💢روز مرگ اسرائیل روزیست که جنگ دیگری با حزبالله شروع کند!
🔹رفته بودیم محضر سیدحسن نصرالله که خدا به حق حضرت ولیعصر حفظ بکنه این سایه و بارقهای از انوار امیرالمؤمنینه. جملهای که به من گفت، ما خجالت کشیدیم. گفتم نگاه کن، امام اومد و ما رو تربیت کرد، اینا رو هم تربیت کرد، اینا از همهٔ شیعهها سبقت گرفتن. ماشاءالله به اینا. از تخلیهٔ اطلاعاتی و از رعب و وحشتی که اسرائیلیا رو در بر گرفته، بچهها، روزی که علم و پرچم زرد امیرالمؤمنین را روی پیشانی مبارکش میبست، بچهها، [روزی که] این پرچم برافراشته بشه. و روز مرگ [اسرائیل] روزیه که جنگ دیگری با حزبالله دربگیره، بچهها! [اونا] وحشت کردن، بچهها! حزبالله کیه؟ ما چی یادشون دادیم؟ چند نفرن؟
🔹بچهها، روحیهٔ تهاجمی [داشته باشید.] بچهها، مقام و شهرت [را دنبالش نرید.] ناموس، خط اسلام، عزت، امیرالمؤمنین، خون شهدا و حضرت سیدالشهدا علیهالسلام، بچهها، میدرخشه و [باعث شده] اون دشمن، [که] سومین ارتش دنیاس، میلرزه امروز. ما باید به اون روحیه برگردیم، وگرنه موشکهای گندهتر از ما رو هم اومدن و ارّه کردن و بلدوزرا از روش رفتن. اینا ابزارهاییه که اگه او بخواد عمل میکنه. اون دست و اون نیت و اون شجاعت و روحیهٔ الهی رو باید در بچهها تقویت کنیم. اگه این شد، بچهها، دشمن ذلیله. صدام چی گفت، بچهها؟ گفت اگه من بسیجیای ایرانو داشته باشم، کشوری دربرابر ارتش عراق، حتی یک روز تاب مقاومت نخواهد داشت.
🔹بسیجی ما چی داشت، بچهها؟ بسیجی ما این بود که قطاری که حرکت میکرد از تهران بهسمت اندیمشک و اهواز، [توی قطار] جک و بزن و... البته ما رقص و اینا نداشتیم، ولی خب خنده و شوخی بچهها میکردند. بعد هم سکوت... عملیات هم پیروز، بچهها! [اما میدیدی همین بسیجی] حرف نمیزنه و فقط یک گوشهای رو نگاه میکنه، بچهها! شوخی میکردیم که «چرا اینقدر ناراحتی؟!» [میگفت] «خدا ما رو نپذیرفت. ما لیاقت دیدار خدا رو نداشتیم. ما پسماندههای جبههایم. برادرای ما رفتن و رسیدن به نقطهٔ هدف و ما موندیم.»
« بابا هدف گرفته شد.»
«نه؛ هدف لقاءالله بود، وگرنه ما شکست خوردیم، ما انتخاب نشدیم.» یعنی الان هم اون روحیات [در] موشکی باید [اصل] بشه. محمود، اگه ابزار، نظم، انضباط، درجه، مقررات، دستورالعمل، ترتیب توالی کار، آییننامه، رزمایش و پرتاب، آخر سال هدف شما بود توی فرماندهی، آخر سال به هیچجا نمیرسید، [ولی] اگر این روحیه رو تقویت کردین، بچهها، به همهجا خواهیم رسید به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از سخنرانی شهید طهرانیمقدم در ۲۷ ماه رمضان سال ۹٠ در جمع فرماندهان موشکی، از جلد سوم کتاب «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی سردار شهید طهرانیمقدم
📚کتاب: مرد ابدی
✍نویسنده: معصومه سپهری
🔘ناشر: شهید کاظمی، تسنیم
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#مرد_ابدی
#شهید_طهرانی_مقدم
#لبنان
#حزب_الله
#سید_حسن_نصرالله
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢جنگ از زشتترین پدیدهها بود اما زیباترین اتحادها را میآفرید!
🔹حسن [طهرانیمقدم] مأموریتی تازه، بسیار خاص و دشوار برای خودش تعریف کرده بود. کسی برای او مأموریتی تعریف نکرده بود. اما او میدوید تا رزمندگانی را که با آنها محبت و مودتی خالصانه حس میکرد، وارد دنیای موشکها کند. حاج حسن مقدم، با همان روشی که موشکی در ایران تشکیل یافت، برای حزبالله برنامه چید. باید از توپخانه شروع میکردند. او چند نفر از بچههای مورداطمینانش را از روند توسعهٔ موشکی در ایران جدا کرد تا با حزبالله مرتبط شوند و برنامهٔ آموزش کادر موشکی لبنان را آغاز کنند. همانطور که مدیریت و فرمان موشکی در جمهوری اسلامی ایران بهدلیل استراتژیک بودنش، دست فرماندهی کل قوا بود، آنها هم با همین روش مدیریت کردند و موشکی در مشت نفر اول حزبالله قرار گرفت. فقط افراد انگشتشماری که از آغاز سال ۱۳۷۴ توسط سیدحسن نصرالله تأیید میشدند، هستهٔ اولیهٔ مجموعه را شکل دادند.
🔹در قدم اول، آموزش تجهیزاتی که میشد در منطقه به کار گرفت، آغاز شد. دورهٔ تئوری در لبنان برگزار شد، اما آموزشهای تکمیلی و عملی، خارج از لبنان.
«الان برای حزبالله، کاتیوشا خیلی سلاح خوبیه.»
این نظر مربیان ایرانی با تشخیص شرایط حزبالله بود.
«اما حزبالله حتی ظرفیت و توان استفاده از کاتیوشا را هم درست و حسابی نداره.»
«کاتیوشا سلاحیه که دیدبان میخواد. لانچر میخواد، باید به بحثهای روانهسازی و فنیش وارد بشن.»
جنگ در جغرافیای لبنان سختیهای خاصی داشت. اوج کار عملیاتی بچههای حزبالله این بود که دو پایهٔ قیچیمانند، یکی کوتاه و دیگری بلندتر، به فاصلهٔ ۱/۵متر، بهعنوان نقطهٔ اتکا روی زمین قرار داده و گلولهٔ سهمتری کاتیوشا را رویش میگذاشتند و پرتاب میکردند. این سلاح دوربرد مقاومت بود که اصلا معلوم نبود کجا میرود!
«مشکل مقاومت، فعلا در سکوی پرتاب و لانچره.»
بنابراین، بچههای حاج حسن قبل از هر چیز، برایشان لانچر ساختند. طرز استفادهاش را هم آموزش دادند. تجربههای قبلی حزبالله نشان میداد شدت اشراف اطلاعاتی اسرائیلیها بهقدری بوده که بهراحتی، محل لانچرهای قیچیمانند حزبالله برای پرتاب این کاتیوشا را خیلی سریع کشف کرده و زدهاند.
🔹بچههای حاج حسن هرگز از مشورت با فرماندهشان دست خالی نرفتند.
«ممد، بچههای مقاومت هم به نواخت تیر بالاتر نیاز دارن، هم سرعت جابهجایی بیشتر.»
در اولین قدم، سراغ لانچر و خودرو رفتند. بهجای یک لانچر، لانچر ششتایی بر اساس ظرفیتهای حزبالله تولید و پشت خودروهای شورلت نصب کردند.
«حالا که تجهیزات زمینی متناسب با مهمات ساخته شده، باید برن بهسمت خودکفایی در بهکارگیری.»
در جایجای لبنان کار بهشکل زیرزمینی شکل گرفت. در این مدت، مرتب، تیمهایی از سوی حاج حسن به لبنان رفته و آموزش میدادند. یک سال پس از آن، سازمان موشکی حزبالله شکل گرفت.
🔹گام بعدی پس از سازماندهی و بهینهسازی کاتیوشاها، کار روی راکت ۲۴٠ بود. حزبالله تعداد محدودی از این راکت داشت، ولی امکان بهکارگیریاش را نداشت.
«قدرت این راکت دو برابر موشک کاتیوشاست. ما هم زمان جنگ از کره خریدیم. آخرای جنگ، تو صنایع دفاعی خودمون تولیدش کردیم.»
جنگ از زشتترین پدیدهها بود، اما زیباترین اتحادها را میآفرید. وقتی توان استفاده از راکت ۲۴٠ نصیب حزبالله شد، آنها محکم روی اولین پلهٔ توان موشکی ایستادند. وقتش رسیده بود تا دبیرکل حزبالله، سید حسن نصرالله، برای اولین بار اسرائیل را تهدید کند: «در صورت بروز هر تحرکی، رژیم غاصب اسرائیل بداند که ما عکا را میزنیم.»
صهیونیستها که تا آن زمان مطمئن بودند آتش حزبالله تا نهر لیطانی، روستاها و تپههای شبعا در جنوب لبنان و شمال فلسطین اشغالی نمیرسد، سخن جدیدی از دبیرکل حزبالله میشنیدند و با بهت و ترس تحلیلش میکردند. عکا شهری صنعتی در سی چهل کیلومتری مرز لبنان بود و رهبر شیعه و دینی حزبالله ادعا میکرد قدرت زدن آن را دارند. رهبری که دروغ و غلو در مرامش نبود.
🔹مردان موشکی ایران در کنار ساخت سلاح، برای آموزش نیروهای حزبالله برنامه میریختند، درست مثل همان راهی که خودشان طی کرده بودند. توسعهٔ ساختار موشکی حزبالله را پلکانی کردند. افراد مجرب هر دوره، سلاح بعدی را تحویل میگرفتند. آرمان حاج حسن خودکفایی مقاومت بود و این راه را با همان زحمات شبانهروزی، دویدنها و ننشستنها هموار میکرد.
🟢متن بالا برشیست از جلد دوم کتاب «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی سردار شهید طهرانیمقدم
📚کتاب: مرد ابدی
✍نویسنده: معصومه سپهری
🔘ناشر: شهید کاظمی، تسنیم
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#مرد_ابدی
#شهید_طهرانی_مقدم
#لبنان
#حزب_الله
#سید_حسن_نصرالله
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢با این سکوها روی دشمن را کم کرد و روی عبارت «نمیشود» را!
🔹خبر دستیابی ایران به موشک شهاب۳، که تا مدتها مهمترین اتفاق موشکی ایران بود، ابرقدرتها را ترسانده بود. اما در رسانههای رژیم صهیونیستی گفته میشد که ایران فقط دو سکوی شهاب۳ دارد. سال ۱۳۸۲ بعد از تعطیلات نوروز حسن در اولین دیدارش با فرمانده گروه ۵ رعد، رضا حیدریجوار گفت: «اسرائیلیا ادعا کردن ایران بیشتر از دو سکو نداره که هر سال میآره تو رژه. ایرادشونم درسته. ما الان موشک دوربرد فراوان ساختیم. اما سکو دوتا داریم. امسال برای روکمکنی اسرائیلیا باید ششتا سکو ببریم رژه.»
رضا خندید و گفت: «حسن آقا! چی میگی؟ چطوری؟ از کجا؟!»
«من حلش میکنم.»
🔹حاج حسن، مهندس فریور را از روزهای دشوار جنگ میشناخت و با روحیهٔ والای او آشنا بود ولی چیزی که میخواست، کار واقعاً بزرگی بود که حتی بین خودشان هم بعضیها باور نمیکردند عملی شود.
«مهندس، ما چهارتا سکو نیاز داریم، البته تا رژهٔ ۳۱ شهریور.»
این بار نوبت خندهٔ مهندس فریور بود: «حسن آقا! اگه شما همین الان با من قرارداد ببندید، پول منو هم بدین، باتوجهبه حجم کاری که در صنعت تجهیزات زمینی داریم، سال دیگه همین موقع ما دوتا سکو بهتون میدیم؛ البته اگه بعضی کارامونو تعطیل کنیم. ایشالا سال بعدش هم دوتا سکوی دیگه میدم.»
«نه؛ این به درد من نمیخوره. من چهار تا سکو میخوام تا شهریور.»
«یعنی پنج ماه دیگه... نشدنیه.»
خبر این درخواست حسن آقا به گوش برخی مهندسان صنعت رسیده بود. یکی از آنها به کنایه گفت: «میتونین برین از سوپر بغلی بگیرین!» یعنی این جنس را فقط ما داریم و مجبورید از ما بخواهید. سه روز دیگر، دوباره حسن آقا، فرمانده گروه دوربرد و برخی از مهندسان را برای جلسه صدا کرد: «بچهها! اصلاً بیاین خودمون بسازیم.»
«حسن آقا؟... کجا؟ با کی؟ کِی؟»
حسن رفت پای وایتبرد و شروع کرد به نوشتن و گفت: «بچهها، شما هم بنویسید که یادتون نره.»
«حسن آقا، کجا باید کار کنیم؟»
«من جا پیدا میکنم.»
«با کدوم پول؟»
«پولم پیدا میکنم.»
«با کدوم آدما؟!»
«آدم هم پیدا میکنیم.»
🔹دوسه روز بعد، حاج حسن با فرمانده گروه دوربرد موشکی و طراح سکوهایشان، صدرالله جمور، پیش حاج احمد شهریاری رئیس صبا باتری رفتند. حاج احمد رو به همراهان حاج حسن گفت: «چند وقت پیش، ما با حسن آقا، مشهد بودیم. شب خواب دیدم بهم میگن حسن آقا مشکلی داره و میخواد بهتون بگه. صبح تو حرم، حسن آقا رو دیدم. گفتم کاری با من داری؟! حسن آقا گفت پروژهای میخوام شروع کنم، اما مشکلاتی داریم.»
گره این کار مهم در حرم علیبنموسیالرضا علیهالسلام گشوده شد. همان جا در صحن حرم، کلیات را با هم طی کردند.
«من بهتون جا میدم. نیرو هم میدم.»
«حاج احمد، پولم می خوایم.»
«پول؟! پول از کجا بیارم؟!»
حسن گفت: «احمد، شما به ما قرض بده کار ما باید شروع بشه. ایشالا سپاه به زودی پس میده.»
🔹صبح تا شب مشغول کار بودند. کار بسیار پیچیدهای در جریان بود. اواخر شهریورماه، بالاخره سکوها آماده شدند. در ظاهر، همه چیز مرتب و آماده بود. ساختار کلی سکو آماده بود حتی میتوانست موشک را بلند کند و بخواباند، ولی در آن ایام نمیتوانست موشک را تست کند. در آن شرایط، حاج حسن همین را برای رژه قبول کرد تا بهزودی تکمیلش کنند. روز رژه، ۳۱ شهریور۱۳۸۲، چهار موشک شهاب۳ روی این چهار سکو لود شد. دو سکوی قبلی هم با دو موشک شهاب۳ آماده بود. در ظاهر، شش سکو فرقی باهم نداشتند. چهار سکوی جدید امکان شارژ افقی موشک را داشتند که امتیاز بسیار مهمی بود. آن روز وقتی مجری اعلام کرد که رژۀ سیستم دوربرد سکوی شهاب۳ انجام میشود، ناگهان شش سکوی عظیمالجثه به ستون یک رژه رفتند. وابستههای نظامی خارجی همگی از شدت هیجان و تعجب ایستاده و با چشمانی متحیر، ناظر ستون بلند سکوهای دوربرد بودند. تمام خستگیها، سر از پا نشناختنها و دویدنهای حسن مقدم و یارانش به نتیجه رسیده و مبارز میدانها، بازهم پیروز شده بود. شتاب ایران در قدرت نظامی، از نظر خارجیها بینظیر بود.
«وقتی ایران شش سکو را به نمایش میگذارد، لابد دهها سکوی دیگر هم دارد.»
معادلات جهانی با همین نمایش باشکوه، باز هم تغییر کرد و سایه جنگ دورتر شد و این نهایت آمال حسن بود. آن روز، سکوها مستقیم به مرکز تحقیقاتی شهید صنیعخانی رفتند تا با رفع ایرادات و تست کار آنها تکمیل شود. دشمن هم متوجه کار بزرگ و عجیب آنها بود. این را خیلیها فهمیدند، وقتی یک مجله آمریکایی به دستشان رسید که عکس وسط آن، رژه سکوهای شهاب۳ ایران بود.
🟢متن بالا برشیست از جلد سوم کتاب «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی سردار شهید طهرانیمقدم
📚کتاب: مرد ابدی
✍نویسنده: معصومه سپهری
🔘ناشر: شهید کاظمی، تسنیم
#بدون_مرز
#شهید_طهرانی_مقدم
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz