eitaa logo
بانوان فرهیخته ی فلارد
142 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
9.4هزار ویدیو
377 فایل
ارتباط با مدیر کانال https://eitaa.com/hosseini12345
مشاهده در ایتا
دانلود
🖼🔹دیامس تازه مسلمان🔹 🌀خواننده سابق رپ فرانسوی از اسلام و حجاب خود  می گوید: 📝«جسمم و زن بودنم در کنترل خودم است»😊 ✋ خواهرم! با حفظ حجابت برای تازه مسلمانان الگو باش‼️ 👆👆👆👆👆👆👆 @ala_allah
💡‏ایت الله بهاءالدينی می فرمودند: اگر زنان چادری می خواستند؛ نشانشان می دادم عرقی که درفصل گرما به خاطرحفظ حجاب می ریزند؛دانه دانه اش خورشید است؛ شما خورشید خدا هستید. عرقی که زن زیر چادر می ریزد سه جا برای او نور می شود. -در درون قبر -در برزخ -درقیامت ..
⁉️اگر در نماز، مُهر نمازگزار گم شود، وظیفه چیست؟ 〽️اگر در صف نماز جماعت هنگام رفتن به سجده، مهر مفقود بشود وظیفه ما چیست؟ ✅ مراجع عظام تقلید در این‌باره می‌گویند:🔻🔻🔻 اگر در بین نماز (فرادا یا جماعت) چیزى که بر آن سجده مى‌کند گم شود (و یا مثلاً بچّه‌اى آن را بر دارد)و چیزى که سجده بر آن صحیح است نداشته باشد ، دو حالت دارد:   ☘الف. چنانچه وقت وسعت دارد، باید نماز را رها کرده و بعد از تهیه آنچه سجده بر آن صحیح است دوباره نماز بخواند. ☘ب . اگر وقت تنگ است، باید به لباسش سجده کند و اگر فراهم نباشد بر پشت دست، و اگر آن هم نمى‌شود، به چیز معدنى مانند انگشتر عقیق سجده نماید.   🔰آیت الله : (چه در تنگی وقت و  چه در وسعت آن، سجده بر قیر و زفت مقدّم بر سجده بر غیر آنها است ولى اگر سجده بر آنها ممکن نباشد، باید بر لباسش یا هر چیز دیگر که در حال اختیار سجده بر او جایز نیست سجده نماید ولى احتیاط مستحبّ آن است که تا سجده بر لباسش ممکن است بر چیز دیگر سجده نکند). 🔰 آیت الله : (چنانچه وقت نماز باقى است، نماز را تمام کرده و بنا بر احتیاط دوباره مى‌خواند و اگر وقت تنگ است قضا ندارد). [3]. یا اصلا چیزى که سجده بر آن صحیح است ندارد و یا اگر دارد به واسطۀ سرما یا گرماى زیاد و یا تقیه و مانند اینها نمى‌تواند بر آن سجده کند. 🔰آیات عظام و و : اگر لباسش از پنبه یا کتان است، بر آن سجده کند و اگر از چیز دیگرى است بر پشت دست...)؛ 🔰آیت الله : (اگر لباسش از پنبه یا کتان است، بر آن سجده کند و اگر از چیز دیگرى است بر پشت دست یا چیز معدنى مانند انگشتر عقیق سجده نماید و احتیاط لازم آن است که تا سجده بر پشت دست ممکن است به چیز معدنى سجده نکند)؛ 🔰آیت الله : (باید به لباسش سجده کند و اگر بر آن هم نشود باید بر پشت دست .. [بقیه مثل آیت اللّٰه گلپایگانى])؛ 🔰آیت الله : (اگر لباسش از پنبه یا کتان است، بر آن سجده کند و اگر از چیز دیگرى است بر همان یا بر فرش سجده نماید و اگر آن هم ممکن نیست بر فلزّات و اشیاء معدنى سجده کند و اگر مطلقاً چیزى پیدا نمى‌کند که بتوان بر آن سجده کرد، بر پشت دست خود سجده مى‌کند بنا بر این پشت دست آخرین چیزى است که مى‌توان بر آن سجده کرد). 🔰آیات عظام و : (بر پشت دست یا چیز دیگر که در حال اختیار سجده بر او جایز نیست سجده نماید ولى احتیاط مستحبّ آن است که تا سجده بر پشت دست ممکن است بر آن چیز سجده نکند). 🔰 آیت الله : (بنا بر احتیاط به چیز معدنى ..). 🔰 آیت الله : (..بنا بر أظهر. و اگر آن هم نشد، تا نزدیک زمین خم مى‌شود و یا این که با اشارۀ سر، سجده مى‌نماید). امام خمینی، توضیح المسائل (محشّی)، گردآورنده: بنی‌هاشمی خمینی، سید محمدحسین، ج‌1، ص 587 - 589، م 1084 و 1087، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ هشتم، 1424ق 🌐منبع : سایت اسلام کوئست
‼️استفاده از برق شهری 🔷س 5451: اکثر هیئت‌های محلی که به مدت ده روز برگزار می‌شود، جهت چراغانی جلوی تکیه یا هیئت از برق اصلی شهر انشعاب گرفته و استفاده می‌کنند. حکم شرعی چیست؟  ✅ج: اگر با مجوز قانونی باشد اشکال ندارد؛ اما باید وجه برق را بپردازند. اما اگر بدون مجوز باشد، اصل کار خلاف است و موجب ضمان هم هست یعنی هزینه برق مصرفی را باید بپردازند. عزادار سید و سالار شهیدان به هر حال قانون نظام اسلامی را رعایت می‌کند و نسبت به این حقوق عمومی و بیت‌المال هم مواظبت دارد. 📕منبع: khamenei.ir 🆔 @resale_ahkam مقام معظم رهبری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5994568039226410939.mp3
8.08M
•°🌱 •خیال حرم...! میدونی کربلا تو من از ته دلم دوس دارم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط حیییییییدر امیر المومنین است کور شود هر آنکه نتواند دید   •┈┈••✾••┈┈• 💠 @ghadiriyeh110 💠
نتیجه در جامعه 🔵 آثار و فوايد رعايت حجاب و پوشش دينى چیست؟ ۱- بهداشت روانى اجتماع و کاهش هيجانها و التهاب جنسى که سبب کاهش عطش سير ناپذير شهوت است. ۲- تحکيم روابط خانوادگى و برقرارى صميميت کامل زوجين. با رواج بى حجابى و جلوه گرى زن، جوانان مجرد، ازدواج را نوعى محدوديت و پايان آزادى هاى خود تلقّى مى کنند وافراد متأهل هر روز در مقايسه اى خطرناک ميان آن چه دارند و ندارند، قرار مى گيرند. اين مقايسه ها، هوس را دامن زده و ريشه زندگى را مى سوزاند. ۳- استوارى اجتماعى و استيفاى نيروى کار و فعاليّت دختر و پسرى که در محيط کار و دانشگاه تحريک شهوانى شوند، از تمرکز و کارآيى آنها کاسته مى شود. چيرگي شهوت بر اجتماع سبب هدر رفتن نيروى فکرى و کارى است. ۴- بالارفتن ارزش واقعي زن و جبران ضعف جسمانى او حيا، عفاف و حجاب زن مى تواند در نقش عاطفى او و تأثيرگذارى بر مرد مؤثر باشد. لباس زن سبب تقويت تخيّل و عشق در مرد است و حريم نگه داشتن يکى از وسائل براى حفظ مقام و موقعيّت زن در برابر مرد است. اسلام حجاب را براى محدوديّت و حبس زن نياورده، بلکه براى مصونيّت او توصيه کرده ، زيرا اسلام راضى به حبس، رکود و سرکوبى استعدادهاى زن نيست، بلکه با رعايت عفاف و حفظ حريم، اجازه حضور زن را داده امّا از سوء استفاده شهوانى و تجارى منع کرده است. در واقع حجاب موجب محدوديتِ، مردان هرزه مى باشد که در صدد کام جويى هاى آزاد و بى حد و حصر هستند و مصونيت زنان از دست اين گروه از مردان منظور است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❗️قابل توجه بانوان 👌چه صفتی است که اگر در مرد تقویت شود دنیا و آخرت را به پایتان می ریزد
🌸💕 کسی که حتی کارهای معمولی و عرف جامعه رو انجام نمی‌داد و خیلی مراعات می‌کرد، دلش گیر کرده و حالا گیر داده به یک نفر و طوری رفتار می‌کرد که همه متوجه شده بودن. گاهی بعد از جلسه که کلی آدم ‌نشسته بودن، به من خسته نباشید می‌گفت و یا بعد مراسم های دانشگاه که بچه ها با ماشین های مختلف میرفتن، بین این همه آدم از من می‌پرسید: +با چی‌و کی برمی‌گردید؟ گفتم: - به شما ربطی نداره که من با کی میرم! اصرار می‌کرد حتما باید با ماشین بسیج برید یا براتون ماشین بگیرم. می‌گفتم: - اینجا شهرستانه. شما اینجارو با شهر خودتون اشتباه گرفتین، قرار نیست اتفاقی بیفته! گاهی هم که پدرم منتظرم بود، تا جلوی در دانشگاه می‌اومد که مطمئن شه. تو اردوی مشهد، سینیِ سبک کوکو سیب زمینی دست من بود و دست دوستم هم جعبه سنگین نوشابه! عزّ و التماس می‌کرد که: +سینی رو بدید به من سنگینه! گفتم: - نه ممنون، خودم می‌برم! ورفتم.... از پشت سرم گفت: +مگه من فرمانده نیستم‌؟ دارم می‌گم بدین به من! چادرم و کشیدم جلوتر و گفتم: - فرمانده بسیج هستین نه فرمانده آشپزخونه! گاهی چشم غره میرفتم بلکه سر عقل بیاد، ولی انگار نه انگار... چند دفعه کارهایی رو که میخواست برای بسیج انجام بدم، نصفه نیمه رها می‌کردم و بعد هم با عصبانیت بهش توپیدم. هر بار نتیجه عکس می‌داد! نقشه ای سر هم کردم که خودم و گم و گور کنم و کمتر تو برنامه ها و دانشگاه آفتابی بشم، شاید از سرش بیفته! دلم‌ لک میزد‌ برای برنامه های{بوی بهشت} راستش‌ از همونجا‌ پام به ‌بسیج باز شد. دوشنبه ها عصر، یه روحانی کنار ‌معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا می‌گفت و اکثر بچه ها اون روز رو روزه میگرفتن! بعد نماز هم کنار شمسه معراج افطار می‌کردیم. پنیر که ثابت بود، ولی هر هفته ‌ضمیمه‌ش فرق می‌کرد... هندونه، سبزی یا خیار! گاهی هم ‌می‌شد یکی به دلش می‌افتاد که آش نذری بده.
🌸💕 یک کلام بودنش ترسناک به نظر میرسید. حس می‌کردم مرغش یه پا داره. می‌گفتم: - جهان بینی‌ش نوکِ دماغشه، آدمِ خود مچکربین... تو اردوهایی که خواهران رو می‌برد، کسی حق نداشت تنهایی جایی بره، حداقل سه نفری! اصرار داشت جمعی وفقط با برنامه های کاروان همراه باشید. ما از ‌برنامه های کاروان بدمون نمی‌اومد، ولی می‌گفتیم گاهی آدم‌ دوست داره تنها ‌باشه و خلوت کنه یا احیانا دونفر دوست دارن باهم برن. تو اون موقع باید یجوری می‌پیچوندیم و در می‌رفتیم. چند بار تو این در رفتنا مُچِمون رو گرفت. بعضی وقت ها فردا یا پس فرداش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمون می‌فهمید. یکی از اخلاق بدش این بود که به ما می‌گفت: فلان جا نرید و بعد که به حساب خودمون زیرآبی می‌رفتیم، می‌دیدیم بَه! آقا خودش اونجاست؛ نمونه اش حسینیه گردان تخریب دوکوهه. رسیدیم پادگان دوکوهه..‌ شنیدیم دانشجویان دانشگاه امام صادق{ع} قراره برن حسینیه گردان تخریب. این پیشنهاد رو مطرح کردیم... یک پا ایستاد که: +نه. چون دیر اومدیم و بچه ها خسته‌ن، بهتره برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده کنن. و اجازه نداد... گفت: +برن بخوابن! هرکی خسته نیست، می‌تونه بره داخل حسینیه حاج همت!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله🚩 ▪️هر کس یه شب جمعه بین الحرمین باشه ▪️باید همه عمرش هم دلتنگ حسین باشه 😭😭 لطفت می‌مونه یادم آقا تو شلوغیا راهمو باز کردی😭😭 🏴 لبیک یا حسین   •┈┈••✾••┈┈• 💠 @ghadiriyeh110 💠
ارتباط موفق_12.mp3
11.13M
🎙 ۱۲ 💠 لازم نیست، ادعا کنی؛ به اینکه درونِ پاکی داری یا خیر! ارتباط و اثرگذاریِ نفسِ تو، و نَفسِ دیگران، از طریق کلام نیست! 💠 طهارت و انرژیِ درونِ پاک یا درونِ بیمار ما برای نفوس دیگران، به راحتی قابل لمس و دریافت است. 🔸 🔸 🆔 @khanevadeh_313
🔴 💠 گاهی بین زن و شوهر سر قضیه‌ای می‌شود و زن یا مرد به همسرش می‌گوید: "مطمئنم فلان مطلب را به من " و همسرش نیز با عصبانیت می‌گوید: "گفتم!" و سر همین قضیه، بگو مگو و مشاجره‌ی سختی رخ می‌دهد. 💠 پیشنهاد می‌شود با یک تغییر جزئی در خود از ایجاد مشاجره و تشدید شدن ناراحتی و عصبانیّت یکدیگر‌ جلوگیری کنید! مثلاً به همسرتان بگویید: "اگر فلان مطلب را گفتی شرمنده من ." یعنی کلمه‌ی "شرمنده نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی" به کار ببرید تا همسرتان نشده و فضای زندگی متشنّج نگردد. 🆔 @khanevadeh_313
43.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌕 حال خوب ؛ جلسه ۱ 🌕 👌 این مجموعه سخنرانی به ما یاد می‌دهد که چگونه با حالمان را خوب کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
das_be8faa35c9d1498dbe9af2be26adf430.mp3
3.73M
رهام نکن یاحسین ع التماس دعا
🌸💕 باز هم حکمرانی! به عادت همیشگی، گوشم بدهکارش نبود! همراه دانشجویان دانشگاه امام‌صادق{ع} شدم و رفتم‌. در کمال ناباوری دیدم خودشم اونجاست. داخل اتوبوس، با روحانی کاروان جلو می‌نشستن. با حالتی دیکتاتورگونه تعیین می‌کرد چه کسایی باید ردیف دوم پشت سر اونها بشینن. صندلیِ بقیه عوض می‌شد، ولی صندلیِ من نه! از دستش حسابی کفری بودم، می‌خواستم دق دلم رو خالی کنم... کفشش رو درآورد که پاش رو دراز کنه، یواشکی اونو برداشتم و از پنجره اتوبوس انداختم بیرون. نمی‌دونم فهمید کار من بوده یا نه؛ اصلا هم ‌برام مهم نبود که بفهمه.! فقط میخواستم دلم خنک شه. یه بار هم کوله اش‌ رو شوت کردم عقب! شالِ سبزی داشت ‌که خیلی‌ بهش تعصب نشون می‌داد، وقتی روحانی کاروان می‌گفت: +باندای بلندگو رو زیر سقف اتوبوس نصب کنین تا همه صدا رو بشنون. من با همون شال باند هارو می‌بستم. با این ترفند هاهم ادب نمی‌شد و جامو عوض نمی‌کرد. تو سفر مشهد،‌ ساعت یازده شب با دوستم برگشتیم حسینیه. خیلی عصبانی شد‌ اما سرش پایین بود و زمین رو نگاه می‌کرد. گفت: +چرا‌ به‌ برنامه نرسیدین؟؟ عصبانی گذاشتم توی کاسه اش: - هیئت گرفتین برای من یا امام حسین{ع}؟ اومدم‌ زیارت امام‌رضا{ع}، نه که بندِ برنامه ها و تصمیمای ‌شما باشم! - اصلا دوست داشتم این ساعت بیام، به شما ربطی داره؟! دقِ دلی مو سرش خالی کردم. بهش گفتم: - شما خانومایی رو به اردو آوردین که همه هیجده سال رو رد کردن، بچه پیش دبستانی نیستن که‌! گفت: +گروه سه چهار نفری بشین، بعد از نماز صبح پایین باشین خودم میام می‌برمتون. بعدم یا با خودم بر‌می‌گردین، یا بذارین هوا روشن شه و گروهی برگردین! میخواست خودش جلوی ما‌ بره و ‌یک‌نفر از آقایون رو پشت سرمون بزاره. مسخره اش کردم که: - از اینجا تا حرم فاصله ای نیست که دونفر بادیگارد داشته‌ باشیم. کُلی کل کل کردیم؛ متقاعد نشد! خیلی خاطرمون رو خواست که گفت: +برای ساعت سه صبح پایین منتظرم باشین. به هیچ وجه‌ نمی‌فهمیدم اینکه بامن‌ اینطور سرشاخ میشه و دست از سرم بر نمی‌داره، چطور یه ساعت بعد، میشه همون آدمِ خشکِ مقدسِ از اون طرف بام افتاده! آخر شب جلسه گذاشت برای هماهنگی برنامه های فردا..' گفت: +خانوما ‌بیان نمازخونه. دیدیم حاج آقا رو خواب آلود آورده که توی نامحرم ها تنها نباشه. رفتارهاشو قبول نداشتم. فکر میکردم ادای رزمنده های دوران جنگ رو در میاره. نمیتونستم با کلمات قلمبه سلنبه اش کنار بیام! دوس داشتم راحت زندگی کنم، راحت حرف بزنم، اصلا خودم باشم... به نظرم زندگی با چنین آدمی اصلاااا کار من‌ نبود. دنبال آدم بی‌‌ادعایی می‌گشتم که به دلم بشینه. تو چارچوب در با روی ترش کرده، نگاهم رو انداختم به موکت کف اتاق بسیج و گفتم: - من‌ دیگه‌ از امروز به ‌‌بعد، مسئول ‌روابط عمومی نیستم، خداحافظ! فهمید کارد به استخونم رسیده. خودم رو ‌برای اصرارش آماده ‌کرده بودم، شاید هم دعوایی جانانه و مفصل... برعکس درحالی که پشت میزش نشسته بود، آروم و با طمانینه گونه پر ریشش رو گذاشت رو مشتش و گفت: +یه نفر رو به جای خودتون مشخص کنید و برید!
🌸💕 نزاشتم به شب بکشه! یکی از بچه هارو به خانوم ابویی معرفی کردم. حس کسی رو داشتم که بعد از سال ها نفس تنگی، یدفعه نفسش آزاد شه! سینه م سبک شد..! چیزی روی مغزم ضرب گرفته بود: آزاد شدم... صدایی حس می‌کردم شبیه‌ زنگ آخر مرشد وسط زور خونه... به خیالم بازی تموم شده بود...! زهی خیال باطل؛ تازه اولش بود! هرروز به هر نحوی پیغام می‌فرستاد و می‌خواست بیاد خواستگاری؛ جواب سربالا می‌دادم.. تو‌ دانشگاه جلوم سبز شد خیلی جدی و بی مقدمه پرسید: +چرا هرکی رو می‌فرستم، جوابتون منفیه؟ بدون مکث گفتم: - ما‌ به‌درد هم نمی‌خوریم! با اعتماد به نفس صداشو صاف کرد: +ولی من فکر میکنم خیلی به هم میخوریم! جوابمو کوبیدم تو صورتش: - آدم باید کسی که می‌خواد همراهش بشه، به دلش بشینه! خنده پیروزمندانه‌ای‌ سر داد؛ انگار‌ به‌خواسته اش‌ رسیده بود: - یعنی این مسئله حل بشه، مشکل شمام حل میشه؟؟ جوابی نداشتم... چادرم رو زیر چونم محکم چسبیدم و صحنه رو خالی کردم. از همونجا که ایستاده بود، طوری گفت که بشنوم: +ببینید! حالا اینقدر دست دست می‌کنید، ولی میاد زمانی که حسرت این روزا رو بخورید! زیرلب با خودم گفتم: - چه اعتماد به نفس کاذبی!!! اما تا‌ برسم خونه، مدام این چند جمله تو ذهنم می‌چرخید؛ "حسرت این روزا..." مدتی پیداش نبود... نه تو برنامه های بسیج، نه کنار معراج شهدا! داشتم بال در می‌آوردم؛ ازدستش راحت شده بودم! کنجکاویم گل کرده بود بدونم کجاست. خبری از ‌اردوهای بسیج‌ نبود... همه بودن الّا خودش! خجالت می‌کشدم از اصلا قضیه سر در بیارم تا اینکه کنار معراج شهدا، اتفاقی شنیدم از اون حرف میزنن! یکی داشت میگفت: +معلوم نیست این محمدخانی این همه وقت تو مشهد چیکار میکنه؟؟! نمی‌دونم چرا؟؟! ولی یکدفعه نظرم عوض شد..‌ دیگه به چشم یه بسیجی افراطی و متحجر نگاش نمی‌کردم. حس غریبی اومده بود سراغم... نمی‌دونستم چرا اینطور شده بودم! نمی‌خواستم قبول کنم که دلم‌ براش تنگ شده... با وجود این هنوز نمی‌تونستم اجازه بدم بیاد خواستگاریم. راستش خندم می‌گرفت، خجالت می‌کشیدم به کسی بگم دلِ منم با خودش برده‌‌...! وقتی برگشت پیغام داد می‌خواد بیاد خواستگاری، بازم قبول نکردم... مثل قبل عصبانی نشدم، ولی زیر بار هم نرفتم! خانوم ابویی گفت: +دو سه ساله این بنده خدا رو معطل خودت کردی! طوری نمیشه که! بذار بیاد خواستگاری‌و حرفاش رو بزنه‌. گفتم: - بیاد، ولی خوش بین نباشه که "بله" بشنوه‌. شب میلاد حضرت زینب{س} مادرش زنگ زد برای قرار خواستگاری. نمی‌دونم پافشاری هاش بادِ کله مو خوابوند، یا تقدیرم؟؟‌ شاید هم دعاهاش.... به دلم نشسته بود. باهمون ریش بلند و تیپ ساده همیشگی‌ش اومد! از در حیاط که وارد خونه شد، با خاله‌م از پنجره دیدیمش. خاله‌م خندید: +مرجان، این پسره چقدر شبیه شهداست‌. با خنده گفتم: - خب شهدا یکی مثل خودشونو فرستادن برام! خانواده‌ش نشستن پیش پدرومادرم... خانواده ها با چشم و ابرو به هم اشاره کردن که: این دوتا برن تو اتاق؛ حرفاشون و بزنن!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجت الاسلام قرائتی : از من خواستند در تلوزیون برای کنترل نسل صحبت کنم ولی من معلم قرآنم و باید بر اساس قرآن حرف بگویم. لذت رفتن به کافه، پارک و تفریح یا بوسیدن فرزند!!!! صدا ندارد. !!!