دیشب دیوان غزلیات خواجوی کرمانی رو باز کردم
بهطور اتفاقی این غزل اومد و برام خیلی جالب بود
گفتم بنویسم که دوستان هم لذت ببرن 👇
رمضان آمد و شد کار صراحی از دست
بهدرستی که دل نازک ساغر بشکست
من که جز باده نمیبود به دستم نفسی
دست گیرید که هست این نفسم باد به دست
آنکه بی مجلس مستان ننشستی یک دم
این زمان آمد و در مجلس تذکیر نشست
ماه نو چون ز لب بام بدیدم گفتم
ای دل از چنبر این ماه کجا خواهی جست
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمی
که تو گویی رمضان بار سفر خواهد بست
خون ساغر به چنین روز نمیشاید ریخت
رک بربط به چنین وقت نمیباید خست
ماه روزه است و مرا شربت هجران روزی
روز توبه است و تو را نرگس جادو سرمست
هیچکس نیست که با شحنه بگوید که چرا
کند ابروی تو سرداری مستان پیوست
وقت افطار بهجز خون جگر خواجو را
تو مپندار که در مشربه جُلّابی هست
#خواجوی_کرمانی
چهره شاداب من با غصه ها بیمار شد
دید چشم عشق سویش رفت و ناگه تارشد
سنگ می زد بر تن بیمار شعرم زخم ها
چنگ ناموزون غم بر قامتش هموار شد
هرکه آمد تخم حسرت در دلم پاشید ورفت
حسرتی از هرکه آمد پشت هم انبار شد
دوستی با هر که کردم از سر مهر و وفا
بی وفایی در جوابش بر سرم آوار شد
کاش چشمم کور و دل آزاد میشد از قفس
چشم بینا بود و دل با بی مرامان یار شد
#مستان
@bareshe_ghalam
از عمق جانم در غمت آهی کشیدم
آهی به این ویرانگری،هرگز ندیدم
در بیکران یاد تو،باعشق پرواز
با بالهای خسته ام،از نو پریدم
بین خریداران بازار نگاهت
من نیز عنوان غلامی را،خریدم
کز کرده ام پشت غروب روز جمعه
با گوش جان، هل مِن معینت را شنیدم
می بارد از عمق وجودم،شرم وحسرت
در زیر بار شرم،قامت را خمیدم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مستان
@bareshe_ghalam
لبم درگیر نام تو خودم درگیر رویایت
تمام حجم قلبم را گرفته یاد زیبایت
منم در حسرت زائر شدن این اربعین آقا
بده اذن زیارت به گدای بیسر و پایت
#مستان
@bareshe_ghalam
خونین ترین قصیده غم ها تویی حسین
داغ تو را همیشه سرایم به شور و شین
بعد از تو شرم بر رخ دریا نشسته است
موجش به یاد آن لب عطشان شکسته است
آهنگ سوگنامهٔ تو ضرب سینه هاست
ساز غمت ز چنگ غم این جهان جداست
عالم همه به عشق تو و در هوای توست
خورشید من مگر دل گودال جای توست؟
گلگون شده ز خون تو دامان کربلا
بر روی خاک مانده تنت بی کفن چرا
شد سهم اهل قافله پای پر آبله
شلاق شد خوراک اسیران قافله
زینب سپر برای اسیران کربلاست
در پیش چشم او سر تو روی نیزههاست
جامانده پیش جسم غریب تو جان او
حالا سرت به نیزه شده سایبان او
دریای صبر میشود و میشکافد او
نیرنگ و نقشههای پلیدانهی عدو
نامت حسین زینت لبهای زینب است
یادت چراغ روشن شبهای زینب است
دشمن اسیر زینب و زینب اسیر توست
او اسوه شهامت و اخت دلیر توست
بر روی شانه پرچم عشق تو میبرد
تا انتهای راه تو با صبر میرود
با قلب خسته میرود اما شبیه کوه
با دست بسته میرود اما شبیه کوه
#مستان
@bareshe_ghalam