eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.3هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
97 ویدیو
566 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 📞09052226697 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
ای تمنا ز همه، لطف و کرامت از تو خواهش از ما و نشان دادنِ قامت از تو دلِ بیمار و تمنای عیادت از ما لبِ خندان و طبابت بسلامت از تو اِلتجا در طلبِ آن رخِ محشر از ما پرده برداشتن از وجهِ قیامت از تو سیزده نور، پیِ ماهِ شب چاردهند روشنی بخشیِ عالم به تمامت از تو حجة الله تو هستی، ولی الله تویی بر همه مُلک و مَلک هست امامت از تو چقدَر تاج ولایت به شما می آید سلطنت از تو و اِعلامِ قیامت از تو چارده قرن، جهان منتظرِ یک روز است کِی ز کعبه خبر آید بسلامت از تو نامِ مهدی به فلَک قُلقله انداز شده مانده در کعبه فقط خواندنِ نامت از تو مادرت فاطمه فرمود که یارِ تو شویم طاعت از ما، تو بیا! امرِ مُدامت از تو یا لثارات بگو تا که بیاییم همه فرشِ جان پیشِ تو از ما و اقامت از تو راه‌پیماییِ صد میلیونیِ مکه ز ما خواندنِ خطبۀ جمعه به فِخامت از تو هجرت از مکه سوی شهر مدینه، زان پس تا اَبد تکیه به کرسیِ مَقامت از تو فتح کن با قدمت منبرِ پیغمبر را عالَمی تشنه و تبیینِ امامت از تو گریه بر غربت سالار شهیدان از ما خواندنِ ناحیه با سوز کلامت از تو وارث فاطمه! امّیدِ ضعیفان توئی و بر زعیمانِ دو دنیاست زعامت از تو همچو شمشیرِ علی تیغِ تو پنهان به غلاف ذکرِ یافاطمه بر قفلِ نیامت از تو جان سپردن به رهِ مادر مضروبه ز ما انتقامِ ستمِ سیلیِ مامت از تو چونکه سیلی بزنی، صورتشان برگردد آنگه آتش زدنِ دو بُتِ امت از تو دوست داریم ببینیم غضب کردنِ تو ذکرِ تکبیر ز ما اَخذِ غرامت از تو گر گنهکار نباشیم ترا می‌بینیم توبه از ما و تبسم به غلامت از تو دستخط تو بما بود، نه با شیخ مفید شیعه! برخیز که اظهار ندامت از تو
همینکه مادر زهرا شدی، تو یکتایی نشانِ بندگیِ توست، ٱم زهرایی ز دامن تو چو حَوراءُالانسیه آمد دلیل شد که تو هم خود، ز جنسِ حورایی که میتوان به مقام تو دست یابد که تو زوجةُ النَّبوي ، رازدار طاهایی تویی تو مادر کوثر، تویی تو شاهد وحی تو افتخار زمین، فخر آسمانهایی تو مَحرم همۀ آیه های قرآنی تو اولین زن مؤمن به ماه بطحایی چه میتوان ز شباهات تو به مولا گفت تو سِرّ ٱم ابیها تو یارِ مولایی به کوری دگران ٱم مؤمنین هستی تو مادر همۀ شیعیان دنیایی به اوج غربت اسلام و غربت احمد تو پشتوان رسول خدا به غمهایی میان آن همه دشمن ز مشرکین قریش تو یار دین پیمبر شدی به تنهایی دلت به شِعب ابیطالب آزمایش شد نشان به فاطمه دادی که اصل تقوایی تمام کرب و بلا را به تجربه دیدی تو آشنای عطش، غصه دارِ فردایی تمام هستیِ خود را نثار دین کردی براستی که کنیز خدای یکتایی به وقت رفتن تو، دستِ خالی اَت میگفت: نیازمندِ عبای رسول عظمایی کفن برای تو از جانب بهشت آمد حسین، شد کفنش بوریای صحرایی کنار پیکر پاره نبودی، ای مادر که داشت زمزمۀ یابُنَیَّ غوغایی هزار و نهصد و پنجاه زخم را زینب در آن قیامت گودال، دید زیبایی 🔸شاعر: ___________@babollharam___________
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ رکعت اول، نمازش با سلامت ختم شد رکعت دوم، رکوعش تا قیامت ختم شد شد عمودِ آهنین، سهم سرِ شیر خدا در سحر شد منهدم یکباره، أرکانُ الهُدی با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود من نمیدانم چگویم، تیغ زهرآلود بود تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است... با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید مرتضی با حال و احوال پریشانش رسید جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است او به یاد روزهای واپسینِ مادر است دخترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید کربلا در پیش دارد، فکرِ احوالش کنید بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه @babollharam
کار ما نیست غزل بافتن از نامِ حسن کامِ ما مستِ عسل یافتن از جامِ حسن حسنی نیست لبی کز لب لعلَش نَمکَد صد و ده بار نمک گیر شده کامِ حسن حسن بن علی از بس بغلِ مادر بود مادری شد همۀ عمر و سرانجامِ حسن چند روزیست که زهرا به تبسم گوید مثل پیغمبر اکرم شده اندامِ حسن حسنی بودن ما لطفِ حسینی دارد ای خوش آن صید که افتاد ته دامِ حسن حمزه کُش هم که شود وحشی،اگر احمد خواست آخر الامر حسینی شود و رامِ حسن 🔸شاعر: @babollharam
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ یک شب دگر تو منتظرم باش، فاطمه مَرهم برای زخم سرم باش، فاطمه یک عمر، انتظار تو را میکشم بس است هجرانِ روزگار تو را میکشم بس است از سینهٔ شکستهٔ تو سینه اَم پُر است از بازوان خستهٔ تو سینه اَم پُر است آری شنیدنیست، غم اینچنینی اَم طولانی است قصهٔ خانه نشینی اَم می آیم و نگفتنی اَت را بمن بگو آن قصهٔ شنیدنی اَت را بمن بگو من مانده ام هنوز، از آن رو گرفتنَت وای از زمانِ دست به پهلو گرفتنَت ایکاش حرفی از در و دیوار میزدی یکذّره حرف، از نوک مسمار میزدی غیر از وصیتت، به شبِ رفتنَت به من چیزی نگفتی عاقبت از محسنت به من صد ماجرا و اینهمه تُوداری، ای دریغ! رفتی تو با تمام گرفتاری، ای دریغ! یادم نرفته آخرِ خط، گفتی یاعلی بودی بخون و خاک و فقط، گفتی یاعلی حالا علی بسوی تو پرواز میکند عقده ز استخوانِ گلو باز میکند گویا هنوز منتظرِ من نشسته ای من با سرِ شکسته، تو پهلو شکسته ای تازه حسن مصیبتش آغاز میشود کم کم صدای غربتش آغاز میشود دارد حسین، زمزمهٔ کربلا به لب زینب صبور، در همه غمهاست روز و شب میبینم آن زمان که سرم، جنگ میشود دامانِ اهل کوفه پُر از سنگ میشود وای از شکستنِ سرِ زینب، ز سنگ بام وای از غم غریبیِ زینب، به شهر شام @babollharam
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ که دیده بی کفنی کفن کند بدنی را که دیده دست حسینی مدد کند حسنی را حسین آب بریزد حسن به اشک بشوید که دیده غسل نهانی به نعش بت شکنی را شده خموش چه آسان زبان ناطق قرآن حسن حنوط ببندد عجب لب و دهنی را سرِ شکسته و خوناب زیر تابشِ مهتاب که دیده در همه عمرش بخود چنین محنی را فدای غربت مردی که خود ز غصه و دردی شبانه غسل و کفن کرد جسم خسته تنی را قسم به سینه شکسته قسم به فرقِ شکسته وصالِ حیدر و زهرا سرود، خوش سخنی را که نیست فاصله باقی میان کوثر و ساقی خدا نداده از اول به عشق، ما و منی را فدای دست شکسته که با تن و دل خسته برای بی کفنِ خود گذاشت پیرهنی را و آن امام اسیری که در میان حصیری گذاشت با تن بی سر غریبِ بی کفنی را به گریه از رگِ پاره گرفت بوسه دوباره شبیه عمه فنا کرد، کاخ خصمِ دنی را دعا ز جود و کرم کرد روی خود به حرم کرد که از قتیلِ قلیلت قبول کن بدنی را
بسم الله الرحمن الرحيم به مناسبت فرارسیدن ▶️ ذیقعده نَه یک دهه کرامت دارد یک عمر کرامت و زعامت دارد در سیصد و شصت و پنج روز از هر سال هر روز رضا به ما امامت دارد ای شیعه کرامتَت فرا می خواند این مَه به ولایتت فرا می خواند دستان رضا اگر بگیرد دستت معصومه به عصمتت فرا می خواند از ماهِ رضا لطف و کرامت ریزد در مشهد و قم رحل اقامت ریزد هر خسته که از رضا شفا میخواهد معصومه به کامِ او سلامت ریزد ایران دو حرم در قم و مشهد دارد در این دو، جواد رفت و آمد دارد فرمود که شاچراغ، سوّم حرم است رهبر نفَسِ آل محمد دارد ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بسم ‌الله الرحمن الرحیم منِ ناقابل و این لطفِ فراوان نه عجب سائلِ خسته و آقاییِ سلطان نه عجب من درِ خانۀ اربابِ کرم آمده ام دادنِ مُلک دو دنیا به گدایان نه عجب حاجتم نیست به من مُلک و مَلک بخشیدن لیک لبخند تو ای شاه خراسان نه عجب زندگی را به تو مدیونم و خود میدانم بندگی خواستن از درگه سلطان نه عجب با رضا حرفِ دلم، جان جواد این جمله است: سر به پای تو چو آهوی گریزان نه عجب دیدنِ گنبد و گلدسته چه زیباست، ولی دیدن روی تو ای خسرو خوبان نه عجب از تو و جدِّ تو و مادر تو نیست بعید حرفِ مِنّا شدنم با تو، چو سلمان نه عجب هم‌نشینیِ سحر با تو چه حالی دارد روضه خوانِ تو شوم با دلِ سوزان نه عجب بدنِ بی سرِ ارباب اگر بی کفن است بر سرِ نیزه رود قاری قرآن نه عجب چه بگویم ز غمِ عمَّتیَ المَضروبَه این که در شام شود جزوِ اسیران نه عجب آن که در کوفه به زندان بلا می افتد با سه ساله برود گوشۀ ویران نه عجب ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ای از ازل به اهل زمین، اهل آسمان تابیده پرتوِ برکاتت به هر زمان با اذنِ حق، عوالم هستی، تمام قد شد قبلِ خلقتت، به ولای تو امتحان لطفِ خدای عَزَّوجَل بود، اینکه شد توحید بر ولای تو مشروط، آن زمان آری در عالمِ ملکوت، آن شبِ حضور وقتی شدی، میان نبی و علی، عیان(۱) فرمود مصطفی بتو: میبینم از الَست خیرِ کثیر از تو به اهلِ همه جهان ذرّیه ی رسول خدا، سبط مرتضا یعنی رسیده آینه ی فاطمه، رضا هر کس که شد مقرب تو، عبد داور است عارف به حقِّ حضرتت، از هر که بهتر است هم برتر از پیمبر مرسل، مدافعت هم از فرشتگانِ مقرّب فراتر است(۲) دارد به حقّ معرفتت کاملاً شناخت هر کس بدونِ چون و چرا بر تو یاور است مقتولِ توست، در درجاتِ پیمبران محبوب قلب پاک تو مجنون حیدر است یک دعبلِ تو تیغِ زبانش، چو صد سپاه یک شیخِ طوسیِ تو به صد حوزه رهبر است بُهلولِ تو، معلمِ یک امتِ شماست فریاد او به صحنِ گهرشاد، کیمیاست تو وجهِ ذوالجلالی و ما طائر شما تو جلوه ی جمالی و ما زائر شما تردید در اطاعتتان، عینِ کافریست ای وای بر کسی که شود منکر شما پاسخ به هر سوال که سائل نکرده است آماده است در سخنِ حاضر شما اصلاً کجا فضائل تو وصف میشود مانده به کار خود قلمِ شاعر شما چشمِ خدائی و همه جا هست منظرت تو ناظر جهان و خدا ناظر شما اَعمال ما بدستِ تو هر روز میرسد هر روز از تو ناله ی جانسوز میرسد افسوس، شیعه قلب تو رنجور میکند ما را گناه، از تو فقط دور میکند گاهی که دیده، در طلبِ این و آن رود این دیده را، همان تُهی از نور میکند هر غفلتِ محبِ تو، تیری به قلب توست شیطان مرا ز راهِ تو مستور میکند از بس رئوف هستی و بنده نواز و خوب حق، فیضِ توبه بر همه مقدور میکند آقا ترا بجان جوادالائمه ات رحمی به دوستان جوادالائمه ات حالا که داده ای به دلم، اعتماد را خواهم ز تو شفاعتِ روز معاد را فضلت اگر عطا نکند بر محبِ تو روز حساب، من چه کنم، عدل و داد را معروف شد، غریبه و منکر شد آشنا جز خون که ریشه کَن نکند هر فساد را تا شیعه، از حریم شما میکند دفاع یاری کند عنایتِ تو این نهاد را محبوب تر ز یاریِ مومن، ندیده ایم احیا کنیم با مددِ تو جهاد را حیَّ علیَ الجهاد، که مردانِ روزگار با اقتدا به شاهِ ولایند، رستگار آقا بحقّ فاطمه دل را جلا بده ما را برای روز ظهور اعتلا بده هر درد میکشیم، ز دوریِ دلبر است ما را برای آمدنِ او صلا بده حالا که راهِ گنبد خضرا ز تنگناست ما را پناه سایه ی گنبد طلا بده فکرِ رفاه نیست محِبت، به تشنگان... مثل همیشه، جرعه ی جام بلا بده ویزای اربعین، فقط امضای دست توست تا زنده ایم، تذکره ی کربلا بده تنها نه راهِ قدس، رهِ کربلا رود راه مدینه مکه هم از نینوا رود (۱) روایتی است از امام رضا(ع) در کتاب القطره (۲همان ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
بسم ‌الله الرحمن الرحیم شاعر: یادم نمیرود که در آن عصرِ پر غبار آمد بسوی خیمه ی ما اسب بی سوار دیدم که عمه های حزینم به سوز و آه اطرافِ ذوالجناح گرفتند، ناله دار اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون چون ابر میگریست در آن بِین، زار زار میخواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ اما چو دید پرسشِ طفلانِ بی قرار ناچار بازگشت به گودالِ قتلگاه پس در پی اَش زنان و عزیزان، نقابدار ای وایِ من، خدا نکند قسمتِ کسی دیدیم آنچه را که ندیده ست روزگار از روی تلِ زینبه، پیشِ دیده بود... تا انتهای حفره ی گودال، تارِ تار شمشیر و نیزه بود که میخورد بر حسین بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار والشمرُ جالسُن، چه بگویم که پیشِ ما بر نیزه راسِ جدِّ غریبم شد آشکار آنشب چها گذشت،،،بماند برای بعد تازه به روز بعد، شد اسلام داغدار دشمن که عمه های مرا در طناب بست بدجور مادرم به جنان گشت اشکبار عمداً عبور داد، حرم را ز کشته ها تا اشکِ تازه گیرد از این جمعِ سوگوار مردانمان که کشته و بی سر، روی زمین زنهایمان، اسیرِ سپاهی تباهکار تا آن زمان، حرم به اسیری نرفته بود آل علی، به ناقه ی عریان، حجاب دار باور کنید عمه ام از کربلا به بعد تا شام و کوفه، پیر شد از غصه، شرمسار در شهرِ شام بود، که بابای من ز شرم میگفت: کاش زنده نبودم در این دیار یادم نمیرود که به بزم حرامیان عمه گریست، از طمعِ چشمِ نابکار با اینهمه غریبی و تحقیر و داغ و درد دشمن شکست خورد و حرم شد پر افتخار با خطبه های پر ز طنینَش قیام کرد پیروز شد صبوری عمه، شکوه بار تنها وصیتم به شما حفظ روضه هاست تا آن زمان که میرسد از راه تک سوار ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
حج از حجاز عازم دشت بلا شده حاجیّ عشق راهی کرب و بلا شده این حاجیان سلاله ی زهرای اطهرند یک کاروان نور، سفیر خدا شده اینها فدائیان تولّای حیدرند ذبح عظیم، راهی دشت منا شده پنهان کنید از عرفه خیمه گاه را این خیمه گاه بازدِهش نینوا شده نور خدا به ظلمت شب بار بسته است یعنی که وقت هدیه ی خون خدا شده ای محرمان رکاب بگیرید عمّه را زینب پیمبر سفر کربلا شده رؤیت شده ستاره ی دنباله دار عشق از آسمان به سوی زمین راه وا شده اطفالِ خردسالِ زبان بسته را ببین حالا زبانشان به عمو آب وا شده 🔸شاعر: ــــــــــــــــــ «کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم» @babollharam
🏴 اشعار __________ دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی پاره های بدنت را جگرم سوخت علی ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی لخته خونی که برون از گلویت آوردم ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی این همه نیزه میان بدنت گم شده است با که گویم محنت را جگرم سوخت علی از همان دور شنیدم رجزت را پسرم این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی نعرة حیدری و نالة یا زهرایت می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی گر نیایند جوانان حرم یاری من که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی 🔸شاعر: