🌺🌺🌺🌺🌺
🌴علت درخواست مهلت در عصر #تاسوعا🌴
🍁 چرا امام #حسین(ع) عصر تاسوعا نجنگید و آن را به صبح #عاشورا موکول کرد؟
پس از بى نتیجه ماندن راه هاى مسالمت آمیز و تسلیم ناپذیرى امام #حسین(علیه السلام)، عمرسعد براى گرفتن بیعت #اجبارى و یا #کشتن امام و یارانش در عصر تاسوعا فرمان حمله را صادر کرد. با این فرمان هزاران تن سواره و پیاده به سمت اردوى اباعبدالله(علیه السلام) روانه شدند، صداى همهمه آنها در بیابان کربلا پیچید و به گوش لشکریان امام(علیه السلام) رسید.
حضرت #عبّاس بن على(علیه السلام) محضر امام(علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: «اى برادر! دشمن بدین سو مى آید».
امام #حسین(علیه السلام) برخاست و فرمود:
«یا عَبّاسُ! اِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْتَ ـ یا أَخِی ـ حَتّى تَلْقاهُمْ فَتَقُولَ لَهُمْ: ما لَکُمْ؟ وَ ما بَدالَکُمْ؟ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ»؟؛
(اى عبّاس! جانم به #فدایت اى برادر! سوار شو و برو از آنها بپرس! هدف آنها چیست؟ چه روى داده است؟ و بپرس: چه دستور تازه اى به آنان داده شده؟).
«قمر بنى هاشم» #عبّاس، با #بیست سوار که #زهیر بن قین و #حبیب بن مظاهر از جمله آنان بودند، در برابر سپاه دشمن آمد و پرسید: «شما را چه شده است؟ و چه مى خواهید؟».
گفتند: به تازگى فرمان امیر به ما رسیده است که به شما بگوییم یا حکم او را بپذیرید [به طور کامل تسلیم شوید] یا آماده کارزار باشید.
عبّاس فرمود: «شتاب مکنید تا نزد [برادرم] ابى عبدالله(علیه السلام) بروم و پیام شما را به ایشان برسانم».
آنان پذیرفتند و گفتند: «پیام ما را به ابى عبدالله(علیه السلام) برسان و پاسخش را به ما ابلاغ کن».
عبّاس(علیه السلام) به تنهایى نزد امام(علیه السلام) برگشت و ماجرا را به عرض رساند و همراهانش همانجا (در برابر سپاه دشمن) ماندند و به نصیحت سپاه ابن سعد پرداختند.
هنگامى که عبّاس(علیه السلام) پیام ابن سعد را به عرض امام(علیه السلام) رساند، امام(علیه السلام) به برادر خطاب کرد و فرمود:
🍁«اِرْجَعْ اِلَیْهِمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ إِلى غُدْوَة وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِیَّةَ لَعَلَّنا نُصَلِّىَ لِرَبِّنَا اللَّیْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ، فَهُوَ یَعْلَمُ أَنِّی کُنْتُ أُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ کِتابِهِ وَ کَثْرَةَ الدُّعاءِ وَ الاِسْتِغْفارِ»؛🍁
(نزد آنان برگرد، چنانچه توانستى از آنان بخواه که جنگ را تا سپیده دم فردا به #تأخیر بیاندازند و یک امشب را مهلت بگیر، تا در این شب به درگاه خداوند #نماز بگذاریم و به راز و نیاز و #استغفار بپردازیم.
🌳خدا مى داند که من #نمازِ براى او و تلاوت کتابش ( #قرآن) و راز و #نیازِ فراوان و #استغفار را دوست دارم).🌳
#عبّاس(علیه السلام) سوار بر اسب به سمت دشمن برگشت و هنگامى که رو در روى سپاه قرار گرفت، به آنان خطاب کرد و فرمود: «اى مردم! ابا عبدالله(علیه السلام) یک امشب را از شما #مهلت مى خواهد».
پس از این سخن، در میان سپاهیان عمر بن سعد گفتگوهایى ردّ و بدل شد تا آن که عمرو بن حجّاج زبیدى گفت: سبحان الله! به خدا سوگند! اگر اینان از مردم دیلم (کفّار) بودند و از تو چنین تقاضایى مى کردند، سزاوار بود که بپذیرى. قیس بن اشعث گفت: «درخواست آنها را بپذیر، به جانم سوگند! که آنان بیعت نخواهند کرد و فردا با تو خواهند جنگید». ابن سعد گفت: به خدا سوگند! اگر بدانم که چنین کنند هرگز این شب را به آنان مهلت نمى دهم!
در روایتى از #على بن حسین(علیه السلام) آمده است که فرمود: «فرستاده عمرسعد نزد ما آمد و در جایى که صدایش به گوش مى رسید ایستاد و گفت: «ما تا فردا به شما مهلت مى دهیم، اگر تسلیم شدید شما را نزد عبیدالله بن زیاد خواهیم برد و اگر سرباز زدید، از شما دست نخواهیم کشید».(1).(2)
منبع:
(1). تاریخ طبرى، ج 4، ص 315-316 و بحارالانوار، ج 44، ص 391-392 (با مختصر تفاوت).
(2). گردآوری از کتاب: عاشورا ریشه ها، انگیزه ها، رویدادها، پیامدها، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازی، ص389
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴تشرف خدمت امام #زمان علیه السلام🌴
🍁چند نفر از #سادات حسینی در اطراف اصفهان زندگی میکنند که همگی عالم و روضهخوان حضرت سیدالشهداء علیهالسلام هستند.
براى پدر آنها حدود #هفتاد سال پیش، تشرفی خدمت امام #زمان علیهالسلام اتفاق افتاده بود. پدر آنها دهه اول #محرم برای روضهخوانی به یکی از روستاهای اطراف #اصفهان میرود. در آن زمان، #برف سنگینى آمده بود. بعد از اتمام روضه، باید به روستای دیگری که یک فرسخ از این روستا فاصله داشت میرفت. وقتی سوار مرکب مىشود، یکى از اهالى روستا مىگوید: «آقا سید! در مسیر، #حیوانات درنده هست. اگر مىخواهى یکی ـ دو نفر را همراه شما بفرستیم». ایشان مىگوید: «تنها مىروم. مشکلى نیست». عباى زمستانی خود را بر سر خود کشید و حرکت کرد. برف سنگینی بر زمین نشسته بود. وقتی مقدارى از مسیر را طی میکند، احساس میکند یک نفر سوار بر مرکب، از پشت سر او حرکت میکند؛ اما به خاطر برف زیاد، حوصله نکرد که برگردد و با او صحبت کند. با خود می گوید: «من که به اهالی روستا گفتم کسى را همراه من نفرستند».
بعد از لحظاتی آن آقا که پشت سر ایشان مىآمد فرمود: «آقا سید مصطفى سلامٌ علیکم». ایشان گفت: «سلام علیکم».
🌳فرمود: «سؤالی دارم». گفت: «بفرمایید». ایشان فکر میکرد که او یکی از مردم آبادى است که برای حفظ او آمده است. آن آقا پرسید: «آیا دشمن، در روز #عاشورا اسب بر جسد مطهر حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام تاخت؟» سید در جواب گفت: «در تاریخ، اینچنین خواندهام». آن آقا فرمودند: «اسبها بر بدن مطهر حضرت علیهالسلام رفتند؟» سید گفت: «بله؛ اسبها بر بدن مطهر رفتند».
بعد از مدتى آن آقا پرسیدند: «آقا سید مصطفى، آیا متوکّل قصد داشت #قبر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را منهدم کند؟» گفت: «بله؛ سعى کرد که از بین ببرد». فرمودند: «گاوها را فرستادند که شخم بزنند و قبر را مساوى کنند؟» گفتم: «در تاریخ خواندهام که گاوها را فرستادند؛ اما گاوها بر قبر نرفتند». آن آقا فرمود: « #اسب که حیوان نجیبی است و بیش از گاو، متوجّه است؛ ولی با این حال بر جسد مبارک حضرت #سیدالشهداء علیهالسلام رفت؛ در حالی که آن گاوها بر قبر مطهّر نرفتند که شخم بزنند و قبر را از بین ببرند».
🍁ایشان میگوید: من در فکر فرو رفتم که عجب سؤالى کرد! این سؤال از محدوده توانایى این آبادى بیرون است. همین طور در فکر جواب این سؤال بودم که گویی حسّ کردم از پشت سر، #نورى به دلم افتاد و جوابی به نظرم آمد. به آن آقا گفتم: «این قضیه، جوابى دارد». گفتند: « جواب چیست؟» گفتم: «روز #عاشورا حضرت سید الشهداء علیهالسلام اراده کردند هر چه دارند براى #خدا بدهند؛ حتّى #استخوانهای خود را، و خود حضرت علیهالسلام #اجازه دادند که اسبها بر بدن مطهّرشان بروند؛ امّا متوکّل مىخواست #آثار را از بین ببرد. نظر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام این بود که آثار، #محفوظ بماند و مردم به این وسیله #بهره ببرند و #مقرّب به خدا شوند».😭😭😭
آن آقا که پشت سر بود فرمود: « #درست است».
آقا سید مصطفی میگوید نگاه کردم، دیدم هیچ کسى پشت سر من نیست؛ حتّى جاى #پایى غیر از همین مسیرى که من آمدهام نیست. گفت: وقتی به آبادى بعد رسیدم، دیر شده بود و مردم، بیرون آمده بودند (گویا نزدیک #ظهر عاشورا بود). گفت حدود دو ساعت به ظهر بود که منبر رفتم و همین سؤال و جوابی که شد را برای مردم گفتم. #انقلاب عجیبى در مردم شد؛ تا حدّی که گریههای زیادی میکردند و بر سر خود میزدند.
منبع: سخنرانی استاد ناصری اصفهانی ۱۳۹۵/۶/۵
#امام_حسین_علیه_السلام
#امام_زمان_علیه_السلام
#آثار_اشک_بر_امام_حسین
#استاد_ناصری_اصفهانی
#تشرفات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴زینب کبری سلام الله علیها 🌴
🍁امام #زمان(عجل الله تعالی فرجه) و مصیبت حضرت #زینب(سلام الله علیها)؛
👇👇👇👇👇
کدام #مصیبت است که جای #اشک، #خون گریه می کردید؟
اقاشیخ ملاسلطان علی تبریزی در عالم رؤیا خدمت امام #زمان(عج) رسید و عرض کرد: کدام #مصیبت است که به جای #اشک، #خون گریه می کردید؟
مرحوم حاج شیخ ملاسلطان علی تبریزی - که ازجمله عابدان و زاهدان بود در عالم رؤیا خدمت امام زمان(عج) رسید و عرض کرد: آیا اینکه فرمودید: "فلاندبنک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما" صحیح است؟ فرمود: آری، #صحیح است.
عرض کردم: آن کدام #مصیبت است که به جای اشک، #خون گریه می کردید؟ آیا مصیبت حضرت #علی اکبر(ع) است؟
حضرت فرمود: اگر علی اکبر هم بود، در این مصیبت خون می گریست.
آیا مصیبت حضرت #عباس(ع) است؟
اگر عباس هم بود، در این مصیبت خون می گریست.
آیا مصیبت حضرت #سیدالشهدا(ع) است؟
اگر سیدالشهدا(ع) هم بود، در این مصیبت خون می گریست.
🌳پس کدام مصیبت است؟
فرمودند: مصیبت #اسیری عمه جان ما #زینب(سلام الله علیها).😭😭😭😭😭
منبع: العبقری الحسان، ج 1، ص 98.
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴تفسیر زیبا از شعر #حافظ🌴
گویند روزی ناصر الدین شاه تمام ادیبان را جمع کرد و پرسید حافظ در غزلی گفته است:
🍁بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت
🍁و اندر آن برگ و نوا خوش نالههای زار داشت
اگر این #بلبل خوش بوده است، پس چرا #نالههای زار داشته ؟؟!
اما از پاسخ هیچ یک از #ادیبان راضی نشد. بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، « #وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.
نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار #فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در #نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد #ابجدی حروف الفبا که #روح حروف و کلمات است میکند و در میابد که:عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات #علی، #حسن، #حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛لذا پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که:
خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشت
یادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشت
در خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمن
بلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشت
فـکـر بــسـیـاری نـمـودم، لـیـک مـعلـومـم نـشـد
چونکه شعرش در بُطون اسرار بس بسیار داشت
نیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدی
تا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشت
بلبلی برگِ گلی شد #سیصد و پنجاه وشش
با علی و با حسین و با حسن معیار داشت
برگ گل سبز است و دارد آن نشانی از #حسن
چونکه در وقت شهادت #سبزی رخسار داشت
رنگ گل #سرخ است این باشد نشانش از #حسین
چـونـکه در وقـت #شهـادت چهـره ای گلنار داشت
بلبلی باشد #علی کز حسرت زین برگ و گل
دائما آه و #فغان و نالهی بسیار داشت
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
#شعر
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴غارت خیمه ها🌴
بعد از شهادت امام #حسین(ع) سپاه روسیاه کوفه به فرماندهى «شمر» خیمهگاه را محاصره کرد.
شمر دستور داد وارد خیمهها شوند، و هر چه به دستشان مىرسد غارت کنند. اراذل و اوباش کوفه با شنیدن این فرمان بر یکدیگر سبقت گرفتند.
دختران رسول خدا و یادگاران حضرت #زهراى اطهر(س) از سراپرده بیرون آمدند و همگى مىگریستند.
دشمن هر چه را مىیافت، مىگرفت، حتى گوشواره حضرت ام کلثوم(س) دختر امیرالمؤمنین(ع) را از گوشش کشیدند و گوشهاى آن بانوى بزرگ را پاره کردند.
مردى پست از سپاه ابن سعد چشمش به #خلخال پاى #فاطمه بنت الحسین(س) افتاد، و در حالى که مىگریست خلخال را از پایش کشید.
دختر امام حسین(ع) با تعجب پرسید : چرا #گریه مىکنى؟!
گفت: چرا گریه نکنم در حالى که اموال دختر #رسول خدا(ص) را غارت مىکنم.
فاطمه بنت الحسین(س) گفت:
خوب، اگر کار بدى است چرا چنین مىکنى؟!
گفت: مىترسم اگر من نکنم #دیگرى آن را انجام دهد!
در روایتى مىخوانیم :
هنگامى که سپاه ابن سعد به خیمهها یورش بردند، #زینب(س) فریاد زد :
عمر سعد! اگر مقصودتان اسباب و زیورآلات است، خودمان مىدهیم، به سپاهت بگو شتاب نکنند.
مگذار دست #نامحرمان به سوى خانواده پیامبر(ص) دراز شود.
زینب(س) خود لباس مندرس پوشیده بود به زنان فرمان داد هر چه وسایل و زیورآلات داشتند در گوشهاى جمع کنند، گوشوارهها را از گوشهایشان درآورند.
آنگاه #زینب(س) فریاد زد :
هر کس مىخواهد اسباب و وسایل دختران على(ع) و فاطمه(س) را به یغما ببرد بیاید.
عدهاى از سپاه آمدند و هر چه بود را به غارت بردند.
هنگامی که دشمن خیام را آتش زدند، #زینب(س) نزد امام #سجاد(ع) آمد و عرض کرد :
ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمه ها را #آتش زدند، ما چه کنیم؟
#امام(ع) فرمود :
《علیکنَّ بالفرار!》😭😭😭😭😭
منابع :
۱)مقتل الحسين(ع) مقرم،ص۳۸۵
۲)عبرات المصطفين، ج۲، ص۱۳۹
۳)مثير الاحزان، ص۷۷
۴)اللهوف ابن طاووس،ص ۱۸۰
۵)امالي شیخ طوسی،ص ۱۳۹
۶)تذکرة الخواص،ص ۲۲۸
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴غارت خیمه ها🌴
سکانسی سوزناک و غم انگیز از #ظهر عاشورا در قسمتی از فیلم مختارنامه ساخته جناب #میرباقری.
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴دفن شهدای کربلا🌴
✅بدن مطهّر امام #حسین(ع) و اجساد مطهّر #شهدای کربلاء در پایان روز #دوازدهم (شب سیزدهم) محرّم توسط گروهی از مردان قبیله #بنی اسد که درنزدیکی کربلا چادر زده و سکونت داشتند، انجام شده است.
وقتی لشکر عبیدالله بن زیاد به سوی کوفه حرکت کرد، بدنهای #پاک و مطهر امام #حسین(ع) و #اصحاب یاران با وفایش به صورت بسیار جگر خراشی روی زمین باقی مانده بود و کسی جرأت نمی کرد آنها را دفن کند، تا این که #زنان قبیله بنی اسد مردان خود را مورد شماتت قرار دادند و آنان را به انجام دفن این عزیزان ترغیب نمودند.
به دنبال آن مردان قبیله بنی اسد برای دفن آمدند ولی چون بدن ها #پاره پاره بود #بدنها را نمی شناختند و در حالت تحیر و تردید باقی ماندند.
در این هنگام امام #سجاد(ع) بصورت ناشناس در جمع آنان حاضر و یکی یکی بدنها را به بنی اسد معرفی کرده و آنها بدنها را دفن می کردند.
پس از دفن شهدا حضرت امام #سجاد(ع) خود را به آنان معرفی کردند.
در بعضی از روایات آمده است :
امام #سجاد(ع) به کربلا آمد و بنیاسد را سرگردان یافت، چون که میان #سرها و بدنها جدایی افتاده بود و آنها راهی برای شناخت نداشتند، امام زین العابدین(ع) از تصمیم خود برای دفن شهیدان خبر داد، آن گاه به جانب جسم پدر رفت، با وی معانقه کرد و با صدای #بلند گریست، سپس به سویی رفت و با کنار زدن مقداری کمی خاک قبری #آماده ظاهر شد، به تنهایی پدر را در قبر گذاشت و فرمود :
با من کسی هست که مرا کمک کند و بعد از هموار کردن قبر، روی آن نوشت :
«هذا قبرُ الحُسَینِ بنِ عَلی بنِ ابی طالِبِ(ع) الّذی قَتَلوُه عَطشَاناً غَریباً»
این قبر #حسین بن علی بن ابی طالب(ع) است، آن حسینی که او را با لب #تشنه و غریبانه کشتند.
پس از فراغت از دفن #پدر به سراغ عمویش #عباس(ع) رفت و آن بزرگوار را نیز به تنهایی به خاک سپرد.
منابع :
۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۱۴
۲)تذکرة الشهداء، ص۴۴۵
۳)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۴۱۴
۴)الوقایع و الحوادث، ج۴، ص۶۰
۵)کامل الزیارات ابن قولویه،۵۳۷
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴خطبه حضرت زینب سلام الله علیها🌴
✅حِذْيَم بن شريك اسدى مى گويد :
در آن روز به #زينب دختر #على(ع) نگريستم كه خطبه مى خواند و هرگز #زنى را سخن ورتر و زبان آورتر از او نديدم.
گويا زبان على(ع) در كام اوست و) با زبان #اميرمؤمنان على(ع) سخن مى گويد.
به سوى مردم اشاره كرد كه « #ساكت شويد!»
ناگاه #نفسها در سينه ها #حبس شد و #زنگ كاروانها از حركت ايستاد، سپس آن حضرت(ع) پس از حمد و ثناى الهى و درود بر #محمد(ع) و خاندان پاكش چنين فرمود :
《أَمّا بَعْدُ يا أَهْلَ الْكُوفَةِ! يا اَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ وَ الْخَذْلِ وَ الْمَكْرِ》
اما بعد! اى كوفيان! اى نيرنگ بازان و #پيمان شكنان و بى وفايان و مكر پيشه گان!
《أَلا فَلا رَقَأَتِ الْعَبْرَةُ وَ لا هَدَأَتِ الزَّفْرَةُ، إِنَّما مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتِي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّة أَنْكاثاً تَتَّخِذُونَ أَيْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ》
هرگز #اشك چشمانتان خشك مباد و ناله هايتان آرام نگيرد. شما همانند آن زنى هستيد كه رشته خود را پس از بافتن وتابيدن وا مى تابيد.
شما سوگندهايتان را دستاويز فساد ميان خود قرار داده ايد.
در ميان شما جز لاف زدن، خودپسندى، دشمنى، دروغ، تملّق و چاپلوسىِ كنيزكان، و كينه توزىِ دشمنان نيست، يا مانند سبزه اى در كنار لجن زار و نقره اى بر سر گورهاييد.
آگاه باشيد كه براى #آخرت خويش بد چيزى را مهيا ساختيد و از پيش فرستاديد؛ خشم خدا شما را فرا خواهد گرفت و براى هميشه در عذاب #جهنم خواهيد ماند.
آيا براى برادرم #حسين(ع) گريه مى كنيد؟
آرى به خدا سوگند بايد كه #بگرييد، چرا كه شما شايسته گريستن ايد!
پس فراوان گريه كنيد و اندك بخنديد، چرا كه ننگ اين عمل گريبان شما را گرفت و لكه آن براى هميشه به دامن شما نشست كه هرگز نمى توانيد آن را پاك كنيد.
چگونه مى توانيد اين لكه #ننگ را پاك كنيد؟
كشتن فرزند #خاتم پيامبران، معدن رسالت و آن كس كه سرور جوانان اهل #بهشت است و پناهگاه حريم شما و پناه حزب و گروه شما شيعيان و قرارگاه آرامش شما، بهبودى بخش زخم هايتان، پناهگاه شما در گرفتاريها، رهبر شما به هنگام نبرد، حجت بزرگ براى شما و چراغ روشن راههايتان آيا كشتن او را ساده شمرديد؟
آگاه باشيد كه بد #توشه اى را براى خود از پيش فرستاده ايد و بار سنگين بدى را براى روز #رستاخيزتان بر دوش گرفته ايد.
نابود شويد نابود!
واژگون باد پرچم تان واژگون!
تلاشهايتان تباه، دستهايتان بريده و كالايتان در بازار اين جهان گرفتار خسارت باد؛ شما به خشم خدا گرفتار گشته و خوارى و بيچارگى بر شما حتمى شد!
واى بر شما! آيا مى دانيد چه #جگرى را از #محمد(ص) شكافتيد؟
و چه پيمانى را گسستيد؟
و چه حرمسراى ارزشمندى از رسول خدا(ص) را آشكار كرديد #پرده نشينان حريم محمّدى را بر #كوچه و #بازار نشان داديد؟
و چه #حرمتى را از او هتك كرديد؟
و چه #خونى را از او بر زمين ريختيد؟
به راستى كار زشت و وحشتناكى انجام داده ايد، كه نزديك است بخاطر اين كار، #آسمانها از هم متلاشى گردد و #زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد!
كار شما، زشت، بسيار خطرناك، تيره و تار، وخامت بار و نادرست و زشتى آن به گستردگى زمين و آسمان بود. آيا اگر از آسمان خون ببارد تعجب مى كنيد؟ [بدانيد كه] عذاب آخرت براى شما خواركننده تر است و جنايتكاران هرگز يارى نمى شوند.
مهلت خداوند شما را مغرور نسازد، چرا كه خداوند كارى شتابزده نمى كند و به موقع ستمگران را مجازات مى كند و انتقام خون مظلوم هرگز از او فوت نمى شود، به يقين پروردگار در كمين ما و شماست.
اگر #پيامبر(ص) از شما بپرسد، اين چه كارى بود كه كرديد با آنكه شما امت پيامبر آخر الزمان بوديد و بر ديگر امتها شرافت داشتيد، چه پاسخ خواهيد داد؟
شما چه كرديد با #اهل بيت و فرزندان و عزيزان من، جمعى را به اسارت برديد و گروهى را به خون آغشته كرديد.
🔸زينب كبرى(س) پس از اين خطابه جانسوز روى از آنان برگرداند. دراين حال، مردم را ديدم كه حيرت زده اند و از اندوه و پشيمانى، دست به دندان مى گزند.
حِذْيَم مى افزايد :
به كنارم نگريستم، پيرمردى را ديدم كه اشك مى ريزد و محاسنش با قطرات اشكش تر شده بود.
در همان حال دستان خود را به آسمان بلند كرد و گفت:
《بِأَبي وَ أُمّي كُهُولُكُمْ خَيْرُ الْكُهُولِ، وَ نِساؤُكُمْ خَيْرُالنِّساءِ، وَ شَبابُكُمْ خَيْرُالشَّبابِ، وَ نَسْلُكُمْ نَسْلٌ كَريمٌ، وَ فَضْلُكُمْ فَضْلٌ عَظيمٌ》
پدر و مادرم فداى شما باد!
پيرانتان بهترين پيران، زنانتان بهترين زنان و جوانانتان بهترين جوانانند. دودمان شما كريم و بزرگوار و فضل و منزلت شما بزرگ و عظيم است.
منابع :
۱)الاحتجاج طبرسى، ج۲، ص۱۱
۲)اللهوف ابن طاووس، ص۱۹۲
۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۱۶۲
#زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
✅وقتی در #۱۲ محرم #اسرای کربلا را وارد مجلس پسر زیاد کردند، در حالی که زنان #اهل بیت(ع) و زنان بعضی از #اصحاب و خدمتکاران و کنیزان دور #زینب کبری(س) حلقه زده بودند، وارد مجلس عبیدالله بن زیاد شد.
و زینب زنی بلند بالا بود و در آن میان، او که قدش بلندتر بود نمایان بود.
#زینب وارد شد و سلام نکرد.
ابن زیاد توقع داشت بعد از این حادثه که به خیال خودش اینها را #خرد کرده و تمام نیروهایش را گرفته است، دیگر باید اینها تسلیم شده باشند، فکر می کرد اکنون وقت خواهش و التماس است.
نمی دانست که روح آن ها خرد شدنی نیست.
وقتی زینب نشست، عبیدالله فریاد زد :
«مَن هذهِ المُتَکبِّره؟»
این زن پر تکبر کیست؟
کسی به او جواب نداد.
سؤالش را تکرار کرد. باز هم کسی جواب نداد.
دفعه سوم یا چهارم یکی از زنها گفت :
«هذه زینبُ(ع) بنتُ علی بنِ ابیطالبِ(ع)»
این #زینب دختر #علی(ع) است.
ابن زیاد شروع کرد به رذالت و #پستی نشان دادن و گفت :
«الحمدُلله الّذی فَضَحَکُم وأکذَبَ احدوثتَکُم»
🔺خدا را سپاس می گویم که شما را رسوا و دروغ شما را آشکار کرد. خدا را سپاس می گویم که عقده و کینه مرا نسبت به برادرت شفا داد.
در این هنگام از این زخم زبان های عبیدالله، #زینب کبری(ع) به سخن درآمد و فرمود :
خدا را سپاس می گویم که عزّت #شهادت را نصیب ما کرد. خدا را سپاس می گویم که #نبوت را در خاندان ما قرار داد.
«انَّما یفتَضِحُ الفاسِقَ و یَکذِبُ الفاجرَ و هو غیرُنا و ما رَایتُ اِلّا جَمیلاً و ثَکَلتکَ امُّکَ یا ابنَ مَرجانَه»
🔺رسوایی مال #فاسق و فاجرهاست. #شهادت افتخار است نه رسوایی. دروغ را فاسق و فاجرها می گویند نه اهل حقیقت.
#دروغ از ساحت ما به #دور است.
🍁و من جز #زیبایی در #کربلا چیزی ندیدم!🍁
خدا مرگ بدهد تو را ای پسر مرجانه!
ابن زیاد گفت :
شما هنوز زبان دارید؟!
هنوز دارید حرف می زنید؟!
هنوز سر جای خودتان ننشسته اید؟!
عبیدالله به قدری خشمگین می شود که کار به جایی می رسد که دستور می دهد تا جلاد حاضر شود و گردن حضرت #زینب(س) را بزند که سرزنش و شماتت حاضرین رو به رو شد.
در این هنگام رو کرد به امام #سجاد(ع) و از ایشان پرسید :
چه نام داری؟
امام(ع) پاسخ داد:
علی بن الحسين(ع)!
ابن زياد گفت : مگرخدا علی بن الحسين(ع) را نكشت؟
امام سجاد(ع) فرمود :
«كانَ لي اخُ اكْبرُ مِنّي يُسَمّي عَلياً فَقَتَلْتُمُوُهُ»
او برادر #بزرگتر من بود که نام او نیز، #علی بود، که شما او را کشتید.
امام(ع) نیز همانند حضرت #زینب(س)
جواب زخم زبانهای عبیدالله را داد.
ابن زیاد این بار جلّاد را برای زدن گردن امام #سجاد(ع) آماده می کند ومی گوید جلّاد بیا گردن این جوان را بزن.
و حضرت(ع) را تهدید به قتل کرد.
اینجا اولین بروز جلوه ی #امامت و معنویت و رهبری حضرت(ع)آشکار شد.
حضرت بلافاصله (ع) فرمود:
«أ بالقتل تُهَدِّدُنی»؟!!
آیا ما را به کشتن تهدید میکنی؟
« وکَرامَتُنا الشَهادَةُ»
درحالی که ما #کرامتمان به #شهادت است؛ ما کشتهشدن در راه #خدا را #افتخار میدانیم و از مرگ نمیترسیم.
و زینب کبری(س) نیز از جا بلند شد و زین العابدین(ع) را در بغل گرفت و فرمود :
(به خدا قسم گردن او زده نخواهد شد مگر اینکه اول گردن زینب(ع) زده بشود.)
و عبیدالله در مقابل این صلابت، #عقب نشست.
منابع :
۱)لهوف ابن طاووس،ص۱۶۰
۲)بحارالانوار،ج۴۵،ص۱۱۷
۳)بحارالانوار،ج۴۵،ص۱۱۵
۴)مقتل الحسین(ع)،ص۳۲۵
۵)وفیات الائمه،ص۴۵۴
۶)بحارالانوار،ج۴۵،ص۱۱۸
۷)کتاب انسان۲۵۰ ساله مقام معظم رهبری،ص۱۶۹
#زینب_کبری_سلام_الله_علیها
#ماه_محرم_الحرام
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴مرید پیر مغانم🌴
در تهران واعظی به اسم آقا ضیا الدین #درّی منبر میرفت که هنوز هم شاید بعضی از پیر مردهای تهران ایشونو یادشون بیاد .
یه سالی شب هشتم #محرم یه #جوونی قبل از اینکه مرحوم دری منبر بره گفت : یه بیت شعر #حافظ هست می خوام برام تفسیر کنید ...
🍁مرید #پیر مغانم زمن مرنج ای #شیخ 🍁چرا که #وعده تو کردی و او به #جای آورد
مرحوم دری فرمودن : بالای #منبر تفسیر میکنم که همه استفاده کنن .
بالای منبر وسط سخنرانی میگه جوونی که معنی شعر حافظ رو خواسته بودی اینه #معنیش :
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
مراد از #شیخ حضرت #آدم (علیه السلام ) هست و مراد از #پیر مغان حضرت #امیر المومنین (علیه اسلام) .
یعنی مرید حضرت امیر (ع) هستم ای آدم (ع) از من ناراحت نشو ...
چرا که وعده تو کردی و او به جای آورد
تو #وعده کرده بودی از #گندم بهشت نخوری ، اما خلف وعده کردی و به همین خاطر از بهشت بیرون اومدی ..
اما #امیر المومنین (علیه السلام) که وعده نکرده بود گندم نخوره اما در تمام عمر نون #گندم نخورد ......
اتفاقا اون سال مرحوم آقا ضیا الدین درّی از دنیا #میره .....
سال بعد شب هشتم #محرم همون جوون آقا ضیا الدین درّی رو تو خواب میبینه :
میگه جوون یادته یه بیت شعر حافظ رو برات تفسیر کردم ، اومدم این دنیا تفسیر اصلیش برام مکشوف شد :
مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ
مراد از #پیر مغان حضرت امام #حسین (علیه السلام) و مراد از #شیخ حضرت #ابراهیم خلیل الله هستش ...
یعنی مرید امام #حسینم از من ناراحت نشو حضرت #ابراهیم ؛
چرا که وعده تو کردی و او به جای آورد
تو وعده کرده بودی روز دهم ذی الحجه پسر جوونتو #قربونی کنی اما این کارو نکردی...!!
اما امام حسین که وعده نکرده بود #علی اکبرشو دهم محرم قربونی کنه ......
نه فقط علی #اکبرشو بلکه تا ۶ #ماهش علی #اصغر رو هم در راه #خدا قربونی کرد ...
#امام_حسین_علیه_السلام
#ماه_محرم_الحرام
#حجت_الاسلام_عالی
#شعر
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺
صحبتهای دلنشین تازه حاج حسین یکتا
چرا به اینده انقلاب امیدواریم ...
کار دشمن تمامه به خاطر 3 اصل...
🍁حتما ببینید
#حاج_حسین_یکتا
#سیاسی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴امیرکبیر🌴
آیت الله #اراکی فرمود: شبی خواب #امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت
پرسیدم چون #شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟ با لبخند گفت #خیر سؤال کردم چون چندین فرقه #ضاله را نابود کردی؟ گفت #نه با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟
جواب داد هدیه مولایم #حسین (علیه السلام) است! گفتم چطور؟ با اشک گفت آنگاه که #رگ دو دستم را در حمام #فین کاشان زدند؛ چون #خون از بدنم میرفت #تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! 2 تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر #فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از #عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام #حسین آمد و گفت به یاد #تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این #هدیه ما در #برزخ، باشد تا در #قیامت جبران کنیم
منبع : کتاب آخرین گفتارها
#امام_حسین_علیه_السلام
#کرامات
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
@barzakh_ghiyamat