eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
76 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 📞09052226697 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم باید شب قَدرَت مرا آدم بسازد حر و زهیر و عابس و اسلم بسازد باید مفاتیح الجنان "شیخ عباس" دل را که شد ویرانه دست کم بسازد یارب به من اشکی بده سازنده باشد اشکی بده از بنده ات میثم بسازد چشمی بده تا خوب را بشناسم از بد تنها نگاهم را بدوزم سمت گنبد دستی بده دست از تهیدستان بگیرم دستی بده تا راه بر شیطان بگیرم پایی بده جز در ره مولا نکوبم پا جای پایی چون "ابوموسی" نکوبم دل می کند وابسته از دنیا به سختی دنیا بده اما نه دیگر تاج و تختی میلی بده از جام همدردی بنوشم در سیل ماتم نذر هم نوعم بکوشم عزمی بده آماده ی ایثار باشم وقت ضرورت راهی پیکار باشم نسلی بده عشق شهادت در دل آن نسلی بده "فهمیده" باشد حاصل آن جانی بده سرشار از نور ولایت لب تر کند مهدی کنم تقدیم حضرت هر کس به نوعی میکند نجوا شبانه من هم بخوانم از شهادت عاشقانه زیباترین نثر مناجاتم جهاد است امروزه وقتی صحبت از "جنگ اراده "ست جزو مجاهدهای در راه خدایم سجاده ام حکم کفن دارد برایم بر نفس سرکش راه طغیان را ببندم با معنویت در دو عالم سربلندم بیش از چهل سال گذشته پای کاریم وقتی که خرمشهر ها در پیش داریم رمز بقا قطعا به دست مردم ماست این اولین تحلیل گام دوم ماست ما را سفارش می کند آقا به تقوا لِلظّالِمِ خَصْما وَ لِلْمَظْلومِ عَوْنا درس دبستان امیرالمومنین است گوشم به فرمان امیرالمومنین است نص اشداء علی الکفار یعنی منشور قرآن امیرالمونین است حکم پدر دارد برای خاک یعنی ایران هم ایران امیرالمونین است دنیا گرفت از هرکسی روزی ولی ما در سفره مان نان امیرالمونین است هرکس به هر جایی رسید از دار دنیا مدیون احسان امیرالمومنین است عمری محدث بودن و از غیب گفتن این کار سلمان امیرالمونین است در کعبه مولایم علی آمد به دنیا پس صاحب خانه امیرالمومنین است ساعات خوب زندگی ما همیشه در زیر ایوان امیرالمومنین است حبل المتینم هست و فردای قیامت دستم به دامان امیرالمومنین است با دست او حق سفره اش را پهن کرده هر بنده مهمان امیرالمومنین است زهرای مرضیه همیشه دوست دارد چشمی که گریان امیرالمومنین است شخص پیمبر بانی بزم عزایش چشمان زهرا نیز می بارد برایش مرغ دلم پر می زند بر بام کوفه حلوای ختم مرتضی در کام کوفه می ریزد از غم های خود در جان دختر وقتی که بابا می شود مهمان دختر از غصه دیوار دل دختر ترک خورد وقتی که بابایش فقط نان و نمک خورد آماده دارد میشود بر قتل حیدر قومی که هر شب میوه از باغ فدک خورد سی سال پیش از پا در آمد مرد خیبر وقتی میان کوچه ناموسش کتک خورد دلواپس فردای بابا ام کلثوم باید بخواند روضه ها را ام کلثوم از خانه که بابای از گل بهترم رفت گفتم که دیگر سایه ی روی سرم رفت دیدم به چشمم گوییا تا مسجد شهر پشت سر بابا دوباره مادرم رفت دیدم از این کوچه شروع کربلا را هجده سر بر روی نیزه از حرم رفت زیر سر سیلی سنگین سنان بود از بعد غارت سوی چشم خواهرم رفت چشم علی مرتضی را دور دیدند در راه اگر دستی به سمت معجرم رفت @babollharam
۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ در کوفه معنای هدایت را نمی فهمند آن بی محبت ها محبت را نمی فهمند عدل است نام دیگرت ای حیدر کرار اصلا برو وقتی عدالت را نمی فهمند از فرط سجده پینه ها بسته جبین شهر اما چرا روح عبادت را نمی فهمند ؟؟ گفتی سَلونی... ساده لوح از ریش خود پرسید افسوس فحوای کلامت را نمی فهمند بر جان معصومی نچسبد وصله ی دزدی لعنت به کوفه اصل عصمت را نمی فهمند از سوز " الدهر انزلنی..." های تو پیداست این طایفه فرق اصالت را نمی فهمند فخرالقضاتی و گواهم نیز بیت الطشت قدر تو قاضی ها قضاوت را نمی فهمند از نان جو خوردی بفهمی حال مسکین را اهل تجمل حال رعیت را نمی فهمند بالاتر از زهد تو زهدی نیست پس زهاد توصیف دریای قناعت را نمی فهمند لَيسَ عَنِ الـمَوْتِ مَحيدٌ... را به گوش خلق هر بار میخوانی روایت را نمی فهمند اَکثَرُهُم لایَعلَموُن ای هادِیَ الاُمَّه زحمت نکش دیگر نصیحت را نمی فهمند امروز همراه تو فردا را علیه تو عهد و وفاداری و بیعت را نمی فهمند فردا بلنگد پای توحید کسانی که امروز فرمان امامت را نمی فهمند هستی امیرالمومنین ما به کوری چشم کسانی که ولایت را نمی فهمند قومی که با خویشان تو در رفت و آمد نیست شیرینی طعم رفاقت را نمی فهمند دیوارهایی که نشد نام تو بر آن قاب زر را نمی فهمند زینت را نمی فهمند آن ها که محروم اند از دیدار ایوانت وارد شدن در باغ جنت را نمی فهمند جز فاطمه که پابرهنه تا نجف آمد زوار تو اجر زیارت را نمی فهمند سی سال و اندی داغ دار فاطمه هستی نسل سقیفه این مصیبت را نمی فهمند آن ها که نه مسمار دیدند و نه شمشیری پس مطمئنا درد ضربت را نمی فهمند بچه یتیمانی که نزدت حرمتی دارند در وادی طف هتک حرمت را نمی فهمند آشفتگی زینبت را مردم کوفه وقتی نباشد گیسوانی شانه می فهمند با روضه خلخال و معجر خوب فهمیدیم بی چشم و رویان اجر خدمت را نمی فهمند مزد پدر را به پسر در کربلا دادند با چکمه و سرنیزه و تیر و عصا دادند @babollharam
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
بی فایده ست روضه و ماتم بدون تو  بی فایده ست اشک دمادم بدون تو  ای منتقم.... جان عمو جان تان بیا  بی فایده ست ماه محرم بدون تو  چنگی به دل نمیزند آقای غصه دار  بیرق-علم - سیاهی و پرچم بدون تو  در حیرتم چگونه حسین زمانه ام  روی کتیبه سر بگذارم بدون تو  ماه محرم آمده است محتشم بخوان  "باز این چه شورش است..."درعالم بدون تو  مزه نمی دهد که دو ماه عزا شوم  سینه زن حسینیه ی غم بدون تو  دارم زفرط غصه وغم آب میشوم  درپای روضه های "مقرم " بدون تو شاعر:
۳۱ مرداد ۱۴۰۰
ی هرکجا رفتم شنیدم صحبت جامانده هاست جای من هم در میان هیئت جامانده هاست دور هم جمعیم تا ابراز همدردی کنیم "از حرم جا مانده ای" هم صحبت جامانده هاست یک زیارتنامه خواندن ظهر روز اربعین گوشه ی صحن و سرایت؛ حسرت جامانده هاست کربلا روزی هر کس شد گوارای وجود آرزو ماندن به دل هم قسمت جامانده هاست در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست شهر خالی میشد از عشاق تو یادش بخیر ازدحام شهرمان از کثرت جامانده هاست گریه شاید درد دوری از تو را تسکین دهد مثل شمعی سوختیم؛ این عادت جامانده هاست من یقین دارم به او اجر زیارت می دهند هرکسی روز جزا در کسوت جامانده هاست بعد زوار حریمت حالی از ماهم بپرس نوبتی هم باشد آقا! نوبت جامانده هاست دست مان از پنجره فولاد هم کوتاه شد این هم آقای غریب! از غربت جامانده هاست تکیه ها را شعبه ای از کربلا خواهیم کرد تکیه ها چشم انتظار همت جامانده هاست مادرت حتما به هر جامانده ای سر می زند این تمام دلخوشی و لذت جامانده هاست حال و روزم را رقیه خوب می فهمد حسین! حاجت طفل یتیمت حاجت جامانده هاست " صد پسر در خون بغلطد گم نگردد دختری " خواندن از طفل سه ساله سنت جامانده هاست طفل از روی شتر افتاده را سیلی زدند از حرم جامانده ای را بی هوا سیلی زدند شاعر:
۴ مهر ۱۴۰۰
بسم ‌الله الرحمن الرحیم نذر گل روی تو باید شهر را آذین کنم اسباب شور و شادی عشاق را تامین کنم وقتی که یاری میرسد عطر بهاری میرسد شبهای دی را با دمت شبهای فروردین کنم جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن کام تمام شهر را با نام تو شیرین کنم در زیر طاق گنبدت هفت اسمان گم میشود در پلکان بارگاهت ناز بر پروین کنم بین بهشت و سامرایت سامرایت مال من اصلا نیازی نیست که عمری سبک سنگین کنم تو هر چه باشد شاهی و من هر چه باشد نوکرم این را همیشه روز و شب باید به خود تلقین کنم اعجاز ابیات کمیت باشد به لطف اهل بیت تنها کسی که شاعر کوی تو شد تحسین کنم حرف دلم را پیش از اینها خواجه ی شیراز گفت پس از لسان الغیب بیت دیگری تضمین کنم "عمریست تا من در طلب هر روز گامی می‌زنم دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می‌زنم" ای وارث ختمی مآب ای یادگار بوتراب خورشید عالم تاب من بر عالم خاکی بتاب شان رفیعت را بنازم ای عزیز فاطمه وقتی برای تو امام عصر میگیرد رکاب درک کمالت حضرت نوح نبی را کرده پیر شان ات عزیز مصریان را از خجالت کرده آب گنجینه ی اسرار را در سینه داری از ازل با تو نمیخواهد بگردد شیعه دنبال جواب هم اسقفان هم راهبان تسلیم اعجازت شدند نه اهل معرفت که محتاج تواند اهل کتاب دلتنگ دیدار تو باشد حق تعالی زین سبب تصویری از روی تو را در عرش اعلا کرده قاب در لقمه های سفره ات گویا جلالت ریخته از برکت لطف تو سائل میشود عالیجناب حاجات اصحاب و موالی را نگفته میدهی محظوظ ابوهاشم شد از ان التفات بی حساب چشمان تو خلق بهشتی مثل سامرا کند احسانت از اهل جهنم نیز بردارد عذاب از هر در صحنت دری سوی خدا وا میشود پایین پا پیدا شود راهی برای فتح باب جرم است اگر سجده به پایت حجت حق در زمین جز سجده بر پای تو من جرمی نکردم ارتکاب از واژه های خسته کاری بر نمی اید دگر شرمنده ام در شان تو هرگز ندارم شعر ناب ناقابلی را چشمه ی مهر تو قابل میکند اخر مرا هم لطف بسیار تو دعبل میکند با دست تو وا میشود باب العطای دیگری دارد به تو رو میزند امشب گدای دیگری بی حد و اندازه کریمی چون کریم اهل بیت در رحمت و جود و سخاوت مجتبای دیگری هر انچه میخواهی بگیر از من گدایی را نگیر من که ندارم جز در این خانه جای دیگری تو شمع و من پروانه ام با غیر تو بیگانه ام رنگی ندارد پیش من اصلا حنای دیگری مسکین تو در میزند مرغ دلم پر میزند روزی من کن از کرامت سامرای دیگری عطر خوش سیب از سوی شش گوشه ی تو میوزد داری به زیر گنبد خود کربلای دیگری فرش حریمت بالشم انجا پر از ارامشم از غیر دست تو نمیگیرم دوای دیگری در جای جای بارگاهت رد پای مهدی است سرداب سامرای تو دارد صفای دیگری بحرالفضائل هستی و من هرچه میگویم کم است مدح تو را میخوانم اما در فضای دیگری ذریه ی سلطان طوس آیینه ی شمس الشموس! دارد به دامن مادرت گویا رضای دیگری شیر درنده رام تو فتح الفتوح اقدام تو تو حیدر کراری اما از نمای دیگری مانند ذکر یاعلی نامت گره وا میکند ایوانت اقا کار ایوان نجف را میکند در فطرت ما ریشه دارد مهر پنهانی ما اسباب خدمت میشود افکار عرفانی ما از لن تنالو البر حتی تنفقوا دریافتیم باید که الگومان شود احکام قرانی ما در قحطی انسان و انسان دوستی ای کاش که چون ریزعلی باشیم و باشد فصل دهقانی ما دل روی دل باید نهاد و شهر را اباد کرد ویرانی هم میهنان ماست ویرانی ما دفتر به پایان آمده اما حکایت باقی است مضمون سرازیر است در ابیات پایانی ما از پا در اورده ست داعش را نه تنها تیر و تیغ او را زمین زد عاقبت نیروی ایمانی ما ریز و درشت دشمن شیعه به خاک افتاده از سیلی سنگین برادرهای افغانی ما جایی برای عرض اندام سنان و شمر نیست وقتی قیامت میکند کیسان ایرانی ما بی شک شکار بعدی اش باشد فقط ال سعود فتح مدینه میکند قاسم سلیمانی ما خاکسترش بر باد داد بر دشمنانش یاد داد شوخی ندارد باکسی گردان طوفانی ما او خار چشم دشمن است فرمانده ای فیل افکن است پایان گرفت از همتش شبهای بحرانی ما چشمش به فرمان ولی دلواپس سید علی چشم امید حضرت یار خراسانی ما جای شهیدان دفاع از زینبیه خالی است در سور و سات شادی و جشن و گل افشانی ما حال دل پیروز را سرمستی امروز را قبلا به زیبایی روایت کرده خاقانی ما "عید است و پیش از صبح‌دم مژده به خمار آمده بر چرخ دوش از جام جم یک نیمه دیدار آمده"
۲۰ آبان ۱۴۰۰
بسم ‌الله الرحمن الرحیم وقتی رسد ز میکده بار طعام ما کم مانده عطر باده بگیرد کلام ما عکس تو در پیاله ی ما نقش بسته است ساقی نگیر خرده به شُرب مدام ما از دست تو رسید شراب طهورمان باقی ست جای دست تو بر روی جام ما جز تو کسی به حاجت ما اعتنا نکرد جز تو کسی نداد جواب سلام ما مست توییم در همه ی طول زندگی هستی تو حسن مطلع و حسن ختام ما پیداست رد پای تو حتی میان شعر نامت چه خوش نشسته در ابیات خام ما سامان دهد مگر قلم خواجه باز هم بر شعر نوسروده، ولی ناتمام ما "هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما" این شعرها به اذن خدا حرف می زنند آری هنوز قافیه ها حرف می زنند سرداب سامرای تو بیت الحرام ما هر بوسه بر ضریح تو شد استلام ما ما نذر کرده ایم که قربانی ات شویم آقا بگو که سر ببرند از کدام ما ؟ یک شب اگر بدون ولایت سحر کنیم شیری که خورده ایم ز مادر، حرام ما مهرت به غیر شیعه نصیب کسی نشد این عشق را سند زده زهرا به نام ما جز خانه ی کریم که جایی نداشتیم پر شد همیشه خانه ات از ازدحام ما از برکت نگاه تو ما رزق می خوریم ذکر حسن حسن نمک هر طعام ما در خاک کوی تو اثر از کامیابی است از تربتت به کام و، دو عالم به کام ما بد دردی است هجر حرم؛ مرهمی بده در دست توست نسخه ای از التیام ما وقت طواف مرقد شش گوشه ات رسد یکباره عطر کرببلا بر مشام ما اقبال مان بلند، که هستیم خادمت حسرت برند حور و ملک بر مقام ما از حرمت تو روز جزا حفظ می شود در پیش دیدگان همه احترام ما از حب قیمتیِ تو قیمت گرفته ایم با نوکری تو همه عزت گرفته ایم ای حجت ملائکه مولای جبرییل آیینه ی نمونه و مولود بی بدیل گهواره احتیاج نداری چرا که هست هر لحظه بالش سر تو بال جبرییل حاجت به دست آمده از شوق بسته اند حور و فرشته بر پر قنداقه ات دخیل دلبسته ی نگاهت اهالی آسمان بر خلقت زمین و زمان بوده ای دلیل کوثرنشانی و همه ی عمر تشنه ی یک بوسه بر قدوم تو لب های سلسبیل لبخند عاشقانه ی دنیا! نهفته است صدها رمان تازه در آن خنده ی طویل جز تو کسی که لایق نام حسن نبود چشمت جمیل، خال جمیل، ابرویت جمیل پیغمبران به دیدن تو صف کشیده اند یحیی و هود، یوسف و نوح، آدم و خلیل در قدمت نجابت تو شک نمی کنیم هستی شبیه مادر خود فاطمه، اصیل تنها نصیب توست که قائم بپروری دیگر پدر سراغ نداریم از این قبیل عیدی بیا به این همه دل های غمزده آقای خوب من! خبر از مهدی ات بده غمبار میشود دلم از گفتن یمن کی می رسد به گوش فلک شیون یمن صدها هزار اویس به دندان گرفته اند با جان و دل هر آینه از دامن یمن زجر و سنان و شمر و شبث صف کشیده اند زخم است می زنند فقط بر تن یمن سرنیزه ی نشسته بر آن ها گرسنگی ست هر نان سفره مان بشود جوشن یمن در روضه گریه هم نکنند آن قبیله که لبخند می زنند به جان کندن یمن شیطان شود نژادپرست از خیال خام می کوبد آب تفرقه در هاون یمن باشد مدال صبر و فداکاری و وفا از ساعت مخاطره بر گردن یمن یک روز شام کینه و ظلمت سحر شود پس دیدنی ست عاقبت روشن یمن با این همه مقاتله چیزی نمانده است تا صبحِ فتحِ بیست و دوِ بهمن یمن آتش زنند ریشه ی آل سعود را شام جهاد، لشگر شیرافکن یمن با حوصله دهان بن عبدالعزیز را می دوزد آشکار نخ و سوزن یمن پر میشود زمین و زمان ساعت ظهور از خنده ها و هلهله و بشکن یمن پشتش به خاک می خورد آن روز بی گمان با دست انتقام خدا، دشمن یمن آن روز منتهی بشود سمت کربلا تنها مسیر تازه ی راه آهن یمن بیت الحسین در دل صنعا بنا کنیم یک روضه با عقیق یمانی به پا کنیم
۲۰ آبان ۱۴۰۰
بسم‌الله الرحمن الرحیم با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان دارد خبرها میرسد از محضر سلطان در جمع خوبانش دوباره دعوتم کرده با مهربانی چشم ذره پرور سلطان آباء و اجدادش تمامی سرورم هستند آباء و اجدادم تمامی نوکر سلطان از سائلان آبرو داری که محتاج اند امشب دوباره پر شده دور و بر سلطان قطعا از اینجا دست خالی برنمیگردم با سفره ای که پهن کرده مادر سلطان از یاد زهرا پر شده سرتاسر حجره با عطر و بوی بی نظیر کوثر سلطان از مادرش که بگذرم باید صدایش زد این طفل را خیرالنساء دیگر سلطان نذر قدم های عزیزش هدیه آوردم ای خواهران من فدای خواهر سلطان نامش اگر چه ظاهرا معصومه ست اما "معصومه" نه بلکه بگو "تاج سر سلطان" مهمان امشب انبیا و اولیا هستند چشم انتظار دیدن أخت الرضا هستند نور دل پیغمبر و جان امام آمد از نسل زهرا دختری والامقام آمد اولاد این خانه همه آوازه ای دارند مولودی از نسل کریمان به نام آمد روی زمین آیینه ی زهرای مرضیه ست از آسمانها مظهر حسن تمام آمد حی تعالی زینبی دیگر عطا کرده پس عمه ی خوب امامان همام آمد گفتند دختر رحمت است و ما همه دیدیم ابر کرامت ، منشأ فیض مدام آمد شیرینی شهد روایت را چشیدم چون عطر مدینه از حریمش بر مشام آمد گرم طوافش بهجت و گلپایگانی ها پس کعبه ی سیار آیات عظام آمد هرچه بگویم از وجودش باز کم گفتم بانوی با مهر و محبت ، با مرام امد ذکر لبانم دم به دم یا ضامن آهوست عیدی من امشب فقط با ضامن آهوست چون او ندارد دختری تکتم به این خوبی بر زخم های کهنه اش مرهم به این خوبی با خنده ای که میزند دردی نمیماند از جان مادر می زداید غم به این خوبی جز دخترش اسرار را با کس نمیگوید وقتی خدایش میدهد محرم به این خوبی شاه خراسان بعد از این دیگر چه کم دارد وقتی که دارد مونس و همدم به این خوبی "ای جان و جانان رضا جانم به قربانت" در این همه دیوان ندیدم دم به این خوبی با لطف او بوده ست اگر که زندگی کردم در سایه ی امنیت پرچم به این خوبی دور از پلیدی ها فقط نه ، جمع خوبی هاست بانو ندیدند اهل این عالم به این خوبی نجمه به عمر خود ندیده بهتر از او را زیباتر و والاتر و زهرا تر از او را شاعر شدم در خلوت کنج شبستانش من را خجالت میدهد لطف فراوانش شعرش شهادت میدهد فردا،ضرر کرده آن که ندارد نام او را بین دیوانش سعدی اگر مهمان صحن آینه میشد خرج حرم میشد حکایات "گلستانش" زیره به کرمان میبرم وقتی که میبینم شاه خراسان میشود شخصا ثناخوانش خدمت به او بر خادمانش شأنیت داده آسیه و حوا و مریم از کنیزانش جان من و امثال من ارزش ندارد که موسی بن جعفر میرود وقتی به قربانش زائر شدم او را بهشتم را ضمانت کرد پابند خود کرده مرا باران احسانش وقتی ز پا افتاده ها را دست میگیرد دستم به دامانش به دامانش به دامانش تنها نه امثال من بی خانمان بلکه جبرییل حتی لانه کرده زیر ایوانش مانند طعم بوسه بر درهای چوبین اش زیر زبانم مانده طعم خوب سوهانش هم به دو تا گنبد میان شهر دل بستم هم در اتوبان حرم تا به حرم مستم
۶ خرداد ۱۴۰۱
بر شانه های زخمی خود کوه غم دارم من در محرم بیشتر میل حرم دارم عشق به شش گوشه مرا از زندگی انداخت از دوری اش یک کربلا در سینه غم دارم این اشک را از لقمه های سفره ی بابا این مهر را از شیر پاک مادرم دارم گفتند کل الخیر فی باب الحسین آری من هرچه که دارم از این باب الکرم دارم با خلوت بارانی خود هر شب جمعه در سر هوای شعرهای محتشم دارم دلتنگی ام چندین برابر شد در این شب ها مهدی زهرا را میان روضه کم دارم درد فراق کربلا بی خانمان ام کرد شبهای جمعه رهسپار جمکرانم کرد 🔸شاعر:
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ مهمان که دعوت می کند پیغمبر اکرم بر او محبت می کند پیغمبر اکرم ما هم که اینجاییم مهمانان او هستیم حتما عنایت می کند پیغمبر اکرم حاجت بخواه از محضر پیغمبر رحمت قطعا اجابت می کند پیغمبر اکرم از خوبی اش باید بگویم چهارده قرن است دارد هدایت می کند پیغمبر اکرم چون بر حسینش گریه کردیم از ثواب خود تقدیم امت می کند پیغمبر اکرم با دست خود مزد تمام سینه زن ها را امشب کرامت می کند پیغمبر اکرم دست از کتاب و اهل بیت اش بر نمیداریم وقتی وصیت می کند پیغمبر اکرم با "کُلُّنا واحد" که فرمودند پس محشر ما را شفاعت می کند پیغمبر اکرم با اینکه دوریم از مدینه این دل زائر قصد زیارت می کند پیغمبر اکرم ! سیلی به زهرایش زدن مزد رسالت بود ؟؟؟ فردا شکایت می کند پیغمبر اکرم با فاطمه بعد از رسول الله بد کردند بال و پر پروانه را عمدا لگد کردند هیزم فراهم می شود بعد از رسول الله آتش مجسم می شود بعد از رسول الله روزی صحن پاک چشم مادر سادات باران نم نم می شود بعد از رسول الله مانند ماهی که قدش عمری هلالی شد زهرا قدش خم می شود بعد از رسول الله حتی بلای جان زهرای عزادارش مسمار در هم می شود بعد از رسول الله تا بشکند دستی که احمد بوسه زد بر آن قنفذ مصمم می شود بعد از رسول الله خورشید روی حضرت حوریه تاریک از سیلی محکم می شود بعد از رسول الله دیگر به خود این خانه روی خوش نمی بیند دل ها پر از غم می شود بعد از رسول الله مثل مدینه کربلا هم می شود بلوا قحطی آدم می شود بعد از رسول الله پنجاه و اندی سال شام هر شب زینب اندوه و ماتم می شود بعد از رسول الله مقتل ببیند زینت دوش پیمبر را هی از تنش کم می شود بعد از رسول الله سرتابه پایش را محمد بوسه باران کرد افسوس درهم می شود بعد از رسول الله بین دو نهر آب نحرش می کنند آخر دنیا جهنم می شود بعد از رسول الله بعد از رسول الله دلهامان مکدر شد در روضه های روضه خوانها حرف معجر شد
۱ مهر ۱۴۰۱
  در زمان خلق زهرا هیچ کس دستی نداشت لاشریک له... خودش تنهای تنها خلق کرد   تا نماند بعد از این گرد یتیمی بر رخش بهر پیغمبر خدا ام ابیها خلق کرد   حجت الله علی الحجة به این معناست که یازده تا حجت الله علینا خلق کرد   مریم از عمرش یکی دارد اگر عیسی مسیح فاطمه در دامنش چندین مسیحا خلق کرد   فاطمه یعنی همان إنا هدیناه السبیل حبرییل از سجده ی بر فاطمه شد جبرییل   در وجود فاطمه صورت و سیرت دیدنی ست مادری با این وقار و شأن و شوکت دیدنی ست   مصطفی خم میشود بوسه به دستش میزند دختری با این همه قدر و ابهت دیدنی ست   در تمام عمر خود از شوهرش چیزی نخواست همسری اینگونه با صبر و متانت دیدنی ست   محضر آقای خود هر وقت لب تر میکند چشم گفتن های حیدر بی نهایت دیدنی ست   میرود محراب با معبود خلوت میکند رفتن معراج او روزی سه نوبت دیدنی ست   نزد نابینا هم از سر چادرش را برنداشت اینقدر حجب و حیا، شرم و نجابت دیدنی ست   هر کجا زهرای مرضیه نباشد دوزخ است با وجود حضرت صدیقه جنت دیدنی ست   بی گمان در محشر فردا به حرفم میرسید زیر پای مادرم تخت شفاعت دیدنی ست   از مقام حضرتش امروز قطعا غافلیم جایگاه فاطمه روز قیامت دیدنی ست   زیر و رویم میکند وقتی صدایم میکند نقش زهرا بی گمان شبهای هییت دیدنی ست   شک اگر داری از امثال أبوحامد بپرس مهر بی بی زیر طومار شهادت دیدنی ست   در گرفتاری گره از کارمان وا می کند رحمت بسیار این خاتون به رعیت دیدنیست   از دهان طفل میگیرد به سائل میدهد جود و بذل و بخشش وقت کرامت دیدنی ست   در مرام و مسلک زهرا "برو" در کار نیست "گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست"  
۱۹ دی ۱۴۰۱
از درد زمانه‌ی فلج می‌خوانم از ساحت آخرین حجج می‌خوانم در خلوت لیلةالرغائب قطعاً عَجّل لِوَلیّکَ الفَرَج می‌خوانم شاعر:
۶ بهمن ۱۴۰۱
آل یاسین و سمات و فرج و ندبه و عهد شیخ عباس و مفاتیح جنان، چشم به راه حکمِ احداث حریمِ حسنی دستِ شماست سالیانی‌ست بود فرشچیان چشم به راه تا بگویند برایت غزل جمعه وصل شفق و میثم و امثالِ حسان چشم به راه سحری هم که شده سمت حسینیه بیا که نشستیم همه دل نگران چشم به راه صلی الله علیک یا مولانا یا صاحب العصر و الزمان @babollharam
۷ بهمن ۱۴۰۱