#روایت_۳۴
" قسم به کربلا "
قسم به کربلا! قسم به میعادگاهی که زمین و زمانش به نام حسین است؛ تکه ای از بهشت که آسمانش هنوز از غروب می ترسد و قلبِ زمینش از صدای خلخال های به غارت رفته دخترکان حسین، می سوزد.
کربلا هنگامه ی وامداریِ اوراق تاریخ بر فصاحت زینب است؛ کویری که بی باران وعَطشان، آزادگی را سیراب کرد.
آنگاه که خیمه ها در قساوت و جهالت پستصفتان می سوختند و خاکسترشان را باد، بی محابا لای موهای سه ساله کربلا می نشاند، این عرق شرم بود که از پیشانی نیزه ها می چکید.
در آن ضیافت عظمای بلا و خون، مبدا واقعه، قرب الی الله بود و مقصد، ربِّ حسین!
این جاده و شور، این شعور و این لبیک ها همه فوران فریادهای یاری رسان است.
حسین ما برای یاری تو آمده ایم. ای جانِ عالم! به ذره ذره خاکی که از قدم های زوارت به آسمان برخاسته قسم که این دریای عظیم، خود مرثیه ای است غراتر بر مصائب خاندانت.
🖊مینا منجم زاده
#برای_زینب
#اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۴۸
این روزها جهان بر مدار حسین و قدم های زینب می چرخد...
انگار جهان ایستاده و فقط جاده نجف _کربلا در حرکت است.
اصلا تمام هویت این جاده به همین پیاده روی است...
و هر انچه که به یاد حسین انجام می شود ...
هر انکس که به نوعی تلاش می کند از این قافله جا نماند...
عراقی ها تمام ابرویشان را در گرو همین پیاده روی می بینند...
ببینید که چه عزتی پیدا کرده اند به واسطه حسین...
و کمی پرده را کنار بزنیم...
همه این برکت و عزت را مدیون لاله هایی هستیم که در سرتاسر مرز ایران و عراق از شمال غرب تا جنوب با خون خودشان ابیاری کردند و راه را باز کردند و خودشان در اغوش حسین زهرا ارام گرفتند...
و این روزها همه تمام قد ایستاده اند به بدرقه و استقبال زوار حسین... انان موکب داران حقیقی زوار حسین اند...
تمام خاک شلمچه... تمام دامنه ها و ارتفاعات سرپل ذهاب..
و حال مایی که جامانده ایم ...
خودمان اینجا و دلمان پرکشیده مشایه؛ طریق العلما...
خودمان را به هر در و دیوار می زنیم که با کارهای روزمره نیتی کرده و رنگ و بویی حسینی به کارهایمان بدیم تا مبادا از ته سفره اربعین هم جا نمانیم...
وا حسرتا که سفره را کم کم جمع می کنند😭😭😭
ان شاءالله از هدف حسین و قیام حسین جا نمانیم...
و در تمام این لحظه ها به حضرت اقا فکر می کنم....
منی که چیزی از حسین را درک نکردم چنین بی تابم و له له می زنم .
او که نایب امام عصر هست و این روزها همراه با مهدی زهرا عزادار حسین است او چه می کند با این دلتنگی...
یادمان باشد در تمام دلتنگی ها و زیارت ها و دل شکستن ها او و مهدی زهرا را هم یاد کنیم....
صلی الله علیک یا ابا عبدالله...
🖊زهرا رستم پور
#برای_زینب
#اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
«موکب آمستردام»، خرده روایت هایی است از زائران دوردست سیدالشهدا؛ زائرانی که از اروپا به مقصد زیارت پیاده ی امام حسین رهسپار شده اند.
زائرانی که امام حسین را نه در کربلا و نجف و قم و مشهد و...، بلکه در قلب اروپا یافته اند، و دریافته اند که عشق حسین(ع) زمین و زمان و مکان نمی شناسد و چه بخواهی و چه نخواهی عالم گیر خواهد شد. فقط باید خود را به این دریای عظیم سپرد تا به ساحل آرامش رسید.
«موکب آمستردام» دومین گام و تلاش پس از کتاب موفق پادشاهان پیاده است که در کمتر از یک سال به چاپ پنجم رسید.
بهزاد دانشگر، در این کتاب در تلاش است با به تصویر کشیدن عشق زائران امام حسین(ع)، روایتی از تلاش آنان برای فدا شدن در مسیر سیدالشهدا را برای مخاطبان تصویر کند.
#برای_زینب
#اربعین
#کتاب_موکب_آمستردام
#کتاب_روایت_اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۵۳
هرکس سوال میکند اربعین عازمی؟ میگویم میخواهم بروم تا بطلبند یا نه؟!
آمدهام اربعین زیارت.
خیلیها به من التماس دعا گفتند.
دعاگوی همگی در زیارت اربعین خواهم بود.
بنا دارم در مشایه در یکی از موکبها خدمت کنم.
وضعیت میگذارم الان عمود شماره فلانم.
از تاول پا و صورت آفتابسوخته و خستگی و
هزار روایت میکنم از حال و روزم، از اینکه در مسیر چه دیدهام و چه کردهام.
کلی عکس میگیرم از حال و روز دور و برم، از دیدنیهای لذتبخش اطرافم، از در و دیوار و زمین و زمان.
از اولین نگاهم به گنبد اجابت میگویم و از قدمهایم در بین الحرمین...
ولی یک نیست بگویدم اینها ناروایتهایی بیش از #اربعین نیست.
#اربعین نباید باشی، نباید بروی، نباید بگویی، نباید روایت کنی، اصلا اربعین تو نیستی. من نیستم. اربعین یعنی ما شدن، جریان شدن، سیل شدن، جریان شدن.
اربعین دقیقا نیست شدن من است و تو
اربعین دقیقا ما شدن من است و تو
اربعین دقیقا ندیدن من است و تو
و دقیقا دیدن هرآنچه اوست.
🖊زینب شریعتمدار
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۶۱
به نام او
#یزله
از مسیر طریق العلما در حرکت بودیم که نوع متفاوت عزاداری دستهای توجه من را جلب کرد. گروهی جوان حرکات خاصی انجام میدادند که شبیه به هیچ کدام از دانستههایم نبود. حرکاتی که از نظم خاصی پیروی نمیکرد اما بینظم هم نبود. یک حرکت کاتورهای. شاید هم شبیه به رجز خواندن.
مردی جاافتاده از روی کاغذ کف دستیاش میخواند و جوانان هم حرکات خاصی داشتند و عبارات مشخصی را تکرار میکردند و برخی عبارات را با صدای بلندتر بیان میکردند، که یک نوع تایید در آن مستتر بود. از اطرافیان جویای نام این کار شدم، یزله میگفتند نوعی مراسم عربی که در شادی و غم از آن استفاده میکنند، این کار بیشتر جنبه حماسی دارد. از بین عبارات عربی، هلبیکم را میفهمیدم. انگار دارند به ما خوشآمد میگویند. همسرم گوشی را برداشت تا از این صحنه تحفهای برای روزهای حضر داشتهباشد. مرد جاافتاده، کاغذ را در جیبش گذاشت و شروع به خواندن ذهنی کرد و جوانان پاسخ میگفتند. اینبار عبارات عربی آشناتر شد. از بین الفاظ قائد و امام خامنهای واضح شنیده میشد.
کمکم مفهوم کلمات در ذهنم چیده شد. آن مرد میانسال از رهبری امام خامنهای و سیاست ایشان سخن میگفت و به تحسین درایت ایشان در اداره ایران و منطقه میپرداخت و همچنان جوانان همراهی و تایید میکردند.
بعد تمام شدن مراسمشان و فیلمی که یادگاری قشنگی بود. همسرم به سراغ مرد میانسال رفت بعد از مصافحه، تشکر کرد که از رهبر ایران به نیکی یاد کرده.
جواب آن مرد برایم جالب بود، امام خامنهای فقط برای ایران نیست، بلکه رهبر شیعیان است، رهبر عرب است، رهبر عجم است. و تاکید کرد که سخنانش برای خوشآمد ما نبوده و از قلبش گذشته است.
این سخنان غیر از شعف درونی، حس خجالتی را هم به همراه داشت.
این سوال در ذهنم میچرخید که
چرا شاکر وجود ایشان و شاکر رهبری ایشان نیستیم؟
🖊فاطمه میریطایفهفرد
https://eitaa.com/del_gooye
#برای_زینب
#اربعین
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۷۶
نیمه شب بود خسته بودیم، گرسنه که نه، اما اشتیاق غذاهای نذری، دلتنگی برای سفرهی امام حسین، انگار بدنهای نیازمندمان را میکشاند به سمت موکبها، شربت و آب، قوت غالب بود، همینطور که به سمت موکب رفتیم و غذا گرفتیم چند قدم جلوتر جوانی التماس کرد، خواهش کرد، که از غذای ما بردارید، آنقدر التماسش سوزناک بود که گریهام گرفت، باورت میشود، جوانها به پای زائران بیفتند که از نذری بردارید، که حسین علیه السلام بهخاطر تکریم زائرانش نگاهشان کند ...
این زیباترین معاملهی دورانهاست
این عاشقانهها دلم را برده ...
من قلبم را در همان ثانیههای مشایه در اوج عشق بازی جا گذاشتهام ...
#اربعین #مشایه
#به_فرماندهی_حسین_علیه_السلام
🖊معصومه پوراحمد
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۷۷
روایت #سبک_زندگی_اربعینی
زنگ زده میگوید: "چه جوابی بدهیم به راننده که میگوید شما ایرانیها با زائر امام رضا اینطور که عراقیها با زائر امام حسین رفتار میکنند رفتار نمیکنید؟"
گفتم: "خوب راست میگوید. حرف حساب جواب ندارد."
گفت: ی چیزی بگو کم نیاریم.😁
گفتم: "بگو #اربعین و سبک پذیرایی و کَرَم عراقی یک مدل است که همه ملتها دارند تمرین میکنند برای یک مشق جدی. شما عراقیها دارید تمرین میکنید برای پذیرایی از کسانیکه میآیند برای دیدار حضرت در مرکز خلافتش و ما ایرانیها مثلا داریم تمرین میکنیم چطور کار فرهنگی زمینه ساز انجام دهیم، همانطور که یک حکومت تشکیل دادیم و تلاش داریم اسلامی باشد که به دنیا نشان دهیم میشود حکومت اسلامی داشت. اصلا اسلام مدل دارد برای جنس حکومت.
و همه ما و شما و ملتهای دیگر داریم تمرین میکنیم نقش خودمان را چطور در دولت مهدوی ایفا کنیم. داریم سهم خودمان را مشق میکنیم.
پس تو توقع نکن ما سهم شما را مشق کنیم هرچند ما هم داریم کنار شما یاد میگیریم و سهم شما را هم یک وقتی دیدی ازتان گرفتیم و با مدل بهتری اجرا کردیم.😊 پس بهتر که دنبال این نباشی که ما هم مثل شما بشویم. ما باید تکههای مکمل هم باشیم تا پازل دولت مهدوی را کامل کنیم."
گویا راننده نجفیِ خوشذوق کیفش کوک شدهبود و راضی شدهبود که ما نباید مثل عراقیها با زائر رفتار کنیم.
اما خودمانیم ما که میدانیم ما هم باید تمرین کنیم و یاد بگیریم.
باید یاد بگیریم در خانههامان را مثل عراقیها به روی همدیگر باز کنیم چون در دولت مهدوی دری به روی کسی بسته نیست و همه با هم ندارند.
رفع بی منت نیازهای دیگران را باید تمرین کنیم چون در دولت مهدوی کسی نیازمند نباید بماند.
کار مردمی با حساب و کتاب را باید تمرین کنیم چون دولت مهدوی دولتی کاملا مردمی است و باید آن را تمرین و یاد گرفته باشیم.
اصلا نظام امت و امام بر مبنای نظام "اخوت" بنا میشود و ما باید اخوت را از #اربعین یاد گرفته باشیم.
ما خیلی از #سبک_زندگی_اربعینی باید الگو بگیریم. خیلی باید مشق بنویسیم و تمرین کنیم و #الگو دربیاوریم تا بیغلط در آن دولت کریمه زندگی کنیم.
ما باید #سبک_زندگی_اربعینی را تمرین کنیم و تکثیر و دنیا را با آن آشنا کنیم تا وقتی مهدی فاطمه گفت:
"ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم؛
ألا یا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛
ألا یا أهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشانا؛
ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام طرحوه عریانا؛
ألا یا أهل العالم إنّ جدّی الحسین علیه السّلام سحقوه عدوانا.
همه عالم؛ حسین را بشناسند و با منتقم او همراهی کنند.
اصلا #اربعین تمرینی برای حضور منتقم خون #حسین است و دولت کریمه او...
🖊زینب شریعتمدار
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۸۱
پیرمردی عظیمالجثه از آن جثههای عربی که گاهی هیبتشان آدم را میگیرد، با دشداشه، که مسوول موکب هم بود، سر به زیر انداخته و زانو زده پیش زائرین، تعارف غذا میکند ...
ناگهان ذهنم به برخی پیرمردهای آشنا رفت، فکر اینکه ما برای پیرمردها احترام زیادی قائلیم، اگر وارد جمعی شوند به پایشان میایستیم، نمیگذاریم خودشان چیزی بلند کنند و وارد کار شوند، کفشهایشان را جفت میکنیم اما اینجا پیرمردها نمیگذاشتند ما کار کنیم، به پای زائران زانو میزدند ، سرخم میکردند ...
این اوج تواضع که خلق زیبایی کرده را کجا میتوان یافت؟!
#برای_زینب
#اربعین
#مشایه
#به_فرماندهی_حسین_علیه_السلام
🖊معصومه پوراحمد
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۸۲
سختش میکنید، آزادی همین منم، که دست دو تا بچه را گرفتم، از یک کشور، به کشوری دیگر، به سلامت و با سلام و صلوات گذشتم؛ بی که کسی معترضم متعرضم شود. این اگر آزادی نیست پس چیست؟
و این را اگر مدیون مدافعان حرم و حریم اهل بیت نیستیم، مدیون که هستیم؟
مدیون همو که هزار پاره شد در فرودگاه بغداد اما هر تکهش جایی جوانه زده و هنوز نامش لرزه بر تن دشمنانش میاندازد!
تک تک قدمهای من و فرزندانم نذر آنهاست که خونشان را به این مسیر هدیه کردند، تا راه حسین بماند! تا آزاد باشیم و آزاده بمیریم انشالله!
🖊فاطمه رخ فروز
#اربعین
#برای_زینب
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۸۳
آقای #امام_حسین، سلام!
گفتهبودید وقتی به منزل رسیدیم خبر رسیدنمان را به شما بدهیم تا خیالتان راحت بشود.
خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشتهها قدم گذاشتیم و به خانههایمان برگشتیم.
شکر خدا همهی کودکان در سلامت به سر میبرند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابهی کشور غریب بگذاریم و برگردیم.
روسری و چادر همهی خانمها پر از خاک شد اما از سرشان تکان نخورد. اصلا عموهای گروه آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند!
مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه میآوردند و اصرار میکردند بخوریم. خدا رو شکر لقمهها صدقه نبود.
نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته ، روی دستهایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته. فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین!
سراغ شش ماههی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را میبیند.
شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش میکردند و برایش آب میآوردند.
دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف دویدند. ولی خدا رو شکر در بین انبوه جمعیت نه گوشوارهای گم شد و نه دامنی آتش گرفت.
همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مودب و متین صحبت میکردند و هیچ کس به شما و خانوادهتان بد نمیگفت.....
آقای مهربانم، خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانههایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان" ....
چقدر عجیب است که شما اصلا اجازه نمیدهید ما حتی یک جرعه از مصیبت شما را بچشیم....
🖊اکرم نجفی
#اربعین
#شش_ماهه
#سه_ساله
#زائری_کجا_و_اسارت_کجا
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۹۰
سال ۱۳۷۵ نشستهام بالای پلههای بقیع.
ما خانمها را در قبرستان بقیع راه نمیدهند و فقط حق داریم همان پشت پنجرههای بقیع بنشینیم و آرام، و نه با صدا اشک بریزیم.
خیالبافیهایم گل کرده و داشتم کفشهایم را به کفشداری میسپردم که بروم داخل حرم و گرد در و دیوار را بگیرم.
جارو برمیداشتم بروم قبرستان را جارو کنم.
بعد بالای سر مینشستم زیارتنامه میخواندم و میآمدم پایین پا که بقیه زیارت را بخوانم و بعد دو رکعت نماز بخوانم و بروم.
بعد میآمدم مینشستم در صحن و باد که میپیچید لابهلای پرچم بالای گنبد دلم را میسپردم به کبوترها تا بوسهای از جانب من به گنبد تقدیم کنند.
در خیالات خودم داشتم میرفتم از کنار این ضریح به کنار آن یکی، که با صدای داد شرطهای به خود آمدم و دیدم دارم به پهنای صورت اشک میریزم و صدای ضجههایم حرصش را درآورده.
چشم باز کردم هیچ نبود. هییییچِ هییییچ.
نردههای بلند قبرستان و خرابهای که با چند سنگ نشانگذاری شده بود و ما شیعهها دلمان به دیدن همان چند نشان خوش است به عنوان مرقد برادر تو و دو یادگار کربلا و امام صادق علیهم السلام.
******
سال ۱۴۰۲ نشستهام بالای پلههای حرم.
پایم شکسته و آنقدر شلوغ که است با ویلچر راهم نمیدهند.
و فقط حق دارم همان بالای پلهها بنشینم.
ضجه میزنم و به پهنای صورت اشک میریزم.
خیالبافیهایم لازم نیست گل کند.
آنقدر شلوغ است که اصلا کفشداریها کفش نمیگیرند. نایلون میدهند دستمان.
نشستهام و با دستمال که نه با گوشه روسریام خاک پای زوار حرم را برمیدارم.
مهرها را مرتب میکنم و زیارتنامه زائری را که دارد میرود میگیرم و زیارتنامه میخوانم. نمازم را همانجا نشسته میخوانم و با سلام و صلوات و درمیان احترام و کمک خادمان که راه را برایم باز میکنند به سمت در میروم.
همانجا صورتم را به کتیبههای روی دیوار میمالم و سلام وداع میخوانم و میروم ولی هزار بار برمیگردم و سلام میدهم و باز چند قدم جلوتر برمیگردم و سلام میدهم. آنقدر که دیگر حرم را نمیبینم ولی باز هم به تصویر حرم که در ذهن دارم سلام میکنم تا وقتی سوار ماشین شویم و به سمت خانه پدری برویم.
*****
سال ۱۳۹۴ نشستهام در بینالحرمین. نگاهی به گنبد سبز میاندازم و نگاهی به پلههای بقیع که دیگر اجازه نداریم حتی از آنها بالا برویم و دم گرفتهام که:
میسازم ايوون طلاتو ....
گنبد و گلدستههاتو .....
با اذن حضرت زهرا .....
صحن باب المجتباتو.....
*****
و هر #اربعین که میبینم از گوشهگوشه دنیا آمدهاند و این مسیر بهشتی پررونقتر میشود،
هر #اربعین که میبینم یکی پشت کولهاش زده "راه قدس از کربلا میگذرد"،
و این #اربعین که میدیدم خیلیها دنبال این بودند که اگر زیارت نصیبشان نشده، یک خدمتی بکنند و کارنامهشان را پربارتر کنند،
باورم شده که روزی بینالحرمین را خواهیم ساخت که یک سویش گنبد سبز نبیِ رحمت است و یک سویش یادگاران کربلای حسین.....
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab
#روایت_۹۱
دختری با پوست سبزه و چشمهای آبی ..
این ترکیب فوقالعاده با آن دندانهای مرتب و مرواریدی، اگر در غرب بود حتما برای ما یک بازیگر هالیوودی میساخت.
اما این دختر نمکین که در #باب_السلام نشستهبود، از اهالی #بحرین بود.
آشناییاش با من از آنجا شروع شد که
مشتم را پر از کشمش و بادام کردم و ریختم در دستش و با چشمهایش به من خندید و گفت ایرانیة؟
و وقتی در جواب بله شنید، تو گویی با تمام وجودش خندید و گفت: #الموت_لاسرائیل #الموت_لآلسعود ...
بعد شروع کرد به انگلیسی حرفزدن و گفت وقتی در رسانهها میبینم ایرانیها به آلسعود مرگ میفرستند خوشحال میشوم.
گفت خوش به حالتان که حکومت شیعه دارید!
ما از #بحرین که میخواهیم به زیارت اربعین بیاییم، حدود یک حج تمتع برایمان خرج دارد !!.
چون پرواز مستقیم از #بحرین نداریم و باید پرواز از قطر بگیریم، و اگر با اتوبوس بیایم حدود دو روز در راه هستیم، تا از کویت و سعودی به #عراق برسیم.
داخل مرز سعودی همه وسایلمان را میگردند، و اگر مهر تربت و مفاتیح داشته باشیم برمیدارند.
حتی تفتیش بدنیمان میکنند و حرزهایمان را برمیدارند.
دخترک معلم بود.
میگفت کل سال را پول جمع میکنم تا اربعین بتوانم بیایم #عراق.
امسال پولم نرسید با هواپیما بیایم و هتل داشته باشم، با ماشین آمدم و اینجا در موکب ماندم.
اما از #امام_حسین ممنونم که مرا دعوت کرد ...
نگاهی به آن طرفترم کردم که هموطنان عزیز افغانستانیام با اندک هزینهای به این سفر آمدهاند.
یا حتی امسال کاروانی دیدم از بشاگرد که به نیت "حاج عبدالله والی" قدم میزدند.
هر قدمی که برمیداریم، قطعا نوری برای #خمینی کبیر میرود که این راه را برای عاشقان اباعبدالله باز کرد.
چه حرف ارزانی زد آنکه گفت: #اربعین حکومتی نیست!
#اربعین باید حکومتی باشد. حکومت باید پای #اربعین باشد. حکومت با حکومت که هیچ،حتی دولتها هم باهم فرق دارند.
امسال فهمیدم فرق میکند در دولت مردمی و انقلابی به #اربعین بروی یا در دولت لیبرال، دولت برایت مشقت ویزا و ارز و گذرنامه گذاشته باشد یا نه ...
✍م.اخوان قدس
🏷 #برای_زینب
https://eitaa.com/barayezeinab