eitaa logo
کانال ‌متن روضه
88هزار دنبال‌کننده
819 عکس
496 ویدیو
71 فایل
👈ارتباط با ما: @babolharam_admin تبلیغ نداریم سایت: www.babolharam.net #شماره_کارت جهت مشارکت در #نذر_فرهنگی شامل تامین هزینه‌های جاری کانال، تایپ مطالب ، حفظ و نگهداری سایت و .. :👇 6273817010150831 به نام گروه جهادی بابُ‌الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦• و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ بین راه میان لحظه ای اباعبدالله خوابش برد ، از خواب بیدار شد ... دورِ باباست علی ، دید ابی عبدلله آیه ی استرجاع به لب دارد انالله‌واناالیه‌راجعون .. سریع دوید کنار بابا ، بابا جان چرا آیه ی استرجاع خواندی ؟! فرمود پسرم در عالم رویا دیدم هاتفی ندا میده چه با شتاب این غافله سمت مرگ میره .. (چی باید بگه؟ بالاخره جون آدمه ، جون آدم عزیزِ) صدا زد : اولسنا علی الحق؟.. ما بر حقیم یا نه فرمود علی جان حق حولِ محور ما می گرده .. فرمود پس باباجان دیگه چه خوف از مرگ .. مرگ اگر مرد است گو نزد من آی تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ کیست که خاکش بوی گلاب گرفته این که برایش ملک رکاب گرفته بهر شهادت چنان شتاب گرفته زودتر از دیگران جواب گرفته سرکشی عشق او مهار ندارد بس که به شوق آمده قرار ندارد باز نمایان شده جلال پیمبر باز تماشا شده جمال پیمبر پرده بر انداخته کمال پیمبر این که خصالش بوَد خصال پیمبر سوی عدو نه علی اکبر خیمه می رود از خیمه ها پیمبر خیمه *از صبح هرکی اومده اجازه بگیره حتی غلام سیاه ، ابی عبدلله به این آسونی اجازه نمی داد .. اومد خدمت امام سجاد(ع) در کوره ی تب امام سجاد (ع) داره میسوزه یه وقت دید کف پاش خنک شد ، به سختی نشست دید علی اکبر اومده تو خیمه .‌.. برادرا همدیگرُ بغل کردن .. چیزی شده علی جان اومدی تو خیمه؟ صدا زد همه رفتن ، همه شهید شدن ، نوبت بنی هاشمِ .. -أین الحبیب؟ _کشته شد -أين ظهیر؟أين مسلم بن اوسجيه؟ هرکس رو فرمود امام سجاد ، آقا علی اکبر فرمود به شهادت رسیده .. برادر اومدم باهات وداع کنم .. این آخرین وداعِ ماست .. میخوام برم از بابا اجازه بگیرم .. دو برادر وداع کردند ، اومد خدمت ابی عبدلله باباجان اذن میدان میدی؟.. حسین معطل نکرد .. برو دست علی به همرات .. ولی قبل از اینکه بری اول برو خیمه ی زنان با مخدرات خداحافظی کن .. شیخ جعفر شوشتری نوشته تو همین یه روضه ی علی اکبر سه بار سیدالشهدا مشرف به موت شد .. یه بار همینجا بود دید زنها ریختن دور علی .. خیمه ها به هم ریخت .. زنها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .. ارحم غربتنا .. به غریبیِ ما رحم کن .. تو حلقه ی محاصره ی زنها علی گیر افتاده خواهرا دورشُ گرفتن .. یه وقت تو این وداع نگاه کرد دید باباش دستاشُ زیرِ بغلش زده غریبونه داره علی رو نگاه میکنه .. یه نهیب زد به زنها گفت برید کنار مگه نمی بینید بابام غریبه .. شیخ جعفر شوشتری نوشته علی خداحافظی کرد رفت به میدان اما راوی میگه دیدیم ابی عبدلله محاسن به دست گرفته آروم آروم دنبالِ علی داره راه میاد .. آخرین توشه ام از عمرِ تو این بود علی که غم انگیز نگاهی ز قفایت کردم تو ز من آب طلب کردی و من میسوزم که چرا تشنه لب از خویش جدایت کردم *جنگید ، برگشت زبان در دهان آقا گذاشت دوباره علی رفت میدان .. دیگه اینجا معلوم شد که علی بر نمیگرده ، چون صدا زد ابی عبدلله فرمود علی جان خیلی طول نمیکشه جدم میاد سیر آبت میکنه ..* حیدر کرار شد زمان خطر گشت لشگر کوفه تمام مثلِ سپر گشت ریخت به هم دشت را و موقع برگشت ضرب عمودی که خورد واقعه برگشت خونِ سرش بر رویِ عقاب چکیدُ راه حرم ندید و شیهه کشیدُ *اسب جنگی تربیت شده ست ، وقتی سوار دست به گردنش میندازه یعنی منو برگردون خیمه .. اما خون فرق ریخت جلو چشمایِ اسبُ گرفت ..عوضِ اینکه برگرده خیمه ، رفت تو دلِ دشمن .. اولی از بنی هاشمِ لشکر تازه نفسِ ‌‌.. یه کوچه باز کردن مهار اسبُ گرفتند آوردن تو این کوچه .. حسین دید یه جا شمشیرا بالا میره ..* آن بدنِ از جفا شکسته ترین را ان بدن له شده به عرشه ی زین را باد سویِ دیگری شکسته جبین را لشکر آماده نیست خواست همین را آه که شمشیر ها محاصره کردند از همه سو تیر ها محاصره کردند بی خبرانه زدند بی خبر افتاد خوب‌که بیحال‌شد از پشت‌سر افتاد در وسط قتلگاه تا پسر افتاد در جلویِ خیمه گاه هم پدر افتاد .. ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦• و توسل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه اجرا شده شب هشتم محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ دو سه جمله بخونم و عرضمُ تموم کنم سینه بزنید ، تا به اینجا رسید این روضه برا سکینه خاتونِ ‌‌.. میگه صدایِ بردارم بلند شد .. ابتا علیک من السلام .. میگه من داشتم بابامُ نگاه میکردم .. حسین که مرد جنگه از این ناله ها زیاد شنیده ‌.. یه وقت دیدم عرقِ مرگ رو پیشونی بابام نشست .. دیدم مثل محتضر چشماش میگرده ..همه ی آداب سواری رو حسین بلده .. از کدوم سمت اول باید پارو بزاره تو رکاب سوار بشه ، اما‌ میگه همچین که پارو گذاشت تو رکاب .. دیدم از اون ور با صورت افتاد .. هی بلند میشه ، دوباره رو خاک میوفته ‌.. رحمت خدا به این ناله ها .. کشید خودشُ تا رسید بالاسر علی اکبر .‌ نگاه کرد دید یه نیزه به پهلوش زدن .‌ دیگه نفسش بالا نمیاد ‌‌.. داره پاهارو رو خاک میکشه .. سرُ رو دامن گذاشت هی صدا میزنه علی جواب منو بده .. بعضی از مقاتل نوشتند اول زینب رسیده بالا سر علی اکبر .. با اینکه شمشیر نداشته اول زینب رسیده بالاسر علی اکبر چطوری میشه که زینبی که شمشیر نداره نیزه نداره چجوری میشه اول برسه بالاسر علی اکبر .. اینجوری نوشته هفت قدم مونده بود به بدن علی اکبر که سیدالشهدا برسه دیگه تا دید داره میگه بابا طاقت نیاورد .. از رو اسب افتاد .. هی باسر زانو خودشُ میکشید تا برسه کنار بدن علی .. زینب هم ایستاده داره نگاه میکنه .. هی علی رو تکون میده .. یه بابای دیگه بگو .. میدونید زینب یاد کِی افتاد؟! علی اومد دید فاطمه روح از بدنش رفته .‌. یا بنت رسول الله دید جواب نمیده .. یا بضعة خیر الورا دید جواب نمیده .. دلش شکست صدا زد فاطمه من علی ام .. چشمای خانوم باز شد .. ولی اینجا مدینه با کربلا یه فرقی داره .. اونجا همه بچه ها ایستاده بودن بالا سر مادر گریه میکردند .. ولی کربلا هرچی حسین ناله میزد ، صدای هلهله ی لشگر بلندتر میشد .. یه بیت بخونم و التماسِ دعا .. ببین کارِ اربابت به کجا رسیده .. صدای نالش بلند شد : خیز از جا آبرویم را بخر عمه را از بینِ نامحرم ببر .. حسین .. ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦• و توسل به باب الحوائج حضرت عباس سلام الله علیه اجرا شده شب تاسوعا محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ علیه السَلام دست بر سینه رو به کربُبَلا السلام علیکَ یا سقا قمرِ خانوادۀ خورشید صدقه دارد این قد و بالا پسر چهارم امیرِ حنین دست بر سینۀ بنی الزهرا چشم و اَبروی تو سپاهِ حسین کاشِف الکرب سیدالشهدا سیزده ساله فاتحِ صفین سومین بچه شیرِ شیرخدا *کارِ جنگ که گره خورد ، یه وقت دیدن از خیمه‌ی امیرالمومنین یکی به دستایِ خود علی بیرون اومد .. سوار بر مرکب رفت گره‌ی کارِ جنگُ باز کرد برگشت .. همه دارن حیرت انگیز نگاه میکنن ، این کی بود! رفت کار جنگُ برگردوندُ برگشت .. امیرالمومنین دستشُ گرفت از مرکب پیادش کرد ، روبند و نقابُ از صورتش برداشت همه ناخودآگاه صدا زدن لا حول ولا قوه الا بالله نگاه کردن دیدن قمر بنی هاشمِ .. اصرار کردن آقا یه بار دیگه آقازاده رو بفرستید میدان جنگش رو ما نگاه کنیم فرمود اِنّهُ ذُخرُ الحسین این بچه ذخیرۀحسینمِ ..* سیزده ساله فاتح صفین سومین بچه شیرِ شیرخدا ارمنی ها مرید نام تواند شاهدم سفره هایِ تاسوعا نام تو هم ردیف یا فتاح چشم هایت مفرج الغما تو که هستی حسین هم آخر شد پناهنده بر تو عاشورا *شاعر بود ، شعرشُ نوشت به این مضمون که عاشورا یه روزی بود کار به جایی رسید همۀ اهل حرم اومدن به عباس پناه آوردن یه وقت به خودش نهیب زد این چه حرفیه زدی .. حسین امامِ تا امام هست کسی به عباس پناه نمیاره .. نوشتن شکوند قلمُ رفت حرم زیارتُ برگشت . در عالم رویا وقتی خوابید حسین بن علی رو زیارت کرد آقا فرمود چرا شعرتُ ادامه ندادی؟! عرض کرد آقا بی ادبی کردم گفتم همه‌ی اهل حرم رفتن تو پناهِ عباس .. گفت نه درست نوشتی .. بذار من بگم تکمیلش کنم .. عاشورا منم رفتم تو پناهِ عباس .. کجا مارو راه دادی امشب ..* تو که هستی حسین هم آخر شد پناهنده بر تو عاشورا سایبانِ مخدرات حرم پشت گرمی زینب کبری ایتنی یا کریم انا سائل مستجیر و بک ابوفاضل دست گیرِ همه خدایِ ادب دست پرورده‌ی امیرِ عرب نسل در نسل خاکِ پای توایم به تو دادیم دل نسب به نسب سفره ات بهر سائلان پهن است صورتت شیر و خال تو چو رطب میکند زنده یاد حیدر را چین پیشانی ات به وقت غضب اسد الله کربلا عباس بنشین با وقار بر مرکب قد کشیدی همین که روی اسب لشکر کوفیان کشید عقب میشود روضه را تجسم کرد با کمی فکر روی این مطلب تا تو بودی سفر به خیر گذشت ای نگهبانِ محمل زینب تا تو بودی رباب اصغر داشت غرق بوسه سپیدیِ غب غب تا تو بودی رقیه معجر داشت رویِ دوش تو خواب بود هرشب تا تو بودی کسی اجازه نداشت بزند چوب خیزران بر لب رفتی و بر غرورها برخورد دستِ نامحرمان .. ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦• و توسل به باب الحوائج حضرت عباس سلام الله علیه اجرا شده شب تاسوعا محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ *دست ها از بدن جدا شده .. مشک آبُ داره میاره .. مشک آبُ به دندان گرفته ..* جز لحظه ای که مشک به دندان گرفته بود در عمر خویش خنده‌ی دندان نما نکرد دندان کند کمک گرۀ بسته باز شود دندان او این گرۀ بسته باز نکرد *هی با خودش میگه دست دادم ، ولی آب دارم برمیگردم خیمه .. اما یه وقت یه نانجیبی مشکُ هدف گرفت .. دیگه رویِ برگشتنِ به خیمه نداره .. نوشتن چهارهزار نفر حافظ شریعه بودن .. هدف وقتی حرکت میکنه سخته بزننش ولی وقتی یه جا بایسته دیگه راحت میزنن ..* هدر نرفت زِ پرتاب چله ها تیری امیرِ علقمه از بس که قد و بالا داشت همین که در وسط گیر و دار گیر افتاد عمودی آمد و فرقش شکست *دست که به بدن نداره .. یه چشمُ خون گرفته .. یه چشم تیر خورده .. آخ بمیرم از رو اسب اُفتاد ‌‌‌‌.. تیرها به بدن فرو میره .. هرجوری بود اومد خودشُ به یه نخل تکیه داد ، یه نانجیبی آروم آروم قدم برمیداره .. داره میاد نزدیک ، صدای پارُ شنید ، چشم ها جایی رو نمیبینه صدای بی رمقش بلند شد .‌. اومد اول کاری که کرد پاشو گذاشت رو پایِ عباس .. آقای فرمود حیف یه زمانی اومدی دست ندارم .. نامرد صداشُ بالا برد .. گفت تو دست نداری من که دست دارم .. همچین عمو آهنُ بالا برد .. (دیگه من معطل تو نمیشم شب تاسوعاست هرکی هرجوری دوست داره گریه کنه منم روضه مُ میخونم ..) دیگه این زن و بچه نیومدن کنار علقمه عباسُ ببینن .. چطوری بود وضعیت ابی‌عبدالله هم گزارش نداد به زن و بچه ..فقط وقتی برگشت فرمود دیگه این خیمه صاحب نداره .. تا اومدن تو کوفه ؛ سرهارو رو نیزه ها زدن .. یکی سراغ گرفت گفت سر حسین کدومه ؟! نشونش دادن .. صدا زد من شنیدم این آقا یه علمدار داشته همه از هیبتش فرار میکردن ، سر علمدار کجاست؟! گفت نگاه کن گردن اسب حرمله رو .. میگه نگاه کردم دیدم سرُ به گردن اسب آویزان کرده .. هر وقت اسب سر و خم میکنه .. آی قربون محاسنت برم .. حلال کنید شبِ تاسوعاست دیگه .. یه جمله دیگه بگم شهدا فیض ببرن .. ولی همین سر رو نیزه ها ، به گردنِ اسب ها ، آویزه درخت ها ، هرجا که بود ، بازم پناه دخترا بود .. (از کجا داری این حرفُ میزنی؟!) شبی که رقیه رو از بیابون برگردوندن نفسش بالا نمیومد .. نیومد سراغ نیزه ای که سر بابا بود .. اومد زیرِ نیزه‌ی عباس صدا زد عمو صورتمُ ببین .. ببین با رقیه چه کردن .. شبِ تاسوعایی بگو حسین ..* ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦• و توسل اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ شبایِ تو مدینه یادش بخیر کاشکی اون شبا نمیشدن تموم ماه و میشد تو مشتم بگیرم تا میشستم سر شونه‌ی عموم از رویِ شونه‌ی اون هزار دفعه رویِ اَبرا اسممُ نوشتمُ توی چشماش وقتی خیره میشدم میتونستم ببینم بهشتمُ من تصورم همین بوده فقط که عمو کنارِ ما هست همیشه تو خیالمم نبوده تا حالا که یه روز عمو نباشه چی میشه ولی امشب یه جور دیگه شده هی قدم میزنه دور خیمه ها شاید از صبح بیشتر از هزار دفعه سر زده به دخترا و عمه ها از سر شب یا نگاهش به منه یا نگاه به عمه زینب میکنه خودمُ به خواب که میزنم میاد چادرِ منو مرتب میکنه نیمه هایِ شب اومد به خیمه مون *همه داشتن شب عاشورا عبادت میکردن .. همه قرآن و نماز میخوندن .. فقط یک نفر پاسبان خیامه .. اونم قمر بنی هاشمِ .. درسش اینه؛ یعنی اونی که دلت میخواد نه ، اونی که حسین میخواد درسته .. او هرچی بگه عین نماز و قرآن و عبادتِ فقط گوش کن ببین او چی میگه ..* نیمه های شب اومد به خیممون گفت اگه بگی میرم تا علقمه گفت رقیه جان حلالم کن عمو چند شبه که آبِ تو مشکا کمه گفتمش عمو کسی آب نمیخواد! *چرا غصه میخوری؟ ما بچه هایِ فاطمه ایم ، آب چیه؟ .. عمو فکر نکن گریمون برای تشنگیِ ها .. نه نه نه پس چیه قربونت برم؟!* گفتمش عمو کسی آب نمیخواد غمی که تو قلِب بابامه چیه؟! من که سر در نمیارم به خدا شمر کیه؟ عمو امون نامه چیه؟! *حالا تصور شاعرانست ها ، میگه عاشورا تموم شده این زنُ بچه اومدن داره خانوم اون شبُ تعریف میکنه* گفتمش عمو کسی آب نمیخواد غمی که تو قلِب بابامه چیه؟! من که سر در نمیارم به خدا شمر کیه؟ عمو امون نامه چیه؟! تا امان نامه رو از لبم شنید برا بارِ اول اشکاشُ دیدم سرشُ پایین گرفتُ هی میگفت چیزی نیست عمو نشونشون میدم اینا نشناختن اباالفضلُ هنوز روحش از حسین آکنده شده فقط اینقده بهت بگم عمو عموت امشب خیلی شرمنده شده *دستت بشکنه ، امان نامه آوردی برا آقای ما ، آقای مارو خجالت دادی ..* دستی رویِ سر من کشید و رفت آخرین شبی که ماه و میدیدم آخرین شبی که روی صورتم گرمی تو اون نگاهُ میدیدم چشمایِ عمو پناه حرمِ ای خدا جون نکنه که چشماشُ .. بین دستای عمو بهشتمِ من میترسم نکنه که دستاشُ .. به خودم میگم که فکر بعد نکن میمونه عمو کنارت همیشه تو که میدونی اگه بره به جنگ به خدا هیچکس حریفش نمیشه *اما مثل اُم البنین یه وقت دلش ریخت* اگه نامردی کنن چی؟! باز میگم : میشه واسه این سوال جواب نخوای به خودم میگم هر چی ام که شد فردا از عموت رقیه آب نخوای داره این دلشوره میکشه منو نکنه کم بشه سایه ش از سرم نکنه فردا یه جوری بشه که بره و دیگه نیادش به حرم ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦• و توسل اجرا شده شب عاشورا محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ خیلی خجالت کشید وقتی گفتن مثل امروز پشت خیمه ها صدا زدن قمر بنی هاشمُ برادراشُ امان نامه براشون آوردن .. چند بار صدای نحسشُ اون ملعون بلند کرد ، آقا اصلا اعتنا نمی کرد ؛ (قربونت برم، چقدر حسین کریمه چقدر آقاست..) یه نگاهی کرد گفت عباس درسته دشمنِ ولی جوابشُ بده ببین چیکار داره .. پرو پرو اومد ایستاد صدا زد پسرایِ اُم البنین تویِ امانن .. چهارتاشون حرفش تموم نشده ، گفتن خاک بر سر تو و امان نامه ت .. پسر فاطمه غریبه .. تو برا ما امان نامه آوردی .. تا عباس هم بود خیال اهل حرم راحت بود (یدونه از جمله هایی که امام حسین علیه السلام بالاسر قمر بنی هاشم گفته این بوده) صدا زد عباسم پاشو ببین جه خبره .. چشمایی که تاحالا نمیخوابیدن از این به بعد راحت میخوابن .. ولی دیگه زن و بچه م خواب راحت ندارن .. آماده ای دو سه جمله روضه و التماسِ دعا .. یا اباعبدالله من که لایق نبودم شب عاشوراتُ ببینم خودت منو کشوندی آوردی .. حال شب عاشورایی هم خودت بهم بده .. یا اباعبدالله .. بیاین یه کاری کنیم زن و مرد دست و بذار رو سینت یه سلام بدیم بگیم آقا کرم کن امشب مارو جزو زائرات بنویس .. صل الله علیک یا مولا یا سیدناالمظلوم منو تو اینطوری سلام میدیم ، بیا سلام امام زمانئ بدیم : السلام علی شیب الخضیب السلام علی خد التریب .. خار و خاشاک رو امروز از اطراف خیمه ها کند به نافع ابن هلال فرمود فردا این خیمه هارو آتیش میزنن .. زن و بچه‌ی من از ترس توی این بیابون میدوَن خارهارو جمع کردم بچه هام کمتر آسیب ببینن .. حسین جان فردا شب تو ، تو گودال افتادی .. سرت خونه‌ی خولیِ .. بچه هات تو بیابونا میدون .. فردا شب که شام غریبان تموم میشه راحت میری استراحت میکنی راحت میری .. تشنه ت باشه آب میخوری .. زیر سرتُ گرم و نرم میکنی .. اما واویلا از فردا شب دیگه سراشونو روی خاک میذارن .. از فردا شب دیگه مصیبت شروع میشه .. از فردا شب هرکی بابارو صدا بزنه میزنن .. بچه ها فردا شب میلرزن .. راوی میگه نگاه کردیم دیدیم دوتا دختر دست گردن هم انداختن زیر یه بوته‌ی خار ..* در زیرِ پای اسب دو کودک زِدست رفت چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود *این روضه راویش امام باقرِ .. گفتمُ سینه بزنید .. امام باقر میفرماید همچین که سپیده‌ی شام غریبان دمید نور آفتاب به صورتا خورد من عمه هامو نگاه کردم دیدم همه صورتا کبوده ..* ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦•الهی کم نشه سایه ت.. و توسل اجرا شده شب شام غریبان محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ الهی کم نشه سایه ت یاحسین ازسرنوکرها به فدای مادرت حضرت زهرا همه مادرها لاله ی سرخ دشت باورها من مینویسم اسمتُ با اشک کمه برایِ تو یک دریا اشک من اومدم بزاری گریه کنم تو روضه ها بگیری از ما اشک اشکِ روضه نمکِ زندگیِ سینه زناست تو سر دادی که الان آقا سر ما بالاست یادمه روضه که داشتیم پدرِ من ازتو دم میزد غذایِ نذریتُ هر شب مادرم با گریه هم‌ میزد غم تو آتیش به دلم میزد من‌ از غم‌ تو خاطره دارم با پرچم تو خاطره دارم من بیشتراز تموم عمرم با محرم تو خاطره دارم .. غرقه آهم یارفیق من لارفیق له بی پناهم یا شفیق من لاشفیق له اشکِ روضه نمکِ زندگیِ سینه زناست تو سر دادی که الان آقا سر ما بالاست ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦•مستان همه افتاده و .. و توسل اجرا شده شب شام غریبان محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ مستان همه افتاده و ساقی نمانده یک گل برایِ باغبان ما باقی نمانده ساقی غریبُ میکده میسوزد امشب یک غنچه یاسِ گمشده میسوزد امشب گل بویِ زهرا میرسد از سوی مقتل سوی بهشتم میبرد گل بوی مقتل مستان همه افتاده و ساقی نمانده یک گل برای باغبان باقی نمانده آتش گرفته دامنِ طفلی سه ساله سویِ شهیدان میرود با آه و ناله در دست دژ خیمی افتاده گشواره آهُ واویلا خون میچکد ازگوش هایِ پاره پاره آهُ واویلا ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦•طفلِ یتیمی زِحسین.. و توسل اجرا شده شب شام غریبان محرم ۹۸ به نفس حاج حنیف طاهری •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ امشب شب بیقراریِ زینبِ .. اجازه بدید همه با هم شریک بشم ، همه بلدید : طفلِ یتیمی زِحسین گمشده ساربان ساربان قامت زینب زِعلم خمشده ساربان ساربان *عزیزبرادرم چه کنیم ریختن خیمه هارو غارت کنن ..خیلی برای امام سجاد سخت بود اینو بگه ولی مجبور بود ناموسش توخطربود .. چه کنه فرمود عمه جان به بچه هابگو فرارکنن .. زن وبچه تو این بیابون میدوییدن یا الله .. میگه دیدم یه دختری دامنش آتش گرفته داره میدوه .. تو تاریکی صحرا معلومه از دور آتش و مسیر دختر . میگه اسبم رو هی کردم دلم سوخت گفتم برم آتش دامنش و خاموش کنم تا رسیدم از اسب پیاده شدم دیدم دستاشو گذاشت رو سرش ، منو نزن من یتیمم .. فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلَا تَقْهَرْ ... پیاده شدم آتش دامنش و خاموش کردم فهمید باهاش کاری ندارم دخترم آرام باش ، یه وقت یه نگاهی به من کرد صدا زد شیخ آب آزاد شده یا نه ؟! گفتم آری آب آزاد شده . طبیعیه سه روزه آب نخورده تشنه است یه ظرف آب براش آوردم گفتم الان آبُ ببینه آب و میخوره اما دیدم هی آبُ نگاه میکنه هی گریه میکنه ... یه وقت صدا زد شیخ راه گودالِ کدوم سمته ؟!.. گودال چیکار داری ! آب نوش جان کن ، گفت وقتی بابام میدان میرفت لباش از تشنگی ترک خورده بود .. میخوام برای بابای غریبم آب ببرم ... ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️کپی برداری به جهت کسب درآمد از مطالبِ کانال نبوده و حق الناس محسوب میشود. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش JOin↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا JOin↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام JOin↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦•حوادثی است که قلبِ .. و توسل ویژۀ روزهای پایانی ماه صفر و شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حنیف طاهری•✾••✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ حوادثی است که قلبِ مدینه میلرزد مدینه چون دل اُمت به سینه میلرزد سپاهِ شب شده مستِ تصرف خورشید نسیم شعله شد و در فضا شراره کشید تمام وسعتِ ملک خدا شبِ تار است چه روی داده که خورشید هم عزادار است زِ کوه و دشت و بیایان خدا خدا شنوم ز جن و انس و ملک وا محمدا شنوم اجل دریده گریبانُ و اشک افشاند امینِ وحی خداوند نوحه میخواند پیام میرسد از خشت خشتِ خانۀ وحی که منقطع شده از آسمان ترانه ی وحی برونِ خانه اجل گشته گرم اذنِ دخول درون خانه چکد خونِ دل زِ چشم بتول الا الا ملک الموت ! ماتم آوردی زِ آسمان به زمین یک جهان غم آوردی زدیدن رخ تو گشته رنگ فاطمه زرد چه سخت حلقه به در می زنی،نزن برگرد! چگونه می کنی ای پیک مرگ دقّ الباب؟ که آسمان به سر خاکیان شده ست خراب برو به سینۀ حیدر شرر نزن دیگر به جانِ فاطمه سوگند! در نزن دیگر عقب بایست! بگیر احترام این در را برو یتیم مکن دختر پیمبر را برو که طعنه بر این باب، دیو و دد نزند به باب خانۀ توحید ، کس لگد نزند پیمبرُ و علی و فاطمه کنار هم اند تو ایستاده و این هر سه اشکبارِ هم اند نبی زخون دل خویش چهره می شوید درون خانه ی دربسته با علی گوید: که یا علی بنشین با تو راز دارم من به سینه شعله ی سوز و گداز دارم من پس از رسول مقامت زکینه غصب شود فراز منبر من دشمن تو نصب شود خدای ، امر به صبرت کند در این اندوه جواب داد علی: من مقاومم چون کوه دوباره گفت پیمبر که ای امام مبین شوی به شهر مدینه غریب و خانه نشین فلک زغربتِ تو آه می کشد زِ نَهاد به باب خانه ات آتش زنند از بیداد جواب داد : همانا به صبر می کوشم به حفظ دین خود این جام زهر می نوشم رسول گفت چو کردی تحمل آن همه را به پیشِ چشم تو سیلی زنند فاطمه را تو ایستاده و با چشم خود نگاه کنی درون سینه ی خود حبس سوز و آه کنی در آن میانه علی سخت در خروش آمد کشید ناله و خون در دلش به جوش آمد اگرچه بود وجودش پر از شراره ی خشم به روی فاطمه چشمی گشودُ گفت به چشم! شاعر : ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدون ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦•دری که حرمت از آن .. و توسل ویژۀ روزهای پایانی ماه صفر و شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج حنیف طاهری•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 【توجه】: جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد. ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ *میدونید کجا دادِ علی بلند شد ؟!.. اینجا چشم گفت ، صبر کرد .. شبی که فاطمه رو خاک کرد ، کنارِ قبر گفت فاطمه : تا قيامت نه، پس از واقعه محشر هم ناله يا اَبَتايش نرود از يادم! ..* الا رسول خدا خون به سینه ام جوشید که گفته هات همه جامه ی عمل پوشید دری که بود به دارُالزیاره ات مشهور دری که گرد از آن می زدود گیسوی حور دری که بود پر از بوسه های جبرائیل دری که حرمت از آن می گرفت عزرائیل دری که نور فشاند به چشم عرش علا ببین چگونه از آن دود می رود بالا به باغ وحی، خزان دست باغبان را بست که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست چه ننگ ها که خریدند یا رسول الله زِ عترت تو بریدند یا رسول الله چو امتت طلبیدند حبّ دنیا را برای غصب خلافت زدند زهرا را قسم به عزّت قرآن! قسم به ذات خدا! سر حسین تو روز سقیفه گشت جدا چه تیرها همه از چلّه ی سقیفه شتافت گلویِ اصغر و قلب حسین هر دو شکافت سقیفه در حرم کربلا شراره کشید زگوش دخترکان تو گوشواره کشید سقیفه کرد تن عترت تو را نیلی سقیفه فاطمه ها را دوباره زد سیلی همین که حق وصی تو غصب شد به ملا سر حسین، جدا شد به دشت کربُبَلا شاعر : روزها و ساعاتِ پایانی ماهِ صفرِ .. این دو سه روزِ آخر هر کاری کردی سفره داره جمع میشه .. گرچه این چشمه ی جوشان اشک و ناله مون آرام نمیشه تازه شروع گریه برا مادرِ ساداتِ .. آماده ای روضه بخوانم ؟! یه جمله عرض توسل و التماسِ دعا .. درِ حجره باز شد ، نفسایِ آخرِ پیغمبر دیدن حسین اومد رو سینه ی پیغمبر قرار گرفت .. هی صورتشُ به سینه ی مبارک میکشه .. بی بی ما هنوز دستش سالمه ، اومد حسینُ از رو از زو بدن برداره .. پیغمبر چشم های مبارکشُ باز کرد ، فاطمه جان بزار حسین رو سینه م باشه .. حسین رو سینه مِ آرام جان میدم .. بریم کربلا.. حاجتمند و گرفتار زیاد ، مریضا رو فراموش نکنید .. یه وقتی هم زینب کنار گودال صدا زد یوم علی صدر المصطفی .. یه روز رو سینه ی پیغمبر دیدمت .. يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ قَتْلَى تَسْفِي عَلَيْهِمُ اَلصَّبَا . فَأَبْكَتْ كُلَّ صَدِيقٍ وَ عَدُوٍّ . حسین ..... ↫ ﴿بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه﴾ ــــــــــــــــــ ‼️هرگونه کپی برداری از متونِ روضه در سایت و کانال هایِ مرتبط با فضایِ روضه بدون ذکر منبع و درج آدرس سایت و کانال نبوده و مصداق بارز می باشد. •┄┅══༻○༺══┅┄• ✅ وب سایت↶ www.babolharam.net ↜سروش↶ http://sapp.ir/babolharam_net ↜ایتا↶ https://eitaa.com/babolharam_net ↜تلگرام↶ https://t.me/babolharam_net ↜اینستاگرام↶ http://instagram.com/babolharam__net
|⇦• و توسل تقدیم به ساحت مقدسِ پیامبرِ اعظم (ص) _ حاج حنیف طاهری•✠• ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ زمین و آسمان مکه آن شب نورباران بود و موجِ عطرِ گل در پرنیان باد می پیچید امید زندگی در جانِ موجودات می‌جوشید هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود.. شبی مرموز و رؤیایی به شهر مکه مهد پاکجانان، دختر مهتاب می‌خندید شبانگه ساحت «ام‌القرا» در خواب می‌خندید ز باغ آسمان نیلگونِ صاف و مهتابی دمادم بس ستاره می‌شکفت و آسمان پولک نشان می‌شد صدای حمد و تهلیل شباویزان خوش آهنگ به سوی کهکشان می‌شد… دل سیاره‌ها در آسمان میلِ تپیدن داشت و دست باغبان آفرینش در چنان حالت سر «گل آفریدن» داشت شگفتی خانه «ام‌القری» در انتظار رویدادی بود شب جهل و ستمکاری به امیّد طلوع بامدادی بود سراسر، دستگاه آفرینش اضطرابی داشت و نبض کائنات از انتظاری دم به دم می‌زد همه سیاره‌ها در گوش هم آهسته می‌گفتند که: امشب نیمه شب، خورشید می‌تابد ز شرق آفرینش اختر امیّد می‌تابد در آن حال «آمنه» در عالم سرگشتگی می‌دید: به بام خانه‌اش بس آبشار نور می‌بارد و هر دم یک ستاره در سرایش می‌چکد رنگین و نورانی و زین قدرت نمایی‌ها نصیب او شگفتی بود و حیرانی در آن دم مرغکی را دید با پرهای یاقوتی و منقاری زمرد فام که سویش پرکشید از بام و در صحن سرا پر زد و پرهای پرندین را به پهلوی زن درد آشنا سائید به ناگه درد او آرام شد، آرام به کوته لحظه‌ای چرخاند سر را آمنه با هاله امید تنش نیرو گرفت و در دلش نور خدا تابید چو دید آن حاصل کون و مکان و لطف سرمد را دو چشمش برق زد تا دید رخشان چهر احمد را شنید از هر کران عطر دلاویز محمد را سپس بشنید این گفتار وحی‌آمیز: الا ای آمنه! ای مادر پیغمبر خاتم! سرایت خانۀ توحید ما باد و مشیّد باد سعادت همره جان تو و جان محمد باد بدو بخشیده‌ایم ای آمنه، ای مادر تقوا! صدای دلکش «داود» و حب «دانیال» و عصمت «یحیی» به فرزند تو بخشیدیم: کردار «خلیل» و قول «اسماعیل» و حُسن چهره« یوسف » شکیب «موسی عمران» و زهد و عفت «عیسی» بدو دادیم خُلق «آدم» و نیرویِ «نوح» و طاعت «یونس» وقار و صولت «الیاس» و صبر بی‌حد «ایوب» بود فرزند تو یکتا بود دلبند تو محبوب سراسر پاک… سراپا خوب… دو گوش آمنه بر وحی ذات پاک سرمد بود دو چشم آمنه در چشم رخشان محمد بود که ناگه دید روی دخترانی آسمانی را به دست این یکی ابریق سیمین، در کف آن دیگری طشت زمرد بود دگر حوری،پرندی چون گل مهتاب در کف داشت «محمد»را چو مروارید غلتان شست و شو دادند سپس از آستین کردند بیرون دست قدرت را زدند از سوی درگاه خداوندی میان شانه‌های حضرتش «مهر نبوت» را سپس در پرنیانی نقره‌گون، آرام پیچیدند وز آنجا آسمانی دختران، بر عرش کوچیدند همان شب قصه پردازانِ ایرانی خبر دادند: که آمد تک سواری در «مدائن» سوی «نوشروان» و گفت: ای پادشه! آتشکده آذرگشسب ما که صدها سال روشن بود هم امشب ناگهان خاموش شد… خاموش… به «یثرب» یک یهودی بر فراز قلعه‌ای فریاد را سر داد: که امشب اختری تابنده پیدا شد و این نجم درخشان، اختر فرزند عبدالله نوین پیغمبر پاک خداوند است و انسانی کرامند است. یکی مرد عرب، اما بیابانگرد و صحرایی قدم بگذاشت در «ام‌القری» وین شعر خوش برخواند: که ای یاران! مگر دیشب به خواب مرگ پیوستید؟ چه کس دید از شما آن روشنان آسمانی را؟ که دید از «مکیان» آن ماهتاب پرنیانی را؟ زمین و آسمان «مکه» دیشب نورباران بود هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود بیابان بود و تنهایی و من دیدم که از هر سو ستاره در زمین ما فرود آمد به چشم خویش دیدم ماه را از جای خود کندند ز هر سو در بیابان عطر مشک و بوی عود آمد بیابان بود و من، اما چه مهتاب دلارایی بیابان بود و من، اما چه اخترهای زیبایی بیابان رازها دارد، ولی در شهر،این اسرار پیدا نیست بیابان نقش‌ها دارد که در شهر آشکارا نیست کجا بودید ای یاران؟ که دیشب آسمانی‌ها زمین مکه را کردند گلباران ولی گل نه، ستاره بود جای گل زمین و آسمان مکه دیشب نورباران بود هوا آغشته با عطر شفابخش بهاران بود .. روانت شادمان بادا! كجایی ای عرب ای ساربان پير صحرایی؟ كجایی ای بيابانگرد روشن رای بطحایی؟ كه اينك بر فراز چرخ، يابي نام "احمد" را و در هر موج بيني اوج گلبانگ "محمد" را "محمد" زنده و جاويد خواهد ماند "محمد" تا ابد تابنده چون خورشيد خواهد ماند جهانی نيك می داند كه نامی همچو نام پاك "پيغمبر" مؤيد نيست و مردی زير اين سبز آسمان، همتای" احمد" نيست زمين ويرانه باد و سرنگون باد آسمان پير اگر بينيم روزی در جهان نام "محمد" نيست شاعر: مرحوم مهدی سهیلی ــــــــــــــــــ ┄⊰┅═༻↭༺⊱┄═┅ ↜ وب سایت↶ www.babolharam.net ✓ سروش ↶ http://sapp.ir/babolharam_net ✓ ایتا ↶ https://eitaa.com/babolharam_net ✓ تلگرام ↶ https://t.me/babolharam_net