eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
32 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 09052226697 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک ۵۰ فروشگاه فرهنگی بابُ الحَرَم 🔸کانال متن روضه: @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم و آدم کند گریه برای علی  حیف که در خاک رفت قد رسای علی  نخل بوَد منتظر چاه بوَد بی‌قرار  حیف که خاموش شد صوت دعای علی  گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام  تا که عدالت زند بوسه به پای علی  زندگی بی‌علی سخت‌تر از مردن است  کاش که ما می‌شدیم کشته به جای علی  دامن محراب خون گشته بر او قتلگاه  مسجد کوفه شده کرب و بلای علی  تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند  گر ببرد کودکی شیر برای علی  مسجدیان یکطرف جمله گشایید صف  تا که یتیمان نهند سر به سرای علی  پیر فقیری زند بر سر و بر سینه‌اش  طفل یتیمی شده نوحه سرای علی  بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین  قسمت قاتل شده سهم غذای علی  می‌دمد از سنگ‌ها ناله ی «یا سیدی»  می‌چکد از نخل‌ها اشک عزای علی  ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد  هستی «میثم» بوَد مهر و ولای علی  سازگار
اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ استادسازگار ادا کردنـد هنگـام عبــادت حـق مـولا را ز خـونش آبـرو دادنـد بیـت حـق‌تعالی را از آن فزت برب الکعبه گفت و چشم خود را بست که بعد از فاطمه زندان خود می‌دید دنیا را میـان دوستـان هـم انفـرادی بود زندانش چو شمع انجمن کشتنـد آن تنهای تنها را ز جبریل امین برخواست این فریاد بر گردون الا یا اهـل عالـم تسلیت، کشتند مـولا را علی بی‌هوش در محراب خون افتاده بود اما به زخم خویش حس می‌کرد اشک چشم زهرا را دوباره از درون زخم او فـواره مـی‌زد خون ز رویش هرچه یاران پاک می‌کردند خون‌ها را الهی تا قیـامت خـون بگرید چشم زیبایی که از خون لاله‌گون کردند آن رخسار زیبا را حسن جان! فرق مولا را بپوشان پاسداری کن کـه چشـم دختـر زهـرا نبینـد زخم بابا را سلام سجـده تـا صبح جزا تقدیم مظلومی که بخشید آبرو با خون خود شب‌های احیا را گنه کردی مشو مأیوس از عفو خدا «میثم!» علی با چهرۀ خونین شفاعت می‌کند ما را ***
اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ استادسازگار وجودم نخل از غم بارور بود تمام حاصلم خون جگر بود ز هر شاخه هزاران میوه دادم همانا پاسخم نیش تبر بود دلم از طفل بر پستان مادر به دیدار اجل مشتاق تر بود اگر چه شاخه هایم را شکستند به هر شاخه هزارانم ثمر بود چه باک از تیغ زهرآلود دشمن علی یک عمر در کام خطر بود هزاران زخم در دل داشتم من که بس کاری تر از این زخم سر بود به جان فاطمه آن که مرا کشت نه تیغ ابن ملجم، میخ در بود هزاران استخوان بودم گلوگیر هزاران نیش خارم در بصر بود به هر آهم هزاران زخم فریاد به هر زخمم هزاران نیشتر بود تو ای قاتل مرا کشتی نگفتی علی یک عمر غمخوار بشر بود زدی شمشیر بر فرق امامی که حتی مهربان تر از پدر بود به اشک و خون دل بنویس “میثم” علی از فاطمه مظلوم تر بود
جای مناجات سحرهای تو خالی محراب تنها مانده و جای تو خالی   امشب برای گریه کردن بر مزارت ای مرد تنها جای زهرای تو خالی   امشب میان سفرهء ایتام کوفه خالیست جای نان و خرمای تو خالی   حتی میان چاه بی همراه کوفه جای طنین درد دلهای تو خالی   امشب سحر با یاد مادر بعد سی سال بر قلب من جای تسلای تو خالی   گیرم که امشب را به نحوی صبر کردم در پیش زینب جای فردای تو خالی   امشب خلاصه هر کجای کوفه گشتیم دیدیم کوفه جای مولای تو خالی   او رفت و بعدش یاد او ماند و دل ما بغض گلوگیر علی شد حاصل ما   کوفه زمین را بر سرم آوار کردی شام مرا چون شام حیدر تار کردی   او هر چه خوبی کرد در حق تو اما تو در عوض ظلم و جفا بسیار کردی   او حق ایتام تو را پرداخت اما حق علی را خوردی و انکار کردی   در ظلم بی حد ، دیدهء عالم ندیده کاری که تو با حیدر کرار کردی   اما علی ممنون شد از تو چون که با مرگ او را جدا از غصهء مسمار کردی   او را به پاس لطفهای بی شمارش با فرق خونین میهمان یار کردی   دفن شبانه عادت این خانواده است کوفه تو هم تاریخ را تکرار کردی   شد بدرقه از سوی فرزندان یکایک تابوت حیدر رفت بر دوش ملائک   شبهای دوری از علی دور و دراز است سهم دل زینب فقط سوز و گداز است   آن کیسه ، سهم الارث مولانا حسن شد بعد از شهادت هم علی مسکین نواز است   باشد بلند آوای مظلومیت او این نخلهای کوفه تا در احتزاز است   جا دارد از غصه همه عالم بمیرند گفتند حیدر هم مگر اهل نماز است   آن ظلم هایی که به زهرا و علی شد پرونده اش تا روز محشر باز باز است   از بس به گوش چاه کوفه روضه خوانده هر روز، کار چاه کوفه سوز و ساز است   مولای ما با خود به زیر خاک ها برد آن سینۀ تنگی که مالامال راز است   درد دل آل علی درمان ندارد رنج و غم این خاندان پایان ندارد   مهدی مقیمی
**** اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ رحمان نوازنی سکوت می وزد و بادها پریشانند و در به در همه در کوچه های بارانند شب است و تشنگی نخل ها نمی خوابند یتیم های خدا هم گرسنه ی نانند قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند به یاد مسجد و محراب نوحه می خوانند هزار آدم آواره ی پشیمان گرد دوباره منتظر سوره های انسانند تمام کوفه پر از ردّ اشک های علیست و چاه ها که پر از ناله های پنهانند شکست فرق نماز خدا به شمشیری به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند! هنوز خون سرش روی فرق محراب است و جمع قبله نشینان هنوز گریانند هنوز کوفه و شهر مدینه می گریند و بین یک در و دیوار روضه میخوانند * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ محمد حسین رحیمیان دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد وقتی تو را بابای من دنیا ندارد رفتی ؛یتیم بی قرار شهر کوفه … …حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد رفتی برای زینب تو خستگی ماند دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد خونت نوشته گوشه محراب مسجد این کوه طور عاشقی موسی ندارد دنیا پدر جان تا خود روز قیامت مانند تو گریه کن زهرا ندارد رفتی و از این شهر بردی مهربانی کوفه برای ماندن ما جا ندارد رفتی خیال دشمن تو گشت راحت در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد فکری به حال روزگار دخترت کند در روزهایی که حرم سقا ندارد * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ یاسرحوتی چیزی شبیه رایحه ای می وزید ورفت شبها به شانه نان و رطب می کشید و رفت افسوس قدر و منزلتش را نداشتند تا در جوار کوثر خود آرمید و رفت زهرا همان علی و علی نیز فاطمه است شکر خدا فراق به پایان رسید و رفت مردی که شاهد صدمات مدینه بود یک روز مرد … و در سحری شد شهید و رفت گرچه کنار بسترش از مردها پر است اما دریغ محسن خود را ندید و رفت * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ رحمان نوازی سکوت می وزد و کوفه ها پریشانند ستاره های حرم بیقرار و گریانند هزار آدم آواره ی پشیمان گرد دوباره منتظر سوره های انسانند قنوت نافله ها هم ز درد می سوزند به یاد منبر و محراب روضه می خوانند ندیده بود کسی بی کسی از این بدتر از اینکه تا به قیامت یتیم می مانند تمام کوفه پر از ردِّ اشک های علیست و چاه ها که پر از ناله های پنهانند شکست فرق نماز خدا به شمشیری به من نگو که دگر کوفیان مسلمانند اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ استادسازگار ادا کردنـد هنگـام عبــادت حـق مـولا را ز خـونش آبـرو دادنـد بیـت حـق‌تعالی را از آن فزت برب الکعبه گفت و چشم خود را بست که بعد از فاطمه زندان خود می‌دید دنیا را میـان دوستـان هـم انفـرادی بود زندانش چو شمع انجمن کشتنـد آن تنهای تنها را ز جبریل امین برخواست این فریاد بر گردون الا یا اهـل عالـم تسلیت، کشتند مـولا را علی بی‌هوش در محراب خون افتاده بود اما به زخم خویش حس می‌کرد اشک چشم زهرا را دوباره از درون زخم او فـواره مـی‌زد خون ز رویش هرچه یاران پاک می‌کردند خون‌ها را الهی تا قیـامت خـون بگرید چشم زیبایی که از خون لاله‌گون کردند آن رخسار زیبا را حسن جان! فرق مولا را بپوشان پاسداری کن کـه چشـم دختـر زهـرا نبینـد زخم بابا را سلام سجـده تـا صبح جزا تقدیم مظلومی که بخشید آبرو با خون خود شب‌های احیا را گنه کردی مشو مأیوس از عفو خدا «میثم!» علی با چهرۀ خونین شفاعت می‌کند ما را * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ استادسازگار مسجد، خموش و شهر پر از اشک بی‌صداست ای چاه خون گرفته کوفه علی کجاست؟ ای نخل‌ها که سر به گریبان کشیده‌اید امشب شب غریبی و تنهایی شماست دل‌ها تمام، خیمه آتش گرفته‌اند صحرای کوفه شام غریبان کربلاست امشب علی به باغ جنان پیش فاطمه است اما دل شکسته او در خرابه‌هاست سجاده بی‌امام و زمین‌ لاله‌گون ز خون مسجد غریب مانده و محراب، بی‌دعاست باید گلاب ریخت پس از دفن، روی قبر امشب گلاب قبر علی اشک مجتباست تو از برای خلق جهان سوختی علی! اما هزار حیف که دنیا تو را نخواست ای چاه کوفه اشک علی را چه می‌کنی دانی چقدر قیمت این در پربهاست؟ باید به گریه گفت: علی حامی بشر باید به خون نوشت: علی کشته خداست هر لحظـه در عزای علی تا قیام حشر «میثم» هزار بار اگر جان دهد رواست
همانا پاسخم نیش تبر بود دلم از طفل بر پستان مادر به دیدار اجل مشتاق تر بود اگر چه شاخه هایم را شکستند به هر شاخه هزارانم ثمر بود چه باک از تیغ زهرآلود دشمن علی یک عمر در کام خطر بود هزاران زخم در دل داشتم من که بس کاری تر از این زخم سر بود به جان فاطمه آن که مرا کشت نه تیغ ابن ملجم، میخ در بود هزاران استخوان بودم گلوگیر هزاران نیش خارم در بصر بود به هر آهم هزاران زخم فریاد به هر زخمم هزاران نیشتر بود تو ای قاتل مرا کشتی نگفتی علی یک عمر غمخوار بشر بود زدی شمشیر بر فرق امامی که حتی مهربان تر از پدر بود به اشک و خون دل بنویس “میثم” علی از فاطمه مظلوم تر بود * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ مهدی نظری خانه با رفتنت این بار به هم ریخته است  شهر بی حیدر کرار به هم ریخته است پدرم نبض زمان بودی و با رفتن تو سحر و روزه و افطار به هم ریخته است هرکسی دید پدر، حال مرا گفت به خویش: دختر فاطمه بسیار به هم ریخته است بستر خالی تو گوشۀ این خانه پدر علتی شد که پرستار به هم ریخته است بودنت مایۀ آرامش و آسایش بود حال با رفتن تو کار به هم ریخته است حَسَن غمزده را بیشتر از زخم سرت قصۀ سینه و مسمار به هم ریخته است حرفی از کوچه نباید بشود پیش حسین چون که با گفتنش هر بار به هم ریخته است صحبت از کوفه و بازار و اسیری کردی از همان لحظه علمدار به هم ریخته است گفته ای کوفه میارند مرا طوری که همه ی کوچه و بازار به هم ریخته است
اشعاربعدازشهادت حضرت علی اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ هادی ملک پور من منتظر نشسته ام اما نیامدی تنهاترین مسافر دنیا! نیامدی انبان به دوش هر شبه ی کوچه های شهر دیگر چرا به دیدن ماها نیامدی اصلا قرار بود که بابای من شوی این چندمین شب است که بابا نیامدی من روی دوش تو چقدر تاب خورده ام رفتم زشانه های تو بالا …! نیامدی بی دست های گرم تو بدخواب می شوم کابوس دیده ام همه شبها نیامدی دیدم شکسته است ستون های آسمان مسجد ، نماز صبح ، خدایا! … نیامدی رفتی به سجده ، بارقه ی تیغ و … بعد ازآن محراب غرق خون شد و بالا نیامدی کابوس بود … من بخدا باورم نشد! حتما دلیل داشت که اینجا نیامدی شب تا به صبح، خیره به در … منتظر شدم چشمم به در سفید شد اما نیامدی خاکم به سر، خدا نکند، خواب من مگر- تعبیر می شود که تو بابا نیامدی از اشک های گوشه ی چشمان مادرم پی برده ام به حادثه ای تا نیامدی آری درست بود… گمانم درست بود ای وای از این مصیبت عظمی … * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ حیدر توکلی ای کوه درد این دم آخر سخن بگو امشب به جای چاه، غمت را به من بگو گر فکر می کنی که تحمل نمیکنم من می روم ز حجره برون، با حسن بگو با آنکه فکر بی تو شدن قاتل من است حتی شده دوباره ز بی تو شدن، بگو بنگر رسانده ای به کجا کار دل، که من گویم به التماس، ز غسل و کفن بگو گر چه سخن ز پر زدنت می کشد مرا راضی به هر چه گویی ام، از پر زدن بگو لب باز کن دوباره تو و باز هم به من “زینب چنین به سینه و بر سر مزن” بگو آن را که گفتی از من و عباس تا شنید- -رنگش پرید و لرزه فتادش به تن بگو گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر گر میشود بریده سرش از بدن، بگو ** اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ شب بیست ویکم ـ حیدر توکلی ای بال و پر شکسته دم از پر زدن مزن برخیز و حرف رفتن و غسل و کفن مزن در بین نوحه خواندنت از مادرم، پدر! حرف از وصال خویش و جدایی ز من مزن می لرزم از شنیدن از مرگ گفتنت حرفی کز آن به لرزه در آید بدن مزن با من ز ماندن و ز نرفتن دمی بگو دم این همه ز رفتن و راهی شدن مزن صف بسته جمع جان به لبی، دیده باز کن پلکی بزن، شرر به دل انجمن مزن بسته ره نفس به من این روضه های باز پیش حسین حرف کفن با حسن مزن اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ غلامرضا سازگار حیف مولا مردم عالم تو را نشناختند دم زدند از تو ولی یکدم تو را نشناختند رهبر افلاکی و از خاکیان خاکی تری هم ملائک هم بنی آدم تو را نشناختند با تو قومی محرم و قومی دگر نامحرمند ای عجب نامحرم و محرم تو را نشناختند هم به تخت جاه، هم ویرانه، هم دامان چاه هم به شادی هم به موج غم تو را نشناختند انبیا بودند از آدم همه در سایه ات لیک جز پیغمبر خاتم تو را نشناختند با وجود آنکه یک آن با تو نشکستند عهد بوذر و مقداد و سلمان هم تو را نشناختند تو حَجَر، تو جانِ کعبه، تو حیات زمزمی هم حجر هم کعبه هم زمزم تو را نشناختند عرشیان کز صبح خلقت با تو ساغر می زدند فاش گفتم فاش می گویم تو را نشناختند چون کتاب آسمانی حرمتت شد پایمال ای یگانه آیت محکم تو را نشناختند چون فقیری کو تو را دشنام داد و نان گرفت ای علی جان مردم عالم تو را نشناختند در کنار خانه ات بر همسرت سیلی زدند ای فدای غربتت گردم تو را نشناختند ای شجاعت از تو تا صبح قیامت سر فراز ای قدت از هجر زهرا خم تو را نشناختند بارها در نخل میثم دوستان کردند سیر حیف کآخر همچنان «میثم» تو را نشناختند اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ یوسف رحیمی پیچیده سحرگاه عجب عطر نجیبی رد می‌شود از کوچه ی غم مرد غریبی از وسعت دستان کریمش چه بگویم وقتی همه دارند از این سفره نصیبی هم آن که دعایش همه نفرین به علی بود هم این که به مولای خودش عشق عجیبی… منظومه ی انصاف و وفا را نسروده است جانبخش‌تر از جود علی هیچ ادیبی سی سال گذشته‌ست، علی چشم به راه‌ست در عمق نگاهش نه قراری نه شکیبی او می‌رود و ناله ی‌ دیوار بلند است مانده ست دری دست به دامان طبیبی والشمس! شده غرق به خون چهره ی‌ خورشید والفجر! رسیده‌ست حبیبی به حبیبی * اشعاربعدازشهادت حضرت علی علیه السلام ـ موسی علیمرادی بی آشنا مانده غریبی بین خلقت دیگر نمی آید صدای پای غربت چندیست مانده سفره ها بی نان و خرما دیگر ندارد کوفه شبگرد محبت بعد از تو باید سرکند با خاک غم ها آن سر که بر دامان مهرت داشت عادت رفتی و هرگز چشم این دنیا نبیند شاهی بریزد با گدا طرح رفاقت هر وقت می آمد حسن هجده گل یاس میریخت روی قبر تو با اشک حسرت دست خدا افتاد از پا بین کوچه؟ باید شنید از ریسمان ها این حکایت رفتی و خار از چشمهای تو در آمد در پای طفلی رفت هنگام اسارت
چهارپاره بیست و سوم رمضان – حضرت امیر   دوسه روز است خانه دلگیر است دوسه روز است مثل بارانیم دو سه روز است همدم اشکیم دو سه روز است روضه می خوانیم   دو سه روز است کوفه نشنیده نغمه های خوش اذانت را وقت افطار بر سر سفره یاد کردیم لقمه نانت را   دو سه روز است مثل فاطمیّه دور هم گریه می کنیم ولی روضه ها رنگ دیگری دارد ختم آن است ذکر وای علی   دو سه روز است نان و خرما را حسنت می برد برای یتیم می دهد سهم کودکان را بعد می کند بغض مثل کوچه کریم   دو سه روز است قلب زینب را داده آزار حرف بی پایه شده اوضاع مدینه ای انگار بازهم طعنه های همسایه   دو سه روز است چاه و نخلستان شده دلتنگ ربّــنای علی شده رویای مسجد و محراب گریه و سجده و دعای علی   دو سه روز است کوفه فهمیده می رسید از کجا غذای فقیر از کجا می رسید خرمایی تا شود باز روزه های فقیر   دو سه روز است اشک می ریزد گاه و بیگاه ازغمت حسنم بیش از پیش لرزه می افتد با دعای کمیل بر بدنم   دو سه روز است چشم عبّــاسم سرخ مثل زمان جنگ شده کوچه پس کوچه های کوفه پر از خشت و خاشاک و قلوه سنگ شده   دو سه روز است دختر حیدر خوابهای عجیب می بیند گاه گودال و خنجر و حنجر گاه شیب الخضیب می بیند   دو سه روز است کربلائیّم چشم بر چشم یار می دوزم مانده در بغچه یک کفن باقی وَ به یاد نگار می سوزم   دو سه روز است سخت می خواهم بزنم بوسه بر گلوی حسین وای از دود و خون و خاکستر پنجه ی گرگها و موی حسین   دو سه روز است درس قرآنم سوره ی کهف نی نشین شده است سینه ام مثل دامن و خیمه یا در ِ خانه آتشین شده است   دو سه روز است مثل بابایم می کنم گریه یاد لب تشنه وای از لحظه ای که می بینم بر روی حلق دلبرم دشنه   دو سه روز است بیشتر دارم انتظار وصال دلدارم با دعای فرج پس از روضه به امید وصال می بارم   حسین ایمانی
غزل مدح حضرت امیر   اعتبار و عزّت من از نوای مرتضاست جنــّــة الاعلی حصیری زیر پای مرتضاست چشم طاق عرش حق  خیره به ایوان طلا حسرت کعبه طوافی در سرای مرتضاست آرزوی آسمانیها تماشای علیست بر لب قدّوسیان هر دم دعای مرتضاست بهترین تصویر از حق ُّو حقیقت روی اوست صوت معراج رسول لــَـله صدای مرتضاست ناد او درمان درد لاعلاج و مشکلات دست عیسی نسخه ی دارالشّفای مرتضاست الگوی ایثار و عشق و غیرت عبـــّــاس اوست کلِّ فضل ساقیِّ لشکر برای مرتضاست یا علی ذکر لب فرمانروای دلبریست کربلا بی شک ُّو شبهه کربلای مرتضاست زینت روز ظهور مهدیِّ صاحب زمان برق تیغ ذوالفقار آشنای مرتضاست حسین ایمانی
نوحه‌ی سینه‌زنی زمینه شب بیست و سوم 🔸️بنداول غمخانه خانه ما عالم عزاداره از دوری مرتضی داره بارون میباره ببین شرار سینه تو گریه‌ها گم شده حالا دیگه نوبت حرفهای مردم شده برگرد بخونه بابا (۴) 🔸️بنددوم زخم سرت رو دیدم حالم خراب بابا سجادت و گشودم وقت نماز حالا دلم برات تنگ شده چشمام براه خونه است موقع دیدار ما دیگه ببین شبونه است برگردد به خونه بابا(۴) 🔸️بند سوم غریب و تنها شدم میخوام برم مدینه از غم زخم سرت زخمی دارم به سینه با گریه از غم تو ببین خدایی شدم بابای مهربونم کرببلایی شدم برگردد بخونه بابا(۴) 🔸️بندچهارم حسین من غریبه تو سینه ناله داره بابا ببین حسینم یه باغ لاله داره لاله سرخ و گلگون ز تشنگی خزونه بیا ببین که زینب داره روضه میخونه برگردد به بخونه بابا(۴) ✅کانال سبک وشعرباب الحرم👇 https://telegram.me/joinchat/CSX9WjyoZb_YxepelhS_Qw 🔴بامابه روزباشیدهم سبک هم شعر👆
‍ ‍ . اشکامو ببین شب قدره امشب آخرین شب قدره با امیدی اومدم امشب که مهمترین شب قدره هم شب نزول قرآنه هم شب رحمت و غفرانه اومدم توبه کنم آخه شب بخشش گناهانه میدونم خیلی بدم یارب در خونتو زدم یارب اهلبیتو واسطه کردم تنهایی نیومدم یارب ب چهارده تا ولی میگم بعلی بعلی میگم اشک من جاری میشه وقتی بحسین بن علی میگم روسیاهمو گنهکارم ولی من حسینو دوست دارم اسیر نفس و گرفتارم ولی من حسینو دوست دارم بالحسین الهی العفو ....................... اگه نالایق و پردردم من دلم میخواد که برگردم دره رحمت خدا بازه کافیه بگم غلط کردم اگه شیعه زار و دلخسته ست اگه راه حرما بسته ست همه این بلاها و دردا به گناهای ما وابسته ست از تو توفیق عزا میخوام گریه توی روضه ها میخوام به بدیم نگا نکن یارب عرفه کرب و بلا میخوام کربلا نبودیم احیا رو ندیدیم ضریح مولا رو از حسین جدا نشیم یارب به محرم برسون مارو یعنی امسال اربعین میرم ؟ اگه قسمت نشه میمیرم کربلا، مدینه ، سوریه بنویس میون تقدیرم .......... چه قدر خدا خدا کردم تا سحر تو رو صدا کردم این شبا برای تعجیله فرج آقا دعا کردم غم گرفته همه دنیارو خیلی طعنه میزنن مارو منتظر بودن چقد سخته برسون مهدی زهرا رو اونکه خورشید پس ابره نور اون روشنیه قبره اونکه آرزوی دیدارش دعامون تواین شب قدره ....... تو بیایی غصه دور میشه همه عالم پره نور میشه نمیدونم اقاجون امسال سال زیبای ظهور میشه؟ .......... روضه ی دختر اربابه بمیرم رقیه بی تابه بالش زیر سرش خشته شبا تو خرابه میخوابه دشمن اونو بی هوا میزد کوفه تاشام بلا میزد تازیونه، کعب نی میخورد هر جا بابارو صدا میزد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
شب رقم خوردن تقدیره پشیمونم، خدا نگو دیره خوش به حال بنده ای که امشب روزیه یک سالشو می گیره به جای مچ، گرفتی دستامو همیشه غصه ی منو خوردی پُلای پشت سرمو یک عمر شکستم و به روم نیاوردی قبول دارم خیلی بدم ولی بگیر دستمو پشیمونم به خاطر علی بگیر دستمو الهی العفو بحق علی 3 ................................... هر کسی اسم عليو برده برا یه عمر می بنده بارش رو نمیذاری آتیش بگیرم من حب علی می کنه کارش رو... نذار بسوزم پیش اونایی که با غضب آتیش زدن در رو نذار بسوزم پیش نامردی که سیلی زد صورت مادر رو پیش علی رو چادر فاطمه‌ پا نذارین تو کوچه ها اشکای زینبش رو درنیارین الهی العفو بحق علی
. چَن شَبه که بابا جونم، حسن برات نخوابیده چَن شَبه که ابرِ چشاش فقط برات خون باریده چَن شَبه که دیگه بابا! سری به ما نمیزنی تو میدونی که دخترت تو این شبا چی کشیده؟ گوشواره👇 بابای مظلومم علی ◾️◾️◾️◾️◾️ سرو رو زانوم میزارم فقط برات اشک میریزم اصلاً برا تمومِ اون مظلومی یات اشک میریزم وقتی که یادِ کوچه و غربتِ مادر می کنم واسه اون آهِ خسته و بی کسی یات اشک میریزم ◾️◾️◾️◾️◾️ من بمیرم برا حسن بغضشو پنهون میکنه بیشتر با این کاراش داره قلبِ منو خون میکنه دردِ دلاشو تنهایی رو قبرِ مادر میکنه این بی قرارییِ حسن زینب و داغون میکنه ◾️◾️◾️◾️◾️ عباس میگه خونه چِقد بدونِ بابا دلگیره لحظه به لحظه از همه سراغ تونو میگیره نمیدونم چیکار کنم چیجوری آرومش کنم بابا جون از فراقِ تو طفلکی داره میمیره ◾️◾️◾️◾️◾️ بعدِ تو بابا زینبت به جز دلِ خون نداره به جز یه کوهِ غصه و قلبِ پریشون نداره غمی که زینبت داره هیچکی تو عالم نداره این روزا از دوریِ تو جز چشِ گریون نداره! .
دوسه روز است خانه دلگیر است دوسه روز است مثل بارانیم دو سه روز است همدم اشکیم دو سه روز است روضه می خوانیم   دو سه روز است کوفه نشنیده نغمه های خوش اذانت را وقت افطار بر سر سفره یاد کردیم لقمه نانت را   دو سه روز است مثل فاطمیّه دور هم گریه می کنیم ولی روضه ها رنگ دیگری دارد ختم آن است ذکر وای علی   دو سه روز است نان و خرما را حسنت می برد برای یتیم می دهد سهم کودکان را بعد می کند بغض مثل کوچه کریم   دو سه روز است قلب زینب را داده آزار حرف بی پایه شده اوضاع مدینه ای انگار بازهم طعنه های همسایه   دو سه روز است چاه و نخلستان شده دلتنگ ربّــنای علی شده رویای مسجد و محراب گریه و سجده و دعای علی   دو سه روز است کوفه فهمیده می رسید از کجا غذای فقیر از کجا می رسید خرمایی تا شود باز روزه های فقیر   دو سه روز است اشک می ریزد گاه و بیگاه ازغمت حسنم بیش از پیش لرزه می افتد با دعای کمیل بر بدنم   دو سه روز است چشم عبّــاسم سرخ مثل زمان جنگ شده کوچه پس کوچه های کوفه پر از خشت و خاشاک و قلوه سنگ شده   دو سه روز است دختر حیدر خوابهای عجیب می بیند گاه گودال و خنجر و حنجر گاه شیب الخضیب می بیند   دو سه روز است کربلائیّم چشم بر چشم یار می دوزم مانده در بغچه یک کفن باقی وَ به یاد نگار می سوزم   دو سه روز است سخت می خواهم بزنم بوسه بر گلوی حسین وای از دود و خون و خاکستر پنجه ی گرگها و موی حسین   دو سه روز است درس قرآنم سوره ی کهف نی نشین شده است سینه ام مثل دامن و خیمه یا در ِ خانه آتشین شده است   دو سه روز است مثل بابایم می کنم گریه یاد لب تشنه وای از لحظه ای که می بینم بر روی حلق دلبرم دشنه   دو سه روز است بیشتر دارم انتظار وصال دلدارم با دعای فرج پس از روضه به امید وصال می بارم  
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم زمزمه ۲۳ رمضان بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام سبک از زندگی...... بابا دلم چقدر برات تنگه این کوفه سرزمینِ نیرنگه تویِ سینه‌َش به جایِ دل سنگه به فکر جنگه/۲/ دلشوره داره دخترِ زهرا می ترسم از این کوچه‌ها بابا چند سال دیگه بازم میام اینجا همراهِ سرها حسین‌ِمن حسین‌ِمن اِی‌وای/۳/برات بمیرم/۲/ باید غمِت تو قلبِ من باشه وارثِ غصّه‌هات حسن باشه جسمِ حسینم بی‌کفن باشه رو خاک صحرا/۲/ به رویِ نیزه‌ای سرِ همدم همسفرم یه عدّه نامحرم به ضربِ کینه می‌شه قدَّم خَم شبیه زهرا /۲/ حسین‌ِمن حسین‌ِمن اِی‌وای/۳/برات بمیرم/۲/ عشقه امیرالمؤمنین عشقه سینه زدن به عشقِ دین عشقه دلواپسیِ اربعین عشقه حسینو عشقه/۲/ راهَم بده بازم به دربارت جانمونم از خیلِ زَوّارت به حقِّ عبّاسِ علمدارت حسینو عشقه حسین من...
. اشعار روضه محور برای ع به خاک تربتت بابا نهادم تا سر خود را شنیدم نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را نظر بر دیدۀ گریان مادر کردم و دیدم که می شوید به اشک دیده زخم شوهر خود را امامی مهربان بودی که کردی در شب قتلت به آب و دانۀ مرغان سفارش دختر خود را به یاد غربت مادر فتادم پای تابوتت چو دیدم گریه های بی صدای خواهر خود را ملاقات خدا رفتن عذار لاله گون خواهد از آن شستی به خون، در سجده روی انور خود را ز تو پوشید دائم روی سیلی خورده را مادر تو هم امشب نشان او مده زخم سر خود را به گلزار جنان محسن در آغوشت چو بنشیند ببوس از جانب من روی تنها یاور خود را تو پیشانی سپر کردی به شمشیر عدو، من هم نهم با کام عطشان زیر خنجر حنجر خود را بود در خاطرم زخم جبینت خاصه آن ساعت که گیرم در بغل نعش علیّ اکبر خود را غذای آخر تو شیر بود و یاد من آمد که باید پیش تیر از شیر گیرم اصغر خود را زبان طبع (میثم) را به محفل ها دُر افشان کن که ریزد بر قدوم خاندانت گوهر خود را
. هفت روز است درجهان غوغا بپاست هر کجا را بنگری ماتمسراست هفت روز است دیده‌ها گریان شده بر پیمبر مرتضی مهمان شده هفت روز است بی پدر عالم شده عالم هستی پر از ماتم شده هفت روز است دیده دریا گشته است مرتضی مهمان زهرا گشته است هفت روز است که گلی پرپر شده سوی جنت رهسپر حیدر شده هفت روز است غم فزون گردیده است هر دل غمدیده خون گردیده است هفت روز است مرتضی شدرستگار رفته سوی حضرت پروردگار هفت روز است گشته دلها بی قرار مسجد و منبر بود چشم انتظار هفت روز است دل عزادار علی است دیده گریان یاد رخسار علی است هفت روز است جمله دلها خون شده از غم داغ علی محزون شده هفت روز است کوفه دیگر بی صفاست مسجد کوفه بگوحیدر کجاست هفت روز است گل زخانه برده اند غنچه‌های باغ دین پژمرده اند هفت روز است مرتضی گشته خموش صوت قرآنش نمی آید به گوش هفت روز است کوفه گشته بی شکیب بی علی شد مسجد کوفه غریب هفت روز است مرتضی گشته شهید قامت زینب از این ماتم خمید هفت روز است دختران بوتراب ریزداشک چشمشان همچون گلاب هفت روز است دل پریشان علی است زینب غمدیده گریان علی است هفت روز است سینه لبریز محن سوزد از داغ پدر مولا حسن هفت روز است دل بود در شور و شین زین مصیبت سوزد و نالد حسین هفت روز است کشته خیرالناس شد دیده گریان پدر عباس شد هفت روز است جان عالم بر لب است سوگوار داغ بابا زینب است هفت روزاست سوزداز داغش(رضا) گرید و نالد بیاد مرتضی
✅ مناجات با امام زمان عج در وداع با ماه مبارك رمضان 🔻 شاعر: رحمان نوازنى آقا سلام! ماه مبارک تمام شد شب­های آخر من و ماه صیام شد درهایی از ضیافت حق بسته شد ولی پشت در نگاه شما ازدحام شد سفره دوباره جمع شد و دیر آمدیم دیر آمدیم و قسمت ما فیض عام شد بین دعای آخر سفره دعا کنید شاید که سال، سالِ ظهور امام شد آقا دعا کنید که شب­های آخر است شاید که ميهمانی ما هم به کام شد عج
✅وداع با ماه مبارک رمضان 🔻محمود تاری (یاسر) شیون کنید ماه عبادت تمام شد نالان شوید آخرِ ماه صیام شد می خواستم غبار بشویم ز دل ولی این حلقه های اشک برایم که دام شد بگذر ز خویش ، دیده رها کن ز دیگران اینجا وقوف بهر تو دیگر حرام شد شب های پُر ز سوزِ ابو حمزه هم گذشت هر شب فغان و ناله برایم مدام شد با افتتاح دل به حریم ولا زدیم هر شب که یاٰاِلٰه به لب ها کلام شد هر شب به یاد مهدی زهرا گریستیم هر شب سخن ز چهره ی ماه امام شد یٰا رَب نشد که شهد وصالی به لب زنم با این مرارتی که ز هجران به کام شد تا حرف عاشقان برساند حضور یار هر آه سینه سوز به هستی پیام شد با یک سلامِ شوق به کرب و بلای دوست دل ها روانه جانبِ دارُالسَّلام شد هر شب به یاد کرب و بلا هم گریستیم هر شب پرید مرغ دلی کو به بام شد از چهره بُرد گَرد گناهی که داشتیم اشک از غم حسین که حُسنِ ختام شد ما را هماره نوکر مولا شناختند ما را غم حسین همیشه به نام شد "یاسر" گرفت منصب آقایی و شرف در بارگاه یار هر آن کس غلام شد (یاسر)
✅وداع با ماه مبارک رمضان 🔻وحید محمدی سفره دارد جمع می گردد، گدا را عفو کن باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن بر در این خانه من بهر امیدی آمدم پس، نگیر از من تو این حال و هوا را، عفو کن دست خالی آمدم، با دست خالی می روم یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن خوب و بد، در هم بخر، ای یار، ما را عفو کن جان آقای خراسان، جان سلطان غریب هم وطن های علی، موسی الرضا را عفو کن من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین جان اربابم بیا این بنده ها را عفو کن بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین گریه کن های غم کرببلا را عفو کن جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن
✅وداع با ماه مبارک رمضان 🔻غلامرضا سازگار من بندگی نکردم، تا بنده ام بخوانی تو کی بدین کرامت، از خود مرا برانی بار گنه به دوشم، لا تقنطوا به گوشم عفوت نمی گذارد، در دوزخم کشانی  این نامه ی سیاهم، این اشک صبحگاهم من حال خویش گفتم، تو کار خویش دانی تو برتری که سوزی، در آتش جحیمم من کمترم که گویم، از آتشم رهانی مولای من ، من از تو، غیر از تو را نخواهم تو نیز رحمتی کن، کز من مرا ستانی پا در دو سوی گورم، دردا که از تو دورم شاید تو از کرامت، خود را به من رسانی عفو از کرامت توست، قهر از عدالت توست هم عفو از تو آید، هم قهر می توانی از بس کریم هستی، با من قرار بستی من اشک خود فشانم، تو خشم خود نشانی در عین رو سیاهی، خواهم از تو الهی هم من تو را بخوانم، هم تو مرا بخوانی میثم به در گه حق، باشد دو ارمغانت شعری که می سرایی، اشکی که می فشانی