8.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مرگ_بر_منافق 👊
#لبیک_یا_خامنه_ای 😍
تهیه کننده: خانم سرهنگی
#تولیدمحتوا
*معاونت فضای مجازی*
#پایگاه_مطهره_روستای_حسنارود
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
6.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مرگ_بر_منافق 👊
#لبیک_یا_خامنه_ای 😍
تهیه کننده: خانم جانی
#تولیدمحتوا
*معاونت فضای مجازی*
#پایگاه_مطهره_روستای_حسنارود
#حوزه_مقاومت_حضرت_زینب_س
💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
#گزارش_تصویری 📸
⚜برگزاری مراسم سالگرد بانو فاطمه باقری و یاد و خاطره روحانی شهید علی محمد باقری و استاد ومعلم قرآن مرحوم حاج حسین باقری در مسجد جامع روستای حسنارود
🔹پایگاه مقاومت بسیج مطهره روستای حسنارود
🔹حوزه مقاومت حضرت زینب(سلاماللهعلیها)
🔸ناحیه مقاومت بسیج کاشان
💫خبرنگار خبرگزاری بسیج : خواهر بسیجی خانم یزدانی
@gharargahesayberiii
#مادر_دختر
#هفته_زن
#مسابقه_سلامتی
برگزاری مسابقات ورزشی و فکری بین مادران و دختران عزیزمون
اجرای حرکات رزمی دختران رزمی .
👏👏👏👏👏👏
باحضور مربی تکواندو خانم پری طاهری
و مسئول تربیت بدنی پایگاه
به مناسبت هفته زن و روز مادر
زمان:۱۴۰۰/۱۱/۷
مکان:سالن ورزشی طاهرآباد
#پایگاه_بسیج_اسما_طاهراباد
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
🌟 پویش پرچم افتخار
به نام شهید اقتدار
🔻 در آستانه چهل و سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی پویش پرچم افتخار KHAMENEI.IR آغاز به کار کرد
🔹 حضرت آیتالله خامنهای در سال ۱۳۵۹، درباره گرامیداشت ایام پیروزی انقلاب اسلامی توسط همه اقشار ملت و «نصب و اهتزاز پرچم» فرمودند: «در دههی فجر بر سَر در هر خانهاى پرچم بزنید، پرچم جمهورى اسلامى را در سطح شهرها و روستاها به اهتزاز در بیاورید. نشان بدهید که ملّت این خاطره را گرامى مىدارد.» ۵۹/۱۱/۱۷
🔹 «پرچم افتخار، به نام شهید اقتدار» عنوان پویش جدید بخش تعامل با مخاطب «همگام» است. پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR، همگام با ملت ایران برای برگزاری هرچه با شکوه تر ایام دهه فجر ۱۴۰۰ ضمن اعلام پویش #پرچم_افتخار، از مردم ایران بخصوص کاربران شبکه های اجتماعی دعوت میکند که از نصب پرچم ایران در سر در خانهها، مدارس، مغازهها و محلکار خود، یا معابر عمومی عکس بگیرند و آن را به یکی از شهدای کشورمان که پیشگامان اقتدار ایران هستند تقدیم کرده و با هشتگ #پرچم_افتخار و نام آن شهید عزیز منتشر کنند.
🏷 شیوه مشارکت در پویش:
👈 انتشار تصاویر نصب پرچم بر سر در خانهها، مغازهها، مدارس، محل کار یا معابر عمومی در شبکههای اجتماعی و تقدیم آن به یکی از شهیدان گرانقدر انقلاب اسلامی با هشتگ #پرچم_افتخار
💻 @Khamenei_ir
@gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم
پارت۱۲۸
با اعصابی به هم ریخته دست از پا درازتر از دادگاه برگشتند.
گر چه وکیل حرفهای امیدوار کننده ای می زد و می گفت در جلسات بعدی کار تمام می شود، اما نیکا می ترسید هانی لج کند.
به خدا توکل کرد و سعی ش بر این بود به این قضیه کمتر فکر کند، کاری که تقریباً غیر ممکن بود!
عالیه خانم همین طور که از ماشین پیاده می شد، رو کرد به آقا رضا...
_می ری کارخونه؟
_آره
_باشه... خداحافظ
_خداحافظ
...
آقارضا حرکت کرد، نزدیکی کارخانه بود که موبایلش زنگ خورد.
_بله
_سلام عموجون
_سلام دخترم خوبی
_ممنونم عمه جون و نیکا خوبن؟
_ خدارو شکر، خوبن، چه عجب یادی از ما کردی!
_راستش...راستش زنگ زدم یه خواهشی ازتون بکنم، البته قول بدین بین خودمون بمونه.
_باشه، بگو دخترم
_می دونم توقع به جایی نیست، ولی می خواستم ازتون خواهش کنم، از امیرمحمد بخواین برگرده کارخونه.
_کمی مکث کرد...
باشه دخترم، نامدار کارگر خیلی خوبی بود، همین الانم تو کارخونه به وجودش احتیاج داریم، مشکلی نیست بهش زنگ می زنم.
_ممنونم عموجون، فقط.... هیچ کس نفهمه که من ازتون خواستم.
_نه... خاطر جمع باش. فقط پروانه خانم...
_بله
_خودت از کی میای؟ این مدت که نبودی، همه ی کارها افتاده بود گردن خودم، البته می دونم این مدت کنار نیکا بودی و هنوز خستگی تو تنت هست.
_میام عمو جون، امروز قراره بریم یه جایی، از فردا میام.
_باشه دخترم
_بازم ممنون
_سلام منو به بابا برسون
_چشم، خداحافظ
_خداحافظ
...
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مُروّج
#پایگاه_حضرت_نرجس_س_مرق
بسم الله الرحمن الرحیم
پارت-۱۲۹
#پروانه
می دانست امیرمحمد در وضعیت خوبی قرار ندارد و باید هر طور شده مقدمات عقدشان را فراهم کند.
با برگشتنش به کارخانه حداقل نیمی از مشکلاتشان حل می شد.
#امیرمحمد
ماشینش را از خانه بیرون آورد، پیاده شد در خانه را ببندد که موبایلش زنگ خورد....
آقای مَجد بود!
از تماسِ او تعجب کرد، اما از حرفهایی که زد، بیشتر!
اما هر چه که بود خیلی خوشحال شد، در این وضعیت پیدا کردن کاری مناسب واقعاً سخت بود.
بی معطلی پیشنهادش را قبول کرد و به او قول داد از فردا برگردد سرِ کارش.
اما امروز...
امروز باید دوباره به همان بیمارستان می رفتند و از نگهبان قدیمی سؤالاتی می پرسیدند، بلکه بتوانند سرنخی پیدا کنند.
از دکتر زرین خواسته بود، اجازه دهد از این به بعد خودش و پروانه دوتایی پیگیر این ماجرا باشند.
...
داخل ماشین منتظر نشسته بود تا پروانه بیاید و با هم به دیدن نگهبان قدیمی بیمارستان بروند.
موبایلش را برداشت تا به مادرش زنگ بزند و خبر خوشحال کننده ی برگشتن به کار قبلی اش را به او بدهد، که متوجه پیامکهای ناخوانده اش شد.
یک پیامک از مؤسسه به مضمون اطلاع رسانی برای جلسه ی هفتگی شهدا برایش آمده بود و چند پیامک از فرزاد...
باز کرد و خواند.
«پیام اولی؛ سلام خوبی فردا نور الشهدا یادت نره.
دومی؛ آقای محمدی واسه پذیرایی روی تو حساب کرده، زودتر از هشت اونجا باش.
سومی؛ امیر معلومه کجایی؟
چهارمی؛ خُب جواب بده.»
_هفته ی گذشته هم نتوانسته بود در مجلس شرکت کند، اما تصمیم داشت فیض جلسهی امشب را از دست ندهد.
پس سریع جوابش را تایپ کرد.
کپی ممنوع🚫
✍ مُروّج
#پایگاه_حضرت_نرجس_س_
بسم الله الرحمن الرحیم
پارت۱۳۰
#پروانه
_آقا خوب فکر کنید، شاید چیزی یادتون بیاد.
_عجب سِمجی هستی تو دختر، میگم هیچی یادم نیست.
_امیرمحمد، دستش را روی شانه ی پروانه گذاشت و کنار گوشش با صدایی آهسته زمزمه کرد، بهتره بریم.
_با چشمانی غمزده امیرمحمد را نگاه کرد، ولی امیر!
_به زور که نمیتونیم مجبورش کنیم حرف بزنه، حتماً پیرمرد چیزی یاد نداره.
_اما این تنها امید من واسه فهمیدن واقعیت بود.
_امیدت به خدا باشه، اگه اون بخواد حقیقت معلوم میشه. بریم تو ماشین؟
_بریم.
می دانست زهره منتظر تماسش هست، شماره اش را گرفت و حرفهای نگهبان را که حاکی از بی خبری او از آن اتفاق بود، برای او هم شرح داد.
کنار امیرمحمد نشسته بود و نگاهش به جاده دوخته شده بود.
_پروانه
_بله
_غصه ی چیو میخوری؟
_از سردرگمی خسته شدم امیرمحمد، کاشکی هیچی از گذشته نمی دونستم، یا حالا که فهمیدم همه چیز برام روشن می شد.
_روشن میشه، دیر و زود داره، اما سوخت و سوز نداره.
حالا اَخم هاتو باز کن که امشب می خوام ببرمت یه جای خوب!
_کجا؟؟
_خونمون.
چیه چرا اینجوری نگاه می کنی؟
به جز خونمون یه جای دیگه هم می خوام ببرمت.
_کجا؟؟
_همونجایی که اول آشناییمون بردمت.
کمی فکر کرد و با ذوق گفت: نور الشهدا؟؟
_سرش را به سمت پایین حرکت داد، بله
_اتفاقاً دلم خیلی هوای اونجا رو کرده.
به خانه که رفتند با استقبال گرم ناهید خانم روبرو شدند.
نماز را خواندند و بعد از خوردن چند لقمه از شامی های خوشمزه ای که برایشان آماده کرده بود راهی شدند.
کپی ممنوع🚫
✍فاطمه سادات مُروّج
#پایگاه_حضرت_نرجس_س_مرق
📸گزارش تصویری
▪️مراسم سوگواری حضرت سلطانعلی و سلطان محمود ابن امام محمد باقر(علیه السلام) با حضور اهالی محترم روستای علوی.
🔸با سخنرانی استاد زجاجی پژوهشگر و استاد حوزه و دانشگاه
🔸و آزاده سرافراز حاج مهدی رمضانی علوی
🔸 و با نوای گرم کربلایی سید حامد اخوان علوی
📆 پنج شنبه ۷بهمن ١۴٠٠
🕌مسجد جامع روستای علوی
#ستاد_برگزاری_مراسم_شهادت_حضرت سلطان_محمود_بن_امام_محمد باقر(ع)
#پایگاه_مقاومت_بسیج_سید_الشهداء
#پایگاه_مقاومت_بسیج_حضرت_مریم
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii
بسم الله الرحمن الرحیم
💠حلقه صالحین شهیدسلیمانی.
📚موضوع:
جلسه هفتگی مسجد امیرالمؤمنین به مناسبت ولادت فاطمه الزهرا همراه با قرائت سوره شمس و ختم ۱۴ هزار صلوات وقراعت دعای توسل وصیت نامه شهید سید محسن سیدپور
📆تاریخ : ۵بهمن ماه۱۴۰۰.
مکان: مسجد امیرالمومنین روستای(ع) سن سن کاشان
#پایگاه_مقاومت_فضه_روستای_سنسن_کاشان
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
بسم الله الرحمن الرحیم
💠حلقه صالحین کودکان شهیدفهمیده.
#جشن_بندگی_عبادت
#میلاد_حضرت_زهرا_س
#روز_مادر
📚موضوع:
برگزاری جشن تکلیف برای پایه سوم ابتدایی در مدرسه شهیدهاشمی روستای سن سن . برگزاری نمازجماعت، امام جماعت آقای شیخ حسین بابایی.
📆تاریخ : ۳بهمن ۱۴۰۰
مکان: مدرسه شهیدهاشمی سن سن
#پایگاه_مقاومت_فضه_روستای_سنسن_کاشان
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_زینب_س
@gharargahesayberiii