eitaa logo
بانوی خاص🌹
412 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
19 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 کانال بانوی خاص ❤️همسرداری 👩‍🏫فرزند پروری 🏠خانه داری احکام و مطالب متفرقه سوالات مشاوره کاملا رایگان تبادل و ارتباط با ادمين: @delaram7645 لينك كانال👇 https://eitaa.com/joinchat/1265893419C1fe8b5bb94
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂🍃 📚 رمانِ ژنرال‌های جنگ اقتصادی 📝 اثرِ سیده زهرا بهادر ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
بانوی خاص🌹
#ژنرالهای_جنگ_اقتصادی #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیست_وششم گفتم:صاف و صادق بگم من از کار کرد
با هم به سمت اتاقی که محل گذاشتن وسایل شخصی هر فردی بود رفتیم... لیلا به سمت کمدش رفت و یه کتاب از داخلش بیرون آورد و با یه چشمک بهم گفت: من که، میگم برای حل مشکلاتت، یه نمه کتابم بخونی بد نیست! برای همینه دیگه دختر! بعد کتاب رو به سمت گرفت و ادامه داد: هر کاری رو، بدون تخصصش انجام دادن، ناگفته پیداست تهش نرسیدنه و نشدنه! ولی مطمئنم این کتاب برای شروع خیلی کمکت می کنه! یه خورده کتاب رو برانداز کردم و نگاهی به اسمش انداختم و متعجب گفتم: چه اسم خاصی، انگار وسط جنگیم! اما همین که کتاب رو چند ورقی زدم حسابی جا خوردم !!!! آخه قضیه خیلی جدی شد! من فکر میکردم کتاب راجع به زمان جنگه! دوباره یه نگاه عجیب با یه حالت شک و تردید به لیلا خیره شدم و انگار یادم رفت چه کمکی از لیلا خواستم که این کتاب رو بهم داد! بی توجه به درخواستم دوباره تکرار کردم و گفتم: لیلا تو که از همه‌چیز زندگی من خبر داری... چرا چنین کتابی! یعنی من می تونم! یه لحظه مکث کردن ... سلول های خاکستری مغزم تحت فشار بودن... یاد آوری خاطرات گذشته، درست شدنش با اون سختی، و حالا آرامشی که داشت دوباره از دست می رفت..‌.نه.... تقریبا مطمئن شدم نمی تونم.... یعنی نه اینکه نتونم... نمی خوام... کتاب رو برگردوندم سمتش و گفتم نمی خوام... لیلا متعجب نگاهم کرد!!!! نگذاشتم چیزی بگه و خودم گفتم: نمی خوام، چون دوست ندارم و می ترسم آرامش بدست اومده ام رو دوباره داغون کنم اونم با دستهای خودم! لیلا جدی نگاهم کرد و گفت: نرگس! منو گرفتی! اصلا حواست هست قبل از این کتاب چی داشتی به من می گفتی!!! ببینم همین الان شما نطق نکردی که احساس بیکاری و پوچی اومده سراغت! نگفتی بچه هات بزرگتر شدن و وقت اضافی داری و دنبال اینی مفیدتر باشی! نگفتی نگران آینده ی بچه هاتی! نههههه نگفتی!!!!! مگه من چند دقیقه قبل داشتم برات جزوه میخوندم که، مدل مفید بودن هر زمانی فرق میکنه که، به این زودی یادت رفت! بعد اخم هاش رو بیشتر از من بهم گره زد و گفت: نکنه اصلا به حرفهام گوش نمیدادی خاااانم؟! حالات تردید و ترس رو قشنگ از توی چشم هام خوند، سریع چهره درهم کشیده اش، تغییر حالات داد و با قاطعیت و لبخند خاصی بهم نگاهم کرد و گفت: ببینم نرگس یه سوال! به جز لطف خدا که همیشه هست، ولی کی وضع زندگیت رو تغییر داد؟! غیر از این بود که تو خودت خواستی! اون هم با قرار گرفتن توی مسیر درست! با حمایت و اقتدار دادن به مردت ، غیر از اینه! ببین اگه دقیق نگاه کنی زن ها نقش موثری دارن همیشه و همه جا.... حتی... حتی الان هم که کار اقتصادی نمی کنی این تو بودی با فرماندهی درست، با سر جات قرار گرفتن ، با درست حمایت کردن، ژنرال جنگ اقتصادی شدی غیر از اینه! به اینجا که رسید با تاکید بیشتری کلمات بعدیش رو تلفظ کرد که، نه تنها جنگ اقتصادی! که به قول امام اگر زن ها و حمایتشون نبود این انقلاب پیروز نمیشد! کتاب رو دوباره داد دستم، در حالی که مژه های چشمش رو محکم باز و بسته کرد و گفت: خودت رو دست کم نگیر و نترس! فقط و فقط مهم اینه بدونی تکلیفت چیه! اینو که فهمیدی، اونوقت باید طوری باشه که به قول شهید یوسف الهی، انجام دادن تکلیف برات نه زمین بشناسه، نه زمان! گرفتی مطلب رو! الانم تکلیف تو که مشخصه، شوهرت هم که چراغ سبز رو داده و گفته من اوکیم! ادامه دارد..... نویسنده: با این ستاره ها راه گم نمیشود ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
دیگه حرفت چیه؟! ببین نرگس! به قول شهید باقری ما هممون بریم یا ما هممون بمونیم، هیج فرقی به حال اسلام نمی کنه! مهم اینه ما وظیفمون رو انجام بدیم! حالا بیا این گوی و این میدون! دیگه جا بزنی خودت میدونی و خودت! ضمنا بعدش نمی تونی بگی مسولیت همسری و مادریم زیر سوال می رفت، چون خودت گفتی کاملا برای اونها وقت میذاری وبا این شرایط وقت اضافی هم داری! نگاهم به لیلا هنوز مردد بود... ولی احساس میکردم ترسم کمرنگ شده! انگار هنوز باید چیزی می گفت تا من یه دل میشدم و این تردید هم تموم میشد و دقیقا زد توی خال، وسط سیبل اعتقاداتم! دستم رو گرفت و با اعتماد به نفس خاصی ادامه داد:جالبه حتی بدونی که بزرگ ما میگه: ما با کار کردن خانم ها مخالف نیستیم که هیچ! ولی می گیم کاری رو انجام بدن که به وظیفه ی مادری و همسریشون ضربه نخوره! به ریحانه بودن زن آسیب نرسه! مطلب حله برات؟! خیالم نسبتا راحت شد، ولی هنوز ترس همراهم بود... با این حال کتاب رو محکم گرفتم توی دستم و گفتم: لیلا... خدا کنه بتونم.... لیلا با یه لبخند، چشمهاش رو دوباره محکم باز و بسته کرد و گفت: میدونم که می تونی.... ولی بازم به قول شهید حسن آقای باقری که میگه: اگه میخوایم کار کنیم، کار خون دل داره ... دردسر داره... ولی چیزی که آدم رو خسته می کنه، گیجی و بی برنامگیه، نه کار زیاد! بخاطر همین با تاکید بهت میگم : کتاب رو حتما با دقت بخون! یادت باشه علت شکست خوردن توی هر کاری به خاطر بلد نبودن و یاد نگرفتن اون کاره، این یه نکته، که تجربش رو هم داشتی! نکته دوم هم، اینکه طبیعتا از کی یاد گرفتن هم مهمه! یکی ممکن آدم رو بندازه توی چاه تا مثلا برسه به آب، اما اینطوری حتی اگه برسه، داغون میشه! یکی هم هست راه حفر کردن چاه رو یاد میده تا برسیم به آب بدون اینکه آسیب ببینیم! شاید توی دنیا روش های زيادي وجود داشته باشه تا یه کسب و کار به درآمد برسه و رشد اقتصادی کنه ، اما مهم اینه توی ایران ما، با چه روش هایی میشه این کار رو انجام داد! نرگس خودت توی همین کشور زندگی می کنی، دیگه حتما خوب میدونی، با توجه به اینکه چندین سال کشورمون درگیر مسائل اقتصادی هست و هر سال به این نام، نامگذاری میشه! یعنی این مسئله، مسئله ی مهمیه ! یعنی زندگی مردم بهش گره خورده ! یعنی باید مجاهدانه براش کار کنیم ! یعنی باید پا بذاریم روی ترس هامون! یعنی باید توی این جنگ ضد گلوله بشیم! باور کن هر کسی به اندازه توان خودش تلاش کنه درست میشه! اما... اما... نکته اش همون بود که شهید باقری گفت! بدون برنامه ریزی و همینجور روی هوا کار کردن نه تنها به نتیجه نمی رسونتمون بلکه، ممکنه نا امیدمون هم بکنه که یه خط قرمز اساسیه! البته بازم تاااااااکید می کنم حواست باشه اولویت ها نباید جا به جا بشه نرگس جان! ولی وقتی اولویتِ زمانت و کاری که باید انجام بدی رو فهمیدی، از تمام سلولهای بدنت کمک بگیر تا به بهترین شکل انجامش بدی! با شنیدن حرفهاش نفس عمیقی می کشم، اما اینار به جای اکسیژن، یه عالمه انرژی وارد بدنم میشه... دوباره نگاهی به جلد کتاب انداختم ایندفعه اسم کتاب برام جالب تر دیده شد. با خودم گفتم چه اسم پر مفهومی...! ادامه دارد.... نویسنده: با این ستاره ها راه گم‌نمیشود ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌🌹 ❤️امام حسین علیه السلام: ناتوان‌ترین مردم کسی است که از کردن عاجز باشد.😢 📚موسوعه کلمات الامام الحسین، ۷۸۱ ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽❣ ❣﷽ ❣آقا بیا که آمدنت آبروی ماست پایان غیبتت به خدا آرزوی ماست ─═ई✨🍃🖤🍃✨ई═─        اینجا🔚بانــــــوی خــ🖤ـــاص😌باش👇 🖤 @banoye_khaass 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانوی خاص🌹
✨🕊✨ #کارگاه_ارتباط_موثر_باهمسر4⃣1⃣ ⚙️ #مهارتهای_همسرداری 💯 #اقتدار_مردانـه #خواسته_زنانه (ب) 🌀یه خ
✨🕊✨ ⃣1⃣ (3) ✨روزی روزگاری توی جنگلی درخت کوچولویی بود که کم کم رشد میکرد و روز به روز بزرگتر میشد. 🌳تا اینکه تنه ی درخت ضخیم، و شاخو برگاش مثل یه چتر بزرگ شد. درخت همه چی مثل : نور و غذای کافی داشت، ولی احساس کمبود میکرد. 💢آرزو میکرد کاش میتونستم سایه ام رو مثل یه چتر روی سر یکی باز کنم و تنه ی محکمم کسی باشه و از کسی محافظت کنم. 🔻کاش میتونستم از کسی در برابر باد شدید، سیل، نور زیاد، سرما و گرما کنم، چون فکر میکنم مفید بودن حس خوب بهم میده. ⭕️نزدیک درخت، گلی🌷 بود که آروم آروم غنچه هاش باز میشد. وقتی غنچه های گل باز شد، گل با خودش گفت: کاش میتونستم با بوی خوش و زیبایی و طراوت گلبرگهام باعث کسی بشم، چون با این کار احساس ارزشمند بودن و آرامش میکنم. ..
🌼گل و درخت در این تفکرات غرق بودن که ناگهان درخت نگاهش به گل تازه باز شده افتاد و بهش پیشنهاد داد که بیا یه رو با هم شروع کنیم، 👈چون خداوند در وجود من و تو چیزایی قرار داده که میتونیم برای همدیگه باشیم. 🤔گل با کمی تفکر پیشنهاد همزیستی با درخت رو قبول کرد، اما برای داشتن رابطه بهتر شرطایی گذاشت. 🔅گل به درخت گفت: من چندتا خواسته از تو دارم؛ 🔹بذاری همیشه گل بمونم و نخوای منو شبیه به یه درخت کنی، چون ویژگی های من با جسمم هماهنگه، گل وقتی باطراوت میمونه که گل باشه. ..
🔸دوست دارم ازم دربرابر خطراتی مثل: باد تند، آفتاب زیاد، سرما و گرما و بارون های شدید محافظت کنی. مطمئنم کنی که میتونم در کنار تو به امنیت و آرامش برسم. 💕🛡 اجازه بدی ساقه هام به تنه ی محکم و استوار تو کنه. 😍دوست دارم محافظت کردن از منو دوست داشته باشی، نه اینکه اونو یه بدونی و خسته بشی و بذاری. میخوام کمک کنی تا کنم، از اون درخت های خودخواه که همه ی نور خورشید رو برای خودشون میخوان و اجازه رشد به گیاهان زیردست خودشون نمیدن، خوشم نمیاد، چون اونا فکر میکنن که رشد یعنی تنهایی بزرگ شدن، اما بزرگترین رشد اینه که ! ..