💢ماجرای هدایای ارزشمند سیدحسن نصرالله به شهید طهرانیمقدم بعد از جنگ ۳۳ روزه چه بود؟
🔹تابستان سال ۱۳۸۵، شرارهٔ آتش جنگ ارتش غاصب اسرائیل با نیروهای مقاومت حزبالله در لبنان، بازهم دنیا را متوجه زخم خفتهٔ خاورمیانه کرد؛ زخمی که برای بسیاری از مردم دنیا تکراری شده بود. مستکبران دنیا میکوشیدند نامش را عوض کنند و برای دولت غاصب اسرائیل، بهانهٔ بقا فراهم کنند. تلاش مقاومت لبنان برای به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی، بهعنوان امتیازی برای تبادل اسرایشان، بهانهای بزرگ به دست دشمن غاصب داده بود. جنگی از زمین و آسمان و دریا آغاز شد و برای نخستین بار، شمار روزهای جنگ بین ارتش مسلح رژیم اسرائیل با رزمندگان جبههٔ مقاومت حزبالله لبنان از یک هفته و دو هفته فراتر رفت. (جنگ ۳۳ روزهٔ لبنان با رژیم غاصب اسرائیل، از ۲۱ تیر تا ۲۳ مرداد ۱۳۸۵ جریان داشت.) مردم مقاوم و مظلومی که زیر بمب و موشک بودند و رزمندگانی که مؤمنانه در خطوط نبرد میجنگیدند، هیچیک از سرنوشت جنگ مطمئن نبودند، اما با تأسی به سیدشان، میدانستند «مقاومت» قیمتی است که باید برای عزت زندگیشان بپردازند. سید حسن نصرالله با ایمان و اطمینان، همه را به مقاومت میخواند و وعدهٔ الهی را یادآوری میکرد. صدها کیلومتر دورتر، حسن مقدم که از ده سال پیشتر، سلاحی برنده و کارآمد در دستان حزبالله گذاشته بود، ایمان داشت حزبالله لبنان، تواناتر از هر زمان قدرت ایستادگی در نبرد را دارد.
🔹الهام مثل میلیونها زن در سراسر جهان از دیدن تصاویر شهدای بمبارانها و ویرانی خانهها، قلبش به درد میآمد. تنها تفاوت او با دیگران این بود که حدس میزد همسرش از سالهای پیش، به فکر چنین روزهایی بوده و برای فرزندان مقاومت، موشک ساخته است. فکر میکرد حرفی یا حرکتی از همسرش در این ایام میبیند، اما حسن، در سکوت، روی مبل نشسته و پا روی پایش انداخته بود و به اخبار نبرد لبنان در تلویزیون خیره بود؛ آرام و فکور.
«حسن آقا!»
«هوم!»
«حواست کجاست؟!»
حتی بچهها هم حساس شده بودند. زینب و حسین نوجوان بودند و از دیدن تصاویر شهادت مردم بیگناه و ویرانیها در جنوب لبنان ناراحت میشدند و مدام از پدرشان میپرسیدند: «بابا، شما کاری نمیخوایین بکنین؟! بابا! اونجا از کارای شمام هست؟»
«چی؟»
حسن در خانه چنان خونسرد و عادی بود، انگار از چیزی خبر ندارد. برای آرام کردن بچهها، میگفت: «نگران نباشید، بچهها! اسرائیل نمیتونه این جنگو ببره.» هرچه از جنگ میگذشت مقاومت سلاحهای جدیدتری رو میکرد و صحنهٔ جنگ تغییر مییافت.
🔹حاج حسن از آموزش و تجهیزات آنها مطمئن بود، مخصوصاً از ایمانی که برتر از هر سلاحی بود. بارها مواضعشان را دیده و نظراتش را به برادرانش در موشکی حزبالله رسانده بود، اما فکری بزرگتر در ذهنش داشت که همهٔ جانش را تسخیر کرده بود.«دیر یا زود، این جنگ هم پایان خواهد یافت، اما برای جنگ بزرگ و نامتقارن با دشمن اصلی، باید تا نقطهٔ آخر برویم و موشکی بسازیم که حتی اسمش بتواند دشمن اصلی را منکوب کند.» چند ماه بعد، یک شب، حاج حسن بسیار شاد و شنگول به خانه آمد. الهام از حال خوش همسرش فهمید که باید اتفاق جدید و عجیبی افتاده باشد. تا نشست، از کیفش یک قرآن و بستهٔ کوچک درآورد و باز کرد.
«اینها هدیه سید حسن نصرالله است.»
در صفحهٔ اول قرآن، با خط خودشان عباراتی نوشته بودند و یک انگشتر و تسبیح عقیق اصل هم هدیه داده بودند. حاج حسن آن هدایا را که بهعنوان قدردانی از زحماتش در کمک به مقاومت لبنان دریافت کرده بود، خیلی دوست داشت.
🟢متن بالا برشیست از جلد سوم کتاب «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی سردار شهید طهرانیمقدم
📚کتاب: مرد ابدی
✍نویسنده: معصومه سپهری
🔘ناشر: شهید کاظمی، تسنیم
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#مرد_ابدی
#لبنان
#حزب_الله
#سید_حسن_نصرالله
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢روز مرگ اسرائیل روزیست که جنگ دیگری با حزبالله شروع کند!
🔹رفته بودیم محضر سیدحسن نصرالله که خدا به حق حضرت ولیعصر حفظ بکنه این سایه و بارقهای از انوار امیرالمؤمنینه. جملهای که به من گفت، ما خجالت کشیدیم. گفتم نگاه کن، امام اومد و ما رو تربیت کرد، اینا رو هم تربیت کرد، اینا از همهٔ شیعهها سبقت گرفتن. ماشاءالله به اینا. از تخلیهٔ اطلاعاتی و از رعب و وحشتی که اسرائیلیا رو در بر گرفته، بچهها، روزی که علم و پرچم زرد امیرالمؤمنین را روی پیشانی مبارکش میبست، بچهها، [روزی که] این پرچم برافراشته بشه. و روز مرگ [اسرائیل] روزیه که جنگ دیگری با حزبالله دربگیره، بچهها! [اونا] وحشت کردن، بچهها! حزبالله کیه؟ ما چی یادشون دادیم؟ چند نفرن؟
🔹بچهها، روحیهٔ تهاجمی [داشته باشید.] بچهها، مقام و شهرت [را دنبالش نرید.] ناموس، خط اسلام، عزت، امیرالمؤمنین، خون شهدا و حضرت سیدالشهدا علیهالسلام، بچهها، میدرخشه و [باعث شده] اون دشمن، [که] سومین ارتش دنیاس، میلرزه امروز. ما باید به اون روحیه برگردیم، وگرنه موشکهای گندهتر از ما رو هم اومدن و ارّه کردن و بلدوزرا از روش رفتن. اینا ابزارهاییه که اگه او بخواد عمل میکنه. اون دست و اون نیت و اون شجاعت و روحیهٔ الهی رو باید در بچهها تقویت کنیم. اگه این شد، بچهها، دشمن ذلیله. صدام چی گفت، بچهها؟ گفت اگه من بسیجیای ایرانو داشته باشم، کشوری دربرابر ارتش عراق، حتی یک روز تاب مقاومت نخواهد داشت.
🔹بسیجی ما چی داشت، بچهها؟ بسیجی ما این بود که قطاری که حرکت میکرد از تهران بهسمت اندیمشک و اهواز، [توی قطار] جک و بزن و... البته ما رقص و اینا نداشتیم، ولی خب خنده و شوخی بچهها میکردند. بعد هم سکوت... عملیات هم پیروز، بچهها! [اما میدیدی همین بسیجی] حرف نمیزنه و فقط یک گوشهای رو نگاه میکنه، بچهها! شوخی میکردیم که «چرا اینقدر ناراحتی؟!» [میگفت] «خدا ما رو نپذیرفت. ما لیاقت دیدار خدا رو نداشتیم. ما پسماندههای جبههایم. برادرای ما رفتن و رسیدن به نقطهٔ هدف و ما موندیم.»
« بابا هدف گرفته شد.»
«نه؛ هدف لقاءالله بود، وگرنه ما شکست خوردیم، ما انتخاب نشدیم.» یعنی الان هم اون روحیات [در] موشکی باید [اصل] بشه. محمود، اگه ابزار، نظم، انضباط، درجه، مقررات، دستورالعمل، ترتیب توالی کار، آییننامه، رزمایش و پرتاب، آخر سال هدف شما بود توی فرماندهی، آخر سال به هیچجا نمیرسید، [ولی] اگر این روحیه رو تقویت کردین، بچهها، به همهجا خواهیم رسید به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
🟢پ.ن: متن بالا برشیست از سخنرانی شهید طهرانیمقدم در ۲۷ ماه رمضان سال ۹٠ در جمع فرماندهان موشکی، از جلد سوم کتاب «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی سردار شهید طهرانیمقدم
📚کتاب: مرد ابدی
✍نویسنده: معصومه سپهری
🔘ناشر: شهید کاظمی، تسنیم
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#مرد_ابدی
#شهید_طهرانی_مقدم
#لبنان
#حزب_الله
#سید_حسن_نصرالله
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz
💢جنگ از زشتترین پدیدهها بود اما زیباترین اتحادها را میآفرید!
🔹حسن [طهرانیمقدم] مأموریتی تازه، بسیار خاص و دشوار برای خودش تعریف کرده بود. کسی برای او مأموریتی تعریف نکرده بود. اما او میدوید تا رزمندگانی را که با آنها محبت و مودتی خالصانه حس میکرد، وارد دنیای موشکها کند. حاج حسن مقدم، با همان روشی که موشکی در ایران تشکیل یافت، برای حزبالله برنامه چید. باید از توپخانه شروع میکردند. او چند نفر از بچههای مورداطمینانش را از روند توسعهٔ موشکی در ایران جدا کرد تا با حزبالله مرتبط شوند و برنامهٔ آموزش کادر موشکی لبنان را آغاز کنند. همانطور که مدیریت و فرمان موشکی در جمهوری اسلامی ایران بهدلیل استراتژیک بودنش، دست فرماندهی کل قوا بود، آنها هم با همین روش مدیریت کردند و موشکی در مشت نفر اول حزبالله قرار گرفت. فقط افراد انگشتشماری که از آغاز سال ۱۳۷۴ توسط سیدحسن نصرالله تأیید میشدند، هستهٔ اولیهٔ مجموعه را شکل دادند.
🔹در قدم اول، آموزش تجهیزاتی که میشد در منطقه به کار گرفت، آغاز شد. دورهٔ تئوری در لبنان برگزار شد، اما آموزشهای تکمیلی و عملی، خارج از لبنان.
«الان برای حزبالله، کاتیوشا خیلی سلاح خوبیه.»
این نظر مربیان ایرانی با تشخیص شرایط حزبالله بود.
«اما حزبالله حتی ظرفیت و توان استفاده از کاتیوشا را هم درست و حسابی نداره.»
«کاتیوشا سلاحیه که دیدبان میخواد. لانچر میخواد، باید به بحثهای روانهسازی و فنیش وارد بشن.»
جنگ در جغرافیای لبنان سختیهای خاصی داشت. اوج کار عملیاتی بچههای حزبالله این بود که دو پایهٔ قیچیمانند، یکی کوتاه و دیگری بلندتر، به فاصلهٔ ۱/۵متر، بهعنوان نقطهٔ اتکا روی زمین قرار داده و گلولهٔ سهمتری کاتیوشا را رویش میگذاشتند و پرتاب میکردند. این سلاح دوربرد مقاومت بود که اصلا معلوم نبود کجا میرود!
«مشکل مقاومت، فعلا در سکوی پرتاب و لانچره.»
بنابراین، بچههای حاج حسن قبل از هر چیز، برایشان لانچر ساختند. طرز استفادهاش را هم آموزش دادند. تجربههای قبلی حزبالله نشان میداد شدت اشراف اطلاعاتی اسرائیلیها بهقدری بوده که بهراحتی، محل لانچرهای قیچیمانند حزبالله برای پرتاب این کاتیوشا را خیلی سریع کشف کرده و زدهاند.
🔹بچههای حاج حسن هرگز از مشورت با فرماندهشان دست خالی نرفتند.
«ممد، بچههای مقاومت هم به نواخت تیر بالاتر نیاز دارن، هم سرعت جابهجایی بیشتر.»
در اولین قدم، سراغ لانچر و خودرو رفتند. بهجای یک لانچر، لانچر ششتایی بر اساس ظرفیتهای حزبالله تولید و پشت خودروهای شورلت نصب کردند.
«حالا که تجهیزات زمینی متناسب با مهمات ساخته شده، باید برن بهسمت خودکفایی در بهکارگیری.»
در جایجای لبنان کار بهشکل زیرزمینی شکل گرفت. در این مدت، مرتب، تیمهایی از سوی حاج حسن به لبنان رفته و آموزش میدادند. یک سال پس از آن، سازمان موشکی حزبالله شکل گرفت.
🔹گام بعدی پس از سازماندهی و بهینهسازی کاتیوشاها، کار روی راکت ۲۴٠ بود. حزبالله تعداد محدودی از این راکت داشت، ولی امکان بهکارگیریاش را نداشت.
«قدرت این راکت دو برابر موشک کاتیوشاست. ما هم زمان جنگ از کره خریدیم. آخرای جنگ، تو صنایع دفاعی خودمون تولیدش کردیم.»
جنگ از زشتترین پدیدهها بود، اما زیباترین اتحادها را میآفرید. وقتی توان استفاده از راکت ۲۴٠ نصیب حزبالله شد، آنها محکم روی اولین پلهٔ توان موشکی ایستادند. وقتش رسیده بود تا دبیرکل حزبالله، سید حسن نصرالله، برای اولین بار اسرائیل را تهدید کند: «در صورت بروز هر تحرکی، رژیم غاصب اسرائیل بداند که ما عکا را میزنیم.»
صهیونیستها که تا آن زمان مطمئن بودند آتش حزبالله تا نهر لیطانی، روستاها و تپههای شبعا در جنوب لبنان و شمال فلسطین اشغالی نمیرسد، سخن جدیدی از دبیرکل حزبالله میشنیدند و با بهت و ترس تحلیلش میکردند. عکا شهری صنعتی در سی چهل کیلومتری مرز لبنان بود و رهبر شیعه و دینی حزبالله ادعا میکرد قدرت زدن آن را دارند. رهبری که دروغ و غلو در مرامش نبود.
🔹مردان موشکی ایران در کنار ساخت سلاح، برای آموزش نیروهای حزبالله برنامه میریختند، درست مثل همان راهی که خودشان طی کرده بودند. توسعهٔ ساختار موشکی حزبالله را پلکانی کردند. افراد مجرب هر دوره، سلاح بعدی را تحویل میگرفتند. آرمان حاج حسن خودکفایی مقاومت بود و این راه را با همان زحمات شبانهروزی، دویدنها و ننشستنها هموار میکرد.
🟢متن بالا برشیست از جلد دوم کتاب «مرد ابدی»؛ روایتی مستند از زندگی سردار شهید طهرانیمقدم
📚کتاب: مرد ابدی
✍نویسنده: معصومه سپهری
🔘ناشر: شهید کاظمی، تسنیم
#بدون_مرز
#معرفی_کتاب
#مرد_ابدی
#شهید_طهرانی_مقدم
#لبنان
#حزب_الله
#سید_حسن_نصرالله
#ادبیات_بیداری
🌍با بدون مرز همراه باشید!
@bedun_e_marz