eitaa logo
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
972 دنبال‌کننده
16هزار عکس
6.4هزار ویدیو
9 فایل
‹بِسـم‌ِرَب‌ِّالحُسَـیْن🌱› صلی‌اللّٰـه‌علیک‌ِیـٰافاطمـةالزهـرا♥𐇵!' . «امام‌زمـان(عجل‌اللّٰه)امروزسرباز باهـوش‌وپـای‌کارمی‌خواهند؛ آدمی‌که‌شجـاع‌ومردمیدان‌باشـد.» #شـهیدبیضائی🎙!" . ◞پشت‌سنگر: @etlaeatkanal
مشاهده در ایتا
دانلود
•ما یقیݩ داریم آݩ سوے افق مردے هسټ• اینجا یه کانالہ براے بچه شیعه ها💚 کانالی با فعالیت خالصانه برای امام زمان عج و ترویج زیبایی های عشق به اهل بیت ، خدا و اسلام همراه با مطالب آموزنده و زیبا: حکایٺ و رمان مذهبے خݩده حلاݪ قرأټ قرآن شهدایے و... داستان کوتاه📚 رمان📜 حدیث 🖇 مباحث علمی 📄 خنده حلال :))) دلنوشته و عکس نوشته🔖 عکس پروفایل🖼 شعر های زیبای😍~~~ مسابقه و چالش مذهبی با جایزه های عالی🎁 آهنگ مذهبی و مداحی (کانال ما از یک خواننده ی مذهبی هم حمایت می‌کنه به نام حامد زمانی✨) اجرای مراسمات مذهبی🌷 عاشقانه های شهدا💞 خاطرات جبهـ تم ایتا آموزش های مفید ✅ همه این مطالب در کانال: ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• عَطــــــرِ ایمـــــ♡ــــــمانْ ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~• توجه❗️:اینجا همه چیز رنگ و بوی خدا داره مذهبی و غیر مذهبی قدمشون رو چشم♥️ با صلوات وارد شید تا عطر ایمان رو استشمام کنید!... https://eitaa.com/joinchat/1868824596Cc2d4850591
دعای سحر
😍🌹 کتاب که زندگی نامه کامل هست بعد از ۷۰۰تایی شدنمون گذاشته میشه🦋🌸
💠راهکارهای طلایی قرآن برای زندگی موفق💠 🍀جزء چهاردهم🍀 ✨فقط گمراهان از رحمت پروردگار نا امید می شوند(۵۶) حجر ✨آن گونه نباشید که به برخی آیات قرآن عمل کنید و به برخی عمل نکنید(۹۱)حجر ✨هیچ چیز را نمی توانید از خدا پنهان کنید(۱۹)نحل ✨اگر کسی را مسخره کنید، دامان خودتان را می گیرد(۳۴)نحل ✨زیبا جلوه دادن زشتی ها، از ابزار شیطان است(۶۳)نحل ✨از دختر دار شدن ناراحت نشوید، که قضاوت نادرستی است(۵۹)نحل ✨چیزی را که خوش ندارید و نمی پسندید، به خدا نسبت ندهید(۶۲)نحل ✨آیا نباید در مقابل چشم و گوش و قلبی که خدا به شما داده، شکر به جا آورید(۷۸)نحل ✨کسانی که نعمت های خدا را ناسپاسی کنند، طعم گرسنگی و هراس را می چشند(۱۱۲)نحل ✨کسانی که به آیات خدا ایمان ندارند، راه دروغگویی را پیش می گیرند(۱۰۵)نحل ✨شیطان فقط بر دو گروه مسلط می شود : ۱. آن هایی که او را به سرپرستی می پذیرند ۲. آن هایی که به خدا شرک می ورزند(۱۰۰)نحل
طرح قرآن کریم به نیت تعجیل در ظهور حضرت ولی عصر (عج) @mahmoodreza_beizayi
با لو رفتن فایل صوتی محمد جواد ظریف و دیدنش تو محل شهادت حاجی ،فقط میشه فهمید که قاتل همیشه به صحنه ی جرم بر می گرده...
ظریف رسماً بر این معتقد است که سردار سلیمانی با این هدف قدس را وارد سوریه کرد که به برجام صدمه بزند ! یعنی معتقد نباید مواضع داعش رو می زدیم چون آمریکا ناراحت شد و برجام خراب شد😏. بیشتر بهش می خوره حفظ منافع آمریکا در دستگاه دیپلماسی ایران باشه تا حفظ منافع ایران...
🖤شهید محمودرضا بیضایی🖤
حی المعشوق عاشقان وقت نماز است به وقت عاشقی با خدا نمازتان سرد نشود التماس دعا فراوان ظهور مولا امام زمان
تاخیر انداختن غسل جنابت🚿 @mahmoodreza_beizayi❤️
اکثر مادرها واسه بچه شون این سوال تو ذهنشونه❓❗️❓❗️❓ @mahmoodreza_beizayi😍
حاج اَحمد متوسّلیان : باشد ڪه ما شبانگاهان برسرشان بریزیم همچون عُقابان تیزپروازی که شب و روز برایشان معنا ندارد ... ____👑________ @mahmoodreza_beizayi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 وقتی اومدم بیرون داد زدم _بی بی شونه ام کجاست اون موقع که داشتین میبافتین موهامووو؟ یهو دیدم آقا محسن روی مبل نشسته و داره با چشمای گرد شده 😳نگاه میکنه من سرخ شدم در حال رفتن توی زمین بودم😩😬 من همیشه باید جلوی آقا محسن سوتی بدم😩 _س.. سلا.. م +سلام آقا محسن🤦‍♀ این چرا داره نفس نفس میزنه😂🤨 نکنه کاریش شد😰 +آقا محسن خوبید؟ 😥 چرا اینجوری شدین _چ.. چی خو... بم +فکر نکنم خوب باشید هاا. میخواین بریم دکتر؟ _نه نه خوبم دستاش داره میلرزه😳😥 این هرکاریش شد یهو🤦‍♀ ____♥️ محسن: خب برم خریدای بی بی رو بهش بدم چقدرم دلم براش تنگ شده 😍 درسته بی بی من نیست ولی از بچگی اونجا بزرگ شدیم رسیدم دم در خونه ماشین سیده است؟؟ 🤨 نه بابا اون چند وقته نیومده اینجا کلید انداختم و درو باز کردم و رفتم روی پله ها ایستادم _سلام یالله بی بی با اجازتون +بیا تو گل پسرم رفتم توی خونه _سلام به روی ماه بی بی جونم😍 +سلام پسرم چرا زحمت کشیدی _وضیفه است جانم♥️ +برو بشین پسرم من برات چایی بیارم کتمو در اوردم و پرت کردم اون ور😂 خوبی بی بی اینه که توی خونش راحتم نشستم روی مبل و با انگشتام مشغول شدم یهو صدای جیغ یک دختر آمد _بی بی شونه ی من کجاست که... برگشتم به سمت صدا سیده است😳 انگار اونم مثل من هنگ کرده بود الان نمیگه این مردیکه خونه ی بی بی من چیکار میکنه 🤦‍♂ نمیدونم چرا چند وقته زینب خانم رو میبینم هول میشم نفسام بهم میخوره قلبم تند تند میزنه عرق میکنم _س.. سلا.. م اخ خدا نکشتت با این حرف زدنت الان میفهمه یه چیزیت هست🤦‍♂🥀 +سلام آقا محسن واای با این حرفش بدتر شدم دیگه نفس کشیدنم دست خوردم نبود😥 +آقا محسن خوبید؟چرا اینجوری شدین؟ چیییی😱یعنی الان نگرانم شده؟ این حرفا چیه میزنی محسن خجالت بکش چت شده چرا همچین شدی😧 وای ققلبم با آقا محسن گفتنش ایست میکنه💔 دستام شروع کرد به لرزیدن مشتشون کردم که متوجه نشه _چ.. چی؟ خو... بم اه بازم که سوتی دادی🤦‍♂ +فکر نکنم خوب باشید هااا میخواین بریم دکتر چییی😍😳نگران شده؟ میخواد برم دکتر؟ یعنی فهمیده چقدر حالم بده؟ نمیتونم تو صورتش نگاه کنم تا بفهمم نگرانه یا نه ولی از لرزش صداش معلومه خیلی دلم میخواست بگم آره بریم دکتر ولی اگه دکتر بگه بخاطر عاشقی اینجوری شده چی؟ اون از کجا میخواد بفهمه من عاشقم؟ عاشقی چیه محسن خجالت بکش تو به دخترا نگاهم نمیکنی چه برسه به اینکه بخوای عاشق بشی ولی مگه عاشقی شاخ و دم داره? لابد داره _نه نه خوبم +ولی آقا محسن حالتون اصلا خوب نیست میترسم کاریتون بشه مطمئن شدم نگرانمه🙃 ای بابا باز گفت آقا محسن _من خوبم به بی بی سلام برسونید بگید ببخشید بدون خداحافظی رفتم همون موقع بی بی اومد _عه زینب جان مادر اومدی؟ کجا پسرم؟ بیا چایی آوردم نخوری ناراحت میشمااا مجبور شدم بشینم چاییم زهرمارم شد😂😐 بلند شدم و بعد از خداحافظی جیم شدم توی حیاط که برم که سیده اومد دم در _آقا محسن برید دکتر یا برید خونه خاله جون بهتون دارو بده حالتون خوب نیست دیگه نرید سپاه امروز وای خدای من واقعا نگران شده یهو لبخندم در اومد نتونستم جمعش کنم +چشم حتما ممنون خدانگهدار _خدانگهدار قلبم داشت ایست می‌کرد خودمو سریع انداختم تو ماشین و شروع کردم به خوندن آیة الکرسی ادامه دارد.... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال آزاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 زینب: حالش جدی جدی بد بود _الو سلام آبجی چطوری +سلام به بهترین خواهر دنیا، خوبم شکر تو چطوری _منم خوبم، آسیه میگم که فاطمه چرا گوشیش خاموشه +شارژ نداشت، داشت با من حرف میزدم شارژش تموم شد الان زده به شارژ میخوای زنگ بزن بهش راستی! کارای خارجتون چی شد؟ _ممنون، فعلا که نصف کارارو تقریبا کردیم آن شالله تا تقریبا یک ماه دیگه میریم خیلی سخته تو نیای 😭 +فداروشکر به خوبی و خوشی ایشالا ناراحت نباش مگه دنبال یکی نمیگشتی که تو ایران کارارو جلو ببره؟ خب من دیگه... _فدای تو آبجی جان اگه کاری نداری من برم؟ +نه جانم کاری ندارم برو به سلامت بعد از اینکه با فاطمه هم حرف زدم رفتم تو حیاط بی بی رفته بود مسجد تا یکی دو ساعت دیگه هم نمیاد بعدشم که گفت میره خونه شمسی خانم که عقد پسرشو تبریک بگه حیاط با اینکه با اون برگای خشک جذاب میشد ولی من میخواستم اونجا هارو تمیز کنم با اینکه بی بی خیلی شایسته است و مرتبه بعد از تمیز کردن حیاط و خونه رفتم شام درست غذا درست کنم در حال آشپزی بودم که زنگ خونه خورد _ایش وسط آشپزی کیه 😒 چادر رنگی سفیدمو پوشیدم و با دمپایی های صورتی که بی بی برام گرفته بود رفتم دم در _کیه؟ صدایی نیومد فکر کردم از این آدمای علاف و بیکاره که زنگ میزنن برای همین حرصم صد برابر شد 😤😤 درو باز کردم ببینم کیه که با دیدن آدم جلو در جیغ بلندی زدم😰😱 معلوم بود آقا محسنم ترسیده با جیغ من _زینب خانم منم چرا جیغ میزنین😧 یا ابوالفضل خوبین؟ اون قدر ترسیده بودم که نمیتونستم حرف بزنم دیگه کفری شدم 😡 +آقا محسن چرا وقتی میگم کیه جواب نمیدین😡چرا اینقدر نزدیک به در ایستاده بودین😡چرا میگین خوبم؟من من اجنه ام که میگین یا ابوالفضل؟ 🤨😡اصلا این چه وضعشه😤دیگه حرفی ندارم بزنم دیدم با اینکه ترسیده داره میخنده 🙁 فکر که کردم فهمیدم چه سوتی بزرگی دادم😂😂🤦‍♀ وای خدای من این حرفا چی بود زدم؟ 🤣 خودمم داشت میمردم از خنده خودمو در حد مرگ کنترل کردم که نخندم ولی ضایع بود که دارم میترکم از خنده آقا محسن بعد از یه خنده حسابی گفت _من شرمنده ام که باعث شدم اینجوری بترسین😂 ببخشید 😂😂 {این تیکه رو با خنده گفت انگار اصلا نمیتونست کنترل کنه} +خواهش میکنم، بی بی خونه نیست امری دارید بگین بهش میگم؟ _نه فقط اینکه این کیسه برنجو یادم رفت بیارم تو ماشین جامونده بود +آها باشه بدین به من به بی بی میگم _سنگینه فکر نکنم بتونین ببرین +میتونم 😒 کیسه رو گذاشت رو زمین منم با غرور خاصی رفتم برش دارم😌 اما. هرچی زور زدم نشد و از دستم افتاد سریع اومد سمتم _خوبین کاریتون نشد؟ +نه😩 داشت خندشو کنترل می‌کرد و کیسه رو برداشت و یالله گفت و وارد خونه شد من برای اینکه معذب نباشه توی حیاط موندم دیدم خیلی طول کشید رفتم توی خونه که دیدم رفته سر قابلمه غذا😳😳😂 _ببخشید😳 با شنیدن صدام غذا تو گلوش گیر کرد و به سرفه کردن افتاد +واقعا ببخشید ببخشید واقعا واقعا واقعا شرمنده ام آخه من بیشتر اوغات پیش بی بی غذا میخوردم عادتم شده بود🤦‍♂ خیلی خوش مزه است آخه غذاهاشون🤦‍♂ مخصوصا این یکی میخواستم بگم من پختم ولی بیخیال شدم +موردی نداره درک میکنم غذاهای بی بی خیلی خوش مزه است با سرعت از خونه رفت بیرون سریع گفتم + آقا محسن _بله 🤦‍♂ +صبر کنید براتون غذا بیارم _نه نه من میرم عجله دارم +گفتم صبر کنید😐 بدون اینکه منتظر بشم چیزی بگه رفتم توی خونه و یه ظرف برداشتم و غذا کشیدم قورمه سبزیام خداروشکر زیاد بود وگرنه امروز باید گشنه میبودیم🤦‍♀🤦‍♀😂 چادرمو درست کرد و ظرف غذا رو دادم بهشون بعد از تشکر رفت... منم به دلیل دیر اومدن بی بی مشغول خوردن شدم راست می‌گفت خیلی خوش مزه شده😍😋😋 ایول کوبانو جانو 😇😃🤣 ادامه دارد.... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال آزاد‼️
رمان زیبا وهیجانی 🍃فدای بانوی دمشق 🍃 محسن : چرا من اینجوری شدم 💔 انگار نباید روی آرامشو ببینم 🥀 چرا چرا محسن اینجوری شدی تو که هیچ وقت دختری ندیدی اما، اما ایندفعه چی شده که همچین شدی نه اینجوری نمیشه باید برم پیش حاج آقا هاشمی بپرسم ببینم چمه 😤🥀 گاز ماشینو گرفتم و رفتم حوزه سریع رفتم داخل و حواسم به سلام کردننای آقایون نبود 🤦‍♂ _حااااج اقاااا +به به آقا محسن چی شده راه گم کردی؟ _حاجی کمکم کن دارم دیوونه میشم +خدابد نده چی شده پسرم؟ با هم رفتیم مسجد و نشستیم یه گوشه که کسی نباشه _حاجی دارم دیوونه میشم😭 +ای بابا اینقدر اینو تکرار نکن بگو ببینم چیشده _حاجی چطوری بگم..... +هر طور راحتی 😐 _حاجی یه خانمی هست نمیدونم چم شده منکه حتی به خانما نگاه نمیکردم الان اینجوری بشم، حاجی وقتی اسمش میاد، وقتی میبینمش حالم خیلی بد میشه همین امروز وقتی دیدمش دستام بشدت میلرزید، عرق کرده بودم، نفس نفس میزدم حاجی کلا بگم تا حد مرگ میرم و برمیگردم حاجی ببخشیدا ولی نمیدونم چه مرگم شده توروخدا کمکم کن دیگه خسته شدم +پسرم تو عاشق شدی🙃 _حاااااجی الان وقت شوخیه؟ 😤 +حاجی و.... استغفرالله میگم عاشق شدی، عاشق اون خانم شدی به به عجب عشقی😄 _امکان نداره😳🙄 +مگه تو آدم نیستی؟ هر آدمی یروز عاشق میشه، پسرم اینجوری داری خودتو نابود میکنی برو بهش بگو اصلا کی هست تا خودم با پدرش صحبت کنم _نه نه الان زوده +حواست هست داری با فکر کردن به نامحرم گناه میکنی؟ بگو ببینم کیه؟ _میدونم بخدا میدونم ولی اگه بگم کیه خودتون منو میندازن بیرون +بگو😐 _سیده 🙊 +وا اینم اسمه تو میگی خب کدوم سیده 😐 _حاجی خانواده کدوم سیده با شما زیاد رفت و آمد داره؟ 😐 +نگو که دختر حاج مهدیه؟ 😳 _دقیقا همونه +اوه پسر عاشق زینب خانم شدی با گفتن اسم زینب خانم قلبم شروع کرد به تند تند زدن +محسن؟ محسن خوبی؟ _حاجی بدم خیلی بدم خواهش میکنم کمکم کن 😭🥀 +مگه نمیخواد بره خارج؟ _احتمال زیاد ولی معلوم نیست دقیق هنوز دو دله +اگه بره که تو خودتو نابود میکنی _حاجی😭😭 +واستا برات استخاره بگیرم ببینم چی در میاد😥 (واقعا اگه میرفت من چیکار میکردم؟ قطعا میمردم ) +پسرممممم😍خوب در اومد 😉 _حاجی جان ما راست میگی؟ یعنی نمیره؟ یعنی بهم جواب مثبت میده؟ یعنی میایم خطبه عقدمونو شما بخونید😍 +یا ابوالفضل العباس 😳😳😳 چخبره پسرجان چه کردی با خودت 😳 گفتم خوبه تا خطبه عقد رسوندی؟😂 عجبااا پس عاشقی کار دستت داده😂 مجنون شدی و لیلا هنوز خبر نداره😂 _حاااااجی😤مجنون چیه لیلا چیه😫 +والا توکه از مجنون و لیلا بدتر کردی 😂 تازه فهمیدم چه سوتی بزرگی دادم تا سه ماه جلوی حاجی سوژه شدم😂😫 وای اگه ازدواج کنیم و حاجی به سیده بگه چی 😬😬😬 انگار بلند فکر کردم چون حاجی داشت با این قیافه نگام میکرد🤨🤨🤨 +من به سیده خانم بگم هااا؟ 🤨 _حاجی غلط کردم😂😂 سریع جستم تو حیاط تو اگه اونجا میموندم خونم پای خودم بود😂😂 +محسن حالا که جستی ولی بدون من با مهدی حرف نمیزنم 😆😝 _حاجی غلط کردم حاجی نوکرتم ببخش حاجی +باشه با مهدی حرف میزنم ولی فقط اولش میگم که با سیده خانم حرف بزنه که اگه میشه همینجا درس بخونه و نره خارج اینجوری کار ما صد برابر راحتر میشه☺️ داد زدم خدایا شکرت که این حاجی رو به ما دادی و زدم زیر خنده 😅 با خیال راحت رفتم خونه و بعد از خوردن غذاهایی که سیده خانم برام گذاشته بود خوابیدم 😴😴 ادامه دارد.... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال آزاد‼️
رمان زیبا وهیجانی🍃فدای بانوی دمشق 🍃 زینب : _الو سلام فاطمه جون +سلام خواهر شوهر عزیز😂 _من کی خواهر شوهر بازی در اوردم؟ +همینکه با داداشتون قهر کردی😐 چرا قهر کردی؟ مگه بچه ای؟ _اهاا پس بگو باز محمدحسین اومده تورو واسطه قرار داده؟ 😂 +خب که چی آره دیگه 😐😅 _بهش بگو فقط میخواستم اذیتش کنم باهاش قهر نیستم 😝😝 +ای به روحت 😜😂 _فاطمه یه مطلب مهم رو میخواستم بهت بگم +جون دلم _بابا باهام حرف زد و با منطق بهم فهموند که چجوری تصمیم بگیرم +به به خب پدر شوهر عزیزمون چی بهت یاد دادن 😄 _فاطمه من تصمیم گرفتم و دیدم منطقیه که نریم آلمان +ایول بالاخره سر عقل اومدی بهت گفتم خوشم نمیاد بریم تواصرار کردی _خیلیه خب حالا😒 پس راضی ای که نریم؟ +ارهههه چجورم 😍 اینجا پیش آسیه باشیم منم کنار آقامون باشم🙄😍😂 زورت بیاد تو آقا نداری 😛😛 _فاطمه 😐 از اون حرفا بود😐 کاری نکن خواهر شوهر بازی در بیارم😂 +باشه بابا🤨 راستی به آسیه هم بگو که کلی ذوق کنه و یه مطلب دیگه آزمایشگاه مطمئن پیدا کردی که فرمولو بسازیم؟ _باشه با آسیه حرف میزنم آره آزمایشگاه پیدا کردم یه جای باحالیه 😍 باهاشون حرف زدم راضی شدن امروز عصر قراره بریم وسایل و تجهیزات رو چک کنیم 😊 +ایول دختر، رسما سرعتت تو حلقمون 😂 _خب برو پیش آقاییتون 😂🤪منم برم.. +کجا بری🤨🤨🧐 _فقط برو نبینمت 😠ای بابا از دست شماها، من هنوز 25سالم نشده 😐 +باشه باشه من تسلیم بعد از قطع کردن زنگ زدم به آسیه _سلاااام😍سلام به خواهرزاده ی گلم +سلام 😄آخه اون هنوز 4ماهشم نشده که بهش سلام میدی🤦‍♀ _باشه حالا😒 آسیه یه خبر توپ دارم برات +جون بگو که کشته مرده ی خبرای توپتم 😂 _منو فاطی نمیریم خارج🤩 +جدی میگی😳😳😳😳😳 _آره حالا برو کیف کن امروز عصرم میرم آزمایشگاه جدیدمون رو ببینم 😉 +به گفته ی فاطمه سرعتت تو حلقمون _خواهشمندم😂😉 +زینب جان علیرضا داره غذا هارو میسوزونه من برم تا خونه رو به فنا نداده _باز تو اون بدبختو گرفتی به آشپزی؟ +خب باید یاد بگیره😂😐 _کشتی بدبختو اخ اخ پسردایی طفلکم 😂 +برو برو پرو خداحافظی _یاعلی 😐 گوشیم زنگ خورد حاج آقا بود _سلام حاج آقا +سلام دختر گلم، وقت داری؟ _بله حتما بفرمایید +دخترم میخوای بری خارج؟ _چیزی شده؟ +نه چه چیزی برام سوال شده بود {با اینکه مشکوک میزد ولی بازم جواب دادم} _نه نمیرم همینجا میمونم 🙂 +احسنت دخترم، سیده خانم به بابا سلام برسون خدانگهدار _چشم یا زهرا وا این چی بود😐 فقط برای همین یک سوال زنگ زده بود؟ اصلا من برم یا نرم چه فرقی به حال حاجی داره😐 ولش کن حاجیه دیگه 😂 ____♥️ محسن: حاجی چیشد پرسیدی، خودش جواب داد؟ چی گفت؟ _آروم باش بابا 😐 +حاجی اذیت نکن دیگه بگو _گفت نمیره 😅😅خیالت راحت شد؟ 😂 +حاااااااجییییی😳😍😍😍😍😂 _کوفته چرا داد میزنی؟ خجالت بکش تو با این وضعت چطوری میخوای بری خاستگاریش🥀 +اوه اوه نگو حاجی، فکر کن محمدحسین که اینقدر رو خواهرش حساسه با خشم نگام کنه 😰یا خدا ولی خب به گفته ی شما عشق که منطق نمی‌فهمه🤪 _سیده اگه زن تو بشه که دق میکنه با این کارات +حاجی زبونتو گاز بگیر 😠خودم دق کنم اصلا، آره فکر خوبیه من دق کنم اما یه تار مو از سیده کم نشه 😃 _خدایی باید تورو ببرم پیش روانپزشک 😂 عشق بدجوری داغونت کرده🤦‍♂ +حاجی کی بریم خاستگاری؟ _فقط بیا برو که واقعا زده به سرت آخه به این زودی؟ خودم خبرت میکنم فقط بیا برو 🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂ خدایا شکرت که نمیره 😍🤲🏻🤲🏻🤲🏻 حاجی راست میگه عشق بدجوری داغونم کرده دیگه مامانم فهمیده من یچیم هست 😂🤦‍♂ خوبه که زینب خانم مورد نظر مامانم هست😁 ادامه دارد.... 😍 🌸به قلم سیده بیضایی🌸 ‼️کپی با ذکر نام نویسنده و آی‌دی کانال آزاد‼️