سرداران شهید باکری
#خاطرات_شهدا
‼️«دیوانهوار عاشق بود، نه فقط عشق زبانی. یک روز مادرم گفت: عباس می روی جبهه دلت برای بچهها تنگ نمیشود؟ سرش را پایین انداخت و گفت: بیشتر دلم برای مادر بچهها تنگ میشود. سر زایمانم خیلی اشک ریخت، دعا نوشته بود و داده بود دستم، میگفت همین کار را حضرت علی (ع) برای حضرت زهرا (س) کرده بود.
‼️مادرم شوخی میکرد که تو دیگر شور همه چیز را درآوردهای. واقعا برای زنها ارزش قائل بود. از جبهه که برمیگشت همه فکر و ذکرش من و بچهها بودیم. اهل دنیا و مال و منال نبود. دو هزار و 500 تومان حقوق میگرفت که 500 تومان را به حساب جبهه میریخت، 500 تومان را برای بچهها خرج میکرد و مابقی را به من میداد.
‼️با وجودی که میتوانست ماشین داشته باشد اما با اتوبوس رفت و آمد میکرد. هر کار خوبی که انجام میداد ثوابش را به من و بچهها هدیه میداد، اگر روزه مستحبی میگرفت ثوابش را به من هدیه میداد، همه شهدا از این ویژگیها داشتند.»
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_عباس_یوسفی🌷