#حدیث_بندگے 💫
‹‹إِلَهِي هَبْ لِي قَلْباً يُدْنِيهِ مِنْكَ شَوْقُهُ››🌱
خدايـا❣
قلبے به من عنايٺ كن
كه اشتياقش او را به تو نزديڪ كند🙃
#خداےخوبم 💛
#بصیرت_انقلابی 🌈
🆔 @basirat_enghelabi110
#شهیــــدانه🍃
یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم😳
دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت😓
وقتی کار تحویل تمام شد...
جلو رفتم و سلام کردم🤝
بعد گفتم: آقا اِبرام برای شما
زشته😐
این کارِ باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت:کار که عیب
نیست،بیکاری عیبه🙄
این کاری هم که من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.جلوی غرورم رو می گیره!👀
گفتم :اگه کسی شما رو اینطوری ببینه خوب نیست!😥
شما ورزشکاری و.........خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!🙂
#شهید_ابراهیم_هادی✨
#بصیرت_انقلابی🌸
🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
#شهیــــدانه🍃 یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم😳 دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.جلوی یک مغا
#تلنگرانہ💡
╰❥⚠️🌱•
آنها که از پلصراط میگذرند
قبلا ازخیلی چیزهاگذشتهاند؛🙃
باید بِـگذری تا بُـگذری . . .!
#بهخودمونبیایم ...🌱
#بصیرت_انقلابی✨
🆔 @basirat_enghelabi110
#حدیثانه😍
امام صادق (؏) می فرمایند : ↯
فرزند سه حق برگردن
پدرش دارد :
مادر خوبی برایش انتخاب کند ،
نام نیکویی براو بگذارد و
در تربیت او بکوشد
📚میزان الحکمہ ، ج ¹³ ، ص ⁵⁰⁵
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
ابراهیمخندیدوگفت:
اۍبابا؛همیشھکارۍکنکھ
اگهخداتورودید
خوششبیاد،نھمردم.. 🙂🍃
#شھیدهادۍ
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
یکروایټعاشقانہشهدایۍ💍
بہسوریہکہاعزامشدهبود🚶🏻♂
بعضۍشبهاباهــمدرفضای مجازۍچٺمیکردیم💬
بیشترحرفهایماݩاحوالپرسۍ بود🍃
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم✏️
واندڪ آبۍمیریختیمبرآتش دلتنگۍماݩ...🙃🙈
روزهای آخر ماموریتش بود🍂
گوشۍتلفنهمراهمراڪہ روشنکردم📱
دیدمعباسبرایمکلۍپیام فرستادهاست...!😍
وقتۍدیدهبودڪهمنآنلاین نیستم😕
نوشتہبود:
آمدمنبودۍ؛وعدهۍمابهشت..💔
بہروایتهمسرشهید🌸
اللّهُم عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج... ♥️
#شهیدعباسدانشگر
#شهدایی
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
یکروایټعاشقانہشهدایۍ💍 بہسوریہکہاعزامشدهبود🚶🏻♂ بعضۍشبهاباهــمدرفضای مجازۍچٺمیکردیم💬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سوال⁉️
آیا گناهانکبیره هم بخشیده می شوند؟
بجز حق الناس مابقی گناهان را میتوان با #توبه کردن پاک کرد..!
#اناللهیحبالتوابین
خداوند توبه کنندگان را دوست میدارد.
#توبهکنرفیق
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
#تلـنگرانهـ
ظـُهور...
اِتفـاقمـےافتـد،
ولـےمـهمایـناسـت...
ڪہمـآ
ڪجاےایـنظـهورباشیـم!
#شهیداحمدیروشن
#سخنشهید
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
♥️#امامعلی علیهالسلام فرمودند:
🍃نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست و پنج ذیالقعده روز دحو الارض بوده است!
📖 مراقبات، ص۱۸۶.
#دحوالارض
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
#درمڪتبشھدآ..
✨بہش گفتم:
چند وقتیہ بہ خاطࢪ
اعتقاداتم مسخرن میکنن..😞
✨بہم گفت:
بࢪاۍ اونایی ڪہ اعتقاداتتون
ࢪو مسخࢪه می ڪنند،
دعا ڪنید خدا بہ عشق❤️
"حسیــــن" دچاࢪشون ڪنه
#شهیداحمدمشݪب🌹
#شهیدانہ
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
#تلنگـــرانه
چشمایــی تـو بـهشـت
لــذت مـیــبرن، ڪہ تـو دنیا
خـیانـتنڪرده بـاشـن❗️
⚠️مـراقـب نـگـاهـت بـاش...
#کنترلنگاه
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
#احکاموضو🍂
"شستن دست ها"
محدوده ای که باید شسته شود:
از کمی بالای آرنج
(برای اینکه یقین کنیم آرنج شسته شده)✅
تا سر انگشتان هر دست..!
یک تفکر غلط❌:
(عده ای فکر میکنند، وقتی قبل از وضو دست ها را تامچ میشویند دیگه لازم نیست تا سر انگشت بشویند ولی این تفکر کاملا غلطه! قبل از وضو وقتی ما دست ها را تا مچ میشوییم یک کار کاملا مستحبه و از ارکان وضو محسوب نمیشه!
پس باید وقتی که دست هارا از ارنج میشوییم تا سر انگشتان، دست بکشیم و آب را برسانیم...)❌
به جهت از بالا به پایین باید باشد؛
اگر خلاف این جهت دست بکشیم و آب را به بالا ببریم وضو باطل است❌
📸تصویر باز شود👆
#احکامصحیحوضو
#بصیرتانقلابی
🆔
@basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
#قصّهدلبـری🌸💕 #قسمت36 و میگفت: +روضه خواصه...! عده ای محدود، اون هم بچه هیئتی ها خبر داشتن که ظهر
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت37
ظاهرا با حاج محمود سر و سرّی داشت.
رفت و باهاشون صحبت کرد، نمیدونم چطور راضیشون کرده بود..
میگفتن:
+تا اون زمان، پای هیچ زنی به اونجا باز نشده.
قرار شد زودتر از آقایون تا کسی متوجه نشده برم داخل...
فردا ظهر طبق قرار رفتیم وارد شدم!
اتاق روح داشت، میخواستی همون وسط بشینی و زار زار گریه کنی؛
نمیدونم برای چی!!
معنویت موج میزد، میگفتن چندین سال، ظهر تاظهر درِ چوبی این اتاق باز میشه، تعدادی میان روضه میخونن و اشکی میریزن و میرن...!
در قفل میشد تا فردا..
حتی حاج محمود، مستمعان رو زود بیرون میکرد که فرصتی برای شوخی و شاید غیبت و تهمت و گناه پیش نیاد.
انتهای اتاق دری باز میشد که اونجا رو آشپزخونه کرده بود.
به زور دونفر میایستادن پای سماور و بعد از روضه چایی میدادن.
به نظرم همه کاره اونجا، همون حاج محمود بود.
از من قول گرفت به هیچ کس نگم که اومدم اینجا...
تو اون آشپزخونه پله هایی آهنی بود که میرفت روی سقف اتاق..
شرط دیگه ای هم گذاشت:
+نباید صدات بیرون بیاد!
خواستی گریه کنی، یه چیز بگیر جلوی دهنت!
#ـشرایـطکُپی: نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
بصیرت انقلابی
#قصّهدلبـری🌸💕 #قسمت37 ظاهرا با حاج محمود سر و سرّی داشت. رفت و باهاشون صحبت کرد، نمیدونم چطور راض
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت38
بعد از روضه باید صبر میکردم همه برن وخوب که آب ها از آسیاب افتاد، بیام پایین...
اول تا آخر روضه اونجا نشستم و طبق قولی که داده بودم، چادرم رو گرفتم جلوی دهنم که صدای گریهم بیرون نره!
اون پایین غوغا بود، یه نفر روضه رو شروع کرد...
باء بسم الله رو که گفت، صدای ناله بلند شد.
همین طور این روضه دست به دست میچرخید.
یکی گوشهایاز روضه قبلی رو میگرفت و ادامه میداد.
گاهی روضه تو روضه میشد...
تا اون موقع مجلس به اینشکلی ندیده بودم.
حتی حاج محمود تو آشپزخونه همینطور که چایی میریخت، با جمع هم ناله بود..
نمیدونم به خاطر نفس روضه خوان هاش بود یا روح اون اتاق...
هیچ کجا چنین حالی رو تجربه نکرده بودم.
توصیف نشدنی بود...
فقط میدونم صدای گریه آقایون تا آخر قطع نشد.
گریه ای شبیه مادر جوون از دست داده!
چند دقیقه یک بار روضه به اوج خود میرسید و صدای سیلی هایی که به صورتشون میزدن، به گوشم میخورد.
پایین که اومدم به حاج محمود گفتم:
- حالا که این قدر ساکت بودم، اجازه بدین فردام بیام.
بنده خدا سرش پایین بود، مکثی کرد و گفت:
+من هنوز خانوم خودم رو نیاوردم اینجا!
ولی چه کنم...!
باورمنمیشد قبول کنن...
#ـشرایـطکُپی: نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
بصیرت انقلابی
#قصّهدلبـری🌸💕 #قسمت38 بعد از روضه باید صبر میکردم همه برن وخوب که آب ها از آسیاب افتاد، بیام پای
دو پارت از رمان{قصّه دلبری}؛
جبرانِ دیشب که پارت نزاشتم🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜 روایتی از شجاعت بی نظیر حاج قاسم ؛
حضور مستقیم و بدون محافظ سرداردلها در میدان جنگ با داعش...
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
⭕️تبلیغ غدیــــر واجــب است
❣حضرت امام رضا (علیهالسلام): پدرم به نقل از پدرش امام صادق (علیهالسلام) نقل کرد که فرمودند:
🌹🍃روز غدیر در آسمانها مشهورتر از زمین است.
📚مصباح المجتهد، صفحه 737
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است
#شور : یه خط بر صورت علی افتاده، نه!
🎙با نوای: کربلایی #وحید_شکری
#بصیرت_انقلابی
🆔 @basirat_enghelabi110
بصیرت انقلابی
🔸 #فقط_حیدر_امیرالمومنین_است #شور : یه خط بر صورت علی افتاده، نه! 🎙با نوای: کربلایی #وحید_شکری #ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بصیرت انقلابی
#قصّهدلبـری🌸💕 #قسمت38 بعد از روضه باید صبر میکردم همه برن وخوب که آب ها از آسیاب افتاد، بیام پای
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت39
نمی رفت از خدام تقاضای تبرکی کنه.
میگفت:
+ آقا خودشون زوار رو میبینن اگه لازم باشه خدام رو وسیله قرار میدن.
معتقد بود:
+ همون آب سقا خونه ها و نفسی که توی حرم میکشیم، همه مال خود آقاست. روزی قبل از روضه داخل رواق هوس چایی کردم... گفتم:
- الان اگه چایی بود چقدر میچسبید.
هنوز صدای روضه میومد که یکی از خدام دو تا چایی برامون آورد، خیلی مزه داد.
برنامه ریزی میکرد تا نماز ها رو تو حرم باشیم.
تا حال زیارت داشت تو هر میموند، خسته که می شد یا می فهمید من دیگه کشش ندارم میگفت:
+ نشستن بیخودیه!
خیلی اصرار نداشت دستش رو به ضریح برسونه...
مراسم صحن گردی داشت.
راه می افتاد تو صحن ها دور حرم میچرخید، درست شبیه طواف.
از صحن جامع رضوی راه می افتادیم میرفتیم صحنه کوثر و بعد از انقلاب و آزادی و جمهوری می رسیدیم باز به صحن جامع رضوی..
گاهی هم تو صحن قدس یا روبروی پنجره فولاد تو غرفهها می نشست و دعا میخوند و مناجات می کرد.
#ـشرایـطکُپی: نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
بصیرت انقلابی
#قصّهدلبـری🌸💕 #قسمت39 نمی رفت از خدام تقاضای تبرکی کنه. میگفت: + آقا خودشون زوار رو میبینن اگه لا
#قصّهدلبـری🌸💕
#قسمت40
چند بار زنگ زدم اصفهان، جواب نداد. خودش تماس گرفت وقتی بهش گفتم پدر شدی بال درآورد...
برخلاف من که خیلی یخ برخورد کردم!
گیج بودم، نه خوشحال، نه ناراحت.
پنجشنبه جمعه مرخصی گرفت و زود خودش رو رسوند یزد.
با جعبه کیک وارد شد زنگ زد به پدر و مادرش مژده داد...
اهل بریزوبپاش که بود، چند برابر هم شد.
از چیزهایی که خوشحالم میکرد دریغ نمی کرد: از خرید عطر و پاستیل و لواشک گرفته تا موتور سواری.
با موتور من رو می برد هیئت.
تو تهران با موتور عموش، از مینیسیتی رفتیم بهشت زهرا..!
هرکس میشنید کلی بد و بیراه بارمون میکرد که:
+ مگه دیوونه شدین؟ میخواین دستی دستی بچهتون رو به کشتن بدین؟؟
نقشه کشیدیم بی سر و صدا بریم قم. پدرش بو برد، مخالفت کرد.
پشت موتور میخوند و سینه میزد حال و هوای شیرینی بود، دوست داشتم.
تموم چله هایی رو که تو کتاب «ریحانه بهشتی» اومده پا به پای من انجام می داد.
بهش می گفتم:
- این دستورات برای مادر بچهست!
میگفت:
+ خب منم پدرشم. جای دوری نمیره که...
خیلی مواظب خوردنم بود، این که هر چیزی رو از دست هر کسی نخورم. اگه می فهمید مال شبهه ناکی خوردم، زود میرفت رد مظالم میداد.
گفت بیا بریم لبنان. میخواست هم زیارتی برم هم آب و هوایی عوض کنم ...
اون موقع هنوز داعش و این ها نبود.
بار اولم بود میرفتم لبنان... اون قبلا رفته بود و همه جا رو میشناخت.
#ـشرایـطکُپی: نـوش جـونـت رفـیق..!🌱
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠و درود خدا بر امیر مومنان که فرمود: روزی را با صدقه دادن فرود آوريد.
📒 #نهج_البلاغه #حکمت137
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇
#نهج_البلاغه⭐️
#بصیرت_انقلابی🎈
🆔 @basirat_enghelabi110