📚🖇
#باهم_بخوانیم
#راز_درخت_کاج
#فصل_چهارم
#قسمت_پنجم
...از همان موقع فهمیدم که زینب مثل خودم اهل دل است. خواب دید که همه ستاره ها در آسمان به یک ستاره تعظیم می کنند وقتی از خواب بیدار شد به من گفت:(من فهمیدم که آن ستاره پرنور که همه به او تعظیم می کند کی بوده!!)
تعجب کردم.پرسیدم :(کی بود!؟)
گفت:( حضرت فاطمه زهرا《ص》 بود.)
هنوز هم پس از سالها وقتی به یاد آن خواب می افتم و بدنم می لرزد.
زینب از بچگی راحت حرف هایش را میزد و ارتباط محبت آمیزی با افراد خانواده داشت.با مهرداد خیلی جور بود.مهرداد اهل تئاتر و نمایش بود.همیشه گروه نمایش داشت چندتا نمایش در آبادان راه انداخت زینب از کلاس سوم دبستان در خانه با مهرداد تمرین نمایش می کرد.مهرداد نقش مقابل خودش را به زینب یاد میداد وزینب خیلی خوب با او تمرین می کرد.مهرداد که اهل فوتبال ونمایش بود بیشتر بیرون خانه بود.ولی مهران اهل مطالعه بود و اکثراً در خانه بود مهران پیک های بچه ها و کتاب هایش را جمع کرد و یک کتابخانه درست کرد و چهارتا خواهر هایش را عضو کتابخانه کرد و دو ریال هم حق عضویت از آنها گرفت.دختر ها در کتابخانه مهران می نشستند و در سکوت و آرامش کتاب می خواندند. مهران گاهی دخترها را نوبتی به سینما می برد.مهری و مینا باهم شهلا و زینب باهم.مهران اول خودش میرفت و فیلم را میدید و اگر تشخیص میداد فیلم مشکلی ندارد دختر ها را میبرد.علاقه زینب در تئاتر و اجرای نمایش در مدرسه از همان بچگی اش که با مهرداد تمرین میکرد و با مهران به سینما میرفت شکل گرفت.
بیشترین تفریح بچه ها در آن زمان در جمع خودشان بود و رفتن به خانه مادرم.بچه ها مسافرت را خیلی دوست داشتند ولی وضعیت ما طوری نبود که به سفر برویم.اول تابستان که می شد دور هم می نشستند و هر کدام نقشه رفتن به شهری را میکشید و از آن شهر حرف میزد.هر تابستان فقط حرف سفر بود و بس.جمع ما زیاد بود ماشین هم نداشتیم برای همین حرف مسافرت به اندازه رفتن سفر برای ما و بچه ها شیرین بود بچه ها بعد از ظهر های طولانی تابستان که هوا گرم بود و کسی نمی توانست از خانه بیرون برود دورهم می نشستند و از شهرهای شیراز و اصفهان و همدان حرف می زدند آنقدر از حرف زدنش لذت می بردند که انگار به سفر می رفتند و برمیگشتند.
در باغ پشت خانه ایستگاه ۶ یک درخت کُنار بزرگ داشتیم که هر سال ثمر زیادی میداد.
بعد از ظهر های فصل بهار و تابستان،دختر ها زیر درخت جمع می شدند ومهران و مهرداد روی پشت بام میرفتندوحسابی درخت را تکان می دادند،کُنار ها که زمین میریخت دختر ها جمع میکردند.بعضی وقتها اتدازه ی یک گونی هم پر میشد.من گونی پر از کنار را به بازار ایستگاه هفت می بردم و به زن های فروشنده یعرب میدادم وبه جای کنار میوه های دیگر میگرفتم.گاهی پسر های کوچک همسایه یواشکی روی پشت بام می آمدند تا از شاخه های درخت کنار بچینند و مهرداد و مهران دنبالشان می کردند.مینا و مهدی مدتی پول جمع می کردند یک دوربین عکاسی خریدند اولین بار دختر ها زیر درخت کُنار عکس یادگاری گرفتند ۴ تایی با هم پول جمع کردند و برای من یک دست پارچ و لیوان سفالی خریدند زندگی ما کم و زیاد داشت اما ما با هم خوشبخت بودیم.بچه هایم همه سر به راه و درسخوان بودند.
.....ادامه
³¹³شُهَــدایـےبـاشـیمـ↯💛⃟ ⃟⃟ ⃟🌻
📚🖇
#باهم_بخوانیم
#راز_درخت_کاج
#فصل_چهارم
#قسمت_ششم
از زبان مادر شهید زینب ڪُمایی
......اما زینب علاوه بر درس خوان بودن خیلی مومن بود همیشه دنبال کسانی بود که بتوانند در این راه کمکش کنند در همسایگی ما در آبادان خانواده کریمی زندگی می کردند آنها خانواده مومنی بودند تنها خانه ای بود که پشت در خانه پرده ای زده بودند که وقتی در باز میشود داخل خانه دیده نشود.
دختر بزرگ خانواده زهرا خانوم برای دخترهای محل کلاس قرآن و احکام گذاشته بود مینا و مهری فرزین به این کلاس ها می رفتند مینا و مهری با دخترشان اقدس همکلاس بودند و زینب با نرگس دوست بود.
زهرا خانوم سر کلاس به بچه ها گفته بود باید در مسائل دینی از یک مجتهد تقلید کنید وگرنه اعمالتون مثل وضو و غسل قبول نیست.زهرا خانوم از بین رساله های علما رساله امام خمینی را به دختر ها معرفی کرد.ما تا آن زمان از این حرف ها سر در نمی آوردیم. امام را هم نمی شناختیم مینا و مهری به کتاب فروشی آقای جوکار در ایستگاه ۶ بازارچه شرکت نفت رفتند.تا رساله امام را بخرند اما آقای جوکار به آنها گفت رساله امام خمینی خطرناک دنبالش نگردید وگرنه شما را می گیرند بررسی سالی آقای خویی را به بچه ها داد دخترها هم مجبور شدند مقلد آقای خوئی شوند.
زهرا خانم هم گفت هیچ اشکالی نداره مهم اینه که شما احکام تون رو به تقلید از مجتهد انجام بدید.
سین بیشتر به کلاسهای قرآن خانه کریمی میرفت خیلی تحت تاثیر دخترهای آقای کریمی قرار گرفته بود.
زینب کلاس چهارم دبستان بود صبح ها به مدرسه می رفت و عصرها کلاس قرآن خانه کریمی یک روز ناراحت به خانه آمد گفت مامان من سر کلاس خوب قرآن خواندم به نرگس جایزه دادند اما به من جایزه ندادند.
به زینب گفتم جایزهای که دادن چی بود؟ جواب دادیه بسته مداد رنگی.
گفتم خودم برات مدادرنگی میخرم جایزتم من میدم.
یه روز بعد جایزه را خریدم و به زینب دادم.خیلی تشویقش کردم وقتی زینب مینشست و قرآن می خواند یاد بچگی خودم و رفتن به مکتب خانه می افتادم که به جای هم نرسید.
زینب بعد از شرکت در کلاسهای قرآن و ارتباط بادخترهای خانواده کریمی به حجاب علاقه مند شد.من و مادرم حجاب داشتیم ولی دخترها هیچ کدام حجاب نداشتند.اما خیلی ساده بودند زینب کوچکترین دختر من بود.اما در همه کارها پیش قدم می شد.اگر فکر میکرد کاری درست انجام میداد و کاری به اطرافش نداشت یک روز کنارم نشست و گفت مامان من دلم میخواد باحجاب شوم.از شنیدن حرف خیلی خوشحال شدم انگار غیر از این هم انتظار نداشتم.
زینب نیمه دیگرم نبود پس حتماً در دلش علاقه به حجاب وجود داشت.
مادرم هم که شنید خوشحال شد.
....ادامه دارد....
³¹³شُهَــدایـےبـاشـیمـ↯💛⃟ ⃟⃟ ⃟
هدایت شده از 『↰ چهل روز تا خدا❁』
#حدیث
🌸پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
🍃امّت من، چهار وظيفه دارند:
توبه كار را دوست بدارند؛
نيكوكار را يارى برسانند؛
براى گنهكار آمرزش بطلبند؛
و براى عموم، دعا كنند
📚مشكاة الأنوار، صفحه 263
ترکگناه = ↯
#خوشحالیامامزمانعج
🌱[ @Forty_days_to_God ]
هدایت شده از «دمشق شهر عشق»
♨️تا امام زمان چه قدر فاصله داریم⁉️
🔸اگر انسان کامل بخواهد به شکل مکتوب در آید،صورتش می شود قرآن کریم.
همانگونه که حضرت امیرالمومنین علیه السلام، قرآن ناطق بودند.
🔸حال اگر این قرآن، قرائتش و تفکر در آیاتش، قلوب ما را متحول نمی کند،
شک نکنید که زیارت انسان کامل،یعنی حضرت حجت (عجل الله فرجه) هم قلوب ما را متحول نخواهد کرد‼️
🔸اگر می خواهید حال خود را هنگام ملاقات حضرت حجت بدانید،ببینید الان در ملاقات با قرآن چه حالی دارید!!؟
🔸اگر مشتاق قرآنید،می توانید امیدوار باشید که مشتاق حضرت حجت حقیقی هم هستید و گرنه اگر قرآن نزد شما مهجور است،وبا آن انس ندارید،و فکر می کنید که مشتاق حضرت حجت هستید،آن شخصِ امام زمان زاده ی وهم و خیال خودتان است.
🖋حاج آقا مجتبی تهرانی(ره)
💚امام_زمان 💚
نیمه_شعبان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نیابتی
شیعه به دنیا آمدیم که موثر در تحقق ظهور باشیم...
دعاگوی اعضا بودیم
ان شاءالله سربازیتون با کمک خود شهید🙂
8.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 شب قدری در ماه شعبان، که تمام انبیاءِ قبل از اسلام نیز، آن را به احیاء میگذراندند.
#نیمه_شعبان
#شب_قدر
@Shbeyzaei_313
*﷽*
سلام دوستان
آغاز میکنیم چله توسل به شهدا
💫 پنج شنبه 💫
۲۶ 🍃 اسفند 🍃 ۱۴۰۰
🌴 ششمین روز 🌴
❤️ پدران و مادران آسمانی تمام شهدای اسلام❤
🎁 *بسته هدیه *
۱ _ فاتحه
۲ _ آیت الکرسی
۳ _ سلام بر امام حسین علیه السلام
۴ _ ۱۴ صلوات
ان شاءالله شامل شفاعت شهدا قرار بگیریم
💚 ۵ شاخه گل صلوات هدیه به مولا جانمان💚
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم رب شهدا
سالروز شهادت سردار شهید
مهدی باکری گرامی باد
آگاهباشیمکهصدقنیتوخلوصدر
عمل،تنهاچارهسازماست،بدانید
اسلامتنهاراهنجاتوسعادتماست
تاریخشهادت:۱۳۶۳/۱۲/۲۵
شادیروحاینشهیدبزرگوارصلوات
#شهادت_شهید_مهدی_باکری
#شهید_محمودرضا_بیضایی
✦•[@Shbeyzaei_313]•✦