✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_هشتم
💠 تا بیمارستان به جای او هزار بار مُردم و زنده شدم تا بدن نیمهجانش را به اتاق عمل بردند و تازه دیدم بیمارستان #روضه مجسم شده است.
جنازه مردم روی زمین مانده و گریه کودکان زخمی و مادرانشان دل سنگ را آب میکرد.
چشمم به اشک مردم بود و در گوشم صدای سعد میآمد که به بهانه رهایی مردم #سوریه مستانه نعره میزد:
«بالرّوح، بالدّم، لبیک سوریه!»
و حالا مردم سوریه تنها قربانیان این بدمستی سعد و همپیالههایش بودند.
💠 کنار راهروی بیمارستان روی زمین کِز کرده بودم و میترسیدم مصطفی مظلومانه #شهید شود که فقط بیصدا گریه میکردم.
ابوالفضل بالای سرم تکیه به دیوار زده و چشمان زیبایش از حال و روز مردم رنگ #خون شده بود که به سمتش چرخیدم و با گریه پرسیدم:
«زنده میمونه؟»
💠 از تب بیتابیام حس میکرد دلم برای مصطفی با چه ضربانی میتپد که کنارم روی زمین نشست و به جای پاسخ، پرسید:
«چیکارهاس؟»
تمام استخوانهایم از ترس و غم میلرزید که بیشتر در خودم فرو رفتم و زیرلب گفتم:
«تو #داریا پارچه فروشه، با جوونای شیعه از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) دفاع میکردن!»
💠 از درخشش چشمانش فهمیدم حس دفاع از #حرم به کام دلش شیرین آمده و پرسیدم:
«تو برا چی اومدی اینجا؟»
طوری نگاهم میکرد که انگار هنوز عطش دو سال ندیدن خواهرش فروکش نکرده و همچنان تشنه چشمانم بود که تنها پلکی زد و پاسخ داد:
«برا همون کاری که سعد ادعاش رو میکرد!»
💠 لبخندی عصبی لبهایش را گشود، طوری که دندانهایش درخشید و در برابر حیرت نگاهم با همان لحن نمکین طعنه زد:
«عین آمریکا و اسرائیل و عربستان و ترکیه، این بنده خداها همهشون میخوان کنار مردم سوریه مبارزه کنن! این #تکفیریهام که میبینی با خمپاره و انتحاری افتادن به جون زن و بچههای سوریه، معارضین صلحجو هستن!!!»
و دیگر این حجم غم در سینهاش جا نمیشد که رنگ لبخند از لبش رفت و غریبانه شهادت داد:
«سعد ادعا میکرد میخواد کنار مردم سوریه مبارزه کنه، ولی ما اومدیم تا واقعاً کنار مردم سوریه جلو این حرومزادهها #مقاومت کنیم!»
💠 و نمیدانست دلِ تنها رها کردن مصطفی را ندارم که بلیطم را از جیبش درآورد، نگاهی به ساعت پروازم کرد و آواری روی سرش خراب شد که دوباره نبودنم را به رخم کشید:
«چقدر دنبالت گشتم زینب!»
از #حسرت صدایش دلم لرزید، حس میکردم در این مدتِ بیخبری از خانواده، خبر خوبی برایم ندارد و خواستم پی حرفش را بگیرم که نگاه برّاق و تیزش به چشمم سیلی زد.
💠 خودش بود، با همان آتشی که از چشمان سیاهش شعله میکشید و حالا با لباس سفید پرستاری در این راهرو میچرخید که شیشه وحشتم در گلو شکست.
نگاهش به صورتم خیره ماند و من وحشتزده به پهلوی ابوالفضل کوبیدم:
«این با تکفیریهاس!»
از جیغم همه چرخیدند و بسمه مثل اسفند روی آتش میجنبید بلکه راه فراری پیدا کند و نفهمیدم ابوالفضل با چه سرعتی از کنارم پرید.
💠 دست بسمه از زیر روپوش به سمت کمرش رفت و نمیدانستم میخواهد چه کند که ابوالفضل هر دو دستش را از پشت غلاف کرد.
مچ دستانش بین انگشتان برادرم قفل شده بود و مثل حیوانی زوزه میکشید، ابوالفضل فریاد میزد تا کسی برای کمک بیاید و من از ترس به زمین چسبیده بودم.
💠 مردم به هر سمتی فرار میکردند و دو مرد نظامی طول راهرو را به طرف ما میدویدند. دستانش همچنان از پشت در دستان ابوالفضل مانده بود، یکی روپوشش را از تنش بیرون کشید و دیدم روی پیراهن قرمزش کمربند #انفجاری به خودش بسته که تنم لرزید.
ابوالفضل نهیب زد کسی به کمربند دست نزند، دستانش را به دست مرد دیگری سپرد و خودش مقابل بسمه روی زمین زانو زد.
💠 فریاد میزد تا همه از بسمه فاصله بگیرند و من میترسیدم این کمربند در صورت برادرم منفجر شود که با گریه التماسش میکردم عقب بیاید و او به قصد باز کردن کمربند، دستش را به سمت کمر بسمه برد.
با دستانم چشمانم را گرفته و از اضطراب پَرپَر شدن برادرم ضجه میزدم تا لحظهای که گرمای دستش را روی صورتم حس کردم.
💠 با کف دستانش دو طرف صورتم را گرفت، با انگشتانش #اشکهایم را پاک کرد و با نرمی لحنش نازم را کشید:
«برا من گریه میکنی یا برا این پسره که اسکورتت میکرد؟»
چشمانش با شیطنت به رویم میخندید، میدید صورتم از ترس میلرزد و میخواست ترسم تمام شود که دوباره سر به سر حال خرابم گذاشت:
«ببینم گِل دل تو رو با پسر #سوری برداشتن؟ #ایران پسر قحطه؟»
💠 با نگاه خیسم دنبال بسمه گشتم و دیدم همان دو مرد نظامی او را در انتهای راهرو میبرند.
همچنان صورتم را نوازش میکرد تا آرامم کند و من دیگر از چشمانش شرم میکردم که حرف را به جایی دیگر کشیدم:
«چرا دنبالم میگشتی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت:
«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست:
«شبی که سعد میخواست بره #ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم:
«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید:
«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای #شیعه و #سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
💠 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد:
«میخواست به #ارتش_آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد:
«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی #ایران!»
💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد:
«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی #تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ #فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم:
«چرا خونه خودمون نرم؟»
💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید:
«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!»
و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم:
«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد،:
«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر #شهید شدن.»
💠 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت:
«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم.
باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم،
صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به #قیامت رفته بود.
💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه #زینبیه، نه بیمارستان #دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت،
فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد:
«من جواب #سردار_همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای #سوری یا پرستاری خواهرت؟»
💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت:
«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید:
«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#مناظره من با یک پیرزن #بهایی!
✍رفته بودم حرم #حضرت_معصومه، تاکسی سوار شدم از حرم به سمت بلوار امین. یه زن جلو و یه پیرزن عقب نشسته بودن. پیرزنه با ساق پاهای برهنه!
از همون اول شروع کرد به غرغر که چقدر گرونیه.. نگاه کنید 240 کیلو طلا رو گنبده! چرا برنمیدارن خرج فقرا کنن؟!😒 ⁉️
حضرت زهرا معلوم نیست قبرش کجاست، دارن با پول ما، براش حرم میسازن!؟!⁉️
پول ما را میبرن عراق، صحن ها را بزرگ میکنن.. عراق آباد بشه‼️
زن جلویی سر تکون میداد و راننده هم هیزم تو آتیش میریخت که چقدررر گرونیه و قیمت لاستیک و صفحه کلاج و... 🔥
🔰 معمولا تو تاکسی وارد بحث نمیشم و سکوت میکنم.. ولی اسم #اهلبیت رو که برد و دیدم #زیارت رو نشونه گرفته، نتونستم سکوت کنم!
گفتم: خانم! برای حضرت زهرا #حرم نمیسازن، اسم یه #صحن تو حرم حضرت علی رو بنام ایشون گذاشتن.. 👌
کسی هم پول زور از هیچکس نمیگیره صحن و حرم بسازن، هر کی بخواد با نذر و #عشق کمک میکنه❤️
اون حرمها هم مال #عراق نیست، مال کل #شیعه و ملت اسلامه. مگه حرم امام رضا مال کل شیعیان نیست؟!
اما این طلاهای گنبد 💛 اینا را بردارن خرج فقرا کنن؟! اینا رو خود فقرا دادن که صحن و سرای اهلبیت آباد باشه..
❌ برگشت و گفت:
بهایی از مسلمون بهتره، اونا به هم کمک میکنن، اگه فقیر بینشون باشه بهش میرسن‼️ ‼️
(اینجا معلوم شد پیرزن مکار، #بهاییه)
✅ گفتم: رو گنبد قبر #بهاالله تو حیفا، #اسرائیل، 12 هزار آجر طلاس! چرا ورنمیدارین خرج فقرا کنین؟!! 🤔
❌ گفت: ما مظلومیم، حق تحصیل و حق کار و هیچی نداریم.. گناه مون چیه. جز اینکه مسلمون نیستیم؟! جز اینکه یه دین مدرن و بروز داریم ⁉️
✅ گفتم: گناه تون اینه که #تشکیلات هستین. نه دین. تشکیلات میگه👈 با کی ازدواج کنین. با کی حرف بزنین، به چی فکر کنین، از بچگی #جاسوس و خائن بار میاین.. از قحطی ساختگی انگلیسیا زمان قاجار تا جلادهای ساواک همه جا شما با چنگال هاتون مردم شیعه ایران رو آزار دادین، حتی اسرائیل هم شما رو میشناسه و حق ندارین بیش از 10 روز تو #فلسطین اشغالی باشین.. اونا هم میدونن شما چقدر خائن و بدطینت هستین!!! 😒
اما، تو کدوم دین به #قبر یه آدم نماز میخونن و سجده میکنن؟! که شما به قبر بها سجده میکنین. 😕
تو کدوم دین میگن یه آدم، خداست معاذالله‼️ که بها میگه من خدا هستم ‼️
شما دم از #حقوق_زن و مدرنیته میزنین؟! عجیبه! زن بهایی حتی ارث شوهرشو نمیبره.😉 و همه ارث رو باید بدین تشکیلات ‼️ تشکیلات استالین انقدر دیکتاتوری نبود، که تشکیلات شما هست!
اونقدر عقب مونده هستید که مرد میتونه با خواهر و مادر و دختر خودش ازدواج کنه، بجز زن پدر! 😐 چون بها میخواست دست پسراش به زنش نرسه، ازدواج با زن پدرو ممنوع کرد فقط 😶 با مادر آره، با زن پدر نه ! 😑🤣
پیرزن بهایی بهت زده و عصبی نگاه میکرد.. گفت:
آقا نگه دار پیاده میشم 🤣😂
•
سلام به تو با دستانی پر از خون
◽️این عکس یک دنیا حرف دارد ...
💎 #شیعه علی حتی اگر تمام بدنش غرق در خون هم شود ، دست از اعتقاداتش بر نمی دارد.
جان می دهد ، دست از دست می دهد ، اما اعتقاداتش را هرگز...
💎 با دست خونی هم خودش را به #حرم می رساند.
#حرم_شاهچراغ
•┈┈••✾•◈◈◈•✾••┈┈•
﷽؛
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکوا إِلَیْک فَقْدَ نَبِیِّنَا صَلَوَاتُک عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ غَیْبَةَ وَلِیِّنَا وَ کثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَیْنَا فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَعِنَّا عَلَی ذَلِک بِفَتْحٍ منک تُعَجِّلُهُ وَ بِضُرٍّ تَکشِفُهُ وَ نَصْرٍ تُعِزُّهُ وَ سُلْطَانِ حَقٍّ تُظْهِرُهُ وَ رَحْمَةٍ مِنْک تُجَلِّلُنَاهَا وَ عَافِیَةٍ مِنْک تُلْبِسُنَاهَا بِرَحْمَتِک یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.
خدایا! ما به تو شکایت می کنیم از نبودن پیامبرمان _ که درود تو بر او و خاندانش باد _ و غایب بودنِ سرپرستمان و زیادیِ دشمنانمان و اندک بودنِ تعدادمان و سختیِ آشوب هایی که بر ما وارد می شود و شورش هایی که علیه ما بر پا می شود.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را بر این امور یاری کن، با گشایشی که به سرعت برایمان قرار می دهی، و برطرف کردنِ بدحالی که به ما عارض شده، و کمکی که عزتمندانه می رسانی، و سیطره همه جانبه حق که آشکار می کنی، و رحمتی که بزرگی بخشِ ما قرار می دهی، و سلامتی که به ما می پوشانی.
[خدایا! همه این درخواست ها را] به سبب رحمتت به ما عطا فرما، ای رحم کننده ترینِ رحم کنندگان!
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
تنها_میان_داعش
#قسمت_دوازدهم
💠 فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام #امام_حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
💠 آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام، اقامه شد در حالی که میدانستیم #داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
💠 همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز #صاحب_الزمان (روحیفداه) نداریم.
شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود
و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به #امام_حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما #دفاع میکردیم!
اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با #اهل_بیت (علیهمالسلام) هستیم و از #حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم،
امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
💠 گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان #عاشقانه میسرود:
«جایی از اینجا به #بهشت نزدیکتر نیست!
دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است!
۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن،
دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
شور و حال #شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد:
«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد #عراق شد، با خیانت همین خائنین #موصل و #تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد!
حدود چهل روستای اطراف #آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
💠 اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت:
«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل #سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم!
اگه مقاومت کنیم یا پیروز می شیم یا #شهید می شیم!
اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر می شه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره!
حالا باید بین #مقاومت و #ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد #هیهات_من_الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت.
دیگر این اشک شوق #شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
💠 شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند:
«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، #آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.»
و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد:
«من تفنگ شکاری دارم، میارم!»
و جوانی صدا بلند کرد:
«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید #مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
💠 شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد:
«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط #محاصره دووم بیاریم.»
صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که #خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود:
«خبر دارم امشب #عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی #غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی!
قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
#ادامه_دارد
✨بسم الله الرحمن الرحيم✨
#تفسیر_قرآن_جلسه_4
🌹 آیه 1 سوره مائده - بخش2
بسم الله الرحمن الرحيم
یا أيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الْأَنْعاَمِ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّى الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيد
ُ
#ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان اى كسانى كه ایمان آورده اید! به همه عهد و پیمان ها وفا كنید. (خوردن گوشت) چهارپایان براى شما حلال گشته، مگر آنهایی كه بر شما خوانده خواهد شد، و در حالی که در احرام هستید شكار را حلال نشمرید، همانا خداوند به هر چه خواهد حكم مى كند.
🌷 #بسم_الله: به نام خدا
🌷 #الرحمن: رحمت عام خداوند
🌷 #الرحیم: رحمت خاص خداوند
🌷 #أوفوا: وفا کنید
🌷 #العقود: جمع عقد است عقد یعنی عهد و پیمان است. در زبان عربی وقتی کلمه ای جمع می شود و در ابتدای آن الف و لام گذاشته شود معنای تمام و جمیع آن را دارد پس العقود یعنی تمامی عهد و پیمان ها است.
🌷 #أحلت: حلال شد يعنى مجاز شدن چیزی
🌷 #بهیمة: به حیوان بهیمه گفته می شود زیرا احساسات و عواطف آن برای آدمی مبهم است. در اینجا به معناى چهارپایان غیر درنده است.
🌷 #اَنعام: به حیوانات چهارپایی گفته می شود که گوشت و پوست آنها با آدمی سازگار است که به آنها چهارپایان حلال گوشت گفته می شود به گاو و شتر و گوسفند انعام مى گویند و #بهیمة_الانعام که سه بار در قرآن آمده به معناى حلال بودن گوشت این چهارپایان است.
🌷 #مُحِلِّي: حلال کردن
🌷 #الصَّيْد: شکار
🌷 #حُرُم: کسانی که در حال احرام حج هستند.
در جلسه قبلی درباره بسم الله الرحمن الرحيم سخن گفتیم. سپس آیه به مهم ترین عامل اعتمادسازی در جامعه یعنی وفای به عهد و پیمان توصیه می کند. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ: ای کسانی که ایمان آورده اید! به همه عهد و پیمان ها وفا کنید.
#العقود یعنی همه عهد و پیمان ها است.
شخص با ایمان در زندگی خود #عهد و پیمان های مختلفی می بندد باید به تمام آنها پای بند باشد. از جمله این عهدها، عهد در زمان #ازدواج است زن و مرد در زمان عقد با هم پیمان می بندند که به هم وفادار بمانند و در سختی ها کنار هم باشند مبادا بعدها عهدشکنی کنند.
همچنین نسبت به عهدی که با #خدا می بندد باید وفا کند همچنین نسبت به عهدی که با #مردم می بندد باید وفا کند. اوفوا بالعقود یعنی تمام پيمان هاى الهى و انسانى و پيمان هاى سياسى و اقتصادى و اجتماعى و تجارى و ازدواج و مانند آن که باید به آن وفا کنید شامل می شود حتّى عهد و پيمان هايى كه مسلمانان با غير مسلمانان مى بندند نيز شامل مى شود که این وفای به #عهد از ویژگی های مؤمنان است. حتى اگر به بچه ها وعده ای داده شد باید به آن عمل کرد.
⬅️ ادامه آیه در جلسه بعدی...
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
حدادیان حرم رقیه .mp3
10.93M
#صوت_استودیویی
🎤 محمدحسین حدادیان
#حرم رقیه_سلام_علیها
👌#بسیار_دلنشین
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج
بحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها
✾࿐༅✧♥️✧ ༅࿐✾
@hossienebnali
✾࿐༅✧♥️✧ ༅࿐✾
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🌹تفسیر سوره مائده، آیه ۹۵
#تفسیر_قران_جلسه_91
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا لَا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ ۚ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَآءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْيًا بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِينَ أَوْ عَدْلُ ذَٰلِكَ صِيَامًا لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ ۗ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ ۚ وَمَنْ عَادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقَامٍ
#ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردید! در حالی كه در احرام [حجّ یا عمره] هستید، شكار را نكُشید. و هر كسی از شما عمداً آن را بكُشد، كفّاره ای همانند آن از جنس چهارپایانِ [اهلی] بر عهده اوست؛ كه [همانند بودن آن را] دو عادل از خودتان حکم کننند، و به عنوان قربانی به [حریم] كعبه رسد، یا به كفّاره به نیازمندان طعام دهد، یا برابر تعداد نیازمندی كه طعام می دهد روزه بگیرد، تا كیفر كار خود را بچشد. خدا از [گناه] كشتن شكارهایی كه قبل از این حكم انجام گرفته درگذشت. و هر كه به شكار كردن بازگردد، خدا از او انتقام می گیرد؛ و خدا توانای شكست ناپذیر و صاحب انتقام است.
🌷 #لَا_تَقْتُلُوا: نکشید
🌷 #الصَّيْد: شکار
🌷 #حُرُمٌ: کسانی که در حال احرام حج یا عمره هستند
🌷 #النَّعَم: چهارپایان« منظور گاو ، گوسفند و شتر است »
🌷 #ذَوَا_عَدْل: دو عادل
🌷 #هَدْيًا: قربانی مکه
🌷 #مَسَاكِين: نیازمندان
🌷 #عَدْل: برابری
🌷 #صِيَام: روزه
🌷 #لِيَذُوق: تا بچشد
🌷 #وبَال: کیفر و عذاب، عقوبت
🌷 #عَفَا: در گذشت
🌷 #سَلَفَ: گذشت
🌷 #عَادَ: بازگشت
🌷 #عَزِيز: توانای شکست ناپذیر
🌷 #ذُو_انْتِقَام: صاحب انتقام
موضوع این آیه در ادامه آیه قبلی است.
در اين آيه با صراحت و قاطعيّت بيشتر و به طور عموم دستور حرام بودن شکار را در حال #احرام حج یا عمره صادر كرده و مى فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ؛ ای کسانی که ایمان آوردید! در حالی که در احرام [حج یا عمره] هستید، شکار را نکشید»
سپس به #كفّاره صيد در حال احرام اشاره كرده، مى فرماید: «وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ؛ و هر کسی از شما عمدا آن را بکشد، کفاره ای همانند آن از جنس چهارپایان اهلی بر عهده اوست» یعنی کسی که به طور عمد صیدی را به قتل برساند، باید کفاره ای همانند آن از چهار پایان بدهد یعنی گاو یا شتر یا گوسفندی را قربانی کرده و گوشت آن را به نیازمندان بدهد.
در اينجا منظور از «مثل» همانندى در شكل و اندازه #حيوان است به اين معنى كه مثلاً اگر كسى حيوان وحشى بزرگى را همانند شترمرغ صيد كند، بايد كفّاره آن را شتر انتخاب كند و يا اگر آهو صيد كند بايد گوسفند كه تقريباً به اندازه آن است قربانى کند. و از آنجا كه ممكن است موضوع همانندى براى بعضى مورد شك و ترديد واقع شود، #قرآن در اين زمينه دستور داده است كه بايد اين موضوع زير نظر دو نفر از افراد مطّلع و عادل انجام پذيرد «يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ؛ دو عادل از خودتان از میان خودتان حکم کنند» و درباره اين كه اين كفّاره در كجا بايد ذبح شود، دستور مى دهد كه به صورت قربانى و اهدا به كعبه شود و به سرزمين كعبه برسد «هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ؛ و به عنوان قربانی به حریم کعبه برسد»
سپس اضافه مى كند كه، لازم نيست حتماً #كفّاره به صورت قربانى باشد، بلكه دو چيز ديگر نيز هر يک مىتوانند جانشين آن شوند، نخست اين كه معادل پول آن را در راه #اطعام_مساكين مصرف كند «أَوْ كَفّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ: یا به کفاره به نیازمندان طعام دهد» «أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً: یا برابر تعداد نیازمندی که طعام می دهد روزه بگیرد» این به خاطر آن است «لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ: تا کیفر کار خود را بچشد» امّا از آنجايى كه هيچ حكمى معمولاً شامل گذشته نمى شود، تصريح مىكند كه «عَفَا اللّهُ عَمّا سَلَفَ: #خدا از گناه کشتن شکارهایی که قبل از این حکم انجام گرفته درگذشت» و هر گاه كسى به اين اخطارهاى مكرّر و حكم كفّاره اعتنا نكند و باز هم مرتكب صيد در حال احرام شود، خداوند از چنين كسى انتقام خواهد گرفت «وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللّهُ مِنْهُ وَ اللّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ؛ و هر که به شکار کردن بازگردد، خدا از او انتقام می گیرد و خدا توانای شکست ناپذیر و صاحب انتقام است»
🔹پیام های آیه ۹۵ سوره مائده🔹
✅ #امنیت در حال احرام، حتی برای حیوانات نیز باید حفظ شود.
✅ #کیفر باید عادلانه باشد.
✅ #اسلام به عدالت در همه جا توجه دارد.
✅ #اسلام به هر مناسبتی به مسئله گرسنگان و فقر زدایی توجه دارد.
✅ اصرار بر گناه و تکرار آن، بسیار خطرناک و عقوبت سختی در پی دارد.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
#تفسیر_قران_جلسه_108
🌹 آیه ۱۵۰ سوره انعام
💥قُلْ هَلُمَّ شُهَدَآءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هَٰذَا ۖ فَإِنْ شَهِدُوا فَلَا تَشْهَدْ مَعَهُمْ ۚ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَآءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ
#ترجمه: بگو: گواهان خود را كه گواهی می دهند بر اینكه خدا این امور را حرام كرده بیاورید.
پس اگر گواهان هم شهادت دادند تو با آنان گواهی نده؛ و از هواهای نفسانی كسانی كه آیات ما را تكذیب كردند، و كسانی كه به آخرت ایمان نمی آورند، و برای پروردگارشان شریک قرار می دهند، پیروی نکن
🌷 #هَلُمَّ: بیاورید
🌷 #شُهَدَآءَكُم: گواهان خود، شاهدان خود
🌷 #يَشْهَدُونَ: گواهی می دهند
🌷 #حَرَّمَ: حرام کرد
🌷 #لَا تَتَّبِعْ: پیروی نکن
🌷 #أَهْوَآءَ: هواهای نفسانی
🌷 #كَذَّبُوا: تکذیب کردند
🌷 #يَعْدِلُونَ: شریک و برابر قرار می دهند
این آیه همانند سایر آیات سوره انعام در #مکه نازل شده است.
در اين آيه براى اين كه باطل بودن سخنان مشرکان روشن تر شود، و نيز اصول صحيح قضاوت و داورى رعايت گردد، از #مشرکان دعوت مى كند كه اگر شهود معتبرى دارند، كه #خداوند حيوانات و زراعت هايى را كه آنها مدّعى تحريم آن هستند تحريم كرده، بیاورند.
لذا به #پیامبر_اسلام صلی الله علیه و آله و سلم مى فرمايد: «قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذِينَ يَشْهَدُونَ أَنَّ اللّهَ حَرَّمَ هذا؛ بگو: گواهان خود را که گواهی می دهند بر اینکه خدا این امور را حرام کرده بیاورید»
سپس اضافه مى كند: «فَإِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ؛ پس اگر گواهان هم شهادت دادند تو با آنان گواهی نده» اين #احكام ساختگى مشرکان صرفاً از هوا و هوس و تقليدهاى كوركورانه سر چشمه گرفته زیرا هيچ سند و مدركى از انبياى الهى و كتاب های آسمانى بر #تحريم اين امور ندارند.
سپس مى فرمايد: «وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآياتِنا وَ الَّذِينَ لايُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ؛ و از هواهای نفسانی کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند و برای پروردگارشان شریک قرار می دهند پیروی نکن»
يعنى، بت پرستى آنها و انكار قيامت و رستاخيز و خرافات و هواپرستى آنان گواه زنده اى است، كه اين #احكام آنان نيز ساختگى است و ادّعايشان در مورد تحريم اين موضوعات از طرف #خدا، بى اساس و بى ارزش است.
🔹پيام های آیه ۱۵۰ سوره انعام🔹
✅ #اسلام، دین منطق و برهان است و از مخالفان خود گواه طلبیده و آنان را به مجادله ى نیكو دعوت مى كند.
✅ یكى از وظایف #مبلّغان_دینى، برخورد با بدعت هاست.
✅ هر گواهى و شهادتى، اعتبار ندارد.
✅ مواظب باشیم شرایط و جوّ اجتماع، ما را به اشتباه نیفكند.
✅ انسان هاى با ایمان نباید از سنّت هاى مشركان تقلید كنند.
✅ مشركین، #خداوند را خالق مى دانند اما در تدبیر و مدیریّت امور هستى براى او شریک قائلند.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری
بسم الله الرحمن الرحیم
#تفسیر_قرآن_جلسه_۲۴
🌹 آیه ۳۳ سوره اعراف
قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّىَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَ الْبَغْىَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِكُواْ بِاللَّهِ مَالَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَ أَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ
#ترجمه: بگو: همانا پروردگارم كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهان، و گناه و ستم و سركشى به ناحقّ و شریک قرار دادن چیزى براى خدا كه او دلیلى بر حقّانیّت آن نازل نكرده، و آنچه را نمى دانید به خداوند نسبت دهید، حرام كرده است.
🌷 #قُل: بگو
🌷 #حَرَّمَ: حرام کرده است
🌷 #الْفَوَاحِش: کارهای زشت
🌷 #مَا_ظَهَرَ: آنچه آشکار شده
🌷 #مَا_بَطَنَ: آنچه پنهان شده
🌷 #إِثْم: گناه
🌷 #الْبَغْيَ: ستم ، سرکشی
🌷 #سُلْطَان: دلیل
🌷 #لَا_تَعْلَمُونَ: نمی دانید
این آیه در #مکه نازل شده است. بارها ديده ايم كه قرآن مجيد هرگاه سخن از امر مباح يا لازمى به ميان مى آورد، بلافاصله از نقطه مقابل آن يعنى زشتی ها و محرّمات سخن مى گويد، تا هر دو بحث، يكديگر را تكميل كنند، در اينجا نيز به دنبال اجازه استفاده از مواهب الهى و زينت ها و نفى تحريم آنها، سخن از محرمات به ميان آورده و بطور عموم، و سپس به چند نکته مهم اشاره می کند. در آغاز از تحريم فواحش سخن مى گويد، مى فرمايد: اى #پيامبر! «قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ: بگو: همانا پروردگارم کارهای زشت چه آشکار و چه پنهان را #حرام کرده است.
سپس موضوع را تعميم داده، مى فرماید: «وَ الْإِثْمَ وَ الْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ: و #گناه و ستم و سرکشی به ناحق سپس اشاره به مسأله شرک نموده، مى فرمايد: «وَ أَنْ تُشْرِكُوا بِاللّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً: و اگر چیزی را برای #خدا شریک قرار دهید که او دلیلی بر حقانیت آن نازل نکرده است آخرين چيزى را كه به عنوان محرّمات روى آن تكيّه مى كند، نسبت دادن چيزى به #خدا بدون علم و آگاهى است، مى فرمايد: «وَ أَنْ تَقُولُوا عَلَى اللّهِ ما لا تَعْلَمُونَ: و آنچه را که نمی دانید به خداوند نسبت دهید، حرام کرده است
«فواحش» جمع «فاحشة»، یعنى گناهى كه زشتى آن بر همه آشكار است، همچون زنا و چون در جاهلیّت انجام پنهانى آن را روا مى داشتند، این آیه حرمت آن را نیز تأكید مى نماید. «اِثم»، گناهى است كه سقوط انسان را در پى داشته باشد و «بَغى»، تجاوز به حقّ دیگران است. این آیه، انواع گناهان اعتقادى و زبانى را در بر دارد. در روایات، منظور از گناه باطنى، پذیرش ولایت رهبران ستمگر دانسته شده است. #پیامبر_اسلام صلى الله علیه وآله فرمودند: كسى كه بدون علم و آگاهى حكمى صادر كند، فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت مى كنند. زراره از امام صادق علیه السلام پرسید: حجّت خداوند بر بندگانش چیست؟ حضرت فرمودند: «أن یقولوا ما یعلمون و یقفوا عند ما لایعلمون» تنها آنچه را مىدانند بگویند و اگر نمى دانند، سكوت كرده و بازایستند.
🔹پيام های آیه ۳۳ سوره اعراف🔹
✅ تحریم هاى الهى، در مسیر تربیت و رشد و تكامل #انسان است.
✅ حلال ها بسیار است، ولى حرام ها اندک و محدود كه موارد آن در #قرآن و روایات بیان شده است.
✅ #گناه، گناه است و قبح ذاتى و عقلى دارد، اگر چه مردم نفهمند.
✅ مشركان، براى #اعتقاد خود استدلالى ندارند.
✅ در تبلیغ و نهى از منكر، ابتدا راه هاى #حلال و معروف ارائه شود، سپس نهى از منكرات و اعلام كارهاى حرام.
✅ استناد هر چیز به #خداوند باید متّكى بر علم ودلیل باشد. آرى، هرگونه ادّعایى خصوصاً در مورد هستى باید با دلیل و منطق باشد.
✍تهیه و تنظیم : استاد عاشوری