eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
36 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم من اگر طُرفه گدایت نشوم پس چه کنم؟ نوکری خسته برایت نشوم پس چه کنم؟ ای مسافر! که شدی راهیِ صحرا برگرد ذرّه ای گردِ عبایت نشوم پس چه کنم؟ آرزویم شده یک لحظه فقط درکِ حضور من اگر جَلدِ هوایت نشوم پس چه کنم؟ ای عزادارِ حقیقی ِ حسین... آمده ام.. ناله ای بینِ نوایت نشوم پس چه کنم؟ روضه خوانیِ تو جانسوزترین صوتِ خداست من اگر محوِ صدایت نشوم پس چه کنم؟ از خودت دور نکن ،آمده ام سینه زنی بسته بر شالِ عزایت نشوم پس چه کنم؟ گرچه که دردسرم خیر ندارم اصلأ همرهِ کرببلایت نشوم پس چه کنم؟ آخرین مردِ خدا،حجّتِ حق..مبهوتم من اگر طُرفه گدایت نشوم پس چه کنم؟
بسم‌الله الرحمن الرحیم از فراق تو نمردیم مسیحا نشدیم چشم ما تار نشد از غم و بینا نشدیم جای تو دست به دامان طبیبان بودیم حقمان بود اگر باز مداوا نشدیم بی تو یک عمر پی هرکس و ناکس رفتیم گم شدیم آخر ازین غفلت و پیدا نشدیم نام مجنون بروی ماست ولی کو مجنون؟ وقتی از هجرتو آواره صحرا نشدیم درد این است که ما محض رضای دل تو بیخیال خوشی فانی دنیا نشدیم خاک عالم به سر ما که دراین عمر دراز لحظه ای مشتری یوسف زهرا نشدیم گریه کردیم ولی گریه ی بی فکر چه سود؟ قطره بودیم ولی وصل به دریا نشدیم پیش ما آمدی اما همه غفلت کردیم لحظه ای پای قدم رنجه ی تو پا نشدیم قصدمان بود همه سنگ صبورت باشیم قصدمان بود که از بخت بد اما نشدیم همه رفتند حرم ما که نرفتیم هنوز زائر مرقد شش گوشه آقا نشدیم کاش میشد که تو مارا به زیارت ببری یک شب جمعه به پابوسی حضرت ببری
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی در غفلت از قیامت، با شعله ی جهالت آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی تاریک و روسیاهم، افتاده قعر چاهم ای شمس روزگارم یابن الحسن اغثنی از شرم ناگزیرم، از شرم سر به زیرم از شرم بی قرارم، یابن الحسن اغثنی جز رحمت نگاهت، جز گرمی پناهت آرامشی ندارم، یابن الحسن اغثنی ای ذوالکرم می آیی؟ بالاسرم می آیی... هنگام احتضارم؟ یابن الحسن اغثنی هستم فقیر خوانت، بر لطف بی کرانت خیلی امیدوارم، یابن الحسن اغثنی مانند والدینم، گریه کن حسینم این است اعتبارم، یابن الحسن اغثنی عقده گشایی ام کن، کرب و بلایی ام کن دلتنگ آن دیارم، یابن الحسن اغثنی
میدهم آقا تو را آزار، هر هفته دو بار بیقرارت میکنم بسیار، هر هفته دو بار بر محاسن میکشی دست و تورّق میکنی اشک هایت می چکد ناچار هر هفته دو بار درگذر از من! بزرگی کن بیا اینبار هم بار از پرونده ام بردار، هر هفته دو بار عهد بستم با تو اما دم زدم از دیگران میشوم شرمنده از این کار، هر هفته دو بار کنج خیمه حال و روزت نامساعد میشود میشوم از حالِ خود بیزار، هر هفته دو بار معصیت هایم ظهورت را دوباره لغو کرد منتفی شد جمعۂ دیدار، هر هفته دو بار خوشبحال خوب هایی که بخوبی میشوند از دعاهای تو برخوردار، هر هفته دو بار زیر ایوان نجف، در روضه های کربلا کن به جایم چند استغفار، هر هفته دو بار! شاعر: * طبق نقل بعضی روایات، اعمال مردم در روزهای دوشنبه و پنجشنبه بر امام زمان(عج) عرضه می شود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم زیاد خون به دلت کرده ام حلالم کن تو خوب بوده ای و من بدم حلالم کن چقدر قدر تو مخفی است بین ما مردم در آسمان و زمین محترم ، حلالم کن نه مقبلم نه کمیتم نه محتشم اما به سوز شاعری محتشم حلالم کن همه امید من این چشم های دریایی است میان گریه شبی باز هم حلالم کن تو از سلاله ی زهرای مهربان هستی به حق فاطمه ی بی حرم حلالم کن مرا به خیل گناهم نگیر آقا جان تو را به چادر زهرا قسم حلالم کن به مشک پاره ی عباس و چشم پر خونش تو را به حق دو دست قلم حلالم کن
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ ای عرش و فرش، گوشه ای از ماسوای تو پر می زند دوباره دلم در هوای تو محتاج آمدم دم دارالشفا بیا من خوب می شوم به خدا با دوای تو نشناختم ترا وسط روضه ها ببخش تو آمدی و پا نشدم پیش پای تو تو بوده ای مراقب دلشوره های من من بوده ام مسبّب دلشوره های تو یاایها العزیز دری باز کن فقط تنها شده میان جماعت، گدای تو سوی گناه رفته ام و قهر کرده ای! دردسر است نوکری من برای تو دست مرا بگیر که آلوده ام ولی مهمان سفره حسنم با دعای تو می گفتی ای عزیز دلم کاشکی شبی این هم ضریح و تذکره ی سامرای تو ما را ببر سحر دمِ سرداب سامرا جانم فدای چهره ی مشکل گشای تو حق دلم وصال شما بود، ادا نشد راه زیارت حرم ِبسته وا نشد @babollharam
ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تورا تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمنده ام که در اثر روسیاهیم خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا (این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا) تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالمین شد تفسیر شادی و غم زینب حسین شد حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خواندند صابرین، جبل استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روح القدس ملازم روح قداستش جایی برای عالم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم آید کلام زینب و عشق و محبتش چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت: (زینب عفیفه ای است که در راه عفتش) (عباس می دهد نخ معجر نمی دهد) یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت تفصیل شان زینب کبری نگفتنی است چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت می خواست از حکایت محسن کند سوال آمد میان حنجره بغض گلو نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: (می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت) (زن را کسی مقابل شوهر نمی زند) (مادر کسی مقابل دختر نمی زند) وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است او ابر رحمت است به دریای کربلا ماییم قطره ای که به دریا شناور است در ماجرای زندگی زینب و حسین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است باشد شفای شاعر دلخسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است (احکام ارث در همه جا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امتیاز در خور زینب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است) جان ها فدای زینب و قلب صبور او از صبر و از غریبی او دیده ها تر است زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است ( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت) (سر را برید و روبروی خواهرش گرفت) شاعر: حجت الاسلام
بسم الله الرحمن الرحيم بی تو یک روز نشد خوب به فردا برسد یا دعا از سر سجاده به بالا برسد زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو کی به آخر نفس این شب یلدا برسد چشم باران زده کوچه به راه است هنوز کاش آهنگ قدم هات به اینجا برسد حسرت یخ زدۀ پنجره ها را دریاب تا به گرمای دمت فصل تماشا برسد سیزده قرن زمین چشم به راهت مانده نکند کار دوباره به اگر ها برسد درد دیرینه یک قوم تو را می خواند با تو این زخم قدیمی به مداوا برسد اگر از عمر جهان ثانیه ای باقی بود باید آن ثانیه حرف تو به دنیا برسد … شجره نامه ما مثل سحر معلوم است چون به سر سبزی سرشاخه طوبی برسد
بسم الله الرحمن الرحيم شبی که باتو شود طی شبی ست یلدائی نه این دقایق بی معنی اهورائی وان یکاد بخوانیم و در فراز کنیم به مقدم سحر جمعه ای تماشائی *حضور مجلس انس است و دوستان جمعند* خداکند که در این بزم عشق بازآئی ترنج وتیغ به کف؛منتظر سر راهت نشسته یوسف صدیق ،بسکه زیبائی کدام دیده زهجرت گریست این شب را امیر بادیه گرد، ای خدای تنهائی چگونه بی تو سپر می شود دقایق ما بیا که درب دلم تا مدینه بگشائی *به رغم مدعیانی که منع عشق کنند* جمال چهره تو حجتی ست زهرائی
رفت بی تو ناامید و بی هدف این هفته هم روزها دور از تو رفت و شد تلف این هفته هم طی شد این عمرِ پر از حسرت به ناکامی مدام رفت همراهش چه بی شوق و شعف این هفته هم بد دل دریا گرفت و باز هم أمن یجیب- -خواند مروارید در گوش صدف این هفته هم جمعه آمد! برنگشتی! یک نفر با طعنه گفت: سبز شد در زیر پاهاتان علف این هفته هم؟! خسته ایم از این تمسخرها و این تحقیرها شد بلا نازل به ما از هر طرف این هفته هم شد بدهکارت! ولی شرمنده که یارت نشد... این طلبکارِ حقیرِ ناخلف این هفته هم خوشبحال آن کسی که ندبه خواند و ایستاد پای عشقت صادقانه،با شرف؛ این هفته هم یاد ما هم باش أباصالح شبی رفتی اگر- -کربلا یا سامرا، یا که نجف این هفته هم! شاعر:
بسم‌الله الرحمن الرحیم برما نظری اگر نمایی کافیست ازکارم اگر گره گشایی کافیست عیدی ولادت امام باقر در مجلس ما اگر بیایی کافیست
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ دوریم از رخ ماه، أین بقیة الله ماندیم در دل چاه، أین بقیة الله دلتنگ یار بودیم، هر روز، وقت و بی وقت گفتیم گاه و بیگاه، أین بقیة الله یارب تفضلی کن، خسته شدیم ازین غم با ما کمی بیا راه، أین بقیة الله ماه علی است این ماه، از برکتش به مهدی ما را رسان در این ماه، أین بقیة الله یک شب نجف عطا کن، تا در حریم حیدر گوییم تا سحرگاه، أین بقیة الله مانند طفل لجباز دم میزنم مکرر أین بقیة الله، أین بقیة الله آب از سرم گذشته، عمرم به سر رسیده از سینه می کشم آه، أین بقیة الله هر بار روضه رفتیم، هربار گریه کردیم گفتیم ناخودآگاه، أین بقیة الله یک عمر این مصیبت، سوزانده قلب ما را مانده است تشنه لب شاه... أین بقیة الله افتاده گیسوی یار، آن رشته ی هدایت در دست شمر گمراه، أین بقیة الله
بسم الله الرحمن الرحيم تضمینی بر غزل علی اکبر لطیفیان غفلت از راه تو بی یار شدن هم دارد غرق در درهم و دینار شدن هم دارد خواب شهوانی ما عار شدن هم دارد "غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد از شما دور شدن زار شدن هم دارد" هر که از غیر خبر داد محلش ندهند هر که از عشق شد آزاد محلش ندهند نزند بنده چو فریاد محلش ندهند "هر که از چشم بیافتاد محلش ندهند عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد" درد اینجاست که هر صبح نمی بینیمت غم عظماست که هر صبح نمی بینیمت سینه غوغاست که هر صبح نمی بینیمت "عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت چشم بیمار شده تار شدن هم دارد" ما ز هجران تو در اوج غریبی هستیم ما گرفتار بلایای عجیبی هستیم در به در، بی سر و سامان نهیبی هستیم "همه با درد به دنبال طبیبی هستیم دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد" دینمان گم شده ای یار دلت با ما نیست؟ نشده موعد دیدار؟ دلت با ما نیست؟ نوه ی حیدر کرار دلت با ما نیست؟ "ای طبیب همه انگار دلت باما نیست بدشدن حس دل آزار شدن هم دارد" اشک ها در اثر هجر شما جمع شده خون دل در دل مردان خدا جمع شده سوز و تاثیر ز الحان دعا جمع شده "آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده این همه عقده تلمبار شدن هم دارد" همه ی ندبه کنان سائل این درگاهند از عطش سوخته افتاده میان راهند منتظر در صف دیدار رخت ای شاهند "از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد" خسته ایم از غم هجران و جدایی آقا ذکر ما صبح وشب این است کجایی آقا کی رسد بر سر ما دست شفایی آقا "نکند منتظر مردن مایی آقا این بدی مانع دیدار شدن هم دارد" ما فقیریم فقیر غم دنیا هستیم در جوانی همه گیر غم دنیا هستیم بی سبب نیست شهیر غم دنیا هستیم "ما اسیریم، اسیر غم دنیا هستیم غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد"
بسم‌ الله الرحمن الرحیم مگر آسمان را چراغان نکردیم ؟! زمین را مگر نورباران نکردیم ؟! مگر کوچه را آب و جارو نکردیم ؟! شبِ تار را غرقِ شب‌بو نکردیم ؟! مگر شهر را غرقِ شربت نکردیم ؟! سر کوچه را طاق‌نصرت نکردیم ؟! مگر شاعران از غمش کم سرودند ؟! قلم‌ها سلاحِ ظهورش نبودند ؟! مگر مرغِ آمین‌مان در قفس بود ؟! دم ربّناهایمان بی‌نفس بود ؟! مگر العجل‌هایمان دیردَم بود ؟! سرِ سفره‌ی ندبه‌ها چای، کم بود ؟! مگر صبحِ جمعه سلامش نکردیم ؟! تهِ هفته‌ها را به نامش نکردیم ؟! چرا یوسف افتاده در چاهِ غیبت ؟! چرا برنمی‌گردد از راهِ غیبت ؟! چرا روز موعود، تاخیر دارد ؟! کجای عمل‌هایمان گیر دارد ؟! جوابِ چراهایمان هم سوال است مگر آرزوی وصالش محال است ؟! نگو آرزویش محال است، هرگز ! نگو دیدنش در خیال است، هرگز ! زمانش بیاید؛ همین جمعه شاید اگر حرف‌مان حرف باشد می‌آید
دوباره مستی من بی حد و عدد شده است مسیر شوق مرا آسمان بلد شده است ز بنده های خدا دور، چشم بد شده است شکوفه های بهشتی، سبد سبد شده است دوباره عید رسیده، زمان دیدار است دلم خوش است به اسمی که قاب دیوار است میان میکده ها غصه استحاله شده دوباره غورهء نارس هزار ساله شده سبو و می به لب مست ها حواله شده چه کوثری است که در کاسه و پیاله شده رسیدنم درِ میخانه بی معطّلیَ است شراب، خنده ء زهرا و خندهء علیَ است ستاره نیست در افلاک! ریسه بندان است قشنگ تر ز قمر، ماهِ نیمه شعبان است عروس فاطمه خوش باش، قولِ قرآن است همین پسر که نمک دارد و نمکدان است... رسیده نورِ دو دنیای ما همه بشود همیشه تاج سر آقای ما همه بشود چه محشری شده والشمس و الضحا شدنت مبارک است تجلّیِ ربنّا شدنت شروع غیبت تو نه، بی انتها شدنت امام حاضرِ سردابِ سامرا شدنت مدار چرخش این زندگی است، حرکت تو رسیده روزی عمرم فقط به برکت تو قناتِ خشک شدم! پس کجایی اقیانوس جهنم است برایم بهشتِ بی طاووس حرم همیشه به یاد تو می روم پابوس توکربلا، تو نجف، مکه و مدینه و طوس ضریح چشم تَرِ عاشقان پُر از گره است گدای سامره ات بیقرار تذکره است چه خوب میشود از تو به ما امان برسد نشانِ خیمه ات ای یارِ بی نشان برسد جواب نامه ام از چاه جمکران برسد قرار بود ظهورت به دادمان برسد چه قرن ها که شروع و تمام شد بی تو چه لقمه ها که حلال و حرام شد بی تو رها شدیم! بیا در حصارمان بکشی شبیه شیخ مفیدت به کارمان بکشی دوباره دست به چشمان تارمان بکشی از این مجالس عصیان کنارمان بکشی از اشتباه زیادِ همه نرنجیدی همیشه دردسرت داده ایم و بخشیدی اگرچه جشنِ تو جای گله گذاری نیست درون سینهء من قلب بیقراری نیست ز دوری تو مرا اشک های جاری نیست بهار آمده اما دلم بهاری نیست نیامدی و خودم را دگر نمی بخشم فراق را ز خودم بیشتر نمی بخشم گدای صاف و صمیمی سابقت نشدم رفیق بی کلک و خوب و صادقت نشدم خجالت از تو کشیدم که لایقت نشدم تو عاشقم شدی اما من عاشقت نشدم قرارِ آخرِ هفته همیشه یادم رفت من آبروی ترا هم به باد دادم رفت فدای تو بشوم که پر از غم و دردی دروغ گفتن من را به رو نیاوردی در این زمانهء نامردها، خودت مردی همیشه بارِ گناه مرا سبک کردی میان عشق من و تو اگر مغالطه شد مرا خرید علی و حسین واسطه شد شاعر:
می‌نویسیم که دلدار بخواند ما را کاشکی نامه‌رسانی برساند ما را چه بگوییم که اعدام صدا آزاد است می‌نویسیم، قلم منتقم فریاد است بسم‌ربّ‌الْقلم؛ ای آیه‌ی موعود سلام! از لبِ تشنه‌لبان می‌چکد «ای رود سلام!» اگر از حال دل بی‌خبران جویایی اگر از بغضِ نگاهِ نگران جویایی ... غصه‌ای نیست، به جز غربتِ جان‌فرسایت نیست غم؛ جز غمِ هجرانِ جوان‌فرسایت چشم‌مان کور شد از بسکه ندیدیم تو را گوش‌مان کر شده از بس نشنیدیم تو را دل‌مان گوشه‌ای از بی‌خبری‌ها پوسید لب‌مان نامِ تو را جای قدومت بوسید چه بگوییم، نگفته همه را می‌دانی نامه‌ای را که نوشته نشده می‌خوانی الغرض؛ بی سپری در دلِ دشمن سخت است تکیه بر دوستیِ باد سپردن سخت است گرگ‌های دِهِ ما میش، نه؛ چوپان شده‌اند دُزدهامان جلوی قافله پنهان شده‌اند آنکه اجدادِ تو را تا به پیمبر کشته روضه در روضه خودش را سرِ منبر کشته لشکرِ بی‌خبران از خبرت می‌گویند دشمنانِ پدرت؛ از پدرت می‌گویند گرچه خود دشمن عَدل‌اند، ولی می‌گویند عمروعاصان سخن از عدلِ علی می‌گویند شمرکیشانِ زمان دورِ سرت می‌گردند کوفیان؛ دور و برِ نامه‌برت می‌گردند جمعه‌ی وصل، در آوار زمان پیر شده روز موعود بیا؛ آمدنت دیر شده کاش تا خیمه‌‌ی سبزت قدمی پل بزنیم پیش چشمان ترت حرفِ تغزّل بزنیم ... پادشاها! چقدَر دردِ نداری سخت است بین آبادی خود؛ بی کس و کاری سخت است اشک، شد دانه‌ی تسبیح و زمین را پُر کرد با چنین سیلِ غمی لحظه‌شماری سخت است وسط لشکری از دشمنِ باران دیده ابر باشی ولی از ترس، نباری سخت است از سرِ «منتظِرآبادِ ظهورت» بروی دل به صحرای غریبی بسپاری سخت است در زمینی که به عشقت شده نرگس‌کاری مثلِ هر جمعه؛ گُلِ اشک بکاری سخت است گوشه‌ی شهرِ چراغان شده از میلادت سر به دیوار غریبی بگذاری سخت است گر چه حرف از تو دروغی‌ست، که در تکرار است بینِ ما بی عملان مردِ عمل بسیار است جاده‌ی چشمِ نگاهِ نگران مرطوب است یوسف از راه بیا؛ شهر پر از یعقوب است جانِ «عَجّل فَرج»؛ ای روح دعا منتظریم «منتَظَر» با دلِ‌مان راه بیا منتظریم! شاعر:
شبهای قدر آمد و آقا نیامدی زیباترین ستاره ی دنیا نیامدی ما را امید وصل تو اینجا نشانده است ما آمدیم، یوسف زهرا نیامدی امشب بیا به مجلس ما هم سری بزن قدرِ گذشته رفت و به اینجا نیامدی گفتیم جمعه می رسد و می رسی، ولی جمعه گذشت و حضرت دریا نیامدی مانند طفل گم شده ای گریه می کنم خیمه نشین، از دل صحرا نیامدی مثل یتیم کوفه خرابه نشین شدم صاحب عزای مجلس مولا نیامدی کنج خرابه کودکی آرام زیر لب با گریه گفت شب شده بابا نیامدی رضا باقريان 💠  🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
بسم الله الرحمن الرحيم آبرویم را سرِ این نفس، آسان می برم مرگ را از خاطرم هنگام عصیان می برم تشنه ی معرفتم، این سو و آن سو می روم بهره ای اصلا از این دریای قرآن می برم؟! بنده ای حیرانم و جای کلام صاحبم از کلام دیگران بی فکر، فرمان می برم لوح دل، بی آب دیده از گنه عاری نشد اشک را با غفلتم از کوی مژگان می برم بعد از این حالا که یوسف هم خریدارم نشد چون زلیخا، خون جگر، سر در گریبان می برم من نمی بینم، نمی دانم، نمی فهمم ولی بهره ها از او در این دوران هجران می برم گرچه در هفته فقط یک جمعه یادش می کنم از دعایش روز و شب سود فراوان می برم بی پناهم، هر کجا رفتم جوابم کرده اند پس پناهم را به دربار خراسان می برم جام جانان را همیشه با وضو سر می کشم نام سلطان را فقط با چشم گریان می برم کربلا می خواهم و با صد امید و آرزو حاجتم را محضر آقا رضاجان می برم با توسل بر غم زهرا به مشهد می روم با توسل راه در دربار سلطان می برم ننگ بر اهل مدینه که علی فرموده است: همسرم را با قد خم بیت الاحزان می برم
هر سال عرفه دلم می‌گیره از هجر تو دم به دم می‌گیره آشفته و بی‌قرار و خسته بازم دلامونو غم می‌گیره توی شب غم سحر نیومد امید چشای تر نیومد بازم منم و چشم انتظاری خورشید من از سفر نیومد دلتنگی‌مو جمعه‌ها میارم تو محراب جمکران می‌بارم اما همه آرزومه آقا آخر رو پای تو سر بذارم لب تشنه ولی تشنه‌ی نورم احساس می‌کنم که از تو دورم باشه دل من شبیه سنگه اما برا تو سنگ صبورم دلخسته‌ام از فراق و غربت کاشکی دعاهام بشه اجابت کاشکی یه شب جمعه بیائی در سایه‌ی تو بریم زیارت وقتی تو حرم قیامتیه وقتی که شب زیارتیه آتیش می‌گیره دل از فراقش سهم دل من بی‌طاقتیه بی‌تاب بهشت عالمینم در حسرت بین‌الحرمینم دلتنگ طواف کربلا و دلتنگ زیارت حسینم روضه می‌گیره بوی گل یاس قلبم می‌شه غرق شور و احساس وقتی می‌شه حرف لب تشنه دل پر می‌زنه تا کف‌العباس
بي تو آواره ي شاميم، خودت را برسان آفتابِ لب باميم، خودت را برسان اي به تدبير تو محتاج، جنون منديِ ما! تيغِ گم کرده نياميم، خودت را برسان خُرد منگر به چموشي و حروني رمه را پيش فرمان تو راميم، خودت را برسان پرچم سبز تو بر خاک نخواهد افتاد سبز پوشانِ قياميم، خودت را برسان نفسي تازه کن، اي وارث اعجاز مسيح! زير دندان جذاميم، خودت را برسان کافر و مؤمن، آواره و شبگرد، همه همه محتاج اماميم، خودت را برسان @babollharam
سامره امشب تماشایی شده جنت گل هـای زهرایی شده لحظه لحظه، دسته دسته از فلک همچو باران از سمـا بارد ملک می زنند از شوق دائم بال و پر در حضـور حجت ثانـی عشر ملک هستی در یم شادی گم است بعثت است این، یا غدیر دوم است یوسف زهرا بـه دست داورش می نهد تاج امـامت بـر سرش عید «جاء الحـق» مبارک بر همه خاصـه بـر سـادات آل فاطمه عید آدم عیـد خاتم آمده عید مظلومـان عالم آمده عید قسط و عید عدل و دادهاست لحظه هـایش را مبـارک بادهاست عیـد قرآن، عید عترت، عید دین عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین عیــد یــاران فداکار علی است عید محسن، اولین یار علی است عیــد فتـحِ «میثـم تمار»هاست عید عمرو مالک و عمارهاست عید مشتاقان سرمست حسین عید ذبح کوچک دست حسین عید باغ یاسمن های کبود عید شادیِ بدن های کبود عید سردار رشیـد علقمه عید سقـای شهیـد علقمه عید ثـارالله و هفتـاد و دو تن عید سربازان بی غسل و کفن عید هجــده آفتـاب نـوک نی کرده نوک نی چهل معراج طی عید طاهـا عید فرقان عید نور عید قرص مـاه در خاک تنور عید عزت عیـد مجد و افتخار عید مردان بـــزرگ انتظـار آی مهدی دوستـان! عید شمـاست این شعاع حسن خورشید شماست آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش وعده فیض حضور آید به گوش مـژده روز ظهـور آیـد به گوش تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را می کشد چون شیر حق از دل خروش می رســد از کعبــه آوایش بـه گوش می برد از دل شکیب کعبه را می کشد اول خطیب کعبه را روی او آیینه روی خــداست پشت او محکم به نیروی خداست پیش رو خوبان عالم، لشکرش پشت سر دست دعای مادرش بـر سـرش عمـامه پیغمبر است ذوالفقارش ذوالفقار حیدر است پرچمش پیراهـن خـون خداست نقش آن رخسار گلگون خداست رشته هایش از رگ دل پاک تر از گل پرپر شده صـدچاک تر حنجـر او نینـوای زینبین نعره او یا لثارات الحسین اشک چشمش خون هفتاد و دو تن چهره: تصویـر حسین است و حسن خیمـه اش آغـوش حی دادگر مقدمش چشمِ قضا، دوش قدر عدل از نـور جمـالش منجلی پــایتختش کوفـه مـانند علی آسمـان پروانـه ای دور سرش خلق پندارند خود را در برش آسمان چـون حلقه در انگشت او ملک امکان قبضه ای در مشت او فـرش راه لشکـرش بــال ملک جــای سم مـرکبش دوش فلک مکـه را بستانـد از نـا اهل هــا بشکند پیشانـی از بوجهل هــا شیعه گردد حکمران در آب و گل کــوری این بازهـای کــور دل عیــد موسا و عصا و اژدهاست عید مرگ فرقه باب و بهاست ای امـام عصـر عاشورائیـان ای امیــد آخـر زهرائیــان ای به عهد مهدویت مهـد مـا ای نفس هایت دعای عهد ما عمر ما بی تو بـه سـر آمـد بسی ای پنـاه شیعـه تـا کی بیکسی تـو بـه ما بینایی و ما از تو کور تو به ما نزدیکی و ما از تو دور ای ز چشـم مـا به ما نزدیک تر تـا دل دشمـن شـود تاریک تر چند میثم با تو نزدیک از تو دور؟ سیـدی مـولایی عجـل لظهـور @babollharam
کرامت پیشه ای بی مثل و بی مانند می آید که باران تا ابد پشت سرش یک بند می آید کسی که نسل او را می شناسد، خوب می داند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند می آید همان تیغی که برقش می شکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را می دهد پیوند می آید همه تقویم ها را گشته ام، میلادی و هجری نمی داند کسی او چندِ چندِ چند می آید جهان می ایستد با هرچه دارد روبروی او زمان می ایستد، بوی خوش اسفند می آید ولی الله، عین الله، سیف الله، نورالله علی را گرچه بعضی بر نمی تابند، می آید بله! آن آیت اللهی که بعضی خشک مذهب ها برای بیعت با او نمی آیند می آید برای یک سلام ساده تمرین کرده ام عمری ولی می دانم آخر هم زبانم بند می آید بخوان شاعر! نگو این شعربافی در خور او نیست کلاف ما به چشم یوسف ارزشمند می آید به در می گویم این را تا که شاید بشنود دیوار به پهلوی کبود مادرم سوگند... می آید شاعر:
بیا که جز تو مرا نیست آرزوی کسی خموشم و ننشینم به گفتگوی کسی از آن دمی که تو رفتی، به مهر آب قسم نرفته آب گوارائی از گلوی کسی سبوی دل بشکست و بریخت باده‌ی صبر خدا کند که دگر نشکند سبوی کسی بنای عدل نِه، ای آبروی عالمیان قیام کن که نریزد کس آبروی کسی ولایت تو نخواهد گذاشت یا مولا کنیم دست ارادت دراز سوی کسی ز لشگر تو سرود سرور می‌شنوم به کشور تو نباشد کسی عدوی کسی «کلامی‌ام» به سلامم اگر جواب دهی به حقّ هو، نهراسم ز های و هوی کسی @babollharam
مددی ای پسر فاطمه، وقت مدد است حال و روز دل شعله ور عشاق، بد است چند روز است که قوتِ همه‌ی ما آه است دیدنِ کودک افتاده زمین، جانکاه است گرگ غاصب، زده بر صورت هر طفلی چنگ آهِ مظلوم بلند است و دل ظالم سنگ کودکی بر اثر ترس، تنش می‌لرزد چشم‌هایش شده خیره، بدنش می‌لرزد مادری روی زمین در بغلش فرزندی‌ست آخرین بار به زحمت به لبش لبخندی‌ست کودکی آب ننوشید و به دستش نان ماند آسمانی شد و پر زد، بدنش بی جان ماند صاحب العصری و این عصر، دلت را خون کرد غزه‌ی سوخته در حصر، دلت را خون کرد شام طفلان هراسان چه زمان سر گردد؟! تو اراده بنما تا که ورق برگردد ای که ویران‌گر هر ظلم و فسادی هستی تو یداللهی و مافوق ایادی هستی چشم داریم همه بر تبرت ابراهیم! گوش بر امر ولی در صف حزب اللهیم عزم ما در صف پیکار شبیه صخره‌ است بر مُریدان ابالفضل، شهادت فخر‌ است بکِش از قبضه‌ی خود تیغ دو سر را بیرون قطع کن ریشه‌ی تاریک یهود و صهیون آخرین ناجی و مونس! به رقیه برگرد پسر حضرت نرجس! به رقیه برگرد ✍ @babollharam