eitaa logo
بختیاری آنلاین
2.4هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
15.6هزار ویدیو
104 فایل
بختیاری آنلاین کانالی ممتاز پیگیری حقوق و مطالبات بختیاری ها در مناطق بختیاری نشین همفکری در جهت رشد علمی،آشنایی جوانان و نوجوانان با فرهنگ و آداب رسوم و موسیقی پاک بختیاری آشنایی با اهل قلم اطلاعات عمومی سازنده کانال حمید بهرامی دشتکی @OSB1777 نشر آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 ❄️ 🩷 . توی خونمون شور محشری به پا بود... قیامت رو داشتم با چشم هام میدیدم ،ولی الهام گناهی نداشت اون بچه بود گول خورده بود نادون بود‌... اینکه بچه ی توی خونه هرخطایی بکنه تقصیر مادره چون اون نگهبان خونه است وگرنه مرد که بیرونه نمیدونه تو خونه داره چی میگذره.... ولی متاسفانه اعظم از چنین مدیریتی برخوردار نبود و فقط به فکر طلای دورش بود و لباس و قلیونش همین.... از ترسی که بهم وارد شده بود یهو یه دردی کل وجودمو گرفت، رفتم الهام رو از زیر پای حسین بکشم بیرون که پای حسین اومد توی پهلوم و یهو بین پاهام خیس شد و کسیه ی آبم‌پاره شد..... دردی که تموم وجودمو گرفت باعث شد تنها صدایی که ازم در بیاد اسم آمنه باشه... اسم آمنه رو صدا زدم و گفتم‌به دادم برس بچه ام.... از صبح ساعت ده درد پشت درد داشتم و قابله اومد توی اون لحظات فقط حضرت فاطمه رو صدا میزدم و میگفتم خودت به الهام کمک کن... نذار بی آبرو بشه، نذار رسوا بشه... زور میزدم و به خاطر الهام اشک میریختم... دو سه بار دیدم الهام از پشت پنجره داره نگام میکنه ترس رو تو چشماش میدیدم... صدای آمنه میومد که برای مرتضی زنگ زده بود.... دوهفته زودتر بچه داشت به دنیا میومد... ساعت۹شب بالاخره فارغ شدم از درد و بیهوش افتادم..... دم دم های صبح‌بود که با صدای شیون و زاری بیدار شدم... ترس برم داشت و به جای بچه نگاه کردم.... ما صدای شما هستیم 👇👇 مطالب خود برای ما ارسال کنید @OSB1777 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ بختیاری آنلاین را به اشتراک بگذارید صدای شما هستیم
📜 ❄️ 🩷 . صدای شیون و زاری که شنیدم تنها فکری که اومد تو سرم این بود که بچه ام مرده به دنیا اومده.... دنیا رو سرم خراب شد فورا به جای خالی بچه نگاه کردم دیدم نیست ....آنقدر حالم بد شد که همه ی محتویات معده ام داست حجوم میاورد توی دهنم.... آمنه رو پی در پی صدا میزدم ولی صدای گریه ها بیشتر بود که یهو زهرا اومد داخل و گفت زن داداش چشیده چی میخای از مادرم... چشمای زهرا پر از اشک بود گفتم برو به امنه بگو بیاد بچه ام نیست کجاست؟؟ هق هق زد و گفت پبش مادره داره میشورتش.... گفتم بعنی بچه ام زنده است ها؟؟؟ گفت آره زن داداش گفتم پس صدای شیون و زاری برای چیه ... زهرا تنش میلرزید و اشک میریخت ،میون هق هق هاش گفت ... زن داداش ،الهام دیگه بینمون نیست.... با این حرفش یه شوک بزرگ بهم وارد شد گفتم چیییی؟؟؟ یعنی چی الهام نیست زهرا درست حرف بزن و میزدم به صورتم ، گفت زن داداش الهام نصفه شب میره توی حموم درو از رو خودش میبنده و خودشو آتیش میزنه....(عزیزان این سرگذشت واقعییست.... بی هوا گفتم یا حضرت ابالفضل....و شروع کردم به گریه کردن...هربار نگاه ترسیده ی الهام رو یادم میومد از جیگرم آتیش میومد، دختری که تنها امیدش من بودم... دختری که بچه بود و گول خورده بود ولس مورد شماتت و طرد شدن خانواده اش قرار گرفت ... دختری که مادر درست حسابی بالا سرش نبود... هربار یادم‌میومد چطوری دستم رو میگرفت و بهم التماس میکرد و ازم کمک میخواد لعنت به خودم میفرستادم... مقصر نبود الهام رو خودم میدونستم... دختری که از‌ترس آبروش دست به چنین اقدامی میزنه ...قیامت رو داشتم با چشمای خودم میدیدم شوک وارد شده بهم خونریزیم زیاد شده بود و دوباره بی هوش افتادم .... ما صدای شما هستیم 👇👇 مطالب خود برای ما ارسال کنید @OSB1777 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ بختیاری آنلاین را به اشتراک بگذارید صدای شما هستیم