eitaa logo
🇵🇸برای زینب🇵🇸
382 دنبال‌کننده
712 عکس
186 ویدیو
0 فایل
اینجا، کلبه ماست.جایی برای خواندن، جایی برای نوشتن، جایی برای خزیدن در کنج خلوتی که همیشه دنبالش هستیم. برای سخن گفتن، برای فریاد از تمام روایتهای پرامید و یاس اما ایستاده با قامت راست برای حرکت شماره تماس: 09939287459 شناسه مدیر کانال: @baraye_zeinab
مشاهده در ایتا
دانلود
پوشیه را با آب باقی مانده فلاسک خیس کردم و دوباره کشیدم تا زیر چشمانم .دیدم آقا جون با موکب داری راجع به مکان استراحت حرف میزند. موکب کوچک بود و بخش خانم ها نداشت و مرد پیشنهاد داد جای رفتن به موکب بعدی،ما دو تا خانم پیش زن های خودشان استراحت کنیم و دیگر راه نرویم. بابا رفت توی سالن و ما هم رفتیم پشت موکب در یک خانه کوچک روستایی با یک حیاط و چند تا اتاق دورش. اولین زنی که دیدم آستین هایش را پایین کشید و عـرق صورتـش را با گوشه ی شالش خشک کرد ،خــوش آمد گفت و واضح کمی از بهم ریختگی آنجا خجالت کشید .بعد با دختر هایش در یک اتاق تقریبا نه متری برایمان تشک انداختند و چای آوردند. روبرویمان روی تختی شکسته مادر بزرگ خانه که خواب بود از جا پرید و به احترام ما چند دقیقه ای به احترام ما به زحمت نشست.غزاله دست و پا شکسته به عربی می گفت خجالت زده مان نکند و راحت باشد. ساعت یک شب بود و سر و صدای مرد ها دیگر از خیابان نمی آمد. اما درون حیاط سـیمانی بـا چند اتـاق دورش غوغایی زنانه بود. زن ها از حالا بساط صبحانه و ناهار فردای زوار را آماده چیده بودند.بزرگ تر ها خمیر ورز می دادند. کوچکتر ها میوه می شستند و هم بقیه هم مرغ و ... پاک می کردندو گروهی هم مسئول ظرف ها بودند. یک جمع ده پانزده نفره ی زنانه بودند و دو سه تا مرد. یکی از مرد ها همان مرد میانسال مسئول مـوکب بودو به حرف های زن میانسال راجع به تعداد غــذا ها ،زمـان پــخش و ...گوش می داد و با تحسین و احترام تایید می کرد و به جوان تر ها کار می سپرد. اولین بار بود که انقدر از نزدیک ایـن پشت صحنه ی بکر و مدیریت زنانه را می دیدم و لمس می کردم . زن ها در طول سال کمتر خرج می کردند تا پس انداز کنند و در طول ایـام اربعین شبانه روزی مشغول کار بودند و مرد ها شانه به شانه زن ها در جلوی صحنه پیش می آمدند. من تصور مرد سالارانه ای داشتم اما اینجا رنگ و بوی دیگری داشت همه چیز. ساعت ها گذشت و گذشت و دم صبح شد . به خانمی که آمد برای نماز به سختی گفتم پس کی می خوابید؟با خنده تکیه داد به دیوار و ادای خواب در آورد که یعنی نشسته خوابمان می برد. رسیدم به این تصور که اگر زن های عراقی در حماسه اربعین منفعل بودند چه می شد؟! 🖊فاطمه رجب نیا 🏷 https://eitaa.com/barayezeinab