eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
39 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! شاعر:
• رفقا؛ یه روزی میاد که ما آخرین اربعینمون رو هم میریم.. یه روزی هم ما تو آخرین مجلسِ روضه‌مون میشینیم و آخرین قطره‌ی اشکمون رو میریزیم .. و بعدش از ما فقط یه اسم و چندتا عکس و خاطره میمونه که کم‌کم محو میشن .. حالا تا هستیم بی‌وفا نباشیم، شب جمعه‌ست، نیت کنیم برا اونایی که دیگه نمیتونن لذت شلوغی مرز، نشستن روبروی ایوون طلای نجف، خستگی مشّایه و توی شلوغیِ بین‌الحرمین خیره‌ شدن به ‌گنبد رو دوباره تجربه کنن خیراتی بفرستیم بلکه گره اربعین و زیارتمون باز شه ...😔
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبک 15 سبک مهدوی ... ای تنها زائر ِ امام ِ سجّاد دوباره گذرت به بقیع افتاد ای ماه عالم هستی غرق غم یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 گرچه رسیده است او به شهادت از درد کربلا دیگر شد راحت یک عمر،پیوسته قلبش شکسته یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 در گوش او مانده، طعنه و دشنام مانده روی لبش، نوای اَلشّام خوانده روضه ها از شام بلا یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 قدّش زیر بار ِ جفا خمیده سر بابایش را بر نیزه دیده رفته چل منزل با قوم ِ قاتل یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 دشمن دستانش را به گردنش بست سرش در کوچه ی یهودی شکست ای داد وبیداد از ناقه افتاد یا صاحب الزّمان،آجرک الله..... 🌸🌸🌸🌸🌸 دشمن مقابل او بی بهانه زد به عمّه هایش با تازیانه گردیده مضطر از سبّ حیدر یا صاحب الزّمان،آجرک الله..... 🌸🌸🌸🌸🌸 ناموس خدا رفت بین ازدحام با سنگ، او را زدند از بالای بام رفته با اجبار در بین بازار یا صاحب الزّمان،آجرک الله.... 🌸🌸🌸🌸🌸 در مجلس یزید، شد او نیمه جان گشته قاتل او،چوب خیزران گشته خون جاری از لعل قاری یا صاحب الزّمان،آجرک الله..... ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
*بنام خدا* ** * های_انتظار* ____________________ *جمعه آمد شور دیگر بر سر است* *بار دیگر دیده و دل مضطر است* *چشم بر بستیم خدایا شد غروب* *بغض ها در سینهٔ ما شد رسوب* *می سرائیم باز هم با اشتیایق* *از غم و آلام جانسوز فراق* *داغ" دلتنگی شرارش جان فزاست* *آه در آدینه سوزش ما سواست* *عده ای ساز مخالف می زنند* *روز آدینه خرامان می شوند* *ما از این غیبت رضائیم در خفا* *هست این غیبت غنیمت بهر ما* *ما به ظاهر نام مهدی می بریم* *پشت پرده ما ز دشمن بدتریم* *عده ای دل خسته اند و دل غمین* *عصر جمعه دیده تر، زار و حزین* *یا ابا صالح زبانم الکن است* *عهد غیبت نون ما در روغن است* *در خفا ما ساز دیگر می زنیم* *ما به ظاهر دم ز دلبر می زنیم* *عده ای با ریش و تسبیح و عبا* *روز و شب گویند یا مهدی بیا* *هست ولی اعمال شان بدتر ز بد* *دوست دارند تو نیایی تا ابد* *غیبتت باب مراد و میل ماست* *نام تو گفتن فقط یک ادعاست* *سیصد و سیزده که نه سی یار نیست* *از دل و از جان کسی غم خوار نیست* *فاخرا باشد حقیقت تلخ تر* *تلخ تر از زهر افعیِ دو سر* *گر بخواهی عزت هر دو جهان* *گو ز دل یا مهدی صاحب زمان* *بدترین کار جهان باشد ریا* *هست ریا کار بدترین خلق خدا* *✍🏻مسلم فرتوت فاخر* """"""""""""""""""""""""""""""""""" *«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»* *محرم ۱۴۰۰/۶/۱۲*
امام حسین(ع)-مناجات دل حرم شدم خدایا قسم به قافله‌سالار ظهر عاشورا قسم به چادر خاکی حضرت زهرا قسم به نخل رشید حرم ابوفاضل قسم به پیکر درهم‌شکسته‌ی سقا قسم به حال رباب و دل پر از خونش قسم به زینب کبری و ذکر واویلا قسم به حضرت شش‌ماهه و به گهواره قسم به نام رقیه سه ساله‌ی مولا قسم به اکبر شبه نبیِ بی‌همتا قسم به عابس و شوذب به سینه‌ی شیدا قسم به ام بنین و چهار فرزندش قسم به لحظه‌ی تکبیر اکبر لیلا قسم به لحظه‌ی «اهلی من العسل» گفتن قسم به قاسم گلگون‌بدن شه والا قسم به عشق حبیب و به حر آزاده قسم به خیمه و آتش به موج و هم دریا قسم به فاتح خیبر علی ولی الله قسم به لحظه‌ی محشر به وادی عقبی قسم به حضرت لطف و کرامت و ایثار قسم به دوم امام از سلاله‌ی زهرا قسم به خون گلوی حسین و یارانش قسم به ارض و سما، عرش و فرش و مافیها قسم به سجده‌ی سجاد و پاکی باقر قسم به خیل ملایک به عالم بالا قسم به حضرت صادق قسم به خاک بقیع قسم به نفخه‌ی صور و به معنی تقوا قسم به حضرت موسی بن جعفر ای جانا قسم به ضامن آهو به خالق یکتا قسم به جود جواد الائمه تا محشر قسم به قبر و قیامت قسم به آن دنیا قسم به هادی آل عبا هزاران‌بار قسم به حضرت موسی به وادی سینا قسم به عسگری و سامرا و سردابش قسم به حضرت قائم به حجت کبری قسم به آنچه که گفتم، نران ز درگاهت تو پادشاه جهانی منم گدا آقا دوباره حال و هوای حرم به سر دارم هوا هوای حرم شد درین دل تنها حرم نرفتم و می‌سوزم از فراق حرم بیا و بنده‌نوازی کن ای گل طاها استاد حاجی رحمان_نوازنی
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت دست مرا بگیر كه آب از سرم گذشت مانند مرده های متحرك شدم، بیا بی تو تمام زندگیم در عدم گذشت میخواستم كه وقف تو باشم تمام عمر دنیا خلاف آنچه كه میخواستم گذشت دنیا كه هیچ، جرعه آبی كه خورده ام از راه حلق تشنه من، مثل سم گذشت بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت تا كی غروب جمعه ببینم كه مادرم یك گوشه بغض كرده كه این جمعه هم گذشت مولا، شمار درد دلم بینهایت است تعداد درد من به خدا از رقم گذشت حالا برای لحظه ای آرام میشوم ساعات خوب زندگیم در حرم گذشت
بسم الله الرحمن الرحيم چنان طفلی که گم کرده ست بابا و هراسان است دلم این روزها آواره ات با چشم گریان است نمی دانم که این دوری بلا یا امتحان باشد هر آنچه هست زخمش بر جگر چندیست مهمان است بلا پشت بلا می آید و دفع بلا خواهد کمی خون کن ز خون ما گمان کن عید قربان است زحال عاشق جامانده معلوم است این ایام که داغ اربعین تو به دل داغی دوچندان است اگر چه داغداریم از غم هجران ولی ما را هر آن چیزی که مولا می پسندی ، تا ابد آن است بگیر از ما سراغی ای حسین حالا که جا ماندیم ببین که قلب عاشقهات پشت مرز مهران است حرم یادش بخیر و آن هیاهو ، آن شلوغیها ولی حالا ببین با یادشان دلها پریشان است میان راه مشایه چه خوش صوت هلابیکم هلابیکم هلابیکم که اینجا باغ رضوان است نرفت از یاد ما ، ما را کنار خویش جا دادی نرفت از یاد ما رعیت به زیر دین سلطان است  زما بگذر قسم بر زخم پای طفل جا مانده که این حر خطا کرده ز کار خود پشیمان است همیشه اربعین بودیم پایین پا و شش گوشه ولی حالا به جای وصل بر دل داغ هجران است ادب کردی تو جمع عاشقانت را به هجرانت نگفتی مزه ی شیرین وصلت زیر دندان است ؟ فکیفَ اصبرُ ای شاه بر داغ فراق تو که از داغ فراقت بر لب عشاق تو جان است میسر تا شود تا باز هم صحن تو را بینم هنوزم دیده ام بر دست سلطان خراسان است به کوری دو چشم دشمنان حضرت ارباب عراق و مردمانش نایب عشاق ایران است نباشد خالی از زائر همیشه راه مشایه نجف تا کربلا لبریز از روح شهیدان است ز تاب و تب نمی افتد تب و تاب حسینی ها که این آتش فروزان است و این سرچشمه جوشان است نشد تا اربعین امسال هم پای ضریح تو بخوانم روضه ی لبهای خشکی را که عطشان است حسین جان چشم تو روشن که زینب میرسد از راه ولی قامت خمیده ، موسپید و پای لرزان است چنین گفتا برادر سوختم از داغ این غصه سرت بر نیزه ها و پیکرت بین بیابان است تمام قافله غیر از رقیه آمده با من که آن شیرین زبانت خفته بین خاک ویران است رباب است و خروش و خسته حالی و دلی سوزان که با یاد علیِ اصغرش در دشت حیران است سکینه می کند زاری کنار تربت سقا عزادار تن صدپاره ی آن ماه تابان است خدا لعنت کند آن را که چوب خیزرانت زد نفهمید این لب و دندان تو قاری قرآن است می آید عاقبت آه ای حسینم منتقم از ره همانی که به خشکی جهانی فصل باران است
بسم الله الرحمن الرحيم ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم با یاد روز واقعه جا دارد از غمت لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم با کعب نی جدا شده ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه های شام بلا من گذر کنم شد آستین من بخدا معجرم حسین عباس را نباید از آن با خبر کنم مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم با دست خسته زیر لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
بسم الله الرحمن الرحيم سرِ خاکِ تو بی خبر آمدم عزادارمو خون جگر آمدم دُرست است بی بال و پر آمدم به شوقِ تو اما به سر آمدم سرآمد غمِ هجر ، دوری بس است صبوری صبوری صبوری بس است رسیدم که با یار صحبت کنم شهِ بی سرم را زیارت کنم نگاهی کنی و نگاهت کنم اگر اذن دادی شکایت کنم به نی زار قلبم جز آتش نبود سفر رفتی ای دوست ، رسمش نبود تو رفتی و دنیا به من بد گذشت وَ هر لحظه هر جا به من بد گذشت در این روز و شبها به من بد گذشت خلاصه که آقا به من بد گذشت نگو گریه کافیست ، صبرت کجاست عزیزِ دلم سنگِ قبرت کجاست ؟ چهل روز ، یادِ تنت سوختم به یادِ زمین خوردنت سوختم ز داغِ به نی رفتنت سوختم وَ با کهنه پیراهنت سوختم همین که دلم سمتِ گودال رفت دوباره ز غم زینب از حال رفت خبر داری اصلاً که حیران شدم ؟ چو مویِ تو بر نی پریشان شدم ؟ پدر مادر این یتیمان شدم به من شِمر خندید گریان شدم قَدَم از فراقِ تو خم شد حسین لباسِ اسارت تنم شد حسین چه آمد سرِ خواهرت بین راه نشستم به پایِ سرت بین راه شدم یک تنه لشگرت بین راه دویدم پی دخترت بین راه زمین خورد و از قافله باز ماند زِ سنگینیِ سلسله باز ماند نبودی و اشکم سرازیر شد پر و بال من گیر زنجیر شد حرم ، کوچه در کوچه تحقیر شد ازین غصه ها خواهرت پیر شد غریبانه ماه شبت سنگ خورد به پیشانی زینبت سنگ خورد من از شهرِ کوفه چه ها دیده ام غمی بدتر از کربلا دیده ام عجب لطفی از آشنا دیده ام بگوشت رسیده که را دیده ام کنیز قدیمیِّ من ایستاد به من نان و خرمایِ خیرات داد گذشتیم از شهر در ازدحام میان حرامی خطر ازدحام نه یکجا که در هر گذر ازدحام مرا نیمه جان کرد اگر ازدحام نگاه همه سوی ما خیره بود به ذریۀ مصطفی خیره بود نمی گویم از شام ، نامش بد است شلوغی هر پشت و بامش بد است سلامش بد است ، احترامش بد است محل یهود ، انتقامش بد است نمی پرسی از حال و احوال من تو را جان عباس ، حرفی بزن بگو حقِّ زینب که آزار نیست پریشان شدن ، پیشِ انظار نیست عبور از هیاهویِ بازار نیست سزاوارِ گل خندۀ خار نیست در این شهر غوغایِ پوشیه بود ولی دست من جایِ پوشیه بود خبر داری از ضَعفِ دُردانه ها ؟ بوی نان که می آمد از خانه ها ؟ کبودیِّ شلاق بر شانه ها ؟ پذیرایِ ما بود در ویرانه ها همه دست بسته به پیشِ عوام بدون تو رفتیم بزم حرام شراب و شراب و شراب و شراب نگاه حزین رباب و شراب دل سنگِ چوب و عذاب و شراب سرت بود در پیچ و تاب و ... شراب فرود آمد و ناگهان خون چکید خودم دیدم از خیزران خون چکید زداغِ سرت مادرت گریه گرد به اشکِ دو چشمِ ترت گریه کرد به بی تابیِ خواهرت گریه کرد چقدر از غمت دخترت گریه کرد به او حق بده غم مریضش کند کسی خواست آنجا کنیزش کند
بسم الله الرحمن الرحيم اى جان ما فداى تو لبيك ياحسين هستى است رونماى تو لبيك ياحسين اى نَفْس مُطمَئنّه كه تنها فقط خداى گرديده خونْ بهاى تو لبيك ياحسين هَلْ مِنْ مُعين تو گفتى و گوئيم يك صدا در پاسخ نداى تو لبيك ياحسين توحيد را به قتلگهت كرده اى بيان حق راضى از رضاى تو لبيك ياحسين زينب كنار پيكر تو گفت: تا ابد برپا بُوَد لَواى تو لبيك ياحسين شكرخدا كه فاطمه ما را دعا نمود گشتيم مبتلاى تو لبيك ياحسين جا مانده ايم و دل به همين خوش كنيم كه اينجاست كربلاى تو لبيك ياحسين پيغمبرانه مُعتكفم در حَراى تو هر روضه شعبه ايست ز صحن و سراى تو با سينه اى پر از غم و با ديدهء ترى قامت خميده مى رسد از راه خواهرى باور نمى كند كه چه ها آمده سرش! يك اربعين گذشته ز هجر برادرى دارد مرور مى كند آن خاطرات را بر روى خاك بود چه گل هاى پرپرى تنها حسين ماند و زمان وداع شد بوسه زند به زير گلو جاى مادرى يك ساعتى گذشت كه از روى تَل بِديد بر جاى بوسه اش بزند بوسه خنجرى لرزيد كربلا و هوا تيره گشت و ديد رفته به روى نيزهء بيدادگر سرى اما هنوز كينهء دشمن نشد تمام ده اسب تاختند روى جسم اطهرى بعد از حسين بود كه غارت شروع شد بعد از حسين رنج اسارت شروع شد
بس که خورشید موپریشان است آفتاب عراق سوزان است رنگ عوض کرده پیکرت حتما چونکه در قتلگاه عریان است... رفت میدان برادری تنها آمد اما از او سری تنها باقی قصه بعد تو این است راه شام است و خواهری تنها هیچ روزی شبیه شام نشد دختر حیدر احترام نشد هر چه رفتیم صبح تا سرشب کوچه پس کوچه ها تمام نشد بس که شد کوچه های شام شلوغ دورمان بود از اتهام شلوغ معجرم خاک و خون گرفت که بود سرم از سنگ های بام شلوغ آبروی قبیله را بردند بانوان جلیله را بردند سر عباس تا به نیزه نشست دست بسته عقیله را بردند صحبت از معجر و نقاب گذشت بر سرم کامل آفتاب گذشت به خدا نصف جان شدم از شرم تا که آن مجلس شراب گذشت خواهرت شعله های در دیده از همان ابتدا خطر دیده این غبار مبارزه است حسین معجرم رنگ خاک اگر دیده من به دلهای مرده جان دادم به همه راه را نشان دادم مثل حیدر که فتح خیبرکرد کوفه و شام را تکان دادم همه ی خلق در امان من است عفت و عاطفه نشان من است کوفه وشام بدر و احزاب است ذوالفقار علی بیان من است از یتیمان سپاه آوردم باغم و سوز و آه آوردم کاروانی پر از ستاره و ماه سمت شام سیاه آوردم 🔸شاعر: ﷽🍁🍁 ✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨💫
ی اربعین سخت است و غم‌انگیز، دلبر را نبینی در اوج مستی دست ساغر را نبینی آری! گنهکارم ولی نوکر که هستم آقا دلت آمد که نوکر را نبینی؟! شاعر:
سروی که خمیده اثرش را نزنید* با تیشه ی غم برگ و برش رانزنید مظلومه ای از شما اگر یاری خواست ای قوم جفا بال و پرش را نزنید طفلی که بهانه ی پدر را دارد با سیلی خود چشم ترش را نزنید زهرای سه ساله ی اباعبدالله ع زخمی شده با سنگ ، سرش را نزنید از دامن عمه اش جدایش نکنید انقدر سر همسفرش را نزنید زینب همه جا به جای او سیلی خورد در پیش رقیه سپرش را نزنید با کعب نی و سیلی زجر ملعون زخمی که گرفته جگرش را نزنید در پیش نگاه دختری غمدیده با چوب لبان پدرش را نزنید در کنج خرابه غم دنیا را دید دق کرد همین که سر بابا را دید *برداشتی از شعر استاد سازگار "نخلی که شکسته ثمرش را نزنید"
غزل اول مجلس یک دعا کن که خدا می شنود از دهنت کربلا باز شود باز روی سینه زنت ‌ من فدای تو شوم که ز همان روز ازل وَفَدَیناه شده مرثیهء ذُوالمَنَنت کشتهء عشق توام، ای که پیمبر در عرش بارها بوسه زده بر سر و دست و بدنت کاش می شد که بمیریم ز سوز تو حسین وقتِ لا یَوم کیَومِک که بخواند حَسَنت هرشب جمعه تو را فاطمه بین بغلش دارد و گریه کنان است بر آن پیرهنت چه شده با دل خون باز میفتد به زمین خواهرت ناله زنان، حول تو اطراف تنت سر تو روی نی و پیکرِ تو غرقه به خون از چه یک پاره حصیر است به جای کفنت چقدر حرفِ پَس و پیش! فقط کرببلاست حاجت ما که شنیده است خدا از دهنت
اشعار روز ۱۳۹۹ حسینیه صنف لباس فروش ها سه شنبه صبح اول مهرماه میان حوض دو چشمم دو قطره اشک نمانده مرا گناه به سوی عذاب هجر کشانده منم کسی که دو دستش ز دامن تو رها شد تویی کسی که گدا را جدا نکرده نرانده دمی که مست گناهم خدا کند که نیایی شرابِ نفس عطشم را هنوز هم ننشانده همیشه حرف حساب تو را حساب نکردم همیشه کاسبی من خراب بود و زیان ده دلیل دور شدن از شما رفیق بدم شد همینکه عشق شما را همیشه از سرم پرانده تو در کنار منی و من از حضور تو محروم خدا مرا به عبایت رسانده و نرسانده چقدر عکس حرم را ببینم و بکشم آه چنان کسی که وضو دارد و نماز نخوانده حسین گفتن من از دعای فاطمه بوده چه کوثری ست که زهرا به جان روضه چکانده فدای دختر زهرا که در میان خرابه ز گیسوان گره خورده اش غبار تکانده در آن معاشقه سر را گرفت و گفت رقیه پدر مرا کسی از روی خارها ندوانده
من کیستم سلالهء دامان کوثرم من زینب سه سالهء زهرای اطهرم باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم بر سه امام، عمّه و فرزند و خواهرم از جانب امام زمانم سفیر شام تنها نه یک سفیر که پیغام آورم از کودکی مجاهد راه خدا شدم گویی برای کرب و بلا زاد مادرم تا بنگرید فاتح پیروز شام کیست یک لحظه رو کنید به قبر مطهّرم هم سنگر سه سالهء زینب پس از حسین کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم گر رو به سوی حشر نیارند اهل بیت من یک تنه شفیعهء فردای محشرم جای کفن به پیکر رنجور، وقت دفن پیراهن اسیری من بود در برم سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار آیینه دار قاسم و عبّاس و اکبرم رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم آن شب به یاد فاطمه تا صبح گریه کرد زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم...
. یاغی نیَم ترحمی ای پادشاه حُسن گردن کشیده‌ام که تماشا کنی مرا .. مشارکت تا این لحظه: ۲۸۰ عمود = ۲۸۰ جفت کفش تعداد عمود باقی مانده ۱۱۷۲ عمود .. این هفته مرحله اول تحویل کفش‌هایِ پویش از کارخونه رو داریم که ان شالله گزارشش هم خدمتتون ارائه میشه، الغرض شدیداً به و مالی شما مومنین نیازمندیم .. اگر دست و بالتون خالیه، حداقل نیت کنید براتون حساب میشه ..
‍ . علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ عمريه با غمت / به سينه مى زنم تا مثه پيكرت / كبود بشه تنم 2 چشامو با گريه بر تو - روى همديگه مى ذارم مديون مادرت هستم - اين ارادتى كه دارم زندم با ، روضه هاى تو جون من ، به فداى تو توو بهشت ، هم اينو مى گم عشق من ، كربلاى تو ثارالله يا حسين مولا 4 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ با اذن آقامون / از مشهدالرضا با گریه میگیرم/ برات كربلا 2 توو سپاه اربعينت - آقا من فدايى هستم رفيقام همه مى دونن - كه امام رضايى هستم زمين ننداختى روى من همينه ، آبروى من اربعين ، ديدن قبرت آقا هست ، آرزوى من ثارالله يا حسين مولا 4 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ زير قبت مى شه / دعامون مستجاب كاسه مون پر مى شه / توو حرم بى حساب 2 نداره معنى توو اين راه - واژه ى افسرده حالى رد نمى كنى آقاجون - هيچ كسى رو دست خالى راه من ، شده راه تو عشق من ، روى ماه تو با تو من ، زنده ام حسين قربون ، اين سپاه تو ثارالله يا حسين مولا 4 .👇
صاحب عزای خون خدا صاحب الزمان دردآشنای صبح و مسا صاحب الزمان این روزها شبیه اسیران نینوا داری هوای مهد بلا صاحب الزمان پای پیاده با عَلَمی روی دوش خود راهی شدی به کرب وبلا صاحب الزمان خاک ِمسیر، گِل شده از اشک چشم تو داری همیشه سوز و نوا صاحب الزمان موکب به موکب از ته دل آه می کشی با یاد درد فاطمه ها صاحب الزمان لب تشنه و گرسنه در این راه رفته اند خسته بدون آب و غذا صاحب الزمان از خار و زخم پای رقیّه کنی تو یاد با تاول نشسته به پا صاحب الزمان با دیدن نی و علم و پرچم و کتل هستی به یاد رأس جدا صاحب الزمان هرجا طناب ،دیده ای از خاطرت گذشت بستند دست جدّ تو را صاحب الزمان خسته و دل شکسته اگر می رسی به طف زینب رسیده با قد ِ تا صاحب الزمان یک اربعین گذشته و هرگز نرفته است از خاطرش زمین جفا صاحب الزمان چل روز پیش رأس حسینش مقابلش از تن جدا شده ز قفا صاحب الزمان رفته میان مقتل و دیده به جسم او زخم سنان و سنگ و عصا صاحب الزمان چل روز پیش دیده تنش را میان بغض در زیر نعل تازه رها صاحب الزمان عبدالمحسن
بغض گلوم نای منو گرفته قدرت املای منو گرفته گناهای کبیره ی دیروزم روزی فردای منو گرفته دنیا و ناز و عشوه هاش به شدت باز جلو چشمای منو گرفته میخام بیام زیارتت نمیشه انگار یکی پای منو گرفته یا شایدم بد شدم و توچشمات یکی دیگه جای منو گرفته به خاطر دل شکسته ی من توان بده به پای خسته ی من وقتی دلم شوق سفر میگیره دعای با چشمای تر میگیره با امضای امام رضا یقیناً این سفرم به زودی سر میگیره حتی به مادرم سپردم آقا دعای مادر به نظر میگیره به دل میگم غصه نخور که آقام همین روزا ازت خبر میگیره بهش میگم کار سفر ان شاءالله وَلو با اما و اگر میگیره یه وقت جوابم نکنی حسین جان خونه خرابم نکنی حسین جان برات به کار اگه نیام میمیرم اینجوری بار اگه نیام میمیرم یه عاشقم میخام منو ببینی به چشم یار اگه نیام میمیرم فقیرم و زیارت کربلا سالی یه بار اگه نیام میمیرم همه بیان و من نیام چه سخته بادل کنار اگه نیام میمیرم وعده دارم باهات پای ضریحت سر قرار اگه نیام میمیرم حق رقیه یه نگاهی کنید یه بار دیگه منو راهی کنید شاعر:
خدا بخیر کند باز ازدحام شده زمان روضه‌ی جان‌سوز شهر شام شده تمام شهر برای نظاره جمع شدند عذاب حضرت زینب نگاه عام شده یهودیان به تلافی خیبر آمده‌اند زمان سنگ‌زدن وقت انتقام شده تمام صورت آقا بروی نی خون است سرش شکسته ز بس هتک احترام شده خدا کند که نباشد درست این روضه که آل فاطمه وارد به بزم شام شده چه شد امام به گریه سه‌بار گفت الشام؟ تمام روضه خلاصه در این کلام شده سیدپوریا هاشمی
بابا بیا که غصه ی ما بی عدد شده سهم یگانه دختر تو حرف بد شده این ناتوان سه ساله ی تو بی مدد شده با چشم هیز دشمن تو هی رصد شده دیگر نصیب دختر نازت لگد شده رفتی پدر برای رقیه چه بد شده جانم به لب رسیده پدر جان مرا ببین هر لحظه بی امان ز لگد میخورم زمین هر دم گرفته ام ز برایت بهانه ها آتش به دامنم زده بابا زبانه ها خواندم ز غصه های تو بابا ترانه ها با عمه رد شدیم ز ما بین خانه ها بر پیکرم ز فاطمه دارم نشانه ها آتش گرفت معجر زن ها، جوانه ها خولی مرا زد و لگدش پهلویم شکست از ضرب مشت های عدو بازویم شکست آه از اسیری و کتک و بست و سلسله آه از سنان و زجر و انس ، شمر و حرمله جامانده ام ز ناقه پدر رفت قافله افتاد بین عمه و دخت تو فاصله دادند از برای سر تو پدر صله دارم ز دشمن تو پدر جان دوصد گله تب کرده ان ز خستگی و قلب پر محن ای جان من فدای تو ای شاه بی کفن پنجه فکنده اند به مویم حرامیان من را کشاند پای پیاده دوان دوان من بودم و غلاف و لگد،دشنه و سنان سر نیزه ها و حرف بد و ضرب تازیان دخت حسین و طعنه و دشنام شامیان عمو که رفت قد رقیه شده کمان خون گشته از غمت به دلم همسفر بیا یکدم سراغ دخترک خون جگر بیا ما نوکران بی سر و پای رقیه ایم ما سائلان دست عطای رقیه ایم جان ها دهیم چون که فدای رقیه ایم زنده به لطف و جود و سخای رقیه ایم گریه کنان داغ و بلای رقیه ایم در آرزوی صحن و سرای رقیه ایم ما ریزه خوار خوان حسینیم شکر حق ما جمله نوکران حسینیم شکر حق مهدی فرهادی
کنجِ ویرانه گل فاطمه غوغا کرده شام را با دوسه خط روضه چه رسوا کرده لبِ دردانه یِ ارباب کرم باز شده آسمان ها هوس روضه یِ زهرا کرده روضه خوان نام شما را به لبش آورده گِرِه پشتِ گِرِه از کارِ همه وا کرده شک ندارم که اگر خیمه نشین توشدم سند نوکری اَم فاطمه امضا کرده مُرده دل بودم و تا نام تو آمد به لبم دمِ عیسی صفت تو دلم احیا کرده افتخارم شده سربازی تو چون ارباب پاسداری حرم مَنصب سقّا کرده هرکه دارد هوس زینبیه بسم الله ندبه خوان نام تو را برده و نجوا کرده حسین ایمانی
از درد بی حساب سرم را گرفته ام با اشک، زخم بال و پرم را گرفته ام از صبح تا غروب نشسته ام یکی یکی این خارهای موی سرم را گرفته ام دردم زیاد بود طبیبم جواب کرد یعنی اجازه سفرم را گرفته ام مانند من ز ناقه نیفتاده هیچکس اینجا فقط منم کمرم را گرفته ام آیینه نیست تا که ببینم جمال خویش در چشمهای تو خبرم را گرفته ام تصمیم من گرفته شده پس مرا ببر امروز از خودم نظرم را گرفته ام خوشحال بودنم ز سر اتفاق نیست از دست این و آن پدرم را گرفته ام امشب به رسم ام ابیهایی ای پدر از دست گرگها پسرم را گرفته ام خیلی تلاش کرده ام از دست بچه ها این چند موی مختصرم را گرفته ام این شهر را به پای تو ویرانه میکنم مثل خلیل ها تبرم را گرفته ام علی اکبر لطیفیان "کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم" زیر نظر سایت و کانال متن روضه @babollharam