eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
26 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
پیامبر اکرم (صلّی‌ الله‌ علیه وآله): إنَّ صَبرَ المُسلِمِ فِی بَعضِ مَواطِنِ الجِهاد یَوماً واحِداً خَیرٌ لَهُ مِن عِبادَةِ أربَعینَ سَنَةً. یک روز شکیبایی مسلمان در برخی از جایگاه‌های جهاد برای او از چهل سال عبادت بهتر است.  Surely one day patience of a Muslim in some occasions of Jihād is better than forty years of pray. مستدرک الوسائل، ج 11، ص 21 @baghdad0120
شهید عماد مغنيه معروف به حاج رضوان ۷ دسامبر ۱۹۶۲م در شهر صور واقع در جنوب لبنان به دنیا آمد. پدرش فايز مغنیه است و برادرانش جهاد و فؤاد بودند که به شهادت رسیدند وی به «مرد سایه» شهرت داشته و به عنوان مغز متفکر حزب الله لبنان شناخته شده بود. خانواده مغنیه پس از مدتی از صور به ضاحیه جنوبی بیروت نقل مکان کردند و در این منطقه بودکه وی تحصيلات ابتدایی و دبیرستان خود را گذراند و پس از آن در جوانی وارد دانشگاه آمریکایی بیروت (AUB) شد.عماد مغنيه سه فرزند به نام های جهاد ، فاطمه و مصطفی داشت که جهاد، در ۱۸ ژانویه ۲۰۱۵ م (۲۸ دی ۱۳۹۳ ش) در هجوم بالگردهای اسرائیلی به خودروی حامل وی در بلندی های جولان سوریه به شهادت رسيد. عماد مغنیه ۱۲ فوریه ۲۰۰۸م (۲۳ بهمن ۱۳۸۶ ش) در پی انفجار در خودروی بمب گذاری شده در دمشق، به شهادت رسيد. @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_مهدی_نعمائی_عالی #شهید_مدافع_حرم_مهدی_نعمائی_عالی شهید «مهدی نع
🕊 حسن شاطری در تیرماه سال ۱۳۴۱ در خانواده‌ای مذهبی در سمنان به دنیا آمد. همان سربازانی که در گهواره بودند و چشم امید امام؛ انقلاب که پا گرفت، همزمان با عمر نهضت جوانی ۱۶ ساله شده بود که با هر اعلامیه امام در اعتراض به رژیم منحوس پهلوی، به خیابان‌ها می‌آمد و ندای سقوط پهلوی را همصدا با همه‌ سربازان امام سر می‌داد، فریادشان به ثمر نشست و انقلاب پیروز شد. چند ماهی از انقلاب نگذشته بود که با فرمان تشکیل بسیج مستضعفین، به بسیج پیوست، سال ۵۹ بود که سردشت به دست عناصر ضدانقلاب افتاد، عاشق جهاد بود؛ فرصت را غنیمت شمرد به سردشت رفت. دیری نپایید که با توجه به توانایی‌ها، مسئول تدارکات سپاه سردشت شد. فرماندهی گردان در سال ۶۰، مسئول تدارکات و عملیات قرارگاه حمزه سیدالشهدا در سال ۶۲، مسئول تدارکات، عملیات و رئیس ستاد لشکر استقراری سردشت در سال ۶۳، مسئول عملیات سردشت در سال ۶۴ تا ۶۶، مسئول فنی مهندسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا در سال ۶۷، معاونت مهندسی قرارگاه حمزه سیدالشهدا سال ۶۹ و همچنین فرمانده مهندسی سپاه اصفهان از جمله مسئولیت‌هایی بود که با توجه به توانایی‌هایش به عهده او گذارد 🌷 @baghdad0120
baghdad0120
شهید عماد مغنيه معروف به حاج رضوان ۷ دسامبر ۱۹۶۲م در شهر صور واقع در جنوب لبنان به دنیا آمد. پدرش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی و مرگ انسان‏هائی مانند او، حماسه‏ای است که ملت ها را بیدار می‏کند و به جوانان می‏دهد و افقهای روشن و راه رسیدن به آن را برای همه ترسیم می‏نماید. امام خامنه‌ای(دام ظله) @baghdad0120
دلتنگم و دیدار تو درمان من است... @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و حیف ... حسرتی به دل ما مونده، اینه که نشد نمازشو در قدس بخونه اگر مونده بود میخوند شک ندارم @baghdad0120
🍃✨ ۱۴ سال پیش در چنین ساعتی بود که در محله کفرسوسه یکی از بزرگترین و رشیدترین فرماندهان مقاومت به دست عوامل رژیم صهیونیستی به رسید. نام جاودانه سردار حاج هیچ وقت از ذهن پلید صهیونیست‌ها پاک نخواهد شد... هر چند با حذف فیزیکی او این وجود نازنین را از ما گرفتند اما واقعیت آن است که راهی که حاج عماد برای نابودی این رژیم هموار کرد بدون شک سرانجام منجر به نتیجه خواهد شد. اما موضوعی که همواره بر دل امثال من سنگینی می‌کند، انتقام از این رژیم قاتل و تروریست است. اگر این رژیم بابت هر یک از جنایاتی که انجام داده بود پاسخ می‌گرفت هیچ‌گاه این اندازه جلو نمی‌آمد و دست درازی نمی‌کرد. صهیونیست‌ها در طول سه دهه گذشته بهترین و عزیزترین فرماندهان ما را به شهادت رساندند اما موضوع انتقام هیچ‌وقت آن‌گونه که باید به نتیجه نرسید. ما هنوز منتظر انتقام خون‌ این شهید، برادران و فرزندش برومندش هستیم... # زنده_ایم_به_قصاص✓ @baghdad0120
✨🇮🇷 با حضورامیر سرتیپ آشتیانی وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، مدیر عامل سازمان صنایع هوایی وزارت دفاع امیر خواجه فرد و جمعی از مسئولان نیروهای مسلح، دستاوردهای این سازمان در حوزه پهپادی رونمایی شد. وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با اشاره به پهپادهای پیشرفته رونمایی شده در نمایشگاه دستاوردهای پهپادی سازمان صنایع هوایی گفت: قدم گذاشتن در تولید نسل های بسیار پیشرفته ی پهپادی، گوشه ای از عزم، اراده و باور وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح و تحقق شعار «ما می‌توانیم» است. یکی از این پهپادها که پیش از این گمان می‌رفت موشک کروز مبین باشد، به نظر یک پهپاد با موتور جت است که می‌تواند به عنوان یک عامل انتحاری هم به کار برود. البته در این گزارش نام این دو پهپاد ذکر نشده است.
baghdad0120
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم #
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم داستان( ) 🍃✨
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ از آشپزخانه سرک کشیدم. منوچهر پای تلویزیون نشسته بود و کتاب روی پایش باز بود. علی به گردنش آویزان شد، اما منوچهر بی اعتنا بود. چرا این طوری شده بود؟ این چند روز، علی را بغل نمی کرد. خودش را سرگرم می کرد. علی می خواست راه بیفتد. دوست داشت دستش را بگیرند و راه برود. اگر دست منوچهر را می گرفت و ول می کرد، می خورد زمین؛ منوچهر نمی گرفتش. شب ها چراغ ها راخاموش می کرد، زیر نور چراغ مطالعه تا صبح دعا و قرآن می خواند. من پکر بودم. توقع این برخوردها را نداشتم. شب جمعه که رفته بودیم بهشت زهرا، من را گذاشته بود و داشت تنها بر می گشت. یادش رفته بود مرا هم راهش آورده. این بار که رفت، برایش نامه ی مفصل نوشتم.
بعد از آن مثل گذشته شد. شوخی می کرد، می رفتیم گردش، با علی بازی می کرد. دوست داشت علی را بنشاند توی کالسکه و ببرد بیرون. نمی گذاشت حتی دست من به کالسکه بخورد. نان سنگک و کله پاچه را خریده بودم، گذاشتم روی میز. منوچهر آمده بود. دوست داشتم هر چه دوست دارد برایش آماده کنم. خنده ی علی از توی اتاق می آمد. لای در را باز کردم، منوچهر دراز گشیده بود و علی را با دو دستش بلند کرده بود و با او بازی می کرد. دو انگشتش را در گودی کمر علی می گذاشت و علی غش غش می خندید. باز منوچهر همانی شده بود که می شناختم. بدنش پر از ترکش شده بود، اما نمی شد کاری کرد. جاهای حساس بودند، باید مدارا می کرد. عکس های سینه اش را که نگاه می کردی سوراخ سوراخ بود.
به ترکش هایی که نزدیک قلبش بودند، غبطه می خوردم. می گفت:«خانم شما که توی قلب مایید» دیگر نمی خواستم ازش دور باشم، به خصوص که فهمیده بودم خیلی از خانواده های بچه های لشکر، جنوب زندگی می کنند. توی بازدیدی که از مناطق جنگی گذاشته بودند و بچه های لشکر را با خانواده ها دعوت کرده بودند، با خانم کریمی، خانم عبادیان صمیمی شدیم. آنها جنوب زندگی می کردند. دیگر نمی توانستم بمانم تهران. خسته بودم از این همه دوری. منوچهر دو سه روز آمده بود ماموریت. بهش گفتم: باید ما را با خودت ببری..... 🌸 شادی روح حضرت زهرا (س) صلوات ⏪ادامه دارد..... ☑️ زندگی واقعی یک شهید در ساعات مختلف 💠اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً💠 @Baghdad0120
وقتی فرزندش به دنیا آمد، به همسرش پیغام داد : «عکس فرزندم رای برای من نفرستید ،زیرا می‌ترسم دلم بلرزدو برگردم ایران و وابسته اش شوم ». @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_حسن_شاطری #شهید_مدافع_حرم_حسن_شاطری حسن شاطری در تیرماه سال ۱۳۴۱
🕊 شهید حمزه کاظمی در شهریور سال ۱۳۴۸ در استان اهواز متولد شدند فوق لیسانس رشته اطلاعات استراتژیک را در دانشگاه تهران اخذ کردند. وی از دوران نوجوانی وارد بسیج شدند و در سال 1369 استخدام رسمی سپاه شدند. البته در سال 1366 در سردشت مجروح شیمایی شدند. کاظمی در سال 1394 به صورت افتخاری به سوریه اعزام شدند و در ۲۵ بهمن سال 1395 در منطقه طاموره واقع در شمال حلب به درجه رفیع شهادت نائل شدند. کاظمی مسئولیت فرماندهی تیپ فاطمیون را به عهده داشتند، او به همراه شهید مهدی قاسمی برای شناسایی منطقه ماموریت داشتند، اما پس از شهادت قاسمی برای این که پیکر ایشان دست گروهک های تکفیری نرسد، پس از آرام شدن منطقه برای عقب آوردن پیکر به منطقه می روند که با ضرب گلوله تک تیرانداز زخمی و در 47 سالگی به فیض شهادت نائل می شوند. پس از ناامنی منطقه توسط تکفیری ها، آن ها 500 میلیون تومان بابت پس دادن پیکر شهید طلب کردند، اما همسر ایشان قبول نکرد و گفت هدیه که خدا داده است بابت آن پول نمی دهند و باید این هدیه را به خداوند داد. پیکر ایشان با برخی خانواده های کشور سوریه در منطقه به صورت دسته جمعی در کاورها دفن شده بودند و پس از گذشت یک سال و آزادسازی منطقه پیکر شهید حمزه کاظمی با پلاک گردن شناسایی شدند. مزارش در گلزار شهدای کرمانشاه قرار دارد   🌷 @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_حمزه_کاظمی #شهید_مدافع_حرم_حمزه_کاظمی شهید حمزه کاظمی در شهریور س
🕊 رضا ایزدیار در ۸ سال دفاع مقدس ۳۰ ماه حضور مستمر و فعال داشت و فرمانده پدافند هوایی لشکر ۱۰ سیدالشهدا(ع) بود در جریان جنگ سوریه و محاصره حرم حضرت زینب و کشتار وحشیانه داعش، با اصرار زیاد به طور داوطلبانه به این کشور اعزام شد. از آنجایی که یکی از گروهان‌های لشکر فاطمیون فرمانده نداشته، رضا ایزدیار به عنوان فرمانده یکی از گروهان‌های لشکر فاطمیون به سوریه اعزام شد و ۳۵ روز پس از اعزام، در ۲۵ بهمن ماه ۱۳۹۴ در حومه شهر حلب در سن ۴۷ سالگی بر اثر اصابت تیر به پهلویش به شهادت رسید. داعش که قصد مبادله ی پیکر شهید با ۱۰ تن از اسرای خود را داشت، با مخالفت همسر شهید مواجه شد. سرانجام پیکر او که از طریق DNA شناسایی شد، یکسال بعد به آغوش میهن بازگشت و در ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ در گلزار شهدای جوادآباد به خاک سپرده شد. 🌷 @baghdad0120
baghdad0120
✨ #روز_شمار_دفاع_از_حرم 🕊 #شهید_رضا_ایزدیار #شهید_مدافع_حرم_رضا_ایزدیار رضا ایزدیار در ۸ سال دفاع
🕊 حاج مهدی قاسمی از فرماندهان نیروی مقاومت بسیج که برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) راهی سوریه شده بود، همچنان پیکر پاک این شهید به دیار و نزد خانواده خود بازنگشته است. خاطرنشان می‌شود مهدی قاسمی در تله طاموره ریف شمالی حلب و در اثر اصابت گلوله تک تیرانداز به شهادت رسید.شجاعت شهید مهدی قاسمی همیشه زبانزد همرزمانش بود، به گونه‌ای که جانشین وی در شب عملیات نقل می‌کند: حاجی شب عملیات اولین نفری از گروهان بود که به تنهایی وارد مقر مسلحین شد. 🌷 @baghdad0120
✨ بخشےازنامہ‌آقـابہ‌حاج‌قـاسم : -من‌نگران‌جـان‌توهستم ..! پاسخ‌حاج‌قـاسم : +جـان‌من‌هزاران‌بارفداۍشما ..! ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌
گاهی اوقات تاثیرش از موندن بیشتره توی دور و بر حاجی شلوغ بود. با همه رو بوسی و می‌کرد. نگران شدم! قبل اینکه برسیم پای ، همراه شدیم. توی اتوبوس هر دو از یک میله گرفتیم. دستش را فشار دادم و گفتم: « ! مواظب باش، یه وقت خدایی نکرده یکی چاقویی داره، اتفاقی می‌افته برات...» گفت: «این خیلی هستن» بعد با لحن شوخی گفت: «تو که از شهادت نمی‌ترسیدی!» حق به جانب گرفتم و گفتم: «حاجی من نگفتم از شهادت می‌ترسم!» صد تا مثل من فدای شما بشه. شما الان امید هستید. شما الان بچه‌های عراق و.. هستید» خندید و گفت: «نه، گاهی اوقات شهادت تاثیرش از موندن بیشتره» 📚منبع: کتاب سلیمانی عزیز ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌@baghdad0120
baghdad0120
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم #
🍃همراهان بزرگوار ✨سلام علیکم✨ هرشب با رمان های عاشقانه های شهدایی🌷 در خدمتتون هستیم داستان( ) 🍃✨
💠 🍀بسم الله الرحمن الرحیم 🍀 📝 قرار شد برود خانه پیدا کند و بیاید ما را ببرد. شروع کردم اثاث را جمع و جور کردن. منوچهر زنگ زد که خانه پیدا کرده؛ یک خانه ی دو طبقه در دزفول. یکی از بچه های لشکر، آقای موسوی، با خانمش قرار بود با ما زندگی کنند. همه ی وسایل را جمع کردم. به کسی چیزی نگفتم تا دم رفتن. نه خانواده ی من نه خانواده ی منوچهر؛ هیچ کس راضی نبود به رفتن ما. می گفتند: همه جای دنیا جنگ می شود، زن و بچه را بر می دارند می روند یه گوشه ی امن. شما می خواهید بروید زیر آتش؟ فقط گوش می دادم. آخر گفتم:همه حرف هایتان را زدید.