فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نجف آماده برگزاری عید غدیر
🗯 برای اولین بار با تصویب قانون در پارلمان عراق، روز عید غدیر در عراق تعطیل رسمی خواهد بود
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🔴 چه کسی پشت «همستر کامبت» است؟ ادوارد گورینوویچ کیست؟
🔹وبسایت روزنامۀ روسی The Bell اخیرا ادعا کرده است که بر اساس برخی تحقیقاتی که روزنامهنگارانش انجام دادهاند، چهرۀ پشتپردۀ بازی همسترکامبت را کشف کرده است. طبق این گزارش، ادوارد گورینوویچ، کارآفرین روسی در حوزۀ فناوری اطلاعات و بنیانگذار شرکتهای CarPrice و CarMoney، یکی از سازندگان این بازیِ وایرالشده است.
🔹به گفته پاول دوروف، بنیانگذار تلگرام، این پیامرسان به مرور زمان قرار است به یک برنامه مشابه با ویچت چین تبدیل شود که خدمات مختلفی را در یک پلتفرم ارائه میکند. به گفته برخی منابع، هیاهویی که پیرامون همستر کامبت شکل گرفته، بزرگترین کمپین تبلیغاتی رایگان در تاریخ تلگرام است.
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🔴دبیر ستاد انتخابات صداوسیما: آیین تشریفات و ورود کاندیداها حذف شد/ مناظره راس ساعت ۲۰ پخش میشود
🔹دبیر ستاد انتخابات صداوسیما: از ساعت ۱۱ صبح با حضور نمایندگان نامزدهای ریاستجمهوری قرعهکشی هر ۴ مناظره برگزار میشود تا در مناظرات آتی بیشتر از زمان بهره ببریم و کمتر زمان صرفِ برخی از مقدمات شود.
🔹از مناظرات آتی آیین تشریفات و ورود کاندیدا را همچون مناظره اول نخواهیم داشت و کمتر به این مقدمات پرداخته میشود.
🔹قبل از اقامه نماز، گریم و دیگر مقدمات شروع برنامه انجام میشود تا پس از نماز مغرب و عشاء، براساس ساعتِ اعلامی (ساعت ۲۰) مناظره روی آنتن برود.
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
حکم بازی اصولگرایان در چهارمحال بختیاری؛ بخش اول
از این وریهاش تا اون وریهاش!
این روزها آهنگ انتخابات نواخته شده و کوس الرحیل میزنند که بربندید محملها، جرس فریاد میآید که برای پستی، ریاستی، جایگاهی و ... در سنگری از ستادهای انتخاباتی سنگر بگیرید تا از الطاف و نعمات و برکات احتمالی آن در آینده برخوردار شوید. کمربندها را محکمتر کنید که بعد انتخابات و نتایج آن، غارتی برای تصاحب تصدیها و جایگاهها و مناصب دولتی پیش خواهد آمد که همه را برای سهم برداری و بهره برداری برای خود (و البته بیشتر برای اطرافیان و همراهان و طرفداران و دار و دسته) وسوسه میکند؛ از استاد مشهور به اخلاق گرا تا نماینده مشهور به طایفه گرا و....
علیرغم شعارهای دینی و مذهبی و دم از تکلیف و اخلاص و این مقولهها زدن، مقوله قدرتطلبی و جایگاه خواهی و پست طلبی و اشتهای سیر ناپذیری تصدی مسئولیت و در قدرت نشستن، در اصولگرایان بسیار زیاد است و در این راه از هیچ کوششی دریغ ندارند؛ از انگ و برچسبزدن به رقیب خود در تصدی جایگاه مدنظر تا هر وعدهووعید و ادعا و ظاهرسازی تا عدم تخصص و نسبت و رزومه و ارتباط میان مدرک با جایگاه و پست مدنظر! مثلاً؛ بهراحتی گاهی به رقیب و مخالف خود انگهای غیرانقلابی و مزدور و نفوذی و ضد ولایت و...میزنند (حال اینکه رقیب، رفیق هم جریانی تا دیروز خودشان و یا از طیف مخالفشان باشد) یا مثلاً برای ریاست یک مرکز درمانی، دیده میشود که خود را با مدرک مثلاً الهیات و یا مهندسی کشاورزی و عمران، اولیتر از تحصیلکرده مرتبط با امور درمان میدانند و با ولع فراوان و باروحیه انقلابی و جهادی، این جایگاه را هم تصاحب میکنند. نمونه این امر بسیار زیاد است. از جمله تصدی جایگاه شهرداری تهران توسط دکتر زاکانی با مدرک یکی از گرایشهای پزشکی و درمانی و همچنین بسیار نمونههایی ازایندست در همین استان که زیاد هستند!
خداقوت به این دلیران همهفنحریف و شیفتگان خدمت و متنفر از قدرت!
این روزها هر سایت و کانال واتساپی و تلگرامی و... را باز میکنیم بلافاصله خبر از صدور حکم برای تصدی جایگاه در ستاد فلان کاندید ریاستجمهوری برای یکی از اصولگرایان انقلابی، جهادی، پایکار و...است و طرفداران و یاران و خصوصاً بستگان و نوچههای آنها نیز با لایک و کامنت و... به کِل و سرو (و یحتمل رقاصی) میپردازند. در پشت همه این احکام صادره، کلی افراد و چهرههای ریشسفید اصولگرایی از سنتی تا مدرن، از پایداری تا موتلفه، از هیئتی تا حزبی، از جبهه فرهنگی تا احزاب تازه ساخته و.... جبههگیری و موضعگیری دارند.
الحق که در این مقوله همگی جهادی و پای کار هستند؛ معنی پای کار هم تا عمق راهبردی مساله برای جامعه جا افتاد!
در این انشقاق اصولگرایی و جهاد برای دسته بندی و یارگیری، دو گروه این وری و اون وری را داریم که این وریها بیشتر خودشان را انقلابی میدانند و خود را صاحب همه چیز و معیار و شاقول اصیل دینداری و انقلابی میدانند و بقیه را با شاقول خود میسنجند و گاهی به راحتی هر کسی با آنها نباشد را با اندازه گیری روحیه انقلابی و ولایی و ... با دادن نمره منفی، کن فیکون میکنند که متاسفانه اینگونه اعمال باعث ضربه به ساحت مقدس این واژگان هم خواهد شد. روش این گروه، همه چیز «واس ماست» میباشد.
اون وریها هم که منفک و منشق شدههای از همین گروه این وریها بودهاند که در دورههای قبل به دلایلی (از جمله منطقه گرایی در توزیع مناصب و کم توجهی به برخی از مناطق و ...) از اصل خود جدا شده و با اخم و تخم ریش سفیدان و بابابزرگهای این وری موجه شده و به تعبیر این وریها، فرزند ناخلف آنها شده که باید حذف و مضمحل شوند و از همین رو میباشد که به اون وریها ملقب شده و ناخودی پنداشته میشوند. این گروه به طایفه گرایی مشهور هستند.
ادامه دارد......
✍ شفافیت زاگرس
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌کشاورزان خطاب به ظریف: زاینده رود خشک کارنامه دولت اصلاحات و رفقای شماست
👈پزشکیان:به اینا رای بده درستش کنن!!!
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🔴قرعهکشی ۴ مناظره تلویزیونی برگزار شد
🔹قرعهکشی ۴ مناظره با حضور نمایندگان نامزدهای ریاستجمهوری برگزار شد و صندلی هر یک از آنها در مناظرات مشخص شد که به ترتیب زیر است:
🔹مناظره دوم
شماره یک قاضی زاده هاشمی
شماره سه پورمحمدی
شماره پنج پزشکیان
شماره دو قالیباف
شماره چهار زاکانی
شماره شش جلیلی
🔹مناظره سوم
شماره پنج قاضی زاده هاشمی
شماره شش زاکانی
شماره یک پورمحمدی
شماره دو قالیباف
شماره سه پزشکیان
شماره چهار جلیلی
🔹مناظره چهارم
شماره یک قالیباف
شماره سه قاضی زاده هاشمی
شماره چهار پورمحمدی
شماره شش زاکانی
شماره دو پزشکیان
شماره پنج جلیلی
🔹مناظره پنج
شماره دو زاکانی
شماره پنج قالیباف
شماره سه جلیلی
شماره یک قاضی زاده هاشمی
شماره شش پزشکیان
شماره چهار پورمحمدی
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🔴حکم اعدام ۴ متهم توزیع مشروبات الکلی مرگبار کرج
🔹رئیس کل دادگستری استان البرز:سال گذشته یکی از مأموریتهای مهم دادگستری استان البرز در حوزه پرونده مسمومیت مشروبات الکلی بود که ۱۷ نفر فوت و ۱۹۱ نفر مصدوم شدند که منجر به دستگیری ۱۱ نفر شد و در نهایت برای ۴ متهم حکم اعدام صادر شد و برای ۷ نفر دیگر با توجه جرم ثابت شده احکام مختلف صادر شد.
🔹متهم دیگر به حبس محکوم شدند. دیوان عالی کشور در رابطه با محکومین به اعدام پرونده را به شعبه هم عرض ارسال کرده است.
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ کاندیدای ریاست جمهوری را ببینید..
⛔️ هنوز چیزی نشده، اینجور قلدرمآبانه در مقابل مردم می ایستد، وای به حال روزی که قدرت بگیرد.
❇️ نمونه اش را فراموش نمیکنیم
از الفاظ زشت روحانی برای منتقدان گرفته تا رفتارهای عصر قجری وزارای بهداشت و مسکن دولت قبل را.
میر محمد صادق
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#آوین
#قسمت_هفتادونه
اصلا وایسا ببینم ،بنظرت اگه شوهر جونت قضیه نامه ی معشوقت رو بفهمه چی میگه ؟
بنظرت بازم واست اینجوری یقه جر میده؟
منکه فکر نکنم؟
اون زمان من خون جلوی چشمم رو گرفته بود فقط خودمو نگه داشتم،دیگه بعید میدونم مصطفی جونت چیکار میخواد کنه!
بدنم مثل بید میلریزید خدا لعنت کنه نوید رو که اونموقع یه چرت و پرتی نوشت و منو بدبخت کرد ....
نیشخندی زد و گفت :_ساکت شدی !
دیگه دست و پا نمیزنی ؟ نشون میده اگه مصطفی هم ببینه یه عکس العمل بد تر من انجام میده ؟ پساینکارو میکنیم !
تو میری خونه وسایلت رو مثل آدم جمع میکنی ،فردا همین موقع همین ساعت میای اینجا میریم ،ببین آوین وای به حالت اگه بخوای منو دور بزنی یا بهش بگی ،اول اون نامه رو میکنم تو چشمش بعد میکشمش!
با چشم های گرد شده بهش نگاه کردم که گفت :_اینجوری نکن !
خون جلوی چشمام رو گرفته و از یه طرف دیگه عاشق تو هستم ،اونقدری ک حاضرم بخاطرت آدم بکشم ! این مرد قطعا دیوانه شده بود !
وقتی سکوت و ترسم رو دید کمی صداش رو بالا برد و گفت :_فهمیدی چیگفتم ؟
از ترس سریع سرم رو تکون دادم که خوبه ای گفت ...
ناچار لباسام رو پوشیدم و همراه مصطفی به مدرسه رفتیم ...بین راه اول راشد رو کلی نفرین کردم و بعد نوید رو که یه نامه نوشت،
خودم اون نامه رو نخوندم ولی تا الان تو بدبختیام نقش پررنگی داشته!
مصطفی تو راه متوجه پکر بودنم شد و گفت :
_باور کنم همه ی بی حالیت بخاطر کم خوابی هست ؟ چیزی نگفتم که دوباره پرسید ...
_نکنه تو مدرسه کسی چیزی گفته ؟
مکثی کرد و با اخم ادامه داد:
_یا نکنه کسی تو راه اذیتت کرده چیزی نمیگی ؟ سریع به سمتش برگشتم و گفتم :
_نه چیزی نیست بخاطر بی خوابی هست ،
قانع نشده بود اما سرش رو تکون داد و گفت:
_بالاخره که معلوم میشه! پوفی کشیدم و به مدرسه که رسیدیم ازش خداحافظی کردم و رفتم داخل..
تو ساعت مدرسه هم تمرکز نداشتم و به کل حواسم پرت بود.. از طرفی نگرانی و ترس زیاد باعث شده بود حالت تهوع بگیرم ...انگار داشتن وسط دلم رخت میشستن و دلممدام پیچو تاب میرفت ،ای کاش همه ی اینا خواب بود و از خواب ترسناک بلند میشدم و میدیدم زندگی منم ساده و نرمال هست .!
وقتی مدرسه تموم شد با قدم های لرزون از همون راه همیشگی به سمت خونه رفتم
از ترس و اضطراب هر چند قدمی که برمیداشتم بر میگشتم به عقب تا ببینم راشد نیست...
تقریبا سه تا کوچه مونده بود به خونه برسمو کمی انگار خیالم راحت شدا که راشد نیست ...
اگر بود خودش رو زود تر بهم نشون میداد....
اما همونموقع انگار از غیب ظاهر شد و خلوت بودن کوچه رو فرصت دید و با یک دستش دهنم رو گرفت و با دست دیگش منو داخل کوچه بن بستی که هیچکس بهش دید نداشت کشید...
قلبمتند تند میزد و حس میکردمچشمام از شدت ترس بزرگتر از حد معمول شده..
از طرفی دستام میلرزید و انگار توان حرکت دادنشون رو نداشتم ...
نیشخندی زد و گفت :
_کم کم داشتم از اومدنت پشیمون میشدم گفتم برمسر وقت اون مردک ! مثل بید زیر دستش میلرزیدم که گفت _نترس دیگه... من تا حالا بهت آسیب زدم آوین ؟ جز اینکه همیشه دوست داشتم... دلممیخواست دستش رو دهنم نبود و میگفتم _تو از هر فرصتی که استفاده کردی به من آسیب زدی ... ما نشد و همه ی این حرفا رو تو دلم ریختم .... نگاهی به دور و برش انداخت و گفت _با اتول از اینجا میریم ... و انقدر میمیونی پیشم تا مصطفی بفهمه بودنت کنار من به نفع جفتمون هست و طلاقت بده! ما هم مثل قبل زندگیمون رو میکنیم ! گرچه دیگه فکر نکنم مصطفی هم بخواد با کسی بمونه که دست خورده ی یکی دیگه میشه! از ترس دیگه سکسکه افتادم ... حتی فکر کردن به حرفای مسمومش باعث میشد لرز به پوست و استخوانم بشینه ! سرکی داخل کوچه کشید و وقتی مطمئن شد کسی نیست همینجور که دستش رو دهنم بود منو دنبال خودش کشید ... اتول فاصله ی کمی با ما داشت و وقتی بهش رسدیم ومنو به زور سواد کرد و مانع مخالفتم شد! وقتی روی صندلی جا گرفتم مجبورم کرد پایین بشینم تا کسی منو نبینه ... و همچنان همونجور که رانندگی میکرد دستش رو دهنم بود .... بدنم همچنان میلرزید و باورش برام سخت بود که الان داخل اتول راشد نشستم و دارم میرم .... شاید۱۰ دقیقه ای گذشت که از روستا دور و خارج شدیم که دستش رو از روی دهنم برداشت ... به روبرو خیره شدم و هنوز تو شوک بودم... نگاهی به دور و بر انداختم .... امکان نداشت... مصطفی اینهمه مردونگی نکرد که الان راشد بخواد با بی رحمی منو ازش دور کنه اول یک نگاه به چهرش که الان برام کریه ترین چهره بود انداختن و بعد به بیرون نگاه کردم ...
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️پاره کردن پلاکارد «به عقب برنمیگردیم» دانشجوی دختر منتقد پزشکیان در اصفهان!
🔹پس چی میگفتن اینا «زنده باد مخالف من» و «زن زندگی آزادی» و «ادب مرد به ز دولت اوست» ؟!
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
💵 دلار آمریکا فروش 🔴 : 59,320 تومان
💵 دلار آمریکا خرید 🔵 : 59,200 تومان
💶 یورو فروش : 63,710 تومان
سکه امامی ✴️ : 39,700,000 تومان
سکه بهار آزادی ✴️ : 36,390,000 تومان
نیم سکه✴️ : 22,400,000 تومان
ربع سکه✴️ : 14,400,000 تومان
سکه گرمی✴️ : 6,900,000 تومان
طلای 18 عیار هر گرم ✴️ : 3,355,420 تومان
مثقال طلای آبشده✴️ : 14,540,000 تومان
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#آوین
#قسمت_هشتاد
وقتی متوجه نگاهم روی خودش شد لبخندزد و گفت _ببین آوینم دوباره بهم رسیدیم... قراره دوباره همه چی مثل قبل بشه... اینبار میبرمت پاریس ... ایتالیا.... کاری میکنم همهی اتفاقاتی که تو گذشته افتاده رو فراموش کنی! بهت قول میدم ... اون میم مالکیتی که ته اسمم چسبوند مثل خاری بود تو قلبم ..! من هیچ وقت قرار نبود برای راشد بشم! مردن قطعا بهتر از تن دادن به رذالت بود ! طی یک حرکت ناگهانی نگاهی به بیرون انداختم و دستم روی دستگیره ی در اتول نشست ... نیم نگاهی بهش انداختم و با نفرت بهش گفتم _راشد حالم ازت بهم میخوره ! فکر نمیکردم یروزی تا این حد کثیف و حیوون صفت بشی ! من هیچ وقت برای تو نبودم و هیچ وقت هم برای تو یکی نخواهمبود ! قبل از اینکه بتونه حرفم رو تجزیه و تحلیل کنه سریع در اتول رو کشیدم و خودم رو به بیرون پرت کردم ... سرعت اتول بقدری زیاد بود که باعث شد چند بار روی زمین تاب بخورم صورتم به سنگریزه های روز زمین کشیده شد و گرمی خونی که روی صورتم جاری شده بود رو به خوبی حس کردم ... حتی صدای تقه دادن دستم که نشون از شکستنش بود هم به خوبی شنیدم با چشمای نیمه باز به روبرو نگاه کردم و عاجزانه از خدا خواستم اینجا دیگه آخرش باشه ! راشد سریع با دو خودش رو بهم رسوند و کنارم زانو زد و با چشم های شوک زده بهمنگاه کرد دستش رو دو طرف بدنم گذاشت و تکونی بهم داد و کاش قدرت اینو داشتم که نمیذاشتم دست های کثیفش به بدنم بخوره! با تته پته گفت: _آوین چیکار کردی ؟ چشمام تقریبا رو هم افتاده بود اما صدای ترسیده و لرزانش رو شنیدم که میگفت :_آوین چیکار کردی ؟ توروخدا بلند شو، آوین اصلا غلط کردم چشمات رو باز کن ...
چند ثانیه ای گذشت که حس کردم بین زمین و هوا معلق شدم اما طولی نکشید که دوباره روی زمین افتادم و سنگی روی داخل کمرم فرو رفت .... صدای ترسیدش رو کنار گوشم شنیدم که گفت _من .. من نمیتونم تو رو جایی با خودم ببرم ... گیر میافتم... ولی بدون ولت نمیکنم ... یروزی .... صداش دیگه برام ناواضح شد و کاملا به عالم بی هوشی فرو رفتم . گلوم خشک خشک شده بود و عمیقا دلم آب میخواست ... دلم میخواست چشمام رو باز کنم و آب طلب کنم اما انگار چند وزنه به پلکام وصل شده بود ... از طرفی بدنم کوفته و خسته بود دلم میخواست بگیرم بخوابم اما نیرویی اجازه ی خوابیدن بهم نمیداد و مجبور نگم داشته بود تا بیدار صداهای نامفهوم کنار گوشم میشنیدم .... آخرین چیزی که از قبل یادماومد این بود که خودم رو از اتول پرت کردم پایین..... به سختی کمی پلکام رو از هم فاصله دادم تشخیص اینکه الان تو بیمارستانم برام سخت نبود! تو این مدت انقدر به بیمارستان اومده بودم که کم کم باید میگفتم یک تخت فقط برای من کنار بزارن ... اولین تصویری که دیدمتصویر اخم کرده و در عین حال نگران مصطفی بود.... وقتی چشمای بازم رو دید سریع از اتاق بیرون رفت و کمی بعد با دکتر برگشت دکتر چند سوال ازم پرسید که فقط با پلک زدن جوابش رو دادم .... حتی توان حرف زدن هم نداشتم و انگار دهنم رو بهم دوخته بودن ... مصطفی از دکتر تشکر کرد و بعد از رفتنش دوباره با همون اخم کنار روی صندلی نشست .... ناراحت و عصبی بود اما انگار ناراحت بودنش مانع این نمیشد که دستم رو بگیره! پشت دستم رو نوازش کرد و با صدای خش داری گفت _نمیخوای چیزی بگی ؟ که چرا وسط بیابون اونم با اون حال و روز پیدات کردن ؟ میدونی جون به لبم کردی؟ انقدر خون ازت رفته بود که مجبور شدم به شهاب که گروه خونیش با تو یکیه بگم بیاد خون بهت بده .... با درد چشم بستم!، حرفی برای گفتن نداشتم حتی سکوت، قبلا هم بخاطر این بود که جون مصطفی به خطر نیفته! اشکی که از گوشه ی چشمم روانه شد از چشمش دور نموند دوباره با صدای عصبی گفت _گریه نکن لعنتی ! یه کلام بگو چرا ! چرا باید تو اون وضعیت پیدات کنم! مردم و زنده شدم تا بهوش اومدی ! تو چشمام خیره شدم و با صدایی که خودم حتی به زور شنیدم گفتم: _معذرت میخوام ... طولانی بهمنگاه کرد و خواست چیزی که بگه که منصرف شد و نگفتنش مساوی شد با گریه کردن من .... دستم رو بلند کردم و جلوی صورتم گرفتم و عمیقا هق زدم ... دستم رو گرفت و از روی صورتم برداشت و گفت :_گریه نکن ! یه کلام جواب بده فقط ... چرا ؟! بینیم رو بالا کشیدم و گفتم: _مجبور شدم.... عصبی گفت: _مجبور شدی ؟ کی مجبورت کرد ؟ مگه چاقو گزاشتن خِر گلوت ! رو بهش برگشتم و گفتم: _تو فکر کن آره... گفت اگه نرم تو رو میکشه ... من .. من ترسیدم ... تو تا حالا خیلی خوبی در حقم کردی ... من نمیخواستم واست اتفاقی بیفته ... همین الانم میترسم بلایی سرت بیاد ... اگه بیاد من تا آخر عمر خودمو نمیبخشم ! با اخم بهم نگاه کرد و گفت: _کی مجبورت کرده ... کی میخواست منو بکشه ؟ و بعد مکث کرد ! انگار فهمید کار کی میتونه باشه!