eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
39 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد میانِ خانه‌اش زینب زمین خورد نه تیغ اینقدر‌ها زوری ندارد غلط گفتم که میخی آتشین خورد علی را عاقبت از پا درآورد که با خود تیغ یادِ مادر آورد چنان زد تیغ هم نالید از درد چنان زد دادِ زهرا را درآورد سرِسفره دلِ دختر تَرَک خورد فقط سه لقمه امشب با نمک خورد علی امشب هوایِ روضه‌ها داشت فقط میگفت بودم او کتک خورد همان‌هایی که بانو را شکستند خدایا بِینِ اَبرو را شکستند چنان زد فاطمه اُفتاد از پا گمانم باز پهلو را شکستند چه با این مَرد این شمشیر کرده چه با این فرق این تقدیر کرده چنان بد زد نشد بیرون کشانَد گمانم تیغ در سر گیر کرده حسن با داغِ خود درگیرتر شد تمامِ مسجد از شمشیر تر شد علی اُفتاد رویِ دامنِ او حسن پیر است حالا پیرتر شد نه مرحم نه دوا آورده بودند فقط آه و نوا آورده بودند فقط یک ضربه خورده بود اما برای او عبا آورده بودند زمین اُفتاد و می‌نالید بابا که هر گوشه علی می‌دید بابا عبا آورده بودند و کمش بود علی را روی هم میچید بابا علی جانش علی جانش زمین ریخت که حتی آه مژگانش زمین ریخت کشیدش در بغل این بارِ آخر ولی از بین دستانش زمین ریخت صدا زد آتشِ دل را نشانید مرا بر شانه‌های خود کشانید جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانید
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آهسته تر قدم بزن و پشت سر ببین صدها هزار دل زپی ات دربه در ببین ای خانه زاد کعبه ز مسجد گذر نما دنبال خویش کعبه ز جان محتضر ببین خانه نشین غم مرو در خانه ات نشین امشب درون خانه هوای سحر ببین خیره به آسمان مشو ای بام آسمان راهی دگر برای عروج و سفر ببین دریای التماس شده چشم دخترت ای چشم حق به سینه دلِ خونجگر ببین لاقل برای ماندن خود استخاره کن کم کن شتاب را نفسی بیشتر ببین دور وبر خودت که پُر از منع رفتن است این التماس را ز دل میخ در ببین گفتم ز میخ و خاطرت آزرده شد چرا؟ در این سؤال پرسش من بیخبر ببین حرف بدی زدم که چنین ریختی بهم؟ مانند چشم خویش مرا دیده تر ببین آقا گمان کنم که دلت رفت پشت در حالا بیا و محنت این دردسر ببین یادم نبود شهر مدینه تورا شکست آقا جسارت است زمن درگذر ببین من پا به پای تو بخدا گریه میکنم من را شبیه خویش زغم شعله ور ببین با چشم خودتودیده ای و من به چشم دل آندم که غم شکست تورا از کمر ببین من هم کمر شکستهء پهلو شکسته ام حال و هوای روضهء ما پر شرر ببین وای از دمی که فضه بیا گفت فاطمه گفتا بیا و فاطمه را بی پسر ببین محسن نیامده نفسش در گلو برید آثار ضربه را به تن بی سِپَر ببین آتش دوام لنگهءدر را از او گرفت حالا بیا به پیکر زهرا اثر ببین سر تا به پا همه آتش گرفته بود آن سو میان بند بیا شیر نر ببین با این همه بلند شد و گفت یاعلی یعنی مدینه دین خدا در خطر ببین در آن سیاه روز میان حرامیان چندین ستاره همره شمس و قمر ببین در آن کشان کشان کمر یار را گرفت فریاد زد خدا ستم اهلِ شر ببین ضرب غلاف آمد و آرنج شد دوتا بی غیرتیِ محض صف کور و کَر ببین ای کاش میشکست دهان و قلم خدا تا خون نمی نمود دل زارِ مرتضا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ تا تَرَک خورد سَرَش دُخترش اُفتاد زمین دست بگذاشت رویِ معجرش اُفتاد زمین بیشتر تیغ فرو رفت میانِ اَبرو تا که از ضَرب علی باسرش اُفتاد زمین به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه ی در همسرش اُفتاد زمین کَس نفهمید که عباس چگونه آمد بارها تا بِرِسَد مَحضَرَش اُفتاد زمین خواست تا خانه یِ زینب رویِ پا راه رَوَد دو قدم رفت ولی پیکرش اُفتاد زمین دخترش دید زمین خوردنِ بابایش را دخترش دید و....خودش آخرش اُفتاد زمین چقدر از رویِ تَل تا لبِ گودال دوید چقدر بینِ همه خواهرش اُفتاد زمین ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد از رویِ زین به زمین با سَرَش اُفتاد زمین دید پایین قدمهاش سَنان می خندید دید بالایِ سرش مادرش اُفتاد زمین
بسم ‌الله الرحمن الرحیم باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد حر و زهیر و عابس و اسلم بسازد باید مفاتیح الجنان "شیخ عباس" دل را که شد ویرانه دست کم بسازد یارب به من اشکی بده سازنده باشد اشکی بده از بنده ات میثم بسازد چشمی بده تا خوب را بشناسم از بد تنها نگاهم را بدوزم سمت گنبد دستی بده دست از تهیدستان بگیرم دستی بده تا راه بر شیطان بگیرم پایی بده جز در ره مولا نکوبم پا جای پایی چون "ابوموسی" نکوبم دل می کند وابسته از دنیا به سختی دنیا بده اما نه دیگر تاج و تختی میلی بده از جام همدردی بنوشم در سیل ماتم نذر هم نوعم بکوشم عزمی بده آماده ی ایثار باشم وقت ضرورت راهی پیکار باشم نسلی بده عشق شهادت در دل آن نسلی بده "فهمیده" باشد حاصل آن جانی بده سرشار از نور ولایت لب تر کند مهدی کنم تقدیم حضرت هر کس به نوعی میکند نجوا شبانه من هم بخوانم از شهادت عاشقانه زیباترین نثر مناجاتم جهاد است امروزه وقتی صحبت از "جنگ اراده "ست جزو مجاهدهای در راه خدایم سجاده ام حکم کفن دارد برایم بر نفس سرکش راه طغیان را ببندم با معنویت در دو عالم سربلندم بیش از چهل سال گذشته پای کاریم وقتی که خرمشهر ها در پیش داریم رمز بقا قطعا به دست مردم ماست این اولین تحلیل گام دوم ماست ما را سفارش می کند آقا به تقوا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا درس دبستان امیرالمومنین است گوشم به فرمان امیرالمومنین است نص اشداء علی الکفار یعنی منشور قرآن امیرالمونین است حکم پدر دارد برای خاک یعنی ایران هم ایران امیرالمونین است دنیا گرفت از هرکسی روزی ولی ما در سفره مان نان امیرالمونین است هرکس به هر جایی رسید از دار دنیا مدیون احسان امیرالمومنین است عمری محدث بودن و از غیب گفتن این کار سلمان امیرالمونین است در کعبه مولایم علی آمد به دنیا پس صاحب خانه امیرالمومنین است ساعات خوب زندگی ما همیشه در زیر ایوان امیرالمومنین است حبل المتینم هست و فردای قیامت دستم به دامان امیرالمومنین است با دست او حق سفره اش را پهن کرده هر بنده مهمان امیرالمومنین است زهرای مرضیه همیشه دوست دارد چشمی که گریان امیرالمومنین است شخص پیمبر بانی بزم عزایش چشمان زهرا نیز می بارد برایش مرغ دلم پر می زند بر بام کوفه حلوای ختم مرتضی در کام کوفه می ریزد از غم های خود در جان دختر وقتی که بابا می شود مهمان دختر از غصه دیوار دل دختر ترک خورد وقتی که بابایش فقط نان و نمک خورد آماده دارد میشود بر قتل حیدر قومی که هر شب میوه از باغ فدک خورد سی سال پیش از پا در آمد مرد خیبر وقتی میان کوچه ناموسش کتک خورد دلواپس فردای بابا ام کلثوم باید بخواند روضه ها را ام کلثوم از خانه که بابای از گل بهترم رفت گفتم که دیگر سایه ی روی سرم رفت دیدم به چشمم گوییا تا مسجد شهر پشت سر بابا دوباره مادرم رفت دیدم از این کوچه شروع کربلا را هجده سر بر روی نیزه از حرم رفت زیر سر سیلی سنگین سنان بود از بعد غارت سوی چشم خواهرم رفت چشم علی مرتضی را دور دیدند در راه اگر دستی به سمت معجرم رفت @babollharam
بسم ‌الله الرحمن الرحیم همین که تیغ بَر سر بر جبین خورد میانِ خانه‌اش زینب زمین خورد نه تیغ اینقدر‌ها زوری ندارد غلط گفتم که میخی آتشین خورد علی را عاقبت از پا درآورد که با خود تیغ یادِ مادر آورد چنان زد تیغ هم نالید از درد چنان زد دادِ زهرا را درآورد سرِسفره دلِ دختر تَرَک خورد فقط سه لقمه امشب با نمک خورد علی امشب هوایِ روضه‌ها داشت فقط میگفت بودم او کتک خورد همان‌هایی که بانو را شکستند خدایا بِینِ اَبرو را شکستند چنان زد فاطمه اُفتاد از پا گمانم باز پهلو را شکستند چه با این مَرد این شمشیر کرده چه با این فرق این تقدیر کرده چنان بد زد نشد بیرون کشانَد گمانم تیغ در سر گیر کرده حسن با داغِ خود درگیرتر شد تمامِ مسجد از شمشیر تر شد علی اُفتاد رویِ دامنِ او حسن پیر است حالا پیرتر شد نه مرحم نه دوا آورده بودند فقط آه و نوا آورده بودند فقط یک ضربه خورده بود اما برای او عبا آورده بودند زمین اُفتاد و می‌نالید بابا که هر گوشه علی می‌دید بابا عبا آورده بودند و کمش بود علی را روی هم میچید بابا علی جانش علی جانش زمین ریخت که حتی آه مژگانش زمین ریخت کشیدش در بغل این بارِ آخر ولی از بین دستانش زمین ریخت صدا زد آتشِ دل را نشانید مرا بر شانه‌های خود کشانید جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانید @babollharam
بسم ‌الله الرحمن الرحیم آهسته تر قدم بزن و پشت سر ببین صدها هزار دل زپی ات دربه در ببین ای خانه زاد کعبه ز مسجد گذر نما دنبال خویش کعبه ز جان محتضر ببین خانه نشین غم مرو در خانه ات نشین امشب درون خانه هوای سحر ببین @گ خیره به آسمان مشو ای بام آسمان راهی دگر برای عروج و سفر ببین دریای التماس شده چشم دخترت ای چشم حق به سینه دلِ خونجگر ببین لاقل برای ماندن خود استخاره کن کم کن شتاب را نفسی بیشتر ببین دور وبر خودت که پُر از منع رفتن است این التماس را ز دل میخ در ببین گفتم ز میخ و خاطرت آزرده شد چرا؟ در این سؤال پرسش من بیخبر ببین حرف بدی زدم که چنین ریختی بهم؟ مانند چشم خویش مرا دیده تر ببین آقا گمان کنم که دلت رفت پشت در حالا بیا و محنت این دردسر ببین یادم نبود شهر مدینه تورا شکست آقا جسارت است زمن درگذر ببین من پا به پای تو بخدا گریه میکنم من را شبیه خویش زغم شعله ور ببین با چشم خودتودیده ای و من به چشم دل آندم که غم شکست تورا از کمر ببین من هم کمر شکستهء پهلو شکسته ام حال و هوای روضهء ما پر شرر ببین وای از دمی که فضه بیا گفت فاطمه گفتا بیا و فاطمه را بی پسر ببین محسن نیامده نفسش در گلو برید آثار ضربه را به تن بی سِپَر ببین آتش دوام لنگهءدر را از او گرفت حالا بیا به پیکر زهرا اثر ببین سر تا به پا همه آتش گرفته بود آن سو میان بند بیا شیر نر ببین با این همه بلند شد و گفت یاعلی یعنی مدینه دین خدا در خطر ببین در آن سیاه روز میان حرامیان چندین ستاره همره شمس و قمر ببین در آن کشان کشان کمر یار را گرفت فریاد زد خدا ستم اهلِ شر ببین ضرب غلاف آمد و آرنج شد دوتا بی غیرتیِ محض صف کور و کَر ببین ای کاش میشکست دهان و قلم خدا تا خون نمی نمود دل زارِ مرتضا @babollharam
بسم ‌الله الرحمن الرحیم از داغِ تو شد قران یکباره دچار تب محراب، قدَش خم شد از واقعهٔ آن شب شمشیر فرود آمد آنجا که نمی بایست بر ساحت علم حق، بر کالبد مکتب از «فزتُ و رَب» گفتی تا گفت که: بسم ٱلله... با کینهٔ دیرینه؛ آن زاهدِ لامذهب در عرش، تزلزل شد مسجد به تکان آمد از داغِ سحرگاهی افتاد به تاب و تب شمشیرِ تو رفت از حال تا زخم سرت را دید از صبر تو بیطاقت! شد ذکر لبش «یا رب» اشکش چه غریبانه بر صورتِ تو افتاد تا پارچه را پیچید دور سرِ تو زینب(س) تاریخِ تو شد روضه، از بعدِ غدیر خم... شد کرب و بلا و شام مصداقِ همین مطلب! @babollharam
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ رکعت اول، نمازش با سلامت ختم شد رکعت دوم، رکوعش تا قیامت ختم شد شد عمودِ آهنین، سهم سرِ شیر خدا در سحر شد منهدم یکباره، أرکانُ الهُدی با وجودی که هنوز از هر قضاوت زود بود من نمیدانم چگویم، تیغ زهرآلود بود تا حسن آید به مسجد، کار از کارش گذشت تیغ از پشتِ سرش، تا پشتِ رخسارش گذشت زیر یک بازوی بابا را حسن محکم گرفت زیر یک بازوی مولا را حسین کم کم گرفت باز هم تکرار شد، آنکه عصای مادر است... با حسینش مجتبی، حالا عصای حیدر است وای بر حال دل زینب که مهمانش رسید مرتضی با حال و احوال پریشانش رسید جان زینب بر لب آمد، تا پدر برگشت باز قابضُ الأرواح آمد، دیده تر برگشت باز گفت دستانم رها سازید، زینب مضطر است او به یاد روزهای واپسینِ مادر است دخترم تاقت ندارد، رحم بر حالش کنید کربلا در پیش دارد، فکرِ احوالش کنید بعد از این سرها ببیند روی نِی، از تن جدا خونِ من بر چهره بیند، بر گلو خون خدا آید آن روزی که میبیند، میان اشک و آه میزند در خون حسینش، دست و پا در قتلگاه @babollharam
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ای نخل ها چرا همه امشب خمیده اید افسرده، سینه سوخته و داغ دیده اید ای چاه های خسته ی کوفه علی کجاست؟ آیا صدای ناله ی او را شنیده اید؟ در مسجد ای نماز گذارانِ داغدار بنشسته سر به جیب خموشی کشیده اید افسرده، دل شکسته، پریشان و نا امید گویا تمامتان زعلی دل بریده اید ای داغدیدگان علی ناله سر کنید ساکت نسشته اید و خموش آرمیده اید ای دشمنان دین خدا با کدام جرم هنگام سجده فرق علی را دریده اید مرغابیان! شما که گرفتید عبای او در لانه ها چرا همه ساکت خزیده اید عمّامه زرد و چهره زعمّامه زردتر ای رنگ ها زصورت مولا پریده اید ای ناله ها زداغ علی بس که سوختید آتش درون سینه ی ما آفریده اید ای اهل بیت جان به فداتان که از کرم سوز درون «میثمتان» را خریده اید @babollharam