🌷🦋🌹🦋🥀🦋🌷🦋🌹🦋🥀🦋🌹🦋🥀
🦋
🌷«بسم ربّ الشهداء والصدیقین»🌹
🔻بهمناسبت روز #بسیج اساتید
🥀و سالگردشهادت مرد میادین علم و عمل، مجاهد نستوه#دکترمصطفیچمران
💐(اعلیاللّه درجته فی اعلی علییّن)
💔#ابوالفضل فیروزی(نی نوا)
☘#شعر منثور(#نثر ادبی)
🦋«کجایند مردان بی ادعا!؟!»
🔻بخش اوّل؛
🥀«کجایند برادران من؟!
آنان که در راه حق از یکدیگر پیشی میگرفتند!؟
وچون بههنگام نبرد خوانده میشدند:
مشتاقانه میشتافتند!؟
و در مرگ عزیزانشان تسلیت نمیخواستند!؟
آنان که شهلای چشمشان از گریه بسیار سفید و شکمشان از روزه و ریاضت لاغر و لبشان از دعا و نیایش خشک و گل رخسارشان از شبزندهداری زرد گشته بود!
در سیمایشان غبار فروتنی نشسته بود و نور خضوع در چهرهشان میدرخشید!
کجایند یاران و برادران من!؟
کجاست عمار!؟
کجاست ابنتیّهان!؟
کجاست ذو الشهادتین؟!....!؟» (۱)
🌹 کجایند حاج همتها؟ باقریها؟ زینالدینها؟ باکریها؟ بروجردیها؟ وصیادها و...؟!
🦋 کجاست آن پیشتاز خطه عشق و سردار سرزمین حماسه و فریاد!؟
کجاست فاتح قلههای سبز کرامت!؟
و آن سربدار میادین سرخ شهادت!؟
همان کوهسار بیفریادی که از سینهاش چشمههای مهتاب میتراوید و مردی که در آسمان چشمانش باغهای ستاره میدرخشید!؟
همان فرماندهی که بر ملک دلها فرمانروایی میکرد!؟
وسرداری که در بازوان توانمندش نشانه بوسههای روحاللهی داشت!؟
و بر شانههایش ستارههای بوسههای اهورایی تلألؤ میزد!؟
چریک سرخی که روح بلندش را هر صبح و شام در شط سرخ شهادت غسل میداد!؟
و هر سپیده از زمزمه سپید نیاز وضو میساخت!؟
وهر شبانهروز پنج نوبت در کوثر سبز نماز شستشو میکرد!؟ و هر گونه چرک و دنس را از خویش میزدود!؟
🌷زاهدی که مسجدش، جبهه!؟
محراباش ،سنگر!؟
قبله اش گل سرخ!؟
سجادهاش مین و ترکش!؟
مهرش تربت لاله وتسبیحش مروارید اشک بود!؟
🌼 سربازی که سرود صبحگاهیش زیارت عاشورا بود!؟
وعارفی که هر شب از بیکران اقیانوس نور قرآن و عترت وضو میساخت!؟و تا پگاه در وادی اشتیاق گرم میتاخت!؟
و چون سپاه خستگی و لشکر خواب بر او هجوم میآورد دستهایش را بالین وبستر اش را خاک قرار میداد!؟
آنچه خوشگذران ها سخت و ناهنجار میداشتند بر خود نرم و هموار میساخت!؟
و به آنچه جاهلان از آن در وحشت و اضطراب بودند، انس و الفت داشت!؟
واگر نبود اجلی که خداوند در دنیا برایش مقدر کرده ، از شوق ثواب و بیم عقاب، چشم بههم زدنی ،جان درکالبدش نمیگنجید!؟
آری تنها با بدن خاکی خود همنشین اهل دنیا بود!
درحالیکه شاهباز تیز بال روح بلندش بر ستیغ سترگ و ذروهٔ بلند کوهسار بیفریاد عشق و معرفت و در آسمان لایتناهی لاهوت در پرواز بود!
🌷همان سردار بی نام ونشان، سرو چمان سروستان جنان حضرت چمران!
مردی که از طنین نعره اش ، دل شیران بیشه آب میگشت!
واز رعد تفنگش زهره پلنگان کوه پاره میشد!
ودر ترنم آسمانی مناجاتش آواز مرغان بهشتی گم میشد!
از نسیم سخنش باغ گلمحمّدی میشکفت!
و از سطوت سکوتش دشتهای سوسن لاله میگشت!
🌸مردی که از سر پنجهاش، هنر میتراوید!
و از سرانگشتش حماسه میچکید!
زاهدی که آهن نفس را در کوران حوادث نرم کرده بود!
و زندگیش، تنها عقیده بود وجهاد!
مردی که در قد قامتالصلاتش، پرچم لالهها به اهتزاز در میآمد!
و فرشتگان عرش، بالهای خویش را در زیر گامهای باصلابتش، فرش میکردند!
وحوریان، غبار چکمههایش را سرمهی چشمان خویش میساختند!
🌲سرداری که سروهای چمان، میل آسودن در سایهسار آفتاب بلندش را داشتند!
و لالههای شهید، شوق شکفتن در چمن سبز خضوعش را میخواستند!
گل آفتابگردانی که هیچگاه رویش را از آفتاب ولایت بر نتافت!
🌹مردی که چون به شیپور جنگ دمیده میشد، اوّلین یلی بود، که به مصاف مرگ برمیخاست!
وچون به طبلهای رزم کوفته میشد، نخستین مردی بود ، که در معرکه آتش وخون، کاسه سر را به خدایش عاریت میداد!
و زورق دل را در دریای طوفانی گیرودار وفتنه های سرخ و سبز ، با لنگر حلم آرام میگردانید!
و آنگاه که ساقی بزم عشق سبوی شهادت را به گردش در میآورد، مشتاقترین ساغری بود که برای نوش، گردن میکشید!
مردی که اژدهای مرگ از او میگریخت!
و عروس شهادت در اشتیاقش آغوش میگشود!
مردی از مردستان خمینی ، و کوهی چونان کوههای جبل عامل لبنان وپاوهٔ کردستان!
🌴 گرچه زانوانش صلابت کوه را داشت ، ولی در شگفتم که چگونه تاب کشیدن آن روح سترگ آسمانی و آن بار سنگین امانت الهی را داشت!؟
💐چه توان گفت!؟
در وصف آن عزیز سفرکرده، که قافله دلهای بسیجیان با او است!
واواینک در جوار حق تعالی ودر جمع شهدای کربلاهای ایران با امام شهدا، محشور!....
(۱)...ادامه #نثر ادبی ⏪
🗓 ۱۳۷۳/۳/۳۱
🆔 @banavayeneynava
🥀🦋🌹🦋🌷