eitaa logo
✅ضرورتِ بصیرت و امر به معروف♥
123 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
857 ویدیو
59 فایل
ضمن سلام و عرض خیرمقدم🌸🌱 لطفااین کانال را با باز ارسال یا فوروارد ، به دیگران معرفی کنید تا إن شاءالله در إرتقاء کانال ، سهیم و در ثواب ، إن شاءالله شریک باشیم. أجرکم عندلله محفوظ إن شاءالله خیرهاے فراوانی نصیب شما🌷ممنونو متشکر ; التماس دعــــا
مشاهده در ایتا
دانلود
السلام علی الحسین ع✋❤️ 🔸صبح اسٺ والسّلام برشاه بے ڪفن روزم حسينے اسٺ ازيُمن اين سلام 🔸صلے علیڪَ يا مقطوعُ بالسُّيوف صلے علےالحسين هرلحظہ صبح و شام ‌ 🙏❤️😍🌹
🦋 عجب خیالِ قشنگى که در کنارِ منى تویى ڪه باعث آرامش و قرار منے به انتظار تو پا تا به سر همه شوقم تو عاشقانه ترین شعـر انتظار منـی°|🌇💙|° 🌻 🔷⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱🔷
🌸 لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا غم مخور که خدا با ماست... توبه/۴۰ ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
✨ 💠از مرحوم آیت الله بهجت (ره)سوال شد: 💢اگر ما بخواهیم در ظهور تعجیل بشود ، باید چه کار کنیم❓ 💢فرمودند: « همان کارهایی که در عصر ظهورشون قرار است انجام دهیم را الان انجام دهیم. همان کارهای خوب را ، همین الان انجام دهیم و بدی ها را همین الان ترک کنیم،ظهور ایشان محقّق می شود.» ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
نــام تـــو را دوبــار قرعه کشـیــدند؛ یـــک بار برای "شهادت" در آمد... و بــار دیـــگــر؛ برای "گمنامی" و هر بار پیروز، خودت بودی... ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽
✍شهید سپهبد قاسم سلیمانی اگر آرزوی شهادت دارید اگر دوست دارید شهید شوید اول باید شهیدانه زندگی کنید ، تا به آن مقام والای شهادت نائل شوید . مثالش مانند کسی است که اول باید علم بیاموزد ، بعد تلاش کند بعد عالم شود . پس شهادت تنها آرزو نیست که هر وقت خواستی به آن دست پیدا کنید ، باید تلاش کنید ، برای آن بجنگید آن هم با شیطان نفس ات ، به خدا نزدیک شوید و درست عمل کنید تا به سر منزل مقصود برسید . بله درسته : پس اول برای شهید شدن باید اعمال و زندگیمان رو درست کنیم تا به آن مقام والای شهادت که عاقبت بخیری در دنیا و آخرت است برسیم
❣️ شهادت بہ خون و تیر و ترڪش نیست آن روز ڪہ خدا را با همہ چیز و در همہ چیز دیدیم شهید شده ایم ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ✨دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده! 🍃برای گرفتن خبر به ستاد اسرای جنگی رفتم اما بی فايده بود. ✨تا نيمه های شب بيدار و خيلی ناراحت بودم. من ازصميمی ترين دوستم هيچ خبری نداشتم. 🍃بعد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. سكوت عجيبی در پادگان ابوذر حکم فرما بود. روی خاک های محوطه نشستم. تمام خاطراتی كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور می شد. ✨هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايی درب پادگان باز شد و چند نفری وارد شدند. 🍃ناخودآگاه به درب پادگان نگاه كردم. توی گرگ و ميش هوا به چهره آنها خيره شدم. ✨يک دفعه از جا پريدم! خودش بود، يکی از آنها ابراهيم بود. دويدم و لحظاتی بعد در آغوش هم بوديم. خوشحالی آن لحظه قابل وصف نبود.ساعتی بعد در جمع بچه ها نشستيم. 🍃ابراهيم ماجرای اين سه روز را تعريف می كرد: با يک نفربر رفته بوديم جلو، نمی دانستيم عراقی ها تا كجا آمده اند. ✨كنار يک تپه محاصره شديم، نزديک به يکصد عراقی از بالای تپه و از داخل دشت شليک می كردند. 🍃ما پنج نفر هم در كنار تپه در چاله ای سنگر گرفتيم و شليک می كرديم. ✨تا غروب مقاومت كرديم، با تاريک شدن هوا عراقی ها عقب نشينی كردند. 🍃دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند. ✨از سنگر بيرون آمديم، كسی آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درخت ها رفتيم. در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم. 🍃بعد از نماز به دوستانم گفتم: برای رفع اين گرفتاری ها با دقت تسبيحات حضرت زهرا(س) را بگوئيد. ✨بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را پيامبر، زمانی به دخترشان تعليم فرمودند كه ايشان گرفتار مشكلات و سختی های بسيار بودند. 🍃بعد از تسبيحات به سنگر قبلی برگشتيم. خبری از عراقی ها نبود. مهمات ما هم كم بود. ✨یک دفعه در كنار تپه چندين جنازه عراقی را ديدم. اسلحه و خشاب و نارنجک های آنها را برداشتيم. مقداری آذوقه هم پيدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟ 🍃هوا تاريک و در اطراف ما دشتی صاف بود. تسبيحی در دست داشتم و مرتب ذكر می گفتم. در ميان دشمن، خستگی، شب تاريک و.. اما آرامش عجيبی داشتيم! ✨نيمه های شب در ميان دشت يک جاده خاكی پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم. به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت. چندين نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهائی هم در داخل مقر ديده می شد. 🍃ما نمی دانسـتيم در كجا هستيم. هيچ اميدی هم به زنده ماندن خودمان نداشتيم، برای همين تصميم عجيبی گرفتيم! ✨بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم! با یاری خدا توانستيم با پرتاب نارنجک و شليک گلوله، آن مقر نظامی را به هم بريزيم. 🍃وقتی رادار از كار افتاد، هر سه از آنجا دور شديم. ✨ساعتی بعد دوباره به راهمان ادامه داديم. نزديک صبح محل امنی را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم. باور كردنی نبود، آرامش عجيبي داشتيم. 🍃با تاريک شدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياری خدا به نيروهای خودی رسيديم. ✨ابراهيم ادامه داد: آنچه ما در اين مدت ديديم فقط عنايات خدا بود.تسبيحات حضرت زهرا(س) گره بسياری از مشكلات ما را گشود. 🍃بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ايمان از نيروهای ما می ترسد. ✨ما بايد تا می توانيم نبردهای نامنظم را گسترش دهيم تا جلوی حملات دشمن گرفته شود. ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. *«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ*» *─═ह🇮🇷ذڪرروزانہ🇮🇷ह═─ *تفسیرقرآن_هرروز_یک_آیہ__کلام_نور* *┄┅••❀ موضوع ❀••┅┄* ✍🏻 *ﻗﺎﻧﻮﻥ ﻭ ﺳﻨﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺑﺮﺍﺳﺎﺱ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻭ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻭ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺑﻨﺎ ﮔﺮﺩﻳﺪﻩ ﺍﺳﺖ* 📋 💠📖💠📖💠📖💠📖💠 *«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»* *وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ* *┄┉┉❈۩(هود/١١٨) ۩❈┉┉┄* ﺍﮔﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺗﻤﺎم ﻣﺮﺩم ﺭﺍ [ ﺍﺯ ﺭﻭﻱ ﺍﺟﺒﺎﺭ ، ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﻫﺪﺍﻳﺖ ]ﺍﻣﺖ ﻭﺍﺣﺪﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﺩﺍﺩ ، [ ﻭﻟﻲ ﻧﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺳﺒﺐ ] ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ [ ﺩﺭ ﺍﻣﺮ ﺩﻳﻦ ] ﺩﺭ ﺍﺧﺘﻠﺎﻑ ﺍﻧﺪ 📚🌺تفسیرمہر🌺📚 ✍🏻ﻫﻴﭻ ﻣﺎﻧﻌﻲ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﺟﺒﺎﺭﺍً ﻫﻤﻪ ﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻳﻚ ﻧﻮﺍﺧﺖ ﻭ ﻣﺆﻣﻦ ﺑﻴﺎﻓﺮﻳﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺳﻨﺖ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻥ ﺭﻭﺣﻲ، ﺟﺴﻤﻲ، ﻓﻜﺮﻱ ﻭ ﺳﻠﻴﻘﻪ ﻫﺎ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻣﻲ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺭﺍﻩ ﻫﺎﻱ ﻣﺘﻔﺎﻭﺗﻲ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻛﻨﻨﺪ. ✍🏻ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻳﻚ ﻧﻮﺍﺧﺖ ﻣﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻣﻲ ﻛﺮﺩ، ﺍﻳﻦ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻭﺣﺪﺕ ﺍﺭﺯﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺩﻟﻴﻞ ﺑﺮ ﺷﺨﺼﻴﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺒﻮﺩ ﻭ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺍﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻜﺎﻣﻞ ﻭ ﺍﺳﺘﺤﻘﺎﻕ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻭ ﺛﻮﺍﺏ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ؛ ﭼﺮﺍﻛﻪ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭ، ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻭ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻱ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻧﺒﻮﺩ. ✍🏻ﺍﺧﺘﻠﺎﻓﺎﺕ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻨﻪ ﻱ ﺟﺴﻤﻲ، ﻓﻜﺮﻱ، ﺳﻠﻴﻘﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺍﺭﺍﺩﻩ، ﺯﻣﻴﻨﻪ ﺳﺎﺯ ﺭﺷﺪ ﻭ ﺗﻜﺎﻣﻞ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﺳﺘﺎﻱ ﻫﺪﻑ ﺧﻠﻘﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﺭﺯﺵ ﻭ ﺍﻣﺘﻴﺎﺯﺍﺕ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﻮﺍﺭﺩ ﺍﺳﺖ. ✍🏻ﻫﻨﮕﺎﻣﻲ ﻛﻪ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﺁﻣﺪ، ﺍﺧﺘﻠﺎﻓﺎﺕ ﻃﺒﻴﻌﻲ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﺑﺸﺮ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺳﺒﺐ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺣﻖ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎﻃﻞ ﺭﺍ ﺑﭙﺬﻳﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﻳﻲ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺍﻟﻬﻲ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻲ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﺍﻧﻪ ﻛﻤﺎﻝ ﻣﻲ ﻳﺎﺑﻨﺪ. *┄┅••❀ حدیث روز ❀••┅┄* 💠 *قـالَ عَلىٌّ عليه السلام*  فَيُريكُمْ كَيْفَ عَدْلُ السّيرَةِ وَ يُحْيى مَيِّتَ الْكِتابِ وَ السُّنَةِ. ; ✨🍃🌹🍃✨  (مهدى) شيوه عدالت را به شما نشان مى دهد و احكام از بين رفته كتاب و سنّت را زنده سازد. همه ارزش اسلام به عدالتى است كه در سايه حاكميت قرآن و سنت نبوى باشد. آن حضرت، احياگر اين ارزش هاست.; 📚✍🏻نهج البلاغه، خطبه 138 ✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺 ✋🏻 *هرروزبه رسم ادب* 🤚🏻 *اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعلے اولاد الحسين وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ* 🌘🌗🌖🌕🌔🌓🌒 🗓امروز:پنجشنبہ 🗓١٩/تیرماه/١٣٩٩/٠٤ 🗓١٧/ذی القعده/١٤٤١/١١ 2020/07/Jul/09🗓 💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫 🌹👈ذڪــــــــــرروز *لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین*«💯 مرتبه» نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشكار 💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫 *اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ* 💫🌺💫🌺💫🌺💫🌺💫 ➖➖➖➖➖➖➖
🌸 إِنَّمَا الحَیَاتُ الدُنیَا لَعِبٌ وَ لَهوٌ "براستی زندگی دنیا بازی و سرگرمیست" محمد/36 ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
♥️✋ صبح ها رابه سلامی به توپیوندزنم ای سرآغازترین روز خدا صبح بخیر به امیدی که جوابی زشمامی آید گفتم ازدورسلامی به شماصبح بخیر ❤️🙏😍🌹
❣ صبــ☀️ـح یعنی ... قلبِ زمان درهوسِ دیدنِ تــــ❣ـــــو که و زمین گلشنِ🌺 اسرار شود آرزویِ زمین و زمان 🌸🍃 ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰᯽⊱
✨ ❣️مادرت را ببوس، دستش را بوسه بزن، پایش را ببوس تا به گریه بیفتد، وقتی گریه افتاد خودت هم گریه می‌افتی. ❣️آن وقت کارت روی غلطک می‌افتد و خدا همه درهایی که به روی خودت بسته‌ای را باز می‌کند؛ 🌸 اینکه فرمود : بهشت زیر پای مادر است؛ یعنی تواضع کن. 🌸 ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈
°•🕊🥀•° اسیر شما شدن خوب است ...💔 اسیر شدن را میگویم ... خوبۍاش به این است ڪه از 🥀🍂 آزاد میشوے ... ✋🏼
❣️ کسانی که شهید نمیشن دو دسته هستن یا هنوز لیاقت پیدا نکردن یا لایق هستن ولی مأموریتی دارن که باید انجام بدن اگر دلت شهادت میخواد،بگرد و مأموریت یا مأموریت هات رو پیدا کن خلقتت بیهوده نیست برای کاری آفریده شدی به بهترین شکل انجامش بده🌱🌸 ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 ✨از شروع جنگ يک ماه گذشــت. ابراهيم به همراه حاج حسين و تعدادی از رفقا به شهرک المهدی در اطراف سرپل ذهاب رفتند. آنجا سنگرهای پدافندی را در مقابل دشمن راه اندازی كردند. 🍃نماز جماعت صبح تمام شد. ديدم بچه ها دنبال ابراهيم می گردند! با تعجب پرسيدم: چی شده؟! ✨گفتند: از نيمه شب تا حالا خبری از ابراهيم نيست! من هم به همراه بچه ها سنگرها و مواضع ديده بانی را جستجو كرديم ولی خبری از ابراهيم نبود! 🍃ساعتی بعد يكی از بچه های ديده بان گفت: از داخل شيار مقابل، چند نفر به اين سمت می يان! ✨اين شيار درست رو به سمت دشمن بود. بلافاصله به سنگر ديده بانی رفتم و با بچه ها نگاه كرديم. 🍃سيزده عراقی پشت سر هم در حالی كه دستانشان بسته بود به سمت ما می آمدند! ✨پشت سر آنها ابراهيم و يكی ديگر از بچه ها قرار داشت! در حالی كه تعداد زيادی اسلحه و نارنجک و خشاب همراهشان بود. 🍃هيچ كس باور نمی كرد كه ابراهيم به همراه يک نفر ديگر چنين حماسه ای آفريده باشد! آن هم در شـرايطی كه در شهرک المهدی مهمات و سلاح كم بود. حتی تعدادی از رزمنده ها اسلحه نداشتند. ✨يكی از بچه ها خيلی ذوق زده شده بود، جلوآمد و كشيده محكمی به صورت اولين اسير عراقی زد و گفت: عراقی مزدور! برای لحظه ای همه ساكت شدند. 🍃ابراهيم از كنار ستون اسرا جلو آمد. روبروی جوان ايستاد و يكی يكی اسلحه ها را از روی دوشش به زمين گذاشت. بعد فرياد زد: برا چی زدی تو صورتش؟! ✨جوان كه خيلی تعجب كرده بود گفت: مگه چی شده؟ اون دشمنه. 🍃ابراهيم خيره خيره به صورتش نگاه كرد و گفت: اولاً اسيره، در ثانی اين ها اصلاً نمی دونند برای چی با ما می جنگند حالا تو بايد اين طوری برخورد كنی؟! ✨جوان رزمنده بعد از چند لحظه سكوت گفت: ببخشيد، من كمی هيجانی شدم. بعد برگشت و پيشانی اسير عراقی را بوسيد و معذرت خواهی كرد. 🍃اسير عراقی كه با تعجب حركات ما را نگاه می كرد به ابراهيم خيره شد. نگاه متعجب اسير عراقی حرف های زيادی داشت! 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 ✨دو ماه پس از شروع جنگ ابراهيم به مرخصی آمد. با دوستان به ديدن او رفتيم. 🍃در آن ديدار ابراهيم از خاطرات و اتفاقات جنگ صحبت می كرد اما از خودش چيزی نمی گفت. تا اينكه صحبت از نماز و عبادت رزمندگان شد. ✨يکدفعه ابراهيم خنديد و گفت: در منطقه المهدی در همان روزهای اول، پنج جوان به گروه ما ملحق شدند. آنها از يک روستا باهم به جبهه آمده بودند. 🍃چند روزی گذشت. ديدم اين ها اهل نماز نيستند! تا اينكه يک روز با آنها صحبت كردم. ✨بندگان خدا آدم های خيلی ساده ای بودند. آنها نه سواد داشتند نه نماز بلد بودند. فقط به خاطر علاقه به امام آمده بودند جبهه. از طرفی خودشان هم دوست داشتند كه نماز را ياد بگيرند. 🍃من هم بعد از ياد دادن وضو، يكي از بچه ها را صدا زدم و گفتم: اين آقا پيش نماز شما، هركاری كرد شما هم انجام بديد. من هم كنار شما می ايستم و بلندبلند ذكرهای نماز را تكرار می كنم تا ياد بگیرید. ✨ابراهيم به اينجا كه رسيد ديگر نمی توانست جلوی خنده اش را بگيرد. 🍃چند دقيقه بعد ادامه داد: در ركعت اول وسط خواندن حمد، امام جماعت شروع كرد سرش را خاراندن. ✨يكدفعه ديدم آن پنج نفر شروع كردند به خاراندن سر!! خيلی خنده ام گرفت اما خودم را كنترل كردم. 🍃اما در سجده، وقتی امام جماعت بلند شد مُهری که به پيشانيش چسبيده بود و افتاد. پيش نماز به سمت چپ خم شد كه مُهرش را بردارد. ✨يكدفعه ديدم همه آنها به سمت چپ خم شدند و دستشان را دراز كردند! 🍃اينجا بود كه ديگر نتوانستم تحمل كنم و زدم زير خنده! ⊰᯽⊱┈┈┅┅🦋┅─┈┈⊰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا