آیا گمان می کنید بانیان خیمه ها در طول راه، همه میلیاردر و ثروتمند هستند؟ نه! بیشتر آن ها کشاورز هستند و نخلستان دارند
خرج سالشان را به زحمت درمی آورند. حدود دو هفته از ماه صفر، بهترین خوراکی را که حتی خودشان در تمام سال به آن دسترسی نداشتند، آماده می کنند و شبانه روز وقت و هزینه صرف می کنند تا از زائران پذیرایی کنند.
دوباره آب و تشنگی، دوباره آب
نگاه من ز دیدن تلالو اش شکسته باز
پر از صدای العطش، پر از کبوتران طف
دوباره پر سرودن نگاه دل شکسته ها ست
دوباره آب
صدای کودکانه ای ز دور دست،
چقدر این صدا پر از شکایت است.
و جان من پر از صدای هق هق جوانه ها
صدای بیکرانه ای درون جان من رهاست
دوباره آب، دوباره یک پیاله آب،
بیا بنوش کودکم
بیا بنوش
بیا که باز هم نوازشت کنم
دوباره باز تشنگی، دوباره آب
دوباره باز تشنه ام
دو دست خویش را پر از پیاله کرده ام
پیاله ها پر از نگاه
نگاه دلشکسته ای درون آب مانده است
پر از لبان تشنه است
تو ای ترانه ی وفا
تو ای پر از سرودن عطش بیا،
بیا ز دست من بنوش
بیا بنوش
ز من بگیر یک دم این بهانه های گریه را
پر از صدای کودکان تشنه ام
دوباره باز تشنه گی
دوباره باز…
چند صبح پیش، نشسته بودم کنار مشایه، چشمانم را بسته بودم و دلم را داده بودم به صدای قدمها و سایش دمپاییها روی آسفالت!
با خودم فکر کردم؛
"مؤثر بودن" خندهدارترین توهم است در میدانی که، بی هیچ دخالت دستی، در حال لشکرسازی برای حادثهای بزرگ است!
با خودم گفتم: تو اینجایی که فقــط باشی ...
نه تو!
که همه اینجایند که فقط باشند،
وگرنه بدون صدای هر کدام از این قدمها، این آهنگ ناقص نمیماند!
آهنگ قدمهای این لشکر نواخته شده، و هرکه در هرکجای دنیا جا بماند، خودش باخته است!
و هر که تصور کند، در این لشکر مؤثر افتاده، دیوانه است!
با خودم گفتم، آرام و وزین، شبیهای قطرهای از این دریا، فقـــط چشم به مقصد بدوز و برو!
عاقلها را، گوشه کنار جاده، به خود مشغول نمیکند!