمن الرحیم قدِ مادرا از تمومِ غَما چه زود از فراقِ پسر میشکنه اگه سَرو باشه زمین می‌خوره که داغِ جونش کمر میشکنه اگه درد اگه ناله تقدیرشه چه غم داره مادر ، پسر گیرشه فقط دلخوشیه‌ ی یِ مادر اینه جوونش پیشِ مادر پیرشه نگاهش به در مونده تو بستره سر پیریه وقتِ بی بالیه صداش می‌زدن مادرِ بچه‌ها ولی دورِ ام‌البنین خالیه حالا روضه داره تو تنهاییاش دلش خیلی تنگه واسه بچه‌هاش کسی نیست آبی به‌ دستش بده نداره عصایی برا پیریاش تو اون مدتی که اباالفضل بود دعایی به اون قد و بالا نکرد نگاهش ، دل سیر ، حتی یه روز به پیش یتیمای زهرا نکرد تو اون مدتی که اباالفضل بود نشد که یبار جان مادر بگه به عباسش از بچگی گفته بود مبادا به آقاش برادر بگه خودش لقمه می‌داد دستِ حسن فقط خنده می‌زد کنارِ حسین شبا هم که تانیمه شب می‌نِشِست که آبی بنوشه دوباره حسین حالا روضه داره توتنهاییاش دلش خیلی تنگه واسه بچهاش داره روضه می‌خونه واسه خودش خودش گریه کن میشه با روضه‌هاش شنیدم که تشنه به دریا زدی شنیدم دعایِ حرم آب شد شنیدم که پشتت صدا زد رباب بیا که علی اصغرم آب شد حسینم کنارت نشست و شکست: پاشو دشمنا رو به میدون نیار به فکر چشاتم بیا جونِ من برا دیدنم تیر و بیرون نیار پاشو از زمین رو زمین پا نکش بازم مَشکِ آب و به دندون بگیر ببین جون رفتن ندارم دیگه پاشو جونِ زینب پاشو جون بگیر الهی بمیرم ، بهم ریختی به من گفت زینب چی اومد سرت نبودم که جمعت کنم ؛ باز شکر که پهلو شکسته شده مادرت تو رفتی و مشکِ تو رو کوفه بُرد تو رفتی و چشماتو شامی گرفت نبودی و جرات به دشمن رسید نبودی حرم رو حرامی گرفت
بسم‌الله الرحمن الرحیم مادرم در گوش من خوانده است:«یا ام البنین» ذکر من تا روز محشر هست:«یا ام البنین» هرکسی که توبه‌اش در محضر ربّ شد قبول قبل از آن در زیر لب گفته است:«یا ام البنین» مستجاب الدعوه شد هرکس که در این روزگار بر گدایان درت پیوست یا ام البنین! ما همیشه محضر تو عرض حاجت کرده‌ایم... ...هرکجا خوردیم بر بن بست یا ام البنین! هفت پشتم را نظر کردم تماماً بوده اند نوکر عباس تو دربست یا ام البنین! در حمایت از غریب کربلا ، عباس تو دست داده تا بگیرد دست یا ام البنین! فرق او را با عمودی تا دم ابرو شکافت آن «حکیم بن طُفِیلِ» پست یا ام البنین! خون چکید از چشمهایش روی نیزه تا که دید دست زینب را کسی می بست یا ام البنین! بعد عباست برای غارت اهل حرم حرمله با شمر شد همدست یا ام البنین! گرچه قدّت تا شده از غصه‌ی زینب ولی حرمتت با کعب نی نشکست یا ام البنین!