eitaa logo
baghdad0120
1.3هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
25 فایل
#بسم_الله_قاصم_الجبارین ـــ ـ ـ ـــ🍃 مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ تاسیس: جمعه، ۱۳ دی ۱۳۹۸ #قاسم_بن_الحسن را در همه پیام رسان ها دنبال کنید #چ۴۵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🇮🇷 ای مهر جهان آرا محمد(ص) 🔹دیوارنگاره جدید میدان ولیعصر(عج) به مناسبت مبعث حضرت محمد(ص) سحرگاه امروز نصب شد. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور دوباره سرلشکر سلامی در مناطق زلزله‌زده خوی 🔹فرمانده کل سپاه دقایقی قبل برای دومین‌بار برای بازدید از مناطق زلزله‌زده وارد شهرستان خوی شد. 🔹سردار سلامی در این سفر ضمن بازدید از آخرین وضعیت اقدامات انجام‌شده در این مناطق، به بررسی اجرای مصوبات و دستورات سفر قبلی می پردازد. @baghdad0120
🔹 ساکت بودم و از نفس زدن‌هایم وحشتم را حس می‌کرد که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و حرف حرم را وسط کشید :«زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه (علیهاالسلام) بودی، مطمئن باش اینجام (علیهاالسلام) خودش حمایتت می‌کنه!» صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا کشیده شد و قلبم تحمل اینهمه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم. 🔹 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس می‌کردم به هوای من چه وحشتی را تحمل می‌کرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه‌اش بیشتر می‌شد و خط پیشانی‌اش عمیق‌تر. دوباره طنین سحرگاهی امروزش در گوشم نشست و بی‌اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه‌ای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود :«تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟» 🔹 انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من می‌تپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم می‌لرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد :«فعلاً که کنترل داریا با نیروهای ارتش!» و این خوش‌خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد و اینبار نه فقط داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است. 🔹 فیلمی پخش شده بود از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست افتاده و آن‌ها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند. از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش می‌کردند از شهر فرار کنند و شهرک‌های اطراف داریا، پای فرار همه را بسته بود. 🔹 محله‌های مختلف هر روز از موج انفجار می‌لرزید و مصطفی به عشق دفاع از حرم (علیهاالسلام) جذب گروه‌های مقاومت مردمی زینبیه شده بود. دو ماه از اقامت‌مان در می‌گذشت و دیگر به زندگی زیر سایه ترس و عادت کرده بودیم، مادر مصطفی تنها همدم روزهای تنهایی‌ام در این خانه بود تا شب که مصطفی و ابوالفضل برمی‌گشتند و نگاه مصطفی پشت پرده‌ای از خستگی هر شب گرم‌تر به رویم سلام می‌کرد. 🔹 شب عید مادرش با آرد و روغن و شکر، شیرینی ساده‌ای پخته بود تا در تب شب‌های ملتهب زینبیه، خنکای عید حال‌مان را خوش کند. در این خانه ساده و قدیمی همه دور اتاق کوچکش نشسته و خبر نداشتم برایم چه خوابی دیده که چشمان پُر چین و چروکش می‌خندید و بی‌مقدمه رو به ابوالفضل کرد :«پسرم تو نمی‌خوای خواهرت رو بدی؟» 🔹 جذبه نگاه مصطفی نگاهم را تا چشمانش کشید و دیدم دریای احساسش طوفانی شده و می‌خواهد دلم را غرق کند که سراسیمه پا پس کشیدم. ابوالفضل نگاهی به من کرد و همیشه شیطنتی پشت پاسخش پنهان بود که سر به سر پیرزن گذاشت :«اگه خودش کسی رو دوست داشته باشه، من نوکرشم هستم!» 🔹 و اینبار انگار شوخی نکرد و حس کردم می‌خواهد راه گلویم را باز کند که با عجیب محو صورتم شده بود و پلکی هم نمی‌زد. گونه‌های مصطفی گل انداخته و در خنکای شب آبان‌ماه، از کنار گوشش عرق می‌رفت که مادرش زیر پای من را کشید :«داداشت میگه اگه کسی رو دوست داشته باشی، راضیه!» 🔹 موج مصطفی از همان نگاه سر به زیرش به ساحل قلبم می‌کوبید و نفسم بند آمده بود که ابوالفضل پادرمیانی کرد :«مادر! شما چرا خودت پسرت رو زن نمیدی؟» و محکم روی پا مصطفی کوبید :«این تا وقتی زن نداره خیلی بی‌کلّه میزنه به خط! زن و بچه که داشته باشه، بیشتر احتیاط می‌کنه کار دست خودش و ما نمیده!» 🔹 کم‌کم داشتم باور می‌کردم همه با هم هماهنگ شدند تا بله را از زیر زبان من بکشند که مادر مصطفی از صدایش شادی چکید :«من می‌خوام مصطفی رو زن بدم، منتظر اجازه شما و رضایت خواهرتون هستیم!» بیش از یک سال در یک خانه از تا با مصطفی بودم، بارها طعم احساسش را چشیده و یک سحر در حرف عشقش را از زبان خودش شنیده بودم و باز امشب دست و پای دلم می‌لرزید. 🔹 دلم می‌خواست از زبان خودش حرفی بگوید و او همه در نگاهش بود که امشب دلم را بیش از همیشه زیر و رو می‌کرد. ابوالفضل کار خودش را کرده بود که از جا بلند شد و خنده‌اش را پشت بهانه‌ای پنهان کرد :«من میرم یه سر تا مقرّ و برمی‌گردم.» و هنوز کلامش به آخر نرسیده، مصطفی از جا پرید و انگار می‌خواست فرار کند که خودش داوطلب شد :«منم میام!»... ✍️نویسنده: ✨🦋 baghdad0120
✨🇮🇷 بیخیال صبحانه! 📸 تیتر وال استریت ژورنال آمریکا 🔺برای پس انداز احتمالا باید بی خیال صبحانه شوید. @baghdad0120
✨🇮🇷 فرق سلبریتی ایران و ترکیه اینه که اونا اومدن در یک برنامه تلویزیونی با مردم تلفنی صحبت و باهاشون همدردی کردن و بهشون دلگرمی دادن و تحت نظارت دولت برای اون شماره حساب مخصوصی که اعلام شده پول جمع کردن! در همه دنیا سلبریتی ها ابزار حکومتن و فقط در چهارچوب معین شده فعالیت میکنن! @baghdad0120
✨🇮🇷 💢 زلنسکی در دیدار وزیر خارجه رژیم صهیونیستی: ایران دشمن مشترک ماست. 🔻 «ولادیمیر زلنسکی»، رئیس‌جمهور اوکراین روز پنجشنبه در دیدار با «الی کوهن»، وزیر امور خارجه رژیم موقت صهیونیستی از ایران به عنوان «دشمن مشترک» دو طرف یاد کرد.  🔻 منابع صهیونیستی گزارش دادند الی کوهن و زلنسکی در این دیدار که نخستین سفر خارجی وزیر امور خارجه رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود درباره روش‌های همکاری علیه ایران در عرصه بین‌المللی رایزنی کردند. 🔻 روزنامه صهیونیستی تایمز اسرائیل گزارش داد الی کوهن خطاب به زلنسکی گفت: «چهره شرور ایران در اوکراین رو شده است.»، «اسرائیل از تمامیت ارضی و حاکمیت اوکراین حمایت می‌کند.» @baghdad0120
هدایت شده از قهرمان ایرانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨🦋 یـــــاصـــاحـــــب الــــــــزمـــــــان هجرت بسوخت جانم واین درد بی دواست. ┏⊰✾🦋✾✨⊱━━━━┓  eitaa.com/hero_ir0120 ┗━━━━⊰✾🦋✾✨⊱┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مبعث اوج برکات برتومحمدصلوات پیروقرآن توییم ماهمه سلمان توییم وعده ماهمچین شبی مدینه مسجدالنبی مبارک✨🌷 @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ گردهدعمرم‌اَمان،‌رویت‌ببینم‌عاقبت وَربمیرم‌درغریبی‌زانتظارت‌خیرباد..🌱 فرج یوسف زهرا صلوات 🌺 @baghdad0120
✨️🇮🇷 چه ذلیلند این مردمان نا آگاه تحت ستم که به لقمه نانی زنده‌اند و آن را به آبرو و حیثیت و شرف و معنویت ترجیح داده و عصای دست جباران و ستمگرانند. @baghdad0120
✨️🇮🇷 با من امروز بخوانید همگی این منشور منجـی کـل جــهان آمـده با مشـعل نــور عـــید مـبعث مبــ🌹ــارك ... @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد :«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا می‌خوای بیای؟» از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بی‌صدایم مقاومت مصطفی را شکست که بی‌هیچ حرفی سر جایش نشست و می‌دیدم زیر پرده‌ای از خنده، نگاهش می‌درخشد و به‌نرمی می‌لرزد. 🔹 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به‌زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت. باران به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد :«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح می‌کردم.» 🔹 و من از همان سحر منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید :«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.» نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد :«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، می‌تونید تا آخر عمر بهم کنید؟» 🔹 طعم به کام دلم به‌قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لب‌هایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت. در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر در زینبیه عقد کردیم. 🔹 کنارم که نشست گرمای شانه‌هایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین را خرج کرد :«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!» از حرارت لمس احساسش، گرمای در تمام رگ‌هایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربه‌ای شیشه‌های اتاق را در هم شکست. 🔹 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه‌هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم. بدن‌مان بین پایه‌های صندلی و میز شیشه‌ای سفره مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس می‌لرزید و همچنان رگبار به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره می‌خورد. 🔹 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد را می‌شنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد :«زینب حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبیده و او می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید. 🔹 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را می‌کوبید که جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر گوشه یکی از اتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. 🔹 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی هراسان دنبال اسلحه‌ای می‌گشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بی‌شرف‌ها دارن با و دوشکا می‌زنن، ما با کلت چی‌کار می‌خوایم بکنیم؟» روحانی مسئول دفتر تلاش می‌کرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجره‌های دفتر را به رگبار بسته بودند. 🔹 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنه‌ای دید که لب‌هایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟» من نمی‌دانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری عادت شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«می‌خوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!» 🔹 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشی‌گری ناگهانی‌شان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم ایران می‌بینن! دستشون به نمی‌رسه، دفترش رو می‌کوبن!» سرسام مسلسل‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد، می‌ترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم می‌لرزیدم. 🔹 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونه‌های مصطفی از همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش می‌چرخید. از صحبت‌های درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خوانده‌اند که یکی‌شان با تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمی‌تونیم کنیم!»... ✍️نویسنده: ✨🦋 baghdad0120
✨️🇮🇷 بعثت پیامبر اعظم(ص) حامل گنجینه‌هایی است که میتواند سعادت بشر را در زندگی خودش، در همین زندگی دنیا تا قبل از آخرت تأمین کند رهبر انقلاب، صبح امروز در دیدار جمعی از مسئولان نظام، نمایندگان و سفیران کشورهای اسلامی به مناسبت عید مبعث: بعثت نبیّ اعظم (صلی اللّه علیه و آله وسلّم) بزرگترین هدیه‌ای است که خداوند متعال به مجموع بشریت عنایت کرده. هدایای الهی که «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» اما هیچ نعمتی، هیچ هدیه‌ای به عظمت و وزانت بعثت نبیّ اکرم نیست. علت هم این است که بعثت حامل گنجینه‌هایی است برای بشر. این گنجینه‌ها تمام نشدنی است. این گنجینه‌ها میتواند سعادت بشر را در زندگی خودش، در همین زندگی دنیا تا قبل از آخرت تأمین کند. @baghdad0120
✨️🇮🇷 سکوت و همراهی دولتهای کشورهای اسلامی در مقابل مسئله فلسطین، به خود آن‌ها هم ضربه زده است. 🔹باز امروز یکی از مسائل مهم ما مسئله‌ی است. یک ملت، یک کشور به طور کامل در قبضه‌ی نه انسانهای عادی، بلکه انسانهای وحشی، خبیث، شرور قرار گرفته، هم نگاه میکند، تماشا میکند. 🔹این به خود دنیای اسلام هم ضربه زده؛ یعنی همین که دولتهای اسلامی و کشورهای اسلامی در مقابل یک چنین تجاوزی که این به خودشان است، تجاوز به امت اسلامی است، کردند و درمواردی به خصوص در این اواخر متأسفانه با آن همراهی کردند؛ خود این، این کشورها را هم تضعیف کرده، این وضعیت را برایشان پیش آورده. 🔹 را بر اینها مسلط کرده، امروز کشورهای پیشرفته‌ دنیا حالا قدرتهای دنیا برای خودشان حق قائلند که در کشورهای اسلامی دخالت کنند. می‌آیند دخالت میکنند یک جور، آن یکی یک جور، یک جور، در کشورهای اسلامی دخالت میکنند برای خودشان حق قائلند. در اداره‌ی کشورهای خودشان درمانده‌اند مشکلات خودشان را در کشورهای خودشان نتوانستند حل کنند میخواهند بیایند را تصرف کنند و به ادعای خودشان مشکلات اینها را حل کنند. @baghdad0120
✨️🇮🇷 افتضاحی دیگر برای رژیم صهیونیستی 🔹هیئت نمایندگان که از برای شرکت در اجلاس اتحادیه رفته بودند به دلیل استفاده از کارت‌های شناسایی افراد دیگر و ورود پنهانی به این نشست، توسط سالن اجلاس شناسایی و اخراج شدند. @baghdad0120
✨️🇮🇷 ۲۹ بهمن ، تیر خلاص بر پیکر در دو مقطع از ایران بسیار دقیق بود و مسیر تاریخ کشورمان تغییر داد.قیام تبریزی ها در دوره و شکست و قیام ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ علیه هردو تأثیر غیر قابل انکاری در روند تاریخ معاصر به جا گذاشته اند.در بررسی مسیرحوادث به پیروزی انقلاب اسلامی، قیام۲۹بهمن تبریز اولین حلقۀ زنجیره‌ای بود که را به قیام‌های پی در پی زمین متصل کرد. @baghdad0120
✨️🇮🇷 علی‌اکبری: ۲۲ بهمن امسال یادآور فتح خرمشهر بود : 🔹یک دیگر در روز ۱۴۰۱ ثبت شد و علی‌رغم همه مشکلاتی که وجود داشت یک بزرگ پیروز توسط مردم همچون که منجر به دیگری شد، رخ داد. 🔹زلزله‌ای که در کشورهای و رخ داد، بود. جامعه جهانی مردود بزرگ این امتحان است. این مردودی مخصوصاً نسبت به سوریه ،است. 🔹آن‌ها بیشتر سر و صدا کردند تا اینکه کاری انجام بدهند. در ارتباط با سوریه اتفاقی که افتاده برای بسیار زشت است. آمریکا و اروپا دچار شده‌اند و خود را نشان دادند. مجموعه‌های جهانی هم نشان دادند که چقدر هستند. @baghdad0120
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا