بسم الله الرحمن الرحیم
پارت-۱۴۸
_پروانه چشم و اَبرویی برای امیرمحمد آمد و در حالی که سعی می کرد خودش را مظلوم جلوه بدهد لبخند زد.
همین لحظه بود که سوسن خانم وارد اتاق عقد شد، ناهید خانم آوردیشون؟
ناهید خانم رو رو کرد به مادر پروانه... الان میان، من و شما جلوتر وارد سالن بشیم و اومدن داماد به مجلس رو به خانمها خبر بدیم.
_باشه
_میهمانها دور تا دور سالن نشسته بودند، عروس و داماد پرده ی یاقوتی رنگ ورودی را کنار زدند و به داخل سالن قدم گذاشتند.
_زهره، زهرا، هانیه و حنانه و عالیه خانم هم به سمت عروس و داماد آمدند و تا جایگاه آنها را همراهی کردند.
#روز-بعد
#پروانه
وارد حیاط شد و عطر بهار را که با بوی پیچ های امین الدوله ی داخل باغچه یکی شده بود را به ریه هایش فرستاد.
نگاهی به اتاقهای خالی مامان ناهید انداخت، می دانست برای راحتی آنها چند روزی به خانه ی زهره رفته است، اما از الان دلتنگش بود...
شاید دلیل این دلتنگی این بود که ناهید خانم او را چون دختر خود می دانست.
هوای تازه ی بهار حسابی حالش را جا آورده بود، به اتاق رفت تا چای را تا قبل از آمدن امیرمحمد از نانوایی آماده کند.
بعد از خوردن صبحانه باید راهیِ روستا می شدند. قرار بود ناهار امروز را همه خانه ی مادرجون میهمان باشند.
...
#امیرمحمد
نان را در دستانش جابجا کرد تا موبایلش را از جیبش بیرون بیاورد.
با دیدن نام دکتر تماس را وصل کرد.
_جانم پدر جون
_الو سلام
_سلام صبحتون بخیر
_امیرمحمد پروانه پیشته؟
_نه بیرونم، چطور؟
_گوش کن بابا، دکتر اَفراشته باهام تماس گرفت.
_خب؟ خبر تازه ای داشت؟
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مُروّج
بسم الله الرحمن الرحیم
پارت-۱۷۷
متعجب بود که چطور سنگینی آن را روی سرش احساس نکرده است!
قبلاً اگر گاهی برای داخل شدن به امامزاده یا مسجدی به اجبار چادر می پوشید، هنوز از اِمامزاده بیرون نیامده آن را از سرش برمی داشت، اما حالا؟!
.....
#روز بعد
موبایلش را برداشت نگاهی به آدرس انداخت و حرکت کرد.
مغازه تقریباً مرکز شهر بود، میدان را دور زد، با نشانههایی که پروانه داده بود، احتمال میداد مغازه همین اطراف باشد.
جایی برای پارک پیدا کرد، کنار پیادهرو توقف کرد، ماشین را پارک کرد. و به سمت مغازه ها قدم برداشت.
از مقابل بانک عبور کرد.
چند مغازه ی دیگر را نیز رد کرد. تا رسید به در شیشه ای بزرگ مغازه ی لوازم برقی. نوشته ی روی شیشه را خواند، «لوازم خانگی فرزاد»
درست آمده بود، در شیشه ای مقابلش را باز کرد و داخل شد.
نگاهی به دور تا دور مغازه انداخت. یک طرفِ مغازه انواع یخچال فریزر و طرفی دیگر آبمیوه گیری، جاروبرقی و چرخ گوشت، خردکن، اُتو، پنکه و بقیه وسایل برقی چیده شده بودند.
در حال تماشای وسایل بود، که با شنیدن صدای مردی به خود آمد.
_ بفرمایید.
نگاهش را به سمت صدا هدایت کرد.
_سلام
_سلام خانم
_آقا فرزاد؟
_بله در خدمتم.
چند ثانیه او را آنالیز کرد، قدی بلند، هیکلی نسبتاً تپل، صورتی گرد، ریش هایی مرتب و چشمانی که موقع حرف زدن به زمین دوخته شده بودند.
_من رو خانم زرین فرستادن که اَمانتی ها رو تحویل بگیرم، اَمانتهای خانم رسولی رو.
_بله تشریف داشته باشید، من برم بیارمشون.
فرزاد رفت و بعد با کمک شاگردش جعبه ها را داخل ماشین چید.
_ممنون خانم
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مُروّج
3.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تولید -محتوا
#روز- قدس
#نابودی- اسرائیل
روز قدس فریاد برای دفاع از مظلوم است
روز قدس یک روز جهانی است
آزادی فلسطین از دست جنایتکاران صهیونیست انشاءالله نزدیک است
#ماه_امید
#طلوع_امید
#نسل_فیروزه_ای
#پایگاه_مقاومت_بسیج_ریحانة_النبی
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
3.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#تولید -محتوا
#روز- قدس
#نابودی- اسرائیل
روز قدس فریاد برای دفاع از مظلوم است
روز قدس یک روز جهانی است
آزادی فلسطین از دست جنایتکاران صهیونیست انشاءالله نزدیک است
#ماه_امید
#طلوع_امید
#نسل_فیروزه_ای
#پایگاه_مقاومت_بسیج_ریحانة_النبی
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب
#خبرگزاری_بسیج_کاشان
@Basijnews_kashan
3.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گزارش_تصویری
#روز- قدس
حضور پرشور نوجوانان و نونهالان حلقه صالحین در راهپیمایی روز جهانی قدس
#ماه_امید
#طلوع_امید
#نسل_فیروزه_ای
#پایگاه_مقاومت_بسیج_ریحانة_النبی
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
#تبریک🌹🌹🌹
#روز بهورز
"خانه بهداشت" این مکان مقدس مفتخر است که بود مأوای بهورز
پیام بهداشت که رساند به روستانشینان؟ بجز بهورز و سخن آشنای بهورز
از بهر روستائیان معلم بهداشت تویی که زیبنده بود این نام برای بهورز
حقیر از آنجا که فهم اوست سخن بگفت ورنه کس نگشاید راز معمای بهورز
خدمات بهورزان جامع ترین خدمات سلامتی برای ابعاد مختلف نیازهای انسان در جهت پیشگیری از بیمار شدن مادران، کودکان و آحاد جامعه روستایی است که این امر مدیون نظام آموزشی بهورزان و تلاش مربیان دلسوز آنان است.
بهورزان زحمت کش روستای ازوار:
خانم تمتاجی
خانم فاطمه سعیدی
خانم سکینه سودایی
روزتان مبارک،دستانتان شفا بخش🌹🌹🌹
#پایگاه_مقاومت_بسیج_راضیه
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری
💥هم اندیشی ومشورت
🔻با حضور فرمانده محترم:خانم مستوفی واعضای شورا
🔻موضوع:چک لیست برنامه های آتی پایگاه ومسئولیتهای اعضای شورا
و برنامه ریزی برنامههای ۶ ماه دوم و
برنامه های پایگاهی و مجازی در راستای کنگره شهدای کاشان
#روز:دوشنبه۱۶/مهر/۱۴۰۳
#مکان:پایگاه ریحانه النبی
#در_راه_فتح_قله_ایم
#کنگره_ملی_شهدای_شهرستان_کاشان
#پایگاه_مقاومت_بسیج_ریحانة_النبی #حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س