🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🌷
🌷
⏪ #شعر منثور«#طلوع سبز #محمّد(صلّیعلیهوآله»
🔻قسمت(۲)
🌸...نميدانم!؟
در افسون لبش چه رمزی بود؛
كه بهار شكوفا میشد!
و در عمق تبسّمش چه سرّی بود؛
که در كوچه باغ دلها شكوفه میوزيد!
در ترنم آهنگش
مرغان بهشتی ترانه میخواندند!
🦋 و در شعله آوازش
پروانههای شيدا پرمیسوختند!
غنچهٔ لب چو میگشود
بوی بهشت می وزيد!
و از باغ دهانش
دامن ، دامن گل محمدی (ص) میريخت!
و از تنگ لعلش
كوزه ، كوزه عسل میتراويد!
با فوّارهٔ آسماني آوازش
حوض چشمان اهل دل
از بيم و اميد سر ميرفت.
🌺 و چون سكوت میكرد؛
هزار قافله فرياد در سكوتش بود!
كوهساری بیفرياد می ماند؛
كه از سطوت سکوتش
باد در صحرا حبس ميشد!
در برابر لطافتش
مخمل برگ گل خار مینمــود!
و در مقابل صداقتش سبّوحیش
سپيدهٔ صبح بهاری گلگون میگشت!
و آئينهٔ مريم پاكی
در برابر عصمت قدّوسيش آلوده نشان میداد!
🌼همان كه؛
گل شب بو از نسيم شب مويش، روييده!
و آهوي ختن ، سنبلستان كاكلش را بوئيده!
شقايقها ، آئينه افروز روی پاكش هستند!
و بنفشهها، تابدار طرّه مشكسايش!
غبار نعلينش، سرمهٔ چشم حوريان بود!
و از ردّ پايش، شميم بهشت بر میخاست!
🌷در عرصهٔ تيغ ابروانش
خونريزترين گردآوران
سپر میانداخت!
شيری نبود كه؛ صيد غزال چشمش نگردد!
قلبی نبود كه؛ مجروح نيزه زار ساحل چشمانش نباشد!
و دلي كه؛ سوختهٔ شعشعهٔ خورشيد نگاهش نشود!
باغبانی بود كه از نگاهش عشق میباريد!
ودستانش در آسمان دلها آئينه میكاشت!
🍀 مردی كه؛
زبان همه زنجرهها را میدانست!
و با گلهاي باغچه هم صحبت بود!
چون شبنمی بر عذار غنچهای میغلتيد!
لاله رخسارش برافروخته میگشت!
و ماهيان الماس گون
در ساحل بلور چشمانش تلألوء می زد!
🌹 آه!
گر چه سيه دستی؛
مرواريد دندانش را شكست!
ولي به خدا سوگند!
شكستهاش هم
بازار درّ فروشان را شكست!
🌴خدايا!
چه بگويم كه؛
هزار دستان حمد و ثنا
وصف گلعذارش نتواند كرد!
و طوطيان شكّرشكن
شرح شيرين لبش نتوانند نمود!
شاهبازان تيزبال شديدالقوی
در حريم آسمان لاهوتش پر شوند!
و باد سواران سليمان سلطنت
در سنگلاخ صحراي سوزان عشقش پی گردند!
🌳 به خدا سوگند!
بهشت در نسيم صلواتش سبز میشود!
و دوزخ با شبنم عشقش سرد میگردد!
🌼 سید ومولای من!
آفتاب هستي از عطسهٔ مبارك تو چكيد!
و آدم وحوّا از دم قدسی تو روييد!
و روزي نيز قافله قطرات وجود
به غدير كوثر بيكرانه تو متصل خواهد شد!
🌲حبيب من!
كرشمه و نازكن!
که زيبنده توست!
و فرمان بده!
که به اتفاق حسن و ملاحت بينظيرت
جهان را خواهی گرفت!
🌟کهکشانها ، پرتویی از نور جبین توست!
دار وجود با حضور تو برپاست!
و آسمان کبود ، به لطف تو برجاست!
پيامبران به احترام تو برخاستهاند!
و منظومهٔ درخشان و با شكوه عترت
از آفتاب جمال تو فيض میگيرد!
ستارگان تابناك ولايت
از دامن مهر زهراي تو طلوع كردهاند!
و جنّت و جحیم
از عشق و نفرت وصي تو شكل میگيرد!
و مهدی موعود (عج) براي تو برخيزد!
همان موعود سبزي
كه در رجعت سرخش ترديدي نيست!
🍀 صلوات
🌼 ملتمس دعا
❤️ ابوالفضل فیروزی (نی نوا)
🗓۱۳۷۲/۱/۱۲
🆔@banavayeneynava
🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🦋🌷
🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🌷
🌷
🔻شعرمنثور«#طلوع سبز محمّد(صلّیعلیهوآله)
⏪ قسمت(۲)
🌸...نميدانم!؟
در افسون لبش چه رمزی بود؛
كه بهار شكوفا میشد!
و در عمق تبسّمش چه سرّی بود؛
که در كوچه باغ دلها شكوفه میوزيد!
در ترنم آهنگش
مرغان بهشتی ترانه میخواندند!
🦋 و در شعله آوازش
پروانههای شيدا پرمیسوختند!
غنچهٔ لب چو میگشود
بوی بهشت می وزيد!
و از باغ دهانش
دامن ، دامن گل محمدی (ص) میريخت!
و از تنگ لعلش
كوزه ، كوزه عسل میتراويد!
با فوّارهٔ آسماني آوازش
حوض چشمان اهل دل
از بيم و اميد سر ميرفت.
🌺 و چون سكوت میكرد؛
هزار قافله فرياد در سكوتش بود!
كوهساری بیفرياد می ماند؛
كه از سطوت سکوتش
باد در صحرا حبس ميشد!
در برابر لطافتش
مخمل برگ گل خار مینمــود!
و در مقابل صداقتش سبّوحیش
سپيدهٔ صبح بهاری گلگون میگشت!
و آئينهٔ مريم پاكی
در برابر عصمت قدّوسيش آلوده نشان میداد!
🌼همان كه؛
گل شب بو از نسيم شب مويش، روييده!
و آهوي ختن ، سنبلستان كاكلش را بوئيده!
شقايقها ، آئينه افروز روی پاكش هستند!
و بنفشهها، تابدار طرّه مشكسايش!
غبار نعلينش، سرمهٔ چشم حوريان بود!
و از ردّ پايش، شميم بهشت بر میخاست!
🌷در عرصهٔ تيغ ابروانش
خونريزترين گردآوران
سپر میانداخت!
شيری نبود كه؛ صيد غزال چشمش نگردد!
قلبی نبود كه؛ مجروح نيزه زار ساحل چشمانش نباشد!
و دلي كه؛ سوختهٔ شعشعهٔ خورشيد نگاهش نشود!
باغبانی بود كه از نگاهش عشق میباريد!
ودستانش در آسمان دلها آئينه میكاشت!
🍀 مردی كه؛
زبان همه زنجرهها را میدانست!
و با گلهاي باغچه هم صحبت بود!
چون شبنمی بر عذار غنچهای میغلتيد!
لاله رخسارش برافروخته میگشت!
و ماهيان الماس گون
در ساحل بلور چشمانش تلألوء می زد!
🌹 آه!
گر چه سيه دستی؛
مرواريد دندانش را شكست!
ولي به خدا سوگند!
شكستهاش هم
بازار درّ فروشان را شكست!
🌴خدايا!
چه بگويم كه؛
هزار دستان حمد و ثنا
وصف گلعذارش نتواند كرد!
و طوطيان شكّرشكن
شرح شيرين لبش نتوانند نمود!
شاهبازان تيزبال شديدالقوی
در حريم آسمان لاهوتش پر شوند!
و باد سواران سليمان سلطنت
در سنگلاخ صحراي سوزان عشقش پی گردند!
🌳 به خدا سوگند!
بهشت در نسيم صلواتش سبز میشود!
و دوزخ با شبنم عشقش سرد میگردد!
🌼 سید ومولای من!
آفتاب هستي از عطسهٔ مبارك تو چكيد!
و آدم وحوّا از دم قدسی تو روييد!
و روزي نيز قافله قطرات وجود
به غدير كوثر بيكرانه تو متصل خواهد شد!
🌲حبيب من!
كرشمه و نازكن!
که زيبنده توست!
و فرمان بده!
که به اتفاق حسن و ملاحت بينظيرت
جهان را خواهی گرفت!
🌟کهکشانها ، پرتویی از نور جبین توست!
دار وجود با حضور تو برپاست!
و آسمان کبود ، به لطف تو برجاست!
پيامبران به احترام تو برخاستهاند!
و منظومهٔ درخشان و با شكوه عترت
از آفتاب جمال تو فيض میگيرد!
ستارگان تابناك ولايت
از دامن مهر زهراي تو طلوع كردهاند!
و جنّت و جحیم
از عشق و نفرت وصي تو شكل میگيرد!
و مهدی موعود (عج) براي تو برخيزد!
همان موعود سبزي
كه در رجعت سرخش ترديدي نيست!
🍀 صلوات
🌼 ملتمس دعا
❤️ ابوالفضل فیروزی (نی نوا)
🗓۱۳۷۲/۱/۱۲
🆔@banavayeneynava
🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🦋
🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🌷
🌷
⏪ #شعر منثور«#طلوع سبز #محمّد(صلّیعلیهوآله»
🔻قسمت(۲)
🌸...نميدانم!؟
در افسون لبش چه رمزی بود؛
كه بهار شكوفا میشد!
و در عمق تبسّمش چه سرّی بود؛
که در كوچه باغ دلها شكوفه میوزيد!
در ترنم آهنگش
مرغان بهشتی ترانه میخواندند!
🦋 و در شعله آوازش
پروانههای شيدا پرمیسوختند!
غنچهٔ لب چو میگشود
بوی بهشت می وزيد!
و از باغ دهانش
دامن ، دامن گل محمدی (ص) میريخت!
و از تنگ لعلش
كوزه ، كوزه عسل میتراويد!
با فوّارهٔ آسماني آوازش
حوض چشمان اهل دل
از بيم و اميد سر ميرفت.
🌺 و چون سكوت میكرد؛
هزار قافله فرياد در سكوتش بود!
كوهساری بیفرياد می ماند؛
كه از سطوت سکوتش
باد در صحرا حبس ميشد!
در برابر لطافتش
مخمل برگ گل خار مینمــود!
و در مقابل صداقتش سبّوحیش
سپيدهٔ صبح بهاری گلگون میگشت!
و آئينهٔ مريم پاكی
در برابر عصمت قدّوسيش آلوده نشان میداد!
🌼همان كه؛
گل شب بو از نسيم شب مويش، روييده!
و آهوي ختن ، سنبلستان كاكلش را بوئيده!
شقايقها ، آئينه افروز روی پاكش هستند!
و بنفشهها، تابدار طرّه مشكسايش!
غبار نعلينش، سرمهٔ چشم حوريان بود!
و از ردّ پايش، شميم بهشت بر میخاست!
🌷در عرصهٔ تيغ ابروانش
خونريزترين گردآوران
سپر میانداخت!
شيری نبود كه؛ صيد غزال چشمش نگردد!
قلبی نبود كه؛ مجروح نيزه زار ساحل چشمانش نباشد!
و دلي كه؛ سوختهٔ شعشعهٔ خورشيد نگاهش نشود!
باغبانی بود كه از نگاهش عشق میباريد!
ودستانش در آسمان دلها آئينه میكاشت!
🍀 مردی كه؛
زبان همه زنجرهها را میدانست!
و با گلهاي باغچه هم صحبت بود!
چون شبنمی بر عذار غنچهای میغلتيد!
لاله رخسارش برافروخته میگشت!
و ماهيان الماس گون
در ساحل بلور چشمانش تلألوء می زد!
🌹 آه!
گر چه سيه دستی؛
مرواريد دندانش را شكست!
ولي به خدا سوگند!
شكستهاش هم
بازار درّ فروشان را شكست!
🌴خدايا!
چه بگويم كه؛
هزار دستان حمد و ثنا
وصف گلعذارش نتواند كرد!
و طوطيان شكّرشكن
شرح شيرين لبش نتوانند نمود!
شاهبازان تيزبال شديدالقوی
در حريم آسمان لاهوتش پر شوند!
و باد سواران سليمان سلطنت
در سنگلاخ صحراي سوزان عشقش پی گردند!
🌳 به خدا سوگند!
بهشت در نسيم صلواتش سبز میشود!
و دوزخ با شبنم عشقش سرد میگردد!
🌼 سید ومولای من!
آفتاب هستي از عطسهٔ مبارك تو چكيد!
و آدم وحوّا از دم قدسی تو روييد!
و روزي نيز قافله قطرات وجود
به غدير كوثر بيكرانه تو متصل خواهد شد!
🌲حبيب من!
كرشمه و نازكن!
که زيبنده توست!
و فرمان بده!
که به اتفاق حسن و ملاحت بينظيرت
جهان را خواهی گرفت!
🌟کهکشانها ، پرتویی از نور جبین توست!
دار وجود با حضور تو برپاست!
و آسمان کبود ، به لطف تو برجاست!
پيامبران به احترام تو برخاستهاند!
و منظومهٔ درخشان و با شكوه عترت
از آفتاب جمال تو فيض میگيرد!
ستارگان تابناك ولايت
از دامن مهر زهراي تو طلوع كردهاند!
و جنّت و جحیم
از عشق و نفرت وصي تو شكل میگيرد!
و مهدی موعود (عج) براي تو برخيزد!
همان موعود سبزي
كه در رجعت سرخش ترديدي نيست!
🍀 صلوات
🌼 ملتمس دعا
❤️ ابوالفضل فیروزی (نی نوا)
🗓۱۳۷۲/۱/۱۲
🆔@banavayeneynava
🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🦋🌷
🦋🌼🍃🦋🌺🍃🦋🌸
🌷
🍃🏵«بسم اللّه الرَّحمن الرَّحیم»🏵🍃
🔻#شعر منثور«#طلوع سبز #محمّد»
🌸(صلی الله علیه وآله وسلّم)🌺
🔻قسمت اوّل؛
🌚...و جهان
سياهترين شب يلدايی خويش را سپري میكرد!
و انسان سنگينترين فصل غربت را!
سينهٔ سوزان صحرا در حسرت قطرهای آه میكشيد!
گلشن عالم از دود گناهان آدم گلخنی دهشتزا مینمود!
شهر گند شهوت می داشت!
وكوچهها بوی وحشت!
واز بامها نالهی بوم بر میخاست!
🌑 در رگهای شهر شب ، شرنگ مرگ جاری بود!
بر چهرهاش گرد ماتم نشسته!
و بر سر درختان غبار غربت و اندوه سنگينی میكرد!
دود آه مظلومان سر به كاخ آسمان میساييد!
و بر سفرهٔ دل دردمندان قوتی جز زقّوم ظلم ديده نميشد!
در بيشهٔ فرياد ، سكوتی دهشتزا حكمفرما بود!
و گهگاه جز مويهٔ قمريان اندوه
آوایی به گوش نمی رسيد!
🍂 قناتها خشكيده بودند!
و در چاهساران كبوتران وحشی ، نغمهٔ غم میزدند!
در گلستان غزل، هَزاران شيدا عشق را فراموش كرده!
و در لالهزار سحر
سينه سرخان سر در پَر خويش فرو برده بودند!
در گلشن راز نجوایی نبود!
برتاب شاخهها
گنجشكی نمیرقصيد!
و قشقرق شادی گنجشكها برپا نبود!
شانه سری گيسوی درختی را زينت نمیداد!
چكاوكی در عشق گلی ، سينه چاک نمیزد!
و دست نسيم ، زلف چمن را ، نوازش نمیكرد!
🥀 از نيستان غربت نواي غم
و از كاروان هستي آهنگ ماتم
به گوش ميرسيد.
پرندهای ، عشق پريدن!
بيايانی ، حال روييدن!
باغی ، دماغ بوييدن!
چشمهای ، شوق جوشيدن!
آهويی ، امان غنودن!
وميوهای ، مهلت رسيدن ، نداشت!
غنچهها ، نشكفته ، داغ پژمردگی میدیدند!
وآلالههای داغ ، در سردی آغوش خاک میآرميدند!
🍁 باری!
روزها با سوزها همراه بود!
و در هيچ دلی
چراغ اميد ، كورسويی نمیزد!
و در اين بعد ازظهر غم انگيز پاييز تاريخ
كه جهان در سياهترين شب هيس وهراس نفس می زد!
وانسان سنگين ترين فصل غربت وبیكسي را سپری میساخت؛
🍀به ناگاه نسيم اُنس
از حضـرات قدس
دريچهاي از سراپردهٔ غيبالغيوب
به سوی آفاق نگران حسرت گشود!
و نوری از چشمه سار نور
در ظلمت خاك وزيدن گرفت!
توفان لطف سرمدی
از اقيانوس موّاج و بيكران رحمت لايتناهي ربّاني
دُرّی يتيم ، از صدف غيرت به ساحل وجود افكند!
درّی كه از تلألؤاش چشم صيرفيان دهر برق زد!
و دل دردمندان شهر روشن گشت!
💐 نگاری آمد ، از نگارستان ملكوت!
و مردی رسيد، از مردستان جبروت!
صنمی كه با يك كرشمهاش بازار بتان شكست گرفت!
دلبری كه لعل لبانش رونق قنادّان برد!
و دلداری كه مشك گيسوانش دكّه عطاران بست!
مهری كه با طلوعش؛
شراب نور در رگهاي منجمد شهر شب جاری كرد!
و چراغ لاله در دامن سياه دشت شب روشن ساخت!
گلعذاری كه از عرق پاک جبينش؛
صد هزار باغ گل محمّدی(ص) جوشيد!
🦋كسی كه با آمدنش در عالم و آدم شور و ولوله افتاد!
و شكوفهٔ شادی در باغ چهرهها شكوفا شد!
فرشتگان سپيد پوش آسمانی
هلهله كنان به ميهمانی زمينيان آمدند!
و عطر آواز بال جبرئيل امين در جهان پيچيد!
دختران خنياگر آسمانی
شورانگيزترين آوازها را سر دادند!
وحوريان بهشت
دست افشان و پاكوبان سرانداختند!
🌼وجهان طلوع سبز محمّد(ص)را جشن گرفت!
وبدينسان آفتاب ناب محمّدی (ص)
از گريبان كوهساران بيفرياد سرمدی ، سرزد!
وجهان را به طلعت دل آرایش روشن ساخت!
و عطر بکرش در آفاق و انفاس عالم پيچيد!
🍎 نگاری رسيد كه؛ مكتب نرفته
به غمزه مسأله آموز صد مدرّس شد!
و مردی آمد كه هزار چشمهٔ خورشيد در نگاهش بود!
🌸 بهاری كه در نخستين صبح تنفسش
زمين و آسمان تنفّس كرد!
ستارهای كه در طليعهٔ طلوعش
آتشكدهٔ هزارهٔ فتنه ، به خموشی گرایید!
آفتابی كه از هرم نفسش
برکههای فريب خشكيد!
ماهی كه از طاق ابروانش
بر طاق كسری شكست افتاد!
🍏محبوب چهارده سالهای كه به يُمن مقدمش
چهارده كنگره از كاخ استبداد ، فرو ريخت!
مردی كه؛ رؤيايش ، خواب از سرخفتگان پرانيد!
هيبتش ، پشت مستكبران را لرزانيد!
و از همتش
آه از نهاد شيطان برآمد!
🌞كوهسار بلندی كه از سينهاش
چشمههای مهتاب میتراويد!
و در دامنش گلهای معرفت میجوشيد!
دختركان بکر عصمت هر صبح و شام
كوزهٔ دل را از زلال آن چشمه سار نور لبريز میكردند!
و آهوان وحشي معصوم
در دامن مرغزار مهر او میغنودند!
و فرشتگان عرش؛
در زلال آبشار بلند قنوتش شستشو ميكردند!
بامدادان وشامگاهان
كه رايحهٔ بهشتی اذانش
فضا را آكنده میساخت!
🦋 پروانههای شيدا
در حريم مقدس شمع وجودش در طواف میشدند!
و در شعله آواز آسمانيش پر میسوختند!
ودر صفوفي مرصوص
در محراب ابروانش مبهوت میشدند!
و از نيلوفر گيسوانش مدهوش!
و چون بر خاک میافتادند!
و با حبلالمتين دستار بلند عشق او
تا بام عرش عروج میكردند!
⏪ ادامه...(۲)
♥️ #ابوالفضلفیروزی_نی نوا
🦋@banavayeneynava
🆔🍃🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺
🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃
🌷
⏪ ادامه #شعر منثور«#طلوع سبز #محمّد
☘(صلّی الله علیهوآله وسلم»
🔻قسمت(۲)
🌸...نمی دانم!؟
در افسون لبش چه رمزی بود؛
كه بهار شكوفا میشد!
و در عمق تبسّمش چه سرّی بود؛
که در كوچه باغ دلها شكوفه میوزيد!
در ترنم آهنگش
مرغان بهشتی ترانه میخواندند!
🦋 و در شعله آوازش
پروانههای شيدا پرمیسوختند!
غنچهٔ لب چو میگشود
بوی بهشت می وزيد!
و از باغ دهانش
دامن ، دامن گل محمدی (ص) میريخت!
و از تنگ لعلش
كوزه ، كوزه عسل میتراويد!
با فوّارهٔ آسماني آوازش
حوض چشمان اهل دل
از بيم و اميد سر ميرفت.
🌺 و چون سكوت میكرد؛
هزار قافله فرياد در سكوتش بود!
كوهساری بیفرياد می ماند؛
كه از سطوت سکوتش
باد در صحرا حبس ميشد!
در برابر لطافتش
مخمل برگ گل خار مینمــود!
و در مقابل صداقتش سبّوحیش
سپيدهٔ صبح بهاری گلگون میگشت!
و آئينهٔ مريم پاكی
در برابر عصمت قدّوسيش آلوده نشان میداد!
🌼همان كه؛
گل شب بو از نسيم شب مويش، روييده!
و آهوي ختن ، سنبلستان كاكلش را بوئيده!
شقايقها ، آئينه افروز روی پاكش هستند!
و بنفشهها، تابدار طرّه مشكسايش!
غبار نعلينش، سرمهٔ چشم حوريان بود!
و از ردّ پايش، شميم بهشت بر میخاست!
🌷در عرصهٔ تيغ ابروانش
خونريزترين گردآوران
سپر میانداخت!
شيری نبود كه؛ صيد غزال چشمش نگردد!
قلبی نبود كه؛ مجروح نيزه زار ساحل چشمانش نباشد!
و دلي كه؛ سوختهٔ شعشعهٔ خورشيد نگاهش نشود!
باغبانی بود كه از نگاهش عشق میباريد!
ودستانش در آسمان دلها آئينه میكاشت!
🍀 مردی كه؛
زبان همه زنجرهها را میدانست!
و با گلهای باغچه هم صحبت بود!
چون شبنمی بر عذار غنچهای میغلتيد!
لاله رخسارش برافروخته میگشت!
و ماهيان الماس گون
در ساحل بلور چشمانش تلألوء می زد!
🌹 آه!
گر چه سيه دستی؛
مرواريد دندانش را شكست!
ولي به خدا سوگند!
شكستهاش هم
بازار درّ فروشان را شكست!
🌴خدايا!
چه بگويم كه؛
هزار دستان حمد و ثنا
وصف گلعذارش نتواند كرد!
و طوطيان شكّرشكن
شرح شيرين لبش نتوانند نمود!
شاهبازان تيزبال شديدالقوی
در حريم آسمان لاهوتش پر شوند!
و باد سواران سليمان سلطنت
در سنگلاخ صحراي سوزان عشقش پی گردند!
🌳 به خدا سوگند!
بهشت در نسيم صلواتش سبز میشود!
و دوزخ با شبنم عشقش سرد میگردد!
🌼 سیّد ومولای من!
آفتاب هستي از عطسهٔ مبارك تو چكيد!
و آدم وحوّا از دم قدسی تو روييد!
و روزي نيز قافله قطرات وجود
به غدير كوثر بيكرانه تو متصل خواهد شد!
🌲حبيب من!
كرشمه و نازكن!
که زيبنده توست!
و فرمان بده!
که به اتفاق حسن و ملاحت بينظيرت
جهان را خواهی گرفت!
🌟کهکشانها ، پرتویی از نور جبین توست!
دار وجود با حضور تو برپاست!
و آسمان کبود ، به لطف تو برجاست!
پيامبران به احترام تو برخاستهاند!
و منظومهٔ درخشان و با شكوه عترت
از آفتاب جمال تو فيض میگيرد!
ستارگان تابناك ولايت
از دامن مهر زهرای تو طلوع كردهاند!
و جنّت و جحیم
از عشق و نفرت وصي تو شكل میگيرد!
و مهدی موعود (عج) براي تو برخيزد!
همان موعود سبزي
كه در رجعت سرخش ترديدي نيست!
🍀 صلوات!
🦋 ملتمس دعا
♥️ #ابوالفضلفیروزی_نی نوا
🗓۱۳۷۲/۱/۱۲
🆔@banavayeneynava
🦋🌼🍃🦋🌸🍃🦋🌺🍃🦋🌷