سرداران شهید باکری
🌹آشنایی با شهیدی که مزارش همیشه شلوغ است
#وصیت: اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید، بیایید سر مزارم؛ به لطف خداوند حاضر هستم.
🌹فرازهایی از وصیت زیبای شهید مدافع حرم : #شهید #سجاد_زبرجدی:
برادران و خواهران من، اگر ما در راه امام زمان(عج) نباشیم بهتر است هلاک شویم و اگر در راه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی #شهادت کنیم، زیرا شهادت زندگی ابدی است.
برادران و خواهران من، #امام_زمان(عج) غریب است. نباید آقا را فراموش کنیم، زیرا آقا هیچ وقت ما را فراموش نمی کند و مدام در رحمت دعای خیرش هستیم. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه #دعای_فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
هر گناه ما، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن (ارواحنا فداه)
👈اگر #درد_و_دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند #حاضر هستم.
من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است، پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
همه ما همدیگر را در آخرت زیارت می کنیم. یکی با روی ماه و یکی با روی سیاه، انشالله همه با روی ماه باشیم.
#سلام را به امام زمان بفرستید تا رستگار شوید.
🌺🌺🌺
📝مزار شهید در قطعه ۵۰ بهشت زهرای تهران است
سرداران شهید باکری
📜خاطره از شهید عباس بابایی
🍁بعد از ظهر یکی از روزهای پاییزی، که تازه چند ماهی از شروع اولین سال تحصیلی ابتدایی عباس می گذشت، او را به محل کارم در بهداری شهرستان قزوین برده بودم. در اتاق کارم به عباس گفتم: پسرم پشت این میز بنشین و مشق هایت را بنویس.
سپس جهت تحویل دارو به انبار رفتم و پس از دریافت و بسته بندی، آنها را برای جدا کردن و نوشتن شماره به اتاق کارم آوردم. روی میز به دنبال مداد می گشتم. دیدم عباس با مداد من مشغول نوشتن مشق است. پرسیدم:
ـ عباس! مداد خودت کجاست؟
گفت: در خانه جا گذاشتم.
به او گفتم: پسرم! این مداد از اموال اداری است و با آن باید فقط کارهای مربوط به اداره را انجام داد. اگر مشق هایت را با آن بنویسی ، ممکن است در آخر سال رفوزه شوی.
او چیزی نگفت. چند دقیقه بعد دیدم بی درنگ مشق خود را خط زد و مداد را به من برگرداند.
(راوی: مرحوم حاج اسماعیل بابایی، پدرشهید)
🥗انتشار به مناسبت سالرور تولد شهید عباس بابایی
هدایت شده از قریشی
اذان مغرب به افق تهران
به حق شهدا اللهم عجل لولیک الفرج
سالروز شهادت تان گرامی باد شهید بزرگوارم(فردا )
شهید مهدی #نوروزی معتقد بود باید مقابل داعش ایستاد👊، وطنی باشد یا غیروطنی.
شهید نوروزی صدها کیلومتر دورتر از سرزمین محل تولدش به شهادت رسید🌷 تا اثبات کند که برای او #امنیت مردمش آنقدری مهم هست که بخاطر آن ماهها همسر و فرزند یکساله اش را تنها بگذارد و در کشوری دیگر اردو بزند
بجنگد و در آخر هم جانش را بدهد و #شهید بشود🕊
#شهید_مهدی_نوروزی
#شیر_سامرا
سرداران شهید باکری
#خاطرات_شهدا
‼️«دیوانهوار عاشق بود، نه فقط عشق زبانی. یک روز مادرم گفت: عباس می روی جبهه دلت برای بچهها تنگ نمیشود؟ سرش را پایین انداخت و گفت: بیشتر دلم برای مادر بچهها تنگ میشود. سر زایمانم خیلی اشک ریخت، دعا نوشته بود و داده بود دستم، میگفت همین کار را حضرت علی (ع) برای حضرت زهرا (س) کرده بود.
‼️مادرم شوخی میکرد که تو دیگر شور همه چیز را درآوردهای. واقعا برای زنها ارزش قائل بود. از جبهه که برمیگشت همه فکر و ذکرش من و بچهها بودیم. اهل دنیا و مال و منال نبود. دو هزار و 500 تومان حقوق میگرفت که 500 تومان را به حساب جبهه میریخت، 500 تومان را برای بچهها خرج میکرد و مابقی را به من میداد.
‼️با وجودی که میتوانست ماشین داشته باشد اما با اتوبوس رفت و آمد میکرد. هر کار خوبی که انجام میداد ثوابش را به من و بچهها هدیه میداد، اگر روزه مستحبی میگرفت ثوابش را به من هدیه میداد، همه شهدا از این ویژگیها داشتند.»
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_عباس_یوسفی🌷