✍ می خواستم #بهترین همسر دنیا باشم،
👈همیشه غذاها و دسرهای خاص درست میکردم،
👈آرایشهای خاص، لباسهای خاص و محبت های خاص و...
اما چون #همسرم اهل ابراز احساسات نبود، حال من هم با این کارها خوب نبود و #احساس میکردم در مقابل چیزی دریافت نمیکنم نه تاییدی نه #ابراز محبتی و نه شاخه گلی...🤷♀
🤦♀حالم خیلی بد میشد و روز به روز متوقع تر، افکاری از این دست که من اینهمه زحمت میکشم برای این رابطه
چرا نتیجهایی که من میخوام نداره، ⁉️
چرا همسرم از صبح تا شب که میره
سرکار یه تلفن نمیزنه حال منو بپرسه یعنی من براش مهم نیستم⁉️
چرا من اینهمه به علایق و خواسته های اون توجه میکنم اون به علایق من توجه نمیکنه⁉️
و مسائل حادتر و پیچیده تر.....🙆♀
👈من عاشق گل بودم و همسرم به گل علاقهایی نداشت.
👈 و من برای اینکه مطلوبتر بشم روز به روز بیشتر به ایشون شبیه شدم و از خود واقعی دورتر شدم و روز به روز حالم بدتر میشد😰
تا جاییکه دلسرد شدم و تصمیم گرفتم دیگه هیچکدوم از این کارها رانکنم،
اما باز اوضاع همون بود و حال من بدتر🤯.
به دنبال راه صحیح تو کتابا و کلاسها میگشتم خدا رو شکر استادان معنوی خوبی در مسیرم قرار گرفتند و من تونستم کم کم خودمو پیدا کنم، خودمو باور کنم، حالم به حال همسرم گره نخورده باشه و بتونم خودم باشم.🙋♀
شعر گفتگوی مجنون با خدا اینو به من آموخت اونجایی که خدا به مجنون میگه:
💥«ای دیوانه لیلایت منم.»💥
✍یاد گرفتم خودم برای خودم گل بخرم، نه اینکه هرروز که همسرم میاد به خودم وعده بدم امروز حتما گل خریده و بعد بیاد و ببینم دست خالیه، چون گل واقعا حال منو خوب میکنه، عطر نرگس منو میبره بهشت،
✍یاد گرفتم اگر رفتاری میکنم و محبتی میکنم به خاطر ارزشهام و مفهوم انسانیت انتخابش کنم نه صرفا برای خوشحال کردن دیگری که پیام پنهانش اینه که منو تایید کن، منو دوستم داشته باش.
✍یاد گرفتم هیجاناتم را بنویسم قبل از اینکه به زبون بیارم،
✍یاد گرفتم حال خودمو خوب کنم چون او بلد نبود حال منو خوب کنه و من وقتی ناراحت میشدم او فرسنگها از من فاصله میگرفت و من میماندم غم تنهایی.
✍اما پیدا کردم اون منبعی را که حال منو خوب میکنه به من حس خوب میده.
✍یادگرفتم عشق بورزم به خاطر شخصیت خودم بدون توقع و بدون انتظار .
👈اون زمان بود که حالم خوب شد و درست زمانی که دست از تغییر دادن
👈همسرم برداشتم و انتظار نداشتم او هم متقابلا در قایق آرزوهای من پارو بزنه، ایشون هم شروع کرد به تغییر کردن،
👈👈بنابراین حالا که این تمرینها را انجام میدید تمرین کنید که اول ازهمه خودتون از کارخودتون رضایت داشته باشید،
👈👈خودتون از خودتون تشکر کنید
🌹 به خاطر انرژی که درخانه جاری میکنید، از خودتون تشکر کنید و قدردان انرژی درونی تاثیرگذار خودتون باشید قدردان «زن بودن ».
🌹خودتون برای خودتون گل بخرید،
🌹خودتون را به یک چای عصرانه خوش عطر کنار گلدون گل نرگس...
🌹همسرتون همسفر زندگی شماست، مسئول خوشحال کردن و حس خوب دادن به شما نیست،
👈 او در کنار شماست تا شما رشد کنید ظرفیتهای وجودی خودتون را بپرورید، عشق خالصانه را تجربه کنید، منیتها را کنار بگذارید، خودخواه نباشید، مهربانتر، بزرگوارتر و رشد یافتهتر باشید و به تعالی برسید.
👈 از همسفرتون به خاطر همراهیش در مسیر زندگی سپاسگزار باشید.
💥و همه اینها مستلزم اینست که شما به یک منبع بیکران وصل باشید
💥منبعی که همیشه هست، همیشه عاشقه همیشه رحمانه و همیشه رحیمه.
✨«آن راکه تویی چاره، بیچاره نخواهد شد» #مولانا
💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪💪
#تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم
💠 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم:
«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم:
«تقصیر من نبود!»
و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد:
«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!»
و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم.
شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
💠 قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید:
«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت:
«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید:
«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد:
«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
💠 همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
💠 لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم:
«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم:
«آب هم میارن؟»
از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد:
«نمیدونم.»
و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید:
«کجا میری؟»
💠 دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد:
«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
💠 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد:
«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟»
و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد:
«هلیکوپترها اومدن!»
💠 چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند.
عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت:
«خدا کنه #داعش نزنه!»...
#ادامه_دارد
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#تفسیر_قران_جلسه_89
🌹 آیه ۹۳ سوره مائده
💥 لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ ءامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوٓا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَ ءامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ ءامَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا ۗ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ
#ترجمه: بر كسانی كه ایمان آورده اند و كارهای شایسته انجام داده اند نسبت به آنچه خورده اند گناهی نیست، در صورتی که تقوا پیشه کنند و ایمان آورند و كارهای شایسته انجام دهند؛ سپس تقوا پیشه کنند و ایمان خود را ادامه دهند، و بر تقوا پافشاری ورزند و كار نیک به جا آورند؛ و خدا نیكوكاران را دوست دارد.
🌷 #لَيْسَ: نیست
🌷 #جُنَاح: گناه
🌷 #طَعِمُوٓا: خورده اند
🌷 #اتَّقَوْا: تقوا پیشه کنند
🌷 #أحسنوا: کار نیک به جا آورند
🌷 #يُحِبُّ: دوست می دارد
🌷 #الْمُحْسِنِين: نیکوکاران
#شأن_نزول_آیه:
این آیه در مدینه نازل شده است.
در تفاسير چنين آمده است كه، پس از نزول آيه تحريم #شراب و #قمار، بعضى از ياران پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله» گفتند: اگر اين دو كار اين همه گناه دارد پس تكليف برادران مسلمان ما كه پيش از نزول اين آيه از دنيا رفته اند و هنوز اين دو كار را ترک نكرده بودند چه مى شود؟
آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت.
اين آيه به كسانى كه نسبت به وضع گذشتگان قبل از نزول تحريم شراب و قمار و يا نسبت به وضع كسانى كه اين حكم هنوز به گوش آنها نرسيده، و در نقاط دور دست زندگى داشتند، سؤال مى كردند، پاسخ می دهد و می فرماید: «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ ءامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جُناحٌ فِيما طَعِمُوا؛ بر کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند نسبت به آنچه خورده اند گناهی نیست»
آنهایی که #ایمان آورده بودند و #عمل_صالح داشته اند و این حکم هنوز به آنها نرسیده بود و اگر شرابی نوشیده اند و یا از درآمد قمار خورده اند گناهی بر آنها نیست.
سپس اين حكم را مشروط به اين مى كند كه « إِذا مَا اتَّقَوْا وَ ءامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات؛ در صورتی که #تقوا پیشه کنند و ایمان آورند و کارهای شایسته انجام دهند»
بار ديگر همين موضوع را تكرار كرده، مى فرماید: «ثُمَّ اتَّقَوْا وَ ءامَنُوا؛ سپس تقوا پیشه کنند و ایمان خود را ادامه دهند» و براى سوّمين بار با كمى تفاوت همين موضوع را تكرار نموده، مى فرماید: «ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا؛ و بر تقوا پافشاری ورزند و کار نیک به جا آورند»
و در پايان آيه مى فرمايد: «وَ اللّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ؛ و #خدا نیکوکاران را دوست دارد»
تقوا یعنی با پرهیز از گناهان، خدا را برای خودتان حفظ کنید.
🔴 #تقوا، در امور مختلف زندگی انسان نقش دارد:
- در مصرف و رفتار «طعموا اذا ما اتقوا»
- در مکتب و اعتقاد «ثم اتقوا و ءامنوا»
- در خدمت و اخلاق «ثم اتقوا و أحسنوا»
🔹پیام های آیه ۹۳ سوره مائده🔹
✅ خلاف های پیشین مؤمنان به شرط عدم تکرار و رعایت #تقوا در آینده، قابل عفو و بخشش است.
✅ اگر بعد از شنیدن حکم الهی باز هم گناه کنند #خداوند بر گناهان قبلی هم مؤاخذه می کند.
✅ #احساس و #نیکوکاری، بالاترین مرحله ی کمال و سبب محبوبیت نزد خداوند است.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری