🌸 این شنبه ی زیبا را با نامت آغاز میکنم
✨ بسم الله النور ✨
✨بسم الله نور علی نور ✨
🤲🏻 خدایا، امروز به زندگیمان نور رحمت بی انتهایت را بتابان
🦋 آمین
🌺 سلام صبح ۲۳ روز مهرماه بخیر
🌟 هفته ای همراه با سلامتی و بر از موفقیت داشته باشید
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
⚜️ پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):
🔅«همانا یک نوزادِ متولد شده در امّتم، از آنچه خورشید بر آن می تابد، نزد من محبوب تر است».
🔅«و لَمَوْلُودٌ فِي أُمَّتِي أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ»
📚 مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۵۳.
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
💠به وعده های سید علی امیدوار باشید
👌🌼خیلی مهم وامید افزا حتما بخوانید ومنتشر کنید
🔸آنگاه که:
نوح نبی: خبر از وقوع طوفانی بزرگ را به مردم می داد
🔸آنگاه که:
ابراهیم نوید شکست بت پرستان و نابودی نمرود بزرگ را می داد
🔸آنگاه که:
حضرت موسی: نوید آزادی قوم یهود پس از ۶۰۰ سال اسارت از دست فرعونیان را می داد
🔸آنگاه که:
رسول مکرم اسلام (ص): نوید فتح کسری و روم را میداد
🔸آنگاه که:
امام موسی کاظم (ع) فرمودند: مردی از قم به پا خواهد خواست و طاغوت را سرنگون خواهد ساخت
🔸آنگاه که:
امام خمینی (ره) فرمودند: این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت
🔸آنگاه که: حضرت آقا فرمودند: آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد، و بعد از آنهمه هیاهوی حمله نظامی به ایران توسط آمریکا در چند دهه گذشته، همه دیدند هیچ غلطی نتوانست بکند.
🔸آگاه که:
به سید حسن نصرالله فرمودند: در مقابل اسراییل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید، به اذن الله
و این امر محقق شد و در ۳ جنگ متوالی اسراییل شکست خورد
🔸آنگاه که فرمودند:
سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست می خورد و بشار اسد نیز خواهد ماند
و اکنون پس از چند سال همه دیدیم که شد
🔸آنگاه که فرمودند:
ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد
🔸آنگاه که:
خطاب به عربستان در حمله به یمن فرمودند:
شما یقینا در مقابل مجاهدان یمنی شکست خواهید خورد.
و حال پس از حدود ۷ سال تجاوزگری عربستان، همه فضاحت شکست ارتش عربستان و ائتلافش را می بینید
🔸و اما در حال حاضر ایشان برای آینده ایران و منطقه نیز پیشبینیهایی را علنا اظهار فرمودهاند:
👈اسراییل تا ۲۵ سال آینده را نخواهد دید.🚀🚀🚀
👈جوانان شكست بزرگ امريكا را به چشم خود خواهند ديد
👈عربستان به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد
👈ایران قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد
👈وعده ها وعده های عجیبی است، و بسیار بزرگ، وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست
✅ وعده ها از جنس وعده های اولیای الهی است
✅ و از آینده خبر می دهد، از آینده ای با عظمت و بزرگ برای ما ایرانیان و ملتهای مسلمان
✔️باور کنیم اينها وعده های الهی است که از زبان این مرد الهی خارج می شود
✅ امام خامنهای از اولیابزرگ خداست
✔️مشکلات مادی هست، و انشاءالله برطرف خواهد شد
اما رستاخیزی بزرگ در حال وقوع است
که این مرد بزرگ دارد یکی به یکی آنها را به ما می گوید و وعده می دهد
✅ باور کنیم به یاری خداوند خبری در راه است
✅ از هیاهوی بیگانگان در اطراف کشور هراس نداشته باشید:
👈این کشور صاحب دارد
✅ باور کنیم همانطور که آقا سیدعلی فرموده:
نفس های آخر دشمن است.
لطفاً #نشر_حداکثری..
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆 تمسخر قوه قضائیه از سوی حسن روحانی
♦️وقتی قوه قضائیه قاطعانه در برخورد و محاکمه مسئولان متخلف و خائن ورود نکند اینطور باید مورد تمسخر قرار گیرد.
#محاکمه_خائنین
#نفوذی
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
💢 میرحسینموسوی بدون ارائه حتی یک سند معتبر ادعای تقلب کرد، ۸ ماه کشور رو به آشوب کشید، باعث اعمال تحریمهای شدید بینالمللی شد، نوع جدید آشوب در کشور رو پایهگذاری کرد. ولی نظام باهاش مدارا کرد و به هیچکس بخاطر این کارها پاسخگو نبود.
تصویر: جلسه محاکمه ترامپ بخاطر ادعای تقلب
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
🚀🚀🚀
#ایران #عراق
سرلشکر محمد حسین باقری، رئيس ستاد کل نیروهای مسلح ایران:
ما به مقامات اقلیم گفتیم دو راه وجود دارد یا اینها باید تبدیل به یک گروه غیرنظامی شده و خلع سلاح شوند یا اینکه اقلیم کردستان باید گروههای ترویستی را از این منطقه اخراج کند. اینکه سه هزار نفر نیروی مسلح پشت دیوار مرز ما مرکز ساخت بمب و نظامی داشته باشند به هیچ عنوان برای ما قابل تحمل نیست و ما با آنها مقابله می کنیم.
لذا این عملیات ادامه خواهد داشت، هر قدر هم که طول بکشد ما این عملیات و بزرگتر از آن را ادامه می دهیم.
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
💠عبد الحمید رسماً اومده وسط برای فتنه گری!
🔹 عبدالحمید که بارها با موضع گیری های متعدد خود زمینه فتنه گری و اغتشاش را در اهل سنت ایجاد کرده است، اخیراً بعد از فوت مهسا امینی به وضوح به میدان آمده است و موضع گیری های ضد امینی متعدد می کند!
🔹 عبد الحمید در راستای فتنه گری خود، کنفرانس وحدت را نیز تحریم کرده بود و با همه اعوان و انصار خود به بهانه اعتراض به کشتار مردم در زاهدان، در کنفرانس وحدت شرکت نکرد.
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عِرض خود می بری و زحمت ما میداری
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پلیس هر ۵ روز یک شهید برای حفظ امنیت کشور تقدیم کرده است
#شهدا را یاد کنیم با #صلوات 🥀🥀🥀
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی از وصیتنامه شهید سعیدرضا عرب
#شهدا را یاد کنیم با #صلوات🌹🌹
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💬در حیرتیم که این کشته کجاست؟ خانوادهاش کجاست؟
♦️آیت الله عاملی نماینده ولی فقیه در اردبیل شایعه پراکنی، دروغ و کشته سازی رسانه های غربی مبنی بر خبر کشته شدن دانش آموز اردبیلی را یک رسوایی بزرگ برای رسانه های معاند خواند.
#حجاب
#لبیک_یا_خامنه_ای
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نابینایی که در شورشهای خیابانی شفا گرفت... 😂
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
سردار آزمون؛ پدری که پسر حرام زاده اش را گردن نمی گیرد و برای مردم ایران دایه مهربانتر از مادر می شود
به گزارش دیلی فوتبال؛ فعالیت های سیاسی سردار آزمون و به ظاهر کنشگری این بازیکن فوتبال در اینستاگرام با واکنش های منفی گسترده از سوی کاربران مواجه شده است.
سردار آزمون که این روزها نقش دایه مهربانتر از مادر را برای مردم ایران ایفا می کند به دلیل مصدومیت از میادین فوتبال دور است اما در میادین آشوب طلبی سیاسی فعال تر از همیشه.
مهاجم تیم ملی ایران که این احتمال می رود به دلیل مصدومیت جام جهانی ۲۰۲۲ قطر را از دست بدهد، با انتشار پست، استوری و کامنت در حمایت از اغتشاشات پس از مرگ مهسا امینی در ایران، سعی بر آن دارد تا غیبت احتمالی اش در رقابت های جام جهانی را «سیاسی» جلوه دهد و از این طریق در میان مردم محبوبیت بخرد.
تازین ترین اقدام سیاسی سردار آزمون در حمایت از گروه های ضد ایران، کامنت این بازیکن جنجالی به نشانه پیروزی زیر پست اینستاگرام کمپین امضای نامه جهت اخراج سفرای جمهوری اسلامی ایران از کشورها بود که با واکنش کاربران و درخواست حذف آزمون از تیم ملی مواجه شد.
ماجرای شکایت یک زن روس برای دریافت غرامت به علت سرپیچی سردار آزمون از پذیرش حضانت پسر حاصل از رابطه نامشروعش هنوز از ذهن مخاطبان پاک نشده اما سوالی که ذهن ها را درگیر می کند این است، چطور می شود پدری که پسر [هرچند حرام زاده] خود را گردن نمی گیرد، برای مردم ایران دایه مهربانتر از مادر می شود؟
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
جا داره یادی کنیم از بخور بخورهای زمان جنگ!
چقدر راحت تیر و ترکش و خمپاره خوردن...
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تروخدا دست و پا نزن....😭
اینقده مادرو صدا نزن💔
السلام علیک یا اباعبدالله 🖤
#شب_جمعه
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
زندگی آزاد زنان پاریسی 😐😳
فقط یک لحظه فرض کنید این تصویر برخورد پلیس ایران با یک زن بود...
همه شیاطین عالم جمع میشدند و علیه ما بیانیه صادر میکردند..
اما خب چون پلیس فرانسه داره این وحشی بازی رو انجام میده، خیلی هم نایس و خوبه. اصلا حقشونه 😐🤨
#فرانسه #اعتراض #France #زن
👉 #بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حقیقت را فهمیدم.. 👆
وقتی پیش مسلمان شدم..
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
❌❌❌ آمریکا هم اعلام کرد فتنه ی ایران تمام شد .
👈و اما خوب است به برخی از فوایدی که خداوند به برکت مقاومت مردم ایران و برکت خون پاک شهدای امنیت به مردم ایران و نظام مقدس جمهوری اسلامی داد اشاره کنیم:
۱. منافقان رسوا شدند.
۲.ایران به منافقین در کردستان عراق حمله کرد و ضمن نابود کردن دشمنان خطرناک ۴۰ ساله ،ضرب شصتی به آمریکا و اسرائیل نشان داد.
۳.ترکیه و آذربایجان و اسرائیل که جمع شده بودند قرارداد مرز ارمنستان را بنویسند با حمله ایران به کردستان حساب کار دستشان آمد و عقب نشستند.
۴.در بحبوحه اغتشاشات وقتی حواس همه دشمنان از اوضاع عراق غافل شد ، بعد از خارج شدن نماینگان حزب صدر از مجلس و جایگزینی نماینگان نزدیک به مقاومت ، مجلس عراق با مشورت با مسولین ارشد ایران ، رئیس جمهور و نخست وزیر عضو جبهه مقاومت انتخاب کردند.
۵.شیطنتها و کوتاهی های صدا و سیما باعث شد برای همه، حتی دیرباوران اثبات شود که در این سازمان، منافق نفوذ کرده است لذا راه مطالبه گری هموار شد.
۶.طبق گفته ی پدر و مادر بسیاری از شهدای امنیت ، این شهدا در زمان حیاتشان پیوسته آرزوی شهادت داشتند و این فتنه سفره ای بود که باز شد و آنها به آرزوی خود رسیدند .
۷.سیلیبریتی های هنری و ورزشی باطن کثیفشان را نشان دادند و باعث شد علاقه هوا داران به آنها تعدیل شود و ملاکی برای علاقه به سیلیبریتی جماعت پیدا شود.
۸.حضرت آقا سالها بود که از ارتش سان ندیده بودند ، باعث شد اقتدار ایران را یک بار دیگر دوست و دشمن ببینند.
۹.دو قطبی حجاب و بی حجاب که یک اهرم فشاری بود که دشمن سالها آن را در آب نمک خوابانده بود به امید روزی که بهترین بهره برداری را از آن بکند از آب نمک درآمد و استفاده شد و تاریخ مصرفش تمام شد و مانند فشار حداکثری تحریم ، شکست خورد و دشمن دیگر روی این پروژه برای ضربه زدن به ایران هزینه نخواهد کرد.
۱۰.یاس و « ما نمی توانیم » بر منافقین داخلی و اصلاحطلبان و منافقین خارجی مستولی شد.
۱۱.پیامرسانهای خارجی اینستاگرام و واتساپ و تلگرام فیلتر شدند.
۱۲.فیلتر پیامرسانهای خارجی باعث شد مسولین به فکر تقویت پیام رسانهای داخلی بیفتند.
۱۳.نابودی اسرائیل نزدیکتر شد.
۱۴.مردم ، مظلومیت نیروهای امنیتی و انتظامی و بسیج را دیدند و بر محبوبیت آنها افزوده شد.
۱۵.برای همه دوستان خارجی و منطقه ای و برای همه دشمنان اثبات شد که این انقلاب به یک درخت تناوری تبدیل شده است که شکست آن غیر ممکن می باشد و انشالله این نظام پرچم را به دست مبارک امام زمان (عجل) خواهد سپرد.
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
🚨 از فرانسه تا قم
⭕️ همزمان که زنانی در فرانسه زیر باتوم پلیس نوازش میشوند، زنانی در قم برای حضور تاریخی یک بانو در شهرشون جشن میگیرند!
⭕️ رسانهها اینقدر ما را بمباران خبری میکنند که نه فرانسه را ببینیم و نه قم!
فقط مهسا امینی!
🔰 این تصویر روز پنجشنبه ۲۸ مهرماه است روز ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به شهر قم
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_عالی
🔵#صلوات تاریکی های دل را از بین میبرد و قلب رو نورانی میکند
🔹باصلوات گناهان از بین میروند🥀
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
🌴🌴🌴
دانشمندان ایرانی موفق به ساخت رصدخانه ملی ایران شدند.
این تلسکوپ از دو کهکشان در فاصله۳۱۹ میلیون سال نوی عکس گرفته!
به کوری چشم همه دشمن های این نظام،
ما ایران را میسازیم✌️
#بصیرت_انقلابی🌴
🆔@basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
از امشب مستند داستانی #تقسیم ،
ادامه کف خیابان ۱و۲و۳
از نویسنده بسیار خوب و توانای جوان کشورمان جناب آقای حداد پور جهرمی
ضمناً دوستان اگر خواستید آن را نشر دهید
لطفاً حفظ امانت داری کرده و لینک کانال را هم
حتما بفرستید.🥀🥀🥀
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
پس از انتشار و استقبال بی نظیر از کتابهای:
🔺کف خیابون ۱
🔺کف خیابون ۲
🔺اردیبهشت (کف خیابون ۳)
اکنون انتشار مستند داستانی #کف_خیابون۴
🇮🇷 به نام داستان #تقسیم 🇹🇷
قصه نفوذ 🇮🇷 تا اتاق خواب نوردخت پهلوی(عامل موساد و دختر رضا ربع پهلوی) در شب تولدش 😱
✍ محمد رضا حدادپور جهرمی
🕙 شبهای پاییزی و پرالتهاب ۱۴۰۱
لینک جهت مطالعه در کانال:
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
#لطفا_نشر_حداکثری
🌴🌴🌴
ما هم به رسم امانتداری با لینک اصلی کانال
این مستند داستانی را میهمان شبهای پاییزی شما عزیزان می کنیم.
#قسمت_اول
🍀🍀🍀
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸🔸تقسیم🔸🔸
✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی
🔹🔹فصل اول🔹🔹
««قسمت اول»»
منطقه کوهستانی مرز ماکو
هر کس فقط یک بار به منطقه کوهستانی مرز ماکو رفته باشه، غیر ممکنه که بتونه از لابه لای درختان جنگلی و فراوانی که آنجاست، کوه را به طور معمولی ببیند. انگار پشت سرِ جمعیت زیادی ایستادی و هر چه روی نوک پاهات میایستی، نمیتونی بفهمی که چقدر راه مونده و کِی میرسی به پایین کوه!
کلی راه میری و وقتی بیش از چهار ساعت در نوار جنگلی مرز راه رفتی، بدون اینکه بدونی کم کم داری میری بالا، متوجه میشی که نفس کم آوردی و ترجیح میدی که همین راهو برگردی. اما دیگه نمیشه. باید یکی دو ساعت دیگه ادامه بدی تا برسی به جایی که بتونی یکیو پیدا کنی که برسونتت به راهِ ماشین رو.
اینا همش در حالتی هست که در نوار مرزیِ خودمون پرسه بزنی و نخوای بری اون طرف. اگه مثل بابک بخوای بری اون طرف، باید یکی باشه که قبل از عبور از کوه بیاد دنبالت و با راه بلد بری. وگرنه میشه چیزی که نباید بشه.
از بس دویده بود، پاهاش دیگه جون نداشت. پهن شد رو زمین و یکی دو تا غلت خورد. دیگه نمیتونست جُم بخوره و پیش خودش ناله میکرد.
چند دقیقه که گذشت، برگشت و رو به آسمون خوابید. نفسش هنوز جا نیومده بود. دستش بُرد طرفِ قفسه سینه اش و یه کم آروم ماساژ داد و تلاش کرد نفس های عمیق بیشتری بکشه. اما نور خورشید داشت اذیتش میکرد و به خاطر همین، با بدبختی بلند شد نشست. یه نگاه به سمتی کرد که از اون طرف اومده بود. یه نگاه هم به طرفی کرد که باید ادامه میداد. فقط دوست داشت از اون منطقه بزنه بیرون. گوشیش درآورد و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «12:33» دستپاچه شد. فورا جمع و جور کرد و از جاش بلند شد و با همه توانش شروع به دویدن کرد.
یه کم که رفت، صدای چند تا سگ را از راه دور شنید. وایساد و نگاهی به اطرافش انداخت. یادش اومد وقتی که نشسته بود رو صندلی و داشت با دقت به صحبت های سعید گوش میداد. سعید که همیشه کت شلوار خاکستری میپوشه، یه دستش تو جیبش بود و با یه دست دیگه اش، در حالی که نقاطی روی نقشه و پرده پاورپوینت نشون میداد میگفت: وقتی به این نقطه رسیدی و صدای سگ شنیدی، باید بری سمت چپ. فقط 45 درجه. دو یا سه بار بیشتر صدای این گونه سگ ها را نمیشنوی.
یادش اومد که سعید با فشاردادن دکمه ای، صدای دو سه نمونه سگ خاص را براش پخش کرد و ادامه داد: بابک خوب دقت کن! اگه گرفتارِ این سگ ها شدی، تیکه بزرگت گوشِت هستا. دیگه کارِت به پلیس و مرزداری و این چیزا نمیکشه. تکرار میکنم؛ فقط دو سه بار میشنوی و هر بار باید بری سمت چپ! حله؟ حواست پیش منه؟
بابک تو اون جنگل، وقتی صدای سگ ها را شنید، مسیرش را به سمت چپ کج کرد. یه کم هول شده بود. ترس را از چشماش میشد فهمید. بعضی جاها میدوید و بعضی جاها تند تند راه میرفت و هر از گاهی به اطرافش نگاه میکرد. تا اینکه به تپه ای رسید که بالاش یه آنتن بزرگ مخابراتی بود.
ایستاد و عرقش پاک کرد. به تنه بزرگ یکی از درخت ها تکیه داد. صدای سگ ها کمتر شده بود. قمقه اش درآورد و گلویی تازه کرد. دوباره گوشیش آورد بیرون و به ساعت گوشیش نگاه کرد. نوشته بود «13:46»
انگار خیالش یه کم راحت شده بود. همونجا نشست. کیف کوچک کمری را باز کرد و دو تا شکلات انداخت تو دهنش. در حال جویدن شکلات ها بود که یه قوطی کوچیک پلاستیکی از جیبش درآورد و به همراه اون، همه محتویات جیبش رو هم بیرون ریخت. همشو گذاشت روبروش. حتی گوشی ساده ای که داشت. بعدش سر اون قوطی را باز کرد و روی همش ریخت. کبریت درآورد و با اولین چوب کبریت، همشو آتیش زد.
همین جور که داشت اونارو میسوزوند، مرتب به این طرف و اون طرف نگاه میکرد و همه جا را میپایید. نگران شده بود که یه وقت دود این چیزا که داره میسوزونه، جلب توجه نکنه. به خاطر همین مدام وسایل رو این ور و اون ور میکرد که زودتر بسوزن و از شر همش راحت بشه.
وقتی خیالش از سوختن وسایلش راحت شد، سرش را آروم گذاشت کنار تنه درخت و برای چند ثانیه چشماشو بست که یهو با شنیدن صدای وحشتناکِ سگی که فاصله زیادی باهاش نداشت به خودش اومد و وحشت کرد. متوجه شد که صدای سگی که داره میشنوه، مثل یکی از صداهایی هست که سعید بهش معرفی کرده بود و گفته بود ازش بترس!
پاشد و شروع به دویدن کرد. فقط و فقط میدوید. اما متاسفانه صدای سگ به صدای سگ ها تبدیل شد و مرتب داشتن بهش نزدیک و نزدیک تر میشدند. تا اینکه همین جور که داشت تند تند میدوید و مثل عزرائیل دیده ها فرار میکرد، یه لحظه برگشت تا ببینه فاصله اش با سگ ها چقدره؟
تا برگشت، یهو روی صورتش سایه بزرگ و وحشتناکی از سگ گنده ای افتاد که از پشت سر، به طرفش حمله ور شده بود. در کسری از ثانیه، اون سگِ سیاه و وحشی، با شدت هر چه تمامتر، افتاد رو سر و صورتش و بابک محکم به زمین خورد. جوری به زمین خورد که سرش محکم به زمین خورد و دیگه چیزی نفهمید و از هوش رفت.
در دنیایی تاریک و سوت و کور غرق بود که یکباره با ریختن سطل آب یخ به سر و صورتش، به هوش اومد و خودشو در یه دخمه دید. متوجه شد که وسط سه نفر قلچماق با لباس محلی روی زمین افتاده و سر و صورت و گردنش خونی هست. وحشتش با دیدن اونا بیشتر شد اما نای بلند شدن نداشت. خودشو روی زمین کشید. بدن درد داشت. اما به زور خودشو میکشید تا به طرف دیوار بره و اندکی از اونا بیشتر فاصله بگیره.
با وحشت و لکنت پرسید: شماها ... شماها کی هستین؟ اینجا کجاست؟
نفر اول که قیافه و هیکلش دو برابر بابک بود و بالای ابروش یه نشونه از شکستگی قدیمی داشت، یکی دو قدم جلوتر اومد و با لهجه ترکی غلیظ گفت: ما کی هستیم؟ مرتیکه یه کاره افتاده وسط زمین ما و میگه شماها کی هستین؟ عجب رویی داری!
نفر دوم که دو تا دستش به کمرش بود و سیبیل بزرگی داشت و یه کم غلظت لهجه اش کمتر بود با اخم و صدای بلند پرسید: اسمت چیه؟
بابک جواب داد: بابک!
نفر اول گفت: اهل کجایی؟اینجا چه غلطی میکنی؟
بابک جواب داد: ایرانی هستم.
نفر دوم گفت: این که خودمونم میدونیم. کدوم شهرش؟
بابک: اهل تبریزم. شماها کی هستین؟ اینجا کجاست؟
نفر اول نزدیکتر شد و پوتینش گذاشت روی پای راست بابک و فشار داد و گفت: پرسیدم اونجا چه غلطی میکردی؟ لابد اومده بودی اسپیلت و لب تاپ ببری! آره؟
ازاین طرف بابک داشت بازجویی میشد و از طرف دیگه ...
محمد گوشی را برداشت و شماره ای را دو سه بار گرفت اما اشغال بود. عصبی به نظر میرسید. از سر جاش پاشد و چند قدمی راه رفت که یهو تلفنش زنگ خورد.
محمد: سلام. بفرمایید.
مِهدی که اصالتا کُرد هست و حدودا چهل و پنج سالشه و جدیدا خدا بهش دوقلو داده گفت: سلام. پسره نرسیده به تپه! بلدچی هم بیشتر از این نمیتونسته معطل بشه و رفته.
محمد دستشو گذاشت کنار شقیقه اش و گفت: ای داد! ممکنه چه اتفاقی براش افتاده باشه؟
مهدی: اگه زنده مونده باشه، گرفتار ماموران مرزداری ترکیه شده. اگه هم مرده باشه که دیگه هیچی!
محمد پرسید: گوشیش خط میده؟
مهدی: چک کردم. نه!
از اون طرف، شکنجه گر دو با ته پوتینش جوری خوابوند تو دهن بابک که دهنش پُرِ خون شد. بابک داشت ناله میکرد که گردن بابکو گرفت و صورتشو نزدیک صورت گنده خودش آورد و گفت: این شر و ورها تحویل من نده. اگه میخواستی از مرز رد بشی، مثل بچه آدم رد میشدی. مثل بقیه. از راه خودش. تا دندونات نریختم تو حلقت بگو ببینم چرا اون راهو انتخاب کردی؟
بابک که داشت از درد دهان و دندان رنج میبرد با آه و ناله گفت: میخواستم از مرز رد بشم. میخوام برم ترکیه. آدرس اشتباه بهم دادند. لعنت به پدر و مادر اونی که راهو اشتباه نشونم داد.
شکنجه گر اول که از بقیه عصبی تر به نظر میرسید گفت: نشد. بازم زدی به باقالیا. از اونجایی که تو میخواستی رد بشی، جن و شیطون هم رد نمیشن.
بابک گفت: آقا غلط کردم. گه خوردم. مگه من راه بلدم؟ مگه راه بلد داشتم؟ یه عوضی بهم گفت چون فراری هستی، نمیتونی از مرز رد بشی. فقط باید از اینجا بری که بتونی خلاص بشی. بذارین برم. وقتی آبها از آسیاب افتاد، میرم خودمو معرفی میکنم. به همه چیزم اعتراف میکنم. به ارواح خاک آقام میرم خودمو معرفی میکنم. اما الان نه. بعدا. بذار برم.
شکنجه گر دو پرسید: به چی اعتراف کنی؟ مگه چیکار کردی؟
🔸🔹🔸🔹
ازاون طرف، سعید و مجید اومدن داخل اتاق محمد و با سلام و احترام وارد شدند و نشستن رو صندلی. مجید گفت: مخبری که تو اون منطقه داریم اثری از بابک و یا آدمی با نشونی های اون نداره و به چنین موردی برخورد نکرده.
محمد که حسابی تو فکر بود گفت: میدونم. از اونجاها که مخبر داریم رد نشده ولی فکر کنم زیادی رفته سمت چپ. گفته بودین زاویه 45 درجه برو سمت چپ اما ...
سعید گفت: رفتار مرزداری ترکیه چطوریه؟
محمد جواب داد: موجودات وحشی و زبون نفهم!
🔸🔹🔸🔹
و واقعا هم همینطور بود...
نفری که از دو تا شکنجه گر قبلی جوان تر بود به طرف شکنجه گر2 اومد و آروم درِ گوشش چیزی گفت و بعدش هم کنار ایستاد.
شکنجه گر2 گفت: بابک شهریاری! آره؟ درسته؟ فامیلیت شهریاریه؟ چرا میخواستی رد بشی؟ مگه چیکار کردی؟
بابک گفت: آقا شما که توی سه سوت تونستین اسم خودم و فامیلم و جد و اجدادم دربیارین، لابد اینم میدونین که دو هفته پیش تو تبریز شلوغ شد و ریختن چندتا مرکز دولتی آتیش زدند.
شکنجه گر1 گفت: خب؟
بابک: کار من و دوستام بود. الان هم دنبالمن.
شکنجه گر2 پرسید: دوستات چی شدن؟
بابک با ناراحتی گفت: گرفتنشون. دو هفته است. خبری ازشون نداریم. شایدم سرشون کرده باشن زیر آب. جان عزیزت ما رو تحویل آخوندا نده! اینا رحم ندارن. تو رحم کن.
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
شکنجه گر1در حالی که داشت چاقوی بزرگی را با چاقو تیزکن برقی تیزتر میکرد و صدای بدی در فضا پیچیده شده بود گفت: ولی آدم عادی از اون منطقه رد نمیشه. اگرم رد بشه، ینی دارن ردش میکنن. وقتی هم ردش میکنن ینی داستان بوداره. دهاتی ها و راه بلدها از این مسیر، کسی رو رد نمیکنن.
شکنجه گر سوم که کنار ایستاده بود دهن باز کرد و گفت: حالا اینا به کنار. وقتی که لاشه چیزایی که آتیش زده پیدا کنیم و وسط اون لاشه ها گوشی همراه ساده باشه، ینی داره ما رو بازی میده حرومزاده!
راست میگفت. چون وقتی بابک بی هوش شده بود و انداختنش بالا و داشتن میبردنش، دو تا گروه سه نفره با سگ های خاص و وحشی در حال پرسه زدن بودند که یکی از گروه ها به لاشه چیزهایی برخورد میکنه که سوزونده شده بود. همشو با احتیاط برداشتند و در یک کیسه متوسط جا دادن و با خودشون بردند.
شکنجه گر2 به بابک گفت: یا حرفه ای هستی و داری ادای اُسکلا رو درمیاری و فکر اینجاشو نمیکردی! یا خیلی احمقی و نمیدونی تو چه بلایی افتادی!
شکنجه گر1 که دیگه چاقوش تیز شده بود و داشت روی ناخن خودش امتحانش میکرد گفت: منتظر بودی کی بیاد سراغت؟ که اینقدر خیالت راحت بوده که راهتو درست اومدی و گوشیتم سوزوندی و نشستی روبروی تپه دَکَل؟! هان؟
بابک که دید واقعا تو دردسر افتاده وحشتش بیشتر شد و گفت: من ... من توضیح میدم. به جان مادرم توضیح میدم. به قرآن مجید دروغ نمیگم ... آقا یه لحظه ...
شکنجه گر3 فورا کابل ضخیمی را ازبین چند تا کابلی که اونجا بود انتخاب کرد و قبل از اینکه دستِ شکنجه گر اول به بابک برسه، پوتینشو گذاشت رو سرِ بابک و با خشم و فریاد گفت: خفه شو! همه چی واضحه. چیو میخوای توضیح بدی؟
اینو گفت و شروع کرد با کابل به سینه و شکم و پهلوهای بابک زد. بابک حتی فرصت نمیکرد خودشو بکشه کنار و خودشو جمع کنه تا کمتر درد بکشه. از بس ناکس تند تند و پروانه ای میزد. بیچاره رو سیاه و کبود کرد. وقتی خیلی ضربه تند و تیز به سینه و پهلوها بخوره، دیگه نفس آدم کم کم قطع میشه و چهره و صورتش هم کبود میشه و آدم به هر جوونی و ورزشکاری باشه، به مرز خفگی میرسه...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour