#شهرسیسخت دریاچه‌ی سحرانگیز کوهگُل(شهر سیسخت) رفتن به این نقطه‌ی بکر، بر همه واجبه یکی از خوش آب‌و‌هوا ترین مناطق استان کهگیلویه و بویراحمد❤️ https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

کلیپ زیبا تقدیمتان🌷 https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

♦️‌تاکید مجدد چین پس از اعتراض ایران: آنچه در بیانیه با امارات درمورد جزایر سه گانه گفتیم، موضع ثابت ماست! 🔹‌‌چین با وجود اعتراض و خشم ایران به دلیل اظهارات بی اساس این کشور در خصوص جزایر سه گانه ایرانی، امروز دوشنبه مجددا بر موضع خود تاکید کرد. https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

🔴 دیدار علی باقری با سران مقاومت در دمشق 🔹‌سرپرست وزارت خارجۀ کشورمان با سران گروه‎های مقاومت فلسطین در بدو ورود به دمشق در سفارت ایران دیدار کرد. https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

🔴ثروتمندترین شرکت‌های جهان در سال ۲۰۲۳ https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

هوای لورسو🌺🍃 حشمت رجب زاده🎙 خیلی از عزیزان کیلومتر ها دور از زادگاهشون هستن،چه داخل ایران و چه خارج از کشور دور بودن از زادگاهت خیلی سخته غم دوری از سرزمینت و جایی که تو اون به دنیا اومدی همیشه روی دوش آدم سنگینی میکنه آدما وقتی خونه شون رو ترک میکنن ،دائما به عقب برمیگردن و پشت سرشون رو نگاه میکنن،انگار که چیزی جا گذاشته باشن .... شاید چیزی به نام  قلبشون... همه نگاه ها یک طرف و نگاه آخر طرف دیگر.... تصویر نگاه آخر همیشه توی ذهن آدم میمونه... تصویری که به یاری بغض های گیر کرده در گلویمان می آید و تصویری که یاد آوری اون ناخوداگاه صورتمون رو خیس میکنه.... هر کجای این کره ی خاکی که هستید دلتون شاد لبتون خندون❤ https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

🔴 نرخ‌های جدید جرائم رانندگی توسط سرپرست ریاست جمهوری ابلاغ شد https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

🔴 کاری اصولی و مبنایی از یک نماینده مجلس در تهران ✍امروز بعد از اتمام کلاس دانشگاه با توجه به دعوت دکتر مجتبی زارعی نماینده مردم تهران خودم را به مسجد سیدالشهدا رساندم،جمعی صمیمی صحن مسجد را پر کرده بودند.هرکس با طیب خاطر مطالب ومسایلی را با نمایندشان بیان می کردند.خبر از انتقال دفترنماینده مجلس از یک حوزه امنیتی مجلس که برای مردم دست نارس بودبه یک مکان مردمی و مذهبی بود.امروز یکی از روزهای زیبا و دوست داشتنیم بود. یادجمله امام خمینی افتادم که فرمودند:مسجدسنگراست سنگرها را حفظ کنید مجتبی زارعی نماینده مردم تهران دریک عمل زیبا اولین دفتر خودرا در مسجد سیدالشهدا و در سالگرد ارتحال امام خمینی و درضلع شمالی میدان انقلاب رونمایی کرد تا یکی از آموزه های انقلاب خمینی را اجرایی کندومجلس را به مسجد بیاورد و مردم با آرامشی کامل دریک مکان معنوی و آرامش بخش بانماینده خودشان گفت وگو کنند این کار با ارزش جز آموزه های انقلاب اسلامی که بعد ازسالها تعطیلی که مردم تهران از نداشتنش غبطه می خوردند،امروز چه زیبا دیدم که به بار نشست. مجتبی زارعی در سخنانی کوتاه بیان داشت نماینده قدرتش از مردم است پس وظیفه دارد دربین مردم و با مردم باشد.واین دفاتردرمناطق ۲۲ گانه تهران و حومه درمساجد رونمایی و هر چند روز در این مساحد برای نوکری و دست بوسی مردم حضور پیدا می کنیم تافرمان مردم را ببریم و این کار حداقل خدمتی است که یک نماینده باید برای مردم انجام دهد. ✍ ارجمندی https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

🎥 فیلم انتقال دفتر از پارلمان به مسجد در پایتخت 🔺️با حضور نماینده مردم شریف تهران ری اسلامشهر شمیرانات و پردیس در مجلس شورای اسلامی و حجت الاسلام نوروز پور امام جماعت مسجد ، دفتر ارتباطات مردمی دکتر مجتبی زارعی از محدوده ی حفاظت شده پارلمان به مسجد سید الشهدای میدان انقلاب تهران منتقل شد #مجتبی_زارعی https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

🔴 سیدیاسر جبرائیلی: 🔹دلارداران و دلاری‌فروشان ماتم گرفته‌اند که فلانی می‌خواهد دلار را یک شبه از ۴۰ هزار تومان به ۲۰ هزار تومان کاهش دهد و می‌گویند این حرف علمی نیست و عجیب است و فاجعه می‌آفریند. 🔹از نظر اینها فقط افزایش یک شبه نرخ دلار از ۴۲۰۰ به ۲۵۰۰۰ علمی و دقیق است. گناهی ندارند، ذینفع‌اند! https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

🇺🇸 دلار آمریکا 58,500 🇪🇺 یورو 63,980 🇬🇧 پوند انگلیس 75,130 🇦🇪 درهم امارات 16,170 🇹🇷 لیر ترکیه 1,820 🇯🇵 ین ژاپن 375 🇦🇺 دلار استرالیا 39,180 🇳🇿 دلار نیوزلند 36,280 🇨🇦 دلار کانادا 44,000 🇸🇬 دلار سنگاپور 43,560 🇨🇭 فرانک سویس 65,470 🇵🇰 روپیه پاکستان 212 🇳🇴 کرون نروژ 5,610 🇸🇪 کرون سوئد 5,630 🇩🇰 کرون دانمارک 8,580 🇰🇼 دینار کویت 191,330 🇨🇳 یوان چین 8,100 🇲🇾 رینگیت مالزی 12,500 https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯ https://t.me/bakhtiyarionlion             ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯

#سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی #آوین #قسمت_چهارم کاری هم به حرف شهاب و صغرا خانم و علاقه نوید ندارم ،میخوام درسمو بخونم ... پشت چشمی نازک کرد و گفت : _من همسن تو بودم‌ شهاب و زائیدم الانم که میبینی شهاب نمیزاره بزی مدرسه منم حریفش نمیشم... مظلوم گفتم : _مامان تروخدا تو باهاش حرف بزن ... تو که یه دختر بیشتر نداری .... من دوست دارم درس بخونم ... اصلا مگه بابا نمی‌گفت تو از پسرام عاقل تری ... مامان هیچی نگفت و من ناامید به اتاق رفتم حتی شب هم شهاب اومد از اتاق بیرون نرفتم ... وقتی مامان براش حرف های صغرا خانم و بازگو کرد  با داد گفت : _غلط کرده مرتیکه ... اون تُنبونِشو نمیتونه بکشه بالا زن گرفتنش پیش کش ... برو به همون صغرا بگو از رفاقت پسر بی چشم و روش با دختر اکبر نونوا خبر دارم بگو پا نزاره رو دمم که رسواش میکنم ... مامان دیگه جرئت نکرد لام تا کام حرفی بزنه و هیچی نگفت ... تو دلم نفس آسوده ای کشیدم حداقل گه فعلا مدرسه نمیرم قرارم‌نیست زورکی شوهر کنم ! شب خوابیدم و صبح با داد و بیداد و جرو بحث مامان با شهاب از خواب پریدم ... _خودش غلط کرده میخواد بره مدرسه بفهمم .. بشنوم ... ببینم پاشو از این خراب شده گذاشته بیرون به ولای علی همین وسط چالش میکنم .... با شنیدن این حرفا متوجه شدم مامان میخواسته شهاب رو راضی کنه من برم مدرسه،نا خواسته بغضی ته گلوم نشست ... پشت در اتاق نشستم و به بقیه حرفاشون گوش دادم گه مامان گفت : _ببین شهاب هنوز من نمردم که میخوای واسه این خونه تعیین تکلیف کنی ، استخونای اون مرحوم با این زور گفتنای تو تو گور لرزید ... شهاب عصبی دستش رو به دیوار کوبید و خواست چیزی بگه که مامان گفت : _برو این قلدری کردناتو واسه یکی هم قدت خودت کن ،هنو زن نگرفتی نشستی سر این دختر بدبخت... بلند شو برو بیرون ،انگار شهر هرته واسه من‌ تعیین تکلیف میکنی ... علی هم‌ طرفدار من دراومد و گفت : _خودم‌ میبرم و میارمش ،حواسم بهش هست ... مامان راست میگه ما خیلی مدرسه نرفتیم حداقل این دختر بره به یجایی برسه .. با طرفداری علی از من شهاب کلا ساکت شد و چیزی نگفت .. اونروز از خوشحالی اشک شوق ریختم یکهفته به همین منوال گذشت علی منو می‌برد مدرسه خودشم‌ میومد دنبالم همه چیز خوب بود تا اینکه اون روز نحس از راه رسید ... صبح زود اول کره و عسل با نون محلی که مامان درست کرده بود خوردم و همراه با علی به مدرسه رفتیم ... اون روز به طرز عجیبی دلشوره داشتم وقتی به کلاس رسیدیم علی رو به من گفت _امروز سر زمین کار زیاده فکر نکنم برسم بیام دنبالت ... اگه با همسن و سالات میای که چه بهتر ولی اگه خواستی تنها بیای از خیابون اصلی قشنگ سرتو بنداز زیر بیای ... سری تکون دادم که جدی تر گفت _من طرفداریتو میکنم ولی خداکنه باد به گوشم‌ برسونه پاتو کج گذاشتی ،مطمئن بهش صد درجه از شهاب بدترم! با ترس سری تکون دادم و بعد از خداحافظی به کلاس رفتم ... نشاط یکی از همکلاسی هام اونروز به طرز عجیبی باهام مهربون شده بود حتی کیکی که مامانش پخته بود رو باهام تقسیم کرد... طوری که کاملا تعجب کردم ،اما چون هیچ وقت دوست واقعی نداشتم به همون‌ محبتش دل خوش کردم و دلم گرم شد که واسه اولین بار دوستی دارم ‌.... وقتی کلاس تعطیل شد به سمتم اومد و گفت _آوین من امروز مامانم نمیاد دنبالم بیا با هم بریم‌خونه .... سری تکون دادم و باهاش همراه شدم ... کمی که جلو رفتیم گفتم :_بیا از خیابون اصلی بریم اونجا شلوغ تره یذره بیشتر امنیت داره ... دستم رو دنبال خودش کشوند و گفت _بیا بابا اونجا شلوغه تا برسیم خونه شب شده از اینجا بریم زودتر می‌رسیم .. دلشوره داشتم اما ناچار قبول کردم ‌ با هم از کوچه پس کوچه ها رد شدیم نزدیک خونمون بودیم یهو از حرکت ایستاد و گفت : _وای آوین الان یادم افتاد کتابمو جا گذاشتم فردا هم امتحان داریم من هیچی بلد نیستم .. با دهانی باز مونده بهش نگاه کردم و گفتم _خب اشکال نداره من بهت میدم بیا بریم .... سرش رو به معنای نه تکون داد و گفت _نه من مامانم بیچارم میکنه من برمیگردم مدرسه بردارم ،تو هم که خونتون نزدیکه برو دیگه ... قبل از اینکه اجازه حرف زدن بهم بده سریع دستش رو تکون داد و از کوچه خارج شد ... سرگردون وسط کوچه ایستادم ... چاره چی بود شونه ای بالا انداختم و راه رو در پیش گرفتم ... هنوز چند قدم بیشتر برنداشته بودم که .... کسی اسمم رو صدا زد .... به عقب برگشتم اما چیزی ندیدم پس شونه ای بالا انداختم و راهم رو دوباره ادامه دادم که دوباره اسمم رو شنیدم ... سردرگم به عقب برگشتم که با همون پسری قبلا دیده بودمش روبرو شدم ،با دیدنش ناخودآگاه اخمی بین ابروم شکل گرفت... قدمی به سمتم برداشت و گفت : _خیلی وقت بود میومدم ولی نبودید ... https://eitaa.com/bakhtiyarionline                 ☀️ بختیاری  آنلاين☀️ ╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯