هدایت شده از قریشی
اذان مغرب به افق تهران
به حق شهدا اللهم عجل لولیک الفرج
سالروز شهادت تان گرامی باد شهید بزرگوارم(فردا )
شهید مهدی #نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد👊، وطنی باشد یا غیروطنی.
شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید🌷 تا اثبات کند که برای او #امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماهها همسر و فرزند یکساله اش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند
بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و #شهید بشود🕊
#شهید_مهدی_نوروزی
#شیر_سامرا
سرداران شهید باکری
#خاطرات_شهدا
‼️«دیوانهوار عاشق بود، نه فقط عشق زبانی. یک روز مادرم گفت: عباس می روی جبهه دلت برای بچهها تنگ نمیشود؟ سرش را پایین انداخت و گفت: بیشتر دلم برای مادر بچهها تنگ میشود. سر زایمانم خیلی اشک ریخت، دعا نوشته بود و داده بود دستم، میگفت همین کار را حضرت علی (ع) برای حضرت زهرا (س) کرده بود.
‼️مادرم شوخی میکرد که تو دیگر شور همه چیز را درآوردهای. واقعا برای زنها ارزش قائل بود. از جبهه که برمیگشت همه فکر و ذکرش من و بچهها بودیم. اهل دنیا و مال و منال نبود. دو هزار و 500 تومان حقوق میگرفت که 500 تومان را به حساب جبهه میریخت، 500 تومان را برای بچهها خرج میکرد و مابقی را به من میداد.
‼️با وجودی که میتوانست ماشین داشته باشد اما با اتوبوس رفت و آمد میکرد. هر کار خوبی که انجام میداد ثوابش را به من و بچهها هدیه میداد، اگر روزه مستحبی میگرفت ثوابش را به من هدیه میداد، همه شهدا از این ویژگیها داشتند.»
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_عباس_یوسفی🌷
سرداران شهید باکری
برادران دو قلوی شهیدی که هیچگاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است...
#شهیدان_ثابت_و_ثاقب_شهابی_نشاط
نوجوانهایی که سال ۶۱ امدادگران خستگیناپذیر گردان سلمان بودند عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولینباری بود که آنها پا به جبهه گذاشته بودند...
همرزمان این دو شهید میگویند:
وقتی نامه به خط مقدم میآمد، معمولاً ثابت و ثاقب غیبشان میزد یکبار یکی از رزمندگان متوجه شد وقتی همه گرم نامه خواندن هستند و خبر سلامتی خانواده و عکسهایشان را با وجد نگاه میکنند، دوقولوها دست در گردن هم در کنج #سنگر گریه میکنند بعدها که موضوع را جویا شدم، فهمیدم آنها بیسرپرست هستند و هر بار دلشان میشکند که کسی آنسوی جبهه چشم انتظارشان نیست...
عکسهای کودکی و زنبیل قرمزی که در آن سر راه گذاشته شدهاند را بغل کرده گریه میکنند...
چندی بعد ثاقب در مجتمع نگهداری خودش به دلیل مجروحیت دعوت حق را لبیک گفته و ثابت نیز بعد از چند سال تحمل مجروحیت از استنشاق گازهای شیمیایی به نزد برادر میشتابد و او نیز شهد شهادت را مینوشد...
روزی شخصی ثاقب و ثابت را پشت به یکدیگر داخل آن زنبیل کوچک قرمز رنگ گذاشته بود و زیر شرشر باران کنار درب ورودی بهزیستی رهایشان کرده بود حال درد نان بود یا درد جان، کسی نمیدانست از آن پس بود که آن زنبیل کوچک شد تنها یادگاری از مادر ندیدهشان ثاقب و ثابت...
سالها از غرب کشور گرفته تا اهواز و خرمشهر، به هر کجا که اعزام میشدند، در درون ساکشان اعلامیههایی را به همراه داشتند که عکسی از دوران کودکیشان به همراه دست نوشتهای بود که به در و دیوار شهرها میچسبانیدند:
"مادر، پدر از آن روز که ما را تنها در کنار خیابان رها کردید و رفتید سالها میگذرد حال امروز دیگر ما برای خودمان مردی شدهایم ولی همچنان مشتاق و محتاج دیدار شماییم"
آنچه که امروز از ثاقب و ثابت شهابی نشاط باقی است، ۲ قبر مشکی رنگ شبیه به هم و در کنار هم در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) است چنانچه گذارمان به گلزار شهدای بهشت زهرا افتاد، جایی ما بین قبور قطعه ۵۰، ردیف ۶۷، شماره ۱۹ و ردیف ۶۶ شماره ۱۹، دو برادر شهیدی آرام کنار یکدیگر خفته اند که شبهای جمعه، هیچگاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است...
برای شادی روح شهداء بخصوص این دو شهید بزرگوار فاتحه مع الصلوات
سرداران شهید باکری
🌷شانزدهم آذر ماه سالروز شهادت
شهیدمدافع حرم روح الله صحرایی
شهیدمدافع حرم محرمعلی مرادخانی
شهیدمدافع حرم مصطفی شیخ الاسلامی
شهیدمدافع حرم مهدی قاضی خانی
شهیدمدافع حرم سجادمرادی
شهیدمدافع حرم حبیب روحی
شهیدمدافع حرم احمدقاسمی کرانی
شهیدمدافع حرم سیدمجتبی ابوالقاسمی
شهید مدافع حرم مرتضی زارع
شهیدمدافع حرم احسان فتحی
شهیدمدافع حرم سیداصغر فاطمی تبار
شهیدمدافع حرم مصطفی شیخ الاسلامی
شهیدمدافع حرم سیدیحیی براتی
شهیدمدافع حرم عبدالرحیم فیروزآبادی