eitaa logo
من‌وبچہ‌شیعہ‌ هام🪴
3.4هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
7.4هزار ویدیو
270 فایل
من یه مامان طلبه با ۳ فرزنـدم👶🏻 💞تسهیلگر و پژوهشگر حوزه زن وخانواده 👈اینجا باشگاه توانمندسازی بانوانه💪😍 مهارت همسرداری/تربیـت فرزند روباهم تقویت میکنیم😍 کپی ممنوع⛔ 💛کانال نوجوان و انیمیشن ما: @bache_shiee_nojavan @bache_shiee_anime
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍓🍒 🍒🍓 🌽 🍩 نذر کرده 🍩 پنج ساله بودم که برای اولین بار همراه مادرم، قاچاقی و بدون پاسپورت از راه شلمچه به کربلا رفتم مادرم نذر کرده بود که اگر سلامت به دنیا بیایم من را به کربلا ببرد اما تا پنج سالگی ام نتوانست نذرش را ادا کند. او با اینکه دکتر جوابش کرده بود، هنوز امید داشت بچه دار شود. من را با خودش به کربلا برد تا از امام حسین بابت وجود تنها فرزندش تشکر کند و از او اولاد دیگری بخواهد. تمام آن سفر را به یاد دارم. در طول تمام سفر عبایی عربی سرم بود. کربلا و حرم برایم غریبه نبود. مثل این بود که به همه کس و کارم رسیده‌ام. دلم نمی خواست از آنجا دل بکنم و برگردم. انگار آنجا به دنیا آمده و بزرگ شده بودم. توی شلوغی و جمعیت حرم خودم را رها کردم. چند تا مرد داخل حرم نشسته بودند و قرآن می خواندند. مادرم یک لحظه متوجه شد که من زیر دست و پای مردم افتادم و نزدیک است که خفه شوم بلند فریاد زد:(یا امام حسین! من اومدم دوباره از تو حاجت بگیرم تو کبری رو که خودت بخشیدی میخوای از من پس بگیری؟ ) مردهای قرآن خوان بلند شدن و من را از زیر دست و پای جمعیت بیرون کشیدند بار دوم در ٩ سالگی همراه پدر و مادرم قانونی و پاسپورت به کربلا رفتیم. آن زمان رفتن به کربلا خیلی سختی داشت. با اینکه در آبادان زندگی می کردیم و از راه شلمچه به بصره می رفتیم اما امکانات کم بود و مشکلات راه زیاد. بیشتر سال هم هوا گرم بود در سفر دوم وقتی به نجف اشرف رسیدیم درویش که از بابای حقیقی هم برای من دلسوخته تر بود،در زیارت حضرت علی علیه السلام در دلش از او طلب مرگ کرد. علاقه زیادی به امام علی داشت و دلش میخواست بعد از مرگ برای همیشه در کنارش باشد بابام از نیت و آرزویش به ما چیزی نگفت. مادرم شب در خواب دید که دو سید نورانی آمدن بالای سر درویش و می خواهند او را ببرند. مادرم حسابی خودش را زده و با گریه و التماس از آنها خواسته بود که درویش را نبردند و در خواب گفته بود: درویش جای پدر کبراست تورو به خدا دوباره اون روی یتیم نکنید. آنقدر در خواب گریه وزاری کرد و فریاد زد که بابا از خواب پرید و رفت بالای سرش و صدایش زد ننه کبری چی شده؟ چرا این همه شلوغ می کنی؟ چرا گریه می کنی؟ مادرم وقتی از خواب بیدار شد خوابش را تعریف کرد و گفت من و کبری توی دنیا جز تو کسی رو نداریم تو حق نداری بمیری و مارو تنها بذاری درویش گفت: ای دل غافل! زن چه کردی؟! چرا جلوی سیدا رو گرفتی؟؟ من خودم توی حرم آقا رفتم بعد از او خواستم که برای همیشه در خدمتش بمونم چرا اونا رو از بردن من منصرف کردی؟! حالا که جلوی موندن من تو نجف را گرفتی باید به من قول بدی که بعد از مرگ هرجا که باشم من رو اینجا بذاری تو زمین وادی السلام دفن کنی خونه ابدی من باید کنار امام علی باشه مادرم که زن با غیرتی بود به بابام قول داد که وصیتش را انجام دهد در ۹ سالگی که به کربلا رفتم حال عجیبی داشتم خودم را روی گودال قتلگاه می‌انداختم آنجا بوی مشک و انبر می‌داد آنقدر گریه میکردم که زوار تعجب می‌کردند مادرم فریاد می‌زد و می‌گفت کبری از روی قتلگاه بلند شو سُنی ها توی سرت می زنند اما بلند نمی‌شدند دلم می خواست با امام حسین حرف بزنم بغلش کنم و بگویم که چقدر دوستش دارم مادرم مرا از چهار سالگی برای یادگیری قرآن به مکتب‌خانه فرستاد بابام سواد نداشت اما از شنیدن قرآن لذت میبرد برادری داشت که قرآن میخواند درویش می نشست و با دقت به قرآن خواندنش گوش می کرد. ادامه دارد... 🍏 🍎 @bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Audio_204438.mp3
10.26M
های خاله نبات 📚عنوان: (کمک به ناتوان، کاریابی) 🎤گوینده: خانم ملیحه نظری 🍭🍬🍭🍬🍭🍬🍭 ✨💫دو داستان کوتاه جذاب و شنیدنی🦋 برگرفته از سری کتاب های 📚 💕💕 💛از کتاب قصه های ائمه معصومین علیه السلام هست رو باهم بشنویم😇 ❣@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
شـبتـــون بخــیر خوشـگلاااا @bache_shiee 😘😘😌😴😴😴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خووووب عزیزای دلـــم❤️ اگه صبحــونتون رو خوردیــن 😋 بریــم سراغ 😔😍😍 ❣@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
10.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 🇮🇷 🇮🇷این قسمت: جشنواره اسباب بازی 🍏@bache_shiee 🎈🎈🎈🎈🎈🎈🎈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا