eitaa logo
بِها تُقام الفَرائِض(امربه نیکی ونهی از بدی)
247 دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.5هزار ویدیو
13 فایل
امام محمد باقر علیه السلام:....فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ #بِهَاتُقَامُ_الْفَرَائِضُ وَ.... امر به معروف و نهى از منكر راه و روش پيامبران و شيوه صالحان است. و فريضه بزرگى است كه ديگر #فرايض_به_واسطه_آن_برپامى‏ شود، و... آیدی ارتباط با مدیر : @bavelayat_313
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ ـ بخش چهارم 🔹جنگ قدرت این سه نفر که «سالم مولی ابی حذیفه» و «عبدالرحمن بن عوف» نیز بعد به آنها افزوده شدند، به سرعت جریان سخن را در به دست گرفتند. 🔸در ابتدا می خواست سخن بگوید که او را از این کار بازداشت و خود در مدح انصار سخنها گفت و آیاتی که در فضیلت آنها نازل شده بود را قرائت کرد و کلماتی که پیامبر در مورد ایشان گفته بود را یادآور شد. آنگاه در مورد مهاجران سخن گفت که: 🌸اینان اولین کسانی هستند که خداوند را در روی زمین عبادت کرده، به رسولش ایمان آورده اند و آنها وابستگان، خویشاوندان و ی پیامبر هستند؛ پس، از همه کس سزاوارتربه تصاحب قدرت بعد از او هستند و جز ظالمان، کسی با آنها در این مسأله مقابله و منازعه نخواهد کرد. 🔸 اما سخنی که معتبرترین مآخذ نقل کرده و اصلی ترین حرف ابوبکر نیز بود، این است که: عرب حکومت را نمی پذیرد. زیرا اینان از بهترین نسب و بهترین سرزمین برخوردارند. 🔸سپس گفت: بعد از اولین مهاجرین، هیچ کس در مقام شما انصارنیست. پس ما خواهیم بود و شما . 🔸این آخرین نظرتازه واردان بود. اما این چیزی نبود که خزرج آن را بپسندد و یا قبول کند. لذا بلافاصله «باب بن منذر» از خزرجیان در برابر ایشان برخاست و چنین گفت: ❌ای گروه انصار! زمام قدرت را از دست ندهید؛ زیرا این مردم در سرزمین شمایند و زیر سایه تان زندگی می کنند. لذا هیچ کس نمی تواند بر شما جسارت ورزد و اختلاف نکنید که خواسته ی شما» از بین می رود و کارتان شکسته خواهد شد. اگر اینان آنچه ما می خواهیم نپذیرند، از ما امیری باشد و از آنان هم امیری. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۳ @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش پنجم ▪️.. سخنان ادامه یافت و اختلاف بالا گرفت. از سوی دیگر می دانیم که بعدها گفته بود: آنگاه که اختلاف زیاد شد و من از سرانجام کار ترسیدم، به گفتم: دستت را باز کن تا با تو کنم. اما قبل از اینکه بتواند دست بیعت با ابوبکر بدهد، «بشیر بن سعد» با عجله خود را به ابوبکر رسانید و با او بیعت کرد. به این ترتیب ، رقیب خزرجي سعد بن عباده بود. ➖ حباب به او گفت: خیلی در قطع رحم کوشش می کنی، آیا به ریاست پسرعموی خود رشک ورزیدی؟ 🔸اوسیان نیز از ترس عقب ماندن به سرعت به آمدند. ▪️ مسلّماً همه ی افراد خزرج صغیر، همچنین افراد أوس در بیعت سقیفه نبودند ولی محققان بعدها تعداد بیعت کنندگان را پنج تن از اهل (حل و عقد، دانسته اند. اما آیا دیگرانی نبوده اند یا به حساب نیامده اند؟ 🔹 در واقع اطلاعات موجود مشکل دارد. زیرا همه ی جوانب امر آشکار نیست و آن اطلاعاتی که در دست است، به طور دقیق از نظر زمانی روشن نمی باشد. یعنی دقیقاً نمی دانیم فلان سخن چه زمانی گفته شده و فلان عمل چه وقت اتفاق افتاده است؟! در هر صورت طبق اخباری که در دست داریم، در بر اساس رقابتی که بین اوس و خزرج و بین خزرج صغیر و کبیر بود و در اوج یک برخاسته از ای، بیعت با ابوبکر انجام شده است... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۴ @beha_togham_alfaraez
❤️  ـ بخش ششم 🔹فرصت طلبی 🔸... در اوج یک برخاسته از قبیله ای، بیعت با انجام شد. خزرجیان صغیر می دانستند که اگر خزرجیان کبیر به قدرت برسند، آنها برای همیشه از قدرت بی بهره خواهند بود و اوسیان هم می دانستند اگر خزرجیان به حکومت نائل شوند، آنها نیز برای همیشه از قدرت محروم خواهند ماند. در اینجا بود که بشیر رئیس خزرج صغير با ایراد سخنرانی کوتاه اما پر از کلمات زیبا، با ظاهری کاملاً دینی در تقویت جانب مهاجران قریشی، کسی بود که بیعت کرد. بعد از او ، و دیگران نمودند. 🔸در اینجا اوسیان نیز که در هر صورت خود را بی نصیب می دیدند و از سوی دیگر، ریاست رقیبان خود را نمی توانستند تحمل کنند، در صحبتی خصوصی که از سوي رئیس قبیله در جمع افراد آن مطرح شد، گفتند: ➖ اگر یک بار ولایت امر به دست خزرجیان بیفتد، برای همیشه بر شما برتری می یابند و هرگز از این امر برای شما نصیبی قرار نخواهند داد. و با ابوبکر کنید. ❌ برخاستند و با او بیعت کردند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۵ @beha_togham_alfaraez
🌹 ـ بخش هفتم 🔹خلیفه در ❌ اینجا دیگر سعد، و خزرجیان کبیر شکست خورده بودند و اتفاقی که در ابتدای امر درمیان انصار به وجود آمده بود، شکسته شده بود. 🔸حاضران از هر سو برای شتاب کردند. تا آنجا که سعد در خطر زیر دست و پا رفتن قرار گرفت. به این ترتیب با افرادی که تعداد آنها را نمی دانیم، انجام شد. 🔸 گردانندگان سقیفه، را پیش انداخته و به سوی روانه شدند. در پیش روی این جمعیت جلوی ابوبکر هروله کنان، در حالی که کمربند خود را محکم کرده و دامن به کمر زده بود، میدوید و فریاد برمی آورد:«همه بدانید! مردمان با ابوبکر بیعت کرده اند.» 💢در راه نیز را می دیدند، می گرفتند و نزدیک می آوردند تا او را به دست ابوبکر و این گونه از او بگیرند. سرانجام جمعیت طرف دار این بیعت به همین شکل به مسجد وارد شدند. 🔹 ناتمام 🔆هنوز اهل بیت و از کار و کفن ایشان فارغ نشده بودند که صدای تکبیری که بیعت کنندگان در سر داده بودند، به گوششان رسید. ⭕️این که به تناوب انجام می شد؛ تا شب ادامه داشت. در حالی که ابوبکر بر خدا را نشسته بود، اما هنوز بسیاری از مردم شهر به بیعت نیامده بودند. .... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۶ @beha_togham_alfaraez
❤️ ۸ 🔹 بیت عام: سیاهی لشکر اسلم 🔸فردای آن روز، یعنی روز سه شنبه، بار دیگر به مسجد آمد و بر خدا (ص) نشست. 🔸عمر هم در کنار او ایستاده بود و مردم را به دعوت می کرد. آن روز مسجد مملو از جمعیت بود. مردم حاضر در مسجد به طور عمومی بیعت کردند. 🔶اما به نظر می رسید که مردم و اصحاب رسول خدا نبودند که مسجد را پر کرده بودند؛ زیرا مورخان گفته اند یک قبیله ی عربی به نام «اسلم» که در اطراف مدینه زندگی می کردند، برای تهیه ی آذوقه به مدینه آمده بودند. بعدها چنین گفت: ➖ من با دیدن اسلم به اطمینان پیدا کردم. 🔸 حضور اسلم شهر را شلوغ کرده بود. آنها طبق رسم قبایل صحرانشین همه جا دسته جمعی با هم می رفتند. حال به مدینه آمده بودند و در معابر و کوچه های شهر منزل داشتند. 🔹 مردان این قبیله در آن روز بخش وسیعی از را اشغال کرده بودند و جمعیتی متشکل از (مهاجر و انصار) و مردان قبیله: ی اسلم کار بیعت را تمام کردند. وقتی اجتماع مسجد به تمامی با بیعت کردند، پیروزی قریشی مسلم شد و دولت بعد از پیامبر و برای همیشه به دست افتاد. 🔸مخالفان حكومت جديد بر سر راه این دولت جدید چند مشکل بزرگ وجود داشت که در آغاز کار، دوتا از آنها فوریت یافته بود... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۷ @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش دهم 🔸 : 🔹 وقتی که جواب سعد و عدم بیعت او به ابوبکر گفته شد، عمر حضور داشت و به گفت: سعد را رها مکن تا با تو بیعت کند. 🔸 اما «بشیر بن سعد» (رقیب خزرجی سعد) به آنها گفت: «او به لجاجت افتاده و با شما بیعت نمی کند؛ اگرچه جانش را بر سر این کار بگذارد. اما کشتن او به سادگی انجام نخواهد شد. زیرا او وقتی کشته خواهد شد که تمامی خانواده، فرزندان و گروهی از قبیله اش با او کشته شوند. او را رها سازید و به حال خودش واگذار کنید که رها کردنش برای شما زیانی نخواهد داشت. زیرا او در این مخالفت یک تن بیش نیست.» 🔹 نظر مشورتی بشیر پذیرفته شد. آنها را به حال خودش رها کردند. سعد در هیچ یک از اجتماعاتشان شرکت نمی کرد. در نماز جمعه و جماعت ایشان حاضر نمی شد. در ادای مناسک حج با آنها همراه نبود. تا پایان وضع به همین منوال گذشت. 🔸در عصر خلافت ، روزی سعد با خلیفه در یکی از کوچه های مدینه برخورد کرد. خلیفه به او گفت: این تو نبودی که چنین و چنان می گفتی؟! 🔹سعد جواب داد: آری! من بودم که آن سخنان را می گفتم. به خداوند سوگند که رفیقت را از تو بیشتر دوست می داشتم و از همسایگی با تو بیزارم! 🔸 عمر گفت: هر کس از همسایه ای ناخشنود است، محل سکونت خود را عوض می کند. 🔹سعد گفت: آری! به همسایگی کسی می روم که از تو بهتر باشد. 🔸 به زودی سعد از کوچ کرد و راهی دیار شد. آنجا قبایل يمن زندگی میکردند و خویشاوندان سعد بودند. 🔹بلاذری و دیگر مؤرخان نوشته اند که سعد بن عباده با و به شام رفت. عمر کسی را به دنبال او به شام فرستاد و به او گفت: «سعد را به بیعت دعوت نما و به هر نحو ممکن او را به این کار وادار کن. ولی اگر در زیربار بیعت نرفت، از خدا بگیر و او را !» 🔹 مأمور خلیفه به شام رفت و در «حُوّارين» با سعد ملاقات کرد و او را به بیعت دعوت نمود. سعد همچنان بر مواضع خود پافشاری مینمود. فرستاده ی عمر او را تهدید کرد.. 🔸سعد جواب داد: حتی اگر جانم هم در خطر باشد، تن به نخواهم داد. 🔹سرانجام هم مأمور را در خلوتی یافته و با تیری به عمرش خاتمه داد. این حادثه در سال پانزدهم هجرت (سال سوم خلافت عمر) اتفاق افتاد و عموم مورخان جز چند تن از بازگفتن و افشای آن خودداری کرده اند و اصولاً چیزی در این زمینه نگفته اند. مسأله ی سعد و مشکل مخالفت او با حکومت قریشیان در ابتدا مسکوت ماند و سرانجام به این شکل حل شد. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۲۹و۳۰ @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش ۱۲ 🔹 و اما طبری آورده است: 🔸 بن خطاب به در خانه ی علی السلام آمد. در آن خانه، طلحه و زبیر و مردانی از مهاجران نیز بودند. عمر این چنین تهدید کرد: به خداوند سوگند یا از خانه بیرون می آیید و می کنید، با اینکه خانه را با به آتش خواهم کشید. 🔹در «عقد الفريد» کمی توضیح بیشتر است. «ابن عبد ربه ، احمد بن محمد» نقل می کند: به خطاب مأموریت داد که برود و آنها (بنی هاشم و چند تن از صحابه) را از خانه ی فاطمه بیرون بیاورد. ➖ به او گفت: چنانچه زیر بار نرفتند، با آنها مقابله کن. ▪️عمر با آتشی که به همراه آورده بود، به دنبال مأموریت رفت و قصد داشت خانه را آتش بزند. فاطمه (ع) چون این وضع را مشاهده کرد و عمر را به آن شکل در کنار خانه اش دید، فرمود: «ای فرزند خطّاب! آیا آمده ای خانه ی ما را آتش بزنی؟» عمر پاسخ داد: آری! مگر اینکه با امّت همراه شوید و کنید. ▫️گوشه ی دیگری از توضیح حادثه در عبارت منسوب به «ابن قتیبه» نقل شده که در جای دیگر نیامده است: ➖ گروهی را در هنگام خویش مشاهده نکرد. آنها همگی نزد على (علیه‌السلام) جمع بودند. را به نزد آنها فرستاد. عمر به کنار آن خانه رفت و آنان را به بیرون آمدن امر کرد. ولی آنها از خارج شدن امتناع ورزیدند. و گفت: به خدایی که جان عمردردست اوست سوگند یاد میکنم که یا از خانه بیرون می آیید یا خانه را با کسانی که در آن‌هستند آتش خواهم زد. به او گفته شد: در این خانه، است. عمر جواب داد: حتی اگر او هم باشد. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۳۲ و ۳۳ @beha_togham_alfaraez
❤️ - بخش ۱۳ 🔹اعتراف در مصادر تاریخی وحتّی حديثي رسمي عالم اسلام از حادثه ی هجوم به خانه ی حضرت و بیش از این سخن نگفته اند. به درستی در تاریخ معلوم نیست بعد از این، چه اتفاقی افتاده است. البته در مآخذ شیعی از حوادث مربوط به ورود به خانه و آنچه در خانه اتفاق افتاد و حوادث بعد از آن اطلاعات بیشتری در دست است. اما در حوادث دو سال و اندی بعد، یعنی در جریان ، وصیتی از او در مصادر رسمي عالم اسلام به جا مانده که نشان می دهد جریان به خانه، در خانه پایان نپذیرفته است؛ بلکه حوادث به شکلی ادامه یافته که خلیفه در آخرین روزهای عمرش از آن و ندامت می کند. البته نمی دانیم این اظهار پشیمانی به خاطر شکستی است که دولت خلافت در این عمل تحمل کرده است یا ندامت از رنج هایی است که برای ایجاد شده و یا از صدماتی است که بر دختر پیامبر رفته است. ▪️ به خانه طبری نقل می کند: عبدالرحمن بن عوف در آخرین روزهای حیات به نزد او رفته، او را غصه دار می بیند. عبدالرحمن او را دلداری می دهد و از او مدح زیاد می گوید. بعد از آن هم سخنانی میان آن دو رد و بدل می شود. ▪️سرانجام می گوید: من بر چیزی از مسائل دنیا تأسف نمی خورم؛ مگر برسه چیز که دوست میداشتم آنها را ترک گفته بودم: ❌ اول اینکه: ای کاش من خانه ی را نمی گشودم، ولو اینکه با یک جنگ از آن خانه روبه رو می شدم... «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» نیز همین عبارت را نقل کرده است. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۳۴ @beha_togham_alfaraez
❤  ـ بخش ۱۴ 🔹 یعقوبی وصیت را آنگونه نقل می کند که به عبدالرحمن می گوید: من تأسف بر چیزی از امور دنیا ندارم؛ جز بر سه چیز که انجام داده ام و ای کاش آنها را انجام نداده بودم؛ 1⃣ اول اینکه: ای کاش من عهده دار نمیشدم و آن را به دیگری واگذار می کردم واگر من تنها کمک کار بودم، بهتر از این بود که امیر باشم. 2⃣ دوم اینکه: ای کاش من خانه ی را تفتیش نمی کردم و مردان را بدان وارد نمی ساختم ولو اینکه درب آن بسته شده و عليه من اعلان جنگ می شد. 🔹 مسعودی نیز می نویسد: آنگاه که به ساعات آخرعمرش رسید، گفت: من بر هیچ چیز از امور دنيا تأسّف نمی خورم؛ مگر برسه چیز که آن را انجام داده ام و دوست می داشتم که آن را ترک می گفتم. من دوست می داشتم که خانه ی را تفتیش نمی کردم. بعد هم سخنان بسیار دیگری گفت. ▫️در هر صورت از این اسناد به دست می آید که خانه دختر پیامبر مورد واقع شده و مردانی با آتش به کنار در آن خانه آمده و سپس به آن وارد شده اند. تنها مقاومتی که مورخان نقل می کنند، بیرون آمدن زبیر با شمشیر زمین خوردن، سپس از دست دادن شمشیر و دستگیر شدن او است . 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۳۵ @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش ۱۷ ▪️ گفتیم که دختر پیامبر پس از مدتی بیماری از دنیا رفت، اما چرا بیمار شد؟! 🔹 مهاجمانی که آتش به همراه داشتند و به خانه ی دختر پیامبر حمله بردند و سرانجام هم با زور به آنجا وارد شدند، با این هدف آمده بودند که حضرت علی (علیه‌السلام) و دیگر تحصن کنندگان آن خانه را به بیعت وادار کنند. 🔹 امام و یارانش به هیچ وجه قصد مقابله ی مسلحانه نداشتند. وظیفه ی امام این بود که و این بیعت نکردن اگرچه ظاهراً یک عمل سياسي محض به معنای عدم قبول حکومت وقت و مخالفت با آن بود، اما روح خالص مذهبی داشت. یعنی برای نشان دادن نادرستی و عدم مشروعیت آن دولت بود... 🔹 اجبار برای بیعت «جوهری» حوادث را به روشنی بیشتری تصویر کرده است. ابوبکر گفت: ای عمر! خالد بن ولید کجاست؟ عمر جواب داد: او همین جا است. ابوبکر گفت: بروید علی و زبیر را به نزد من بیاورید. عمرو خالد رفتند. عمر به داخل خانه وارد شد. درون خانه افراد زیادی بودند. از اصحاب، مقداد بود. هاشمیان نیزهمه حضور داشتند. اول زبیر را گرفت و با زور به بیرون خانه هل داد و به خالد و مردانی که ابوبکر به کمک ایشان به کمک ایشان فرستاده بود سپرد. بعد به علی گفت: برخیز و به برو. اعتنایی نکرد. عمر دست او را گرفت؛ باز به او گفت: ➖بایست! [باید به مسجد بروی و بیعت کنی] این بار نیز علی از برخاستن و حرکت خودداری ورزید. اینجا، را به بغل گرفت و همچون زبیربا زور و فشار به دم در آورد و در آنجا به خالد و همراهان او واگذار کرد. آن گاه با کمک مردانی که در بیرون خانه جمع شده بودند، آن دو را به اجبار به مسجد بردند. 🔹 مردم معمولی شهر در کوچه ها جمع شده بودند و شاهد و ناظر این حوادث بودند؛ و تنها فاطمه (سلام‌الله‌علیها) آنگاه که این وضع را مشاهده کرد، به کنار در خانه آمد و فریاد برآورد: ای ابوبکر! چه زود به هجوم آوردید؛ به خداوند قسم تا وقتی زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت. 🔹عدم بیعت جوهری در نقل دیگر از «عمر بن شُبه» می آورد: عمر در حالی که یقه ی لباس و را گرفته بود، آن دو را با فشار شدید از خانه بیرون آورد و به نزد برای برد. در روایت دیگری از او نقل می کند: با جمعی که در میان آنها اُسید بن حُضیر و سلمة بن سلامة بن قریش نیز بودند، با زور به خانه وارد شدند. فاطمه فریاد کرد و آنها را به خداوند سوگند داد. سپس عمر آن دو[حضرت علی و زبیر] را از خانه خارج ساخت و با زور به مسجد برد که بیعت کنند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۳۶ و ۳۷ @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش ۱۹ 🔹 تهدید به در اینجا لازم، می بینیم که نقلی را از «تاریخ الخلفاء» منسوب به «ابن قتيبة» اضافه کنیم. او می نویسد: اینکه امام را به بیعت کردند، حضرت فرمود: اگر این کار را نکنم، چه خواهید کرد؟ در جواب گفتند: قسم به آن خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را می زنیم. امام علیه السلام فرمود: آن وقت گردن کسی را زده اید که بنده ی خدا و برادر رسول خدا است. گفت: بنده ی خدا بودن، آری؛ اما برادر رسول خدا، نه! در این میان، ساکت بود و سخنی نمی گفت. به او رو کرد و گفت: چرا در مورد او دستوری نمی دهی؟ ابوبکر گفت: مادامی که در کنار اوست، او را به کاری اکراه نخواهم کرد. در اینجا امام اسلام که از دست آنها رهایی یافته بود، به پناه برد و در حالی که اشک از دیدگان مبارکش جاری بود، با صدای بلند می گفت: «ابن أم إن القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني» ای فرزند مادرم! این جماعت مرا ضعیف و بی یار و معین پنداشتند؛ و برمن غلبه کردند و مرا تنها گذاشتند؛ و نزدیک بود که مرا بکشند! 🔹بعد از بررسی کوتاه جریان ، بررسی مسأله مهم دیگری از مسائل آن روز، بلکه هر روز اسلام لازم به نظر می آید و آن، جایگاه امیرالمؤمنین علی (ع) درجامعه اسلامی آن روزگار است. اسناد نشان میدهد که این جایگاه در ذهنیت و فرهنگ دینی مردم آن روز جایگاهی بی مانند بوده است و مردم به طور عموم ایشان را برای احراز منصب ، شخصیتی بی همتا می شناخته اند و هیچ کس جز اندکی، شخص دیگری را برای احراز آن لایق و هم شأن ایشان نمی دانست. اولین بار این حرف از زبان انصار در به گوش رسید؛ آن هنگام که مهاجران قریشی وانصار در سقیفه ی بنی ساعده بر سر تصاحب قدرت به احتجاج و جدل مشغول بودند، تاریخ می گوید: «فضل بن عباس» که او سخنگوی قریش بود، سخنی گفت: ای گروه قریشیان! راستی خلافت با سیاه کاری و فریب برای شما اثبات نمی شود؛ در حالی که ما اهلیت و لیاقت برای خلافت داریم به شما؛ و از همه ی شما برای این کار سزاوارتر است. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۴۰ @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش ۲۱ 🔹 امام بر اساس اسناد موجود، عثمان به محضر امام رسید و حوادث پیش آمده را عرضه داشت و گفت: تا شما بیعت نکنید، هیچ کس به مقابله با دشمن نخواهد رفت. 🔹 بلاذری می نویسد: چون عرب از دین بازگشتند و مرتد شدند، عثمان نزد علی رفت و گفت: ➖ پسر عمو! تا تو بیعت نکنی، هیچکس به نبرد با این دشمن تن در نمی دهد و همچنان اصرار می ورزید تا اینکه او را به نزد ابوبکر آورد. در این مجلــس (ع) با بیعت کرد و مسلمانان خرسند، برای جنگ همت گماشتند و لشکریان دسته دسته عازم گشتند. 🔹 خود اینکونه توضیح می دهد: «آنگاه که به سوی رفت مسلمانان پس از او در کار حکومت با یکدیگر به اختلاف و نزاع برخاستند. سوگند به خدا، نه در قلبم راه می یافت و نه در خاطرم می آمد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بستاند و به دیگری منتقل سازد؛ یا مرا پس از پیامبر از عهده دار شدن حکومت باز دارد. اما در آن روزگاران تنها چیزی که مرا نگران کرد، شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او کردند. من دست بازکشیدم و از بیعت کردم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود سازند. ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن ایجاد شود، یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت برشما است. که این کالای چند روزه ی دنیا است و به زودی ایام آن می گذرد؛ چنانکه سراب ناپدید شود و یا چنان پاره های ابرکه زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام گرفت. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @beha_togham_alfaraez
ـ بخش ۲۲ 🔺مدینه ی آن روز قبل از بیعت امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) تنها نام پایتخت جهان اسلام را داشت و از مقام خلافت (به معنای حکومت بر جهان اسلام)، تنها جماعت مسجدالنبی و نماز جمعه ی آن شهر را به عهده داشت. زیرا مردم، حکومت او را آن طور که باید، پذیرا نشده بودند؛ لذا هیچ کس در تحت فرمان فرماندهان جنگی آن دولت به جنگ نمی رفت. 🔺در خارج از مدینه، دشمنان بزرگ با لشکرهای انبوه در انتظار حمله به شهر و نابود ساختن همه چیز بودند. قبایل فراوانی با اینکه به اسلام وفادار مانده بودند، اما حکومت مرکزی را قبول نداشتند. مردم، دیگر زکات مالشان را که تا دیروز به مدینه می آوردند و پرداخت می کردند، به دولت ابوبکر نمی دادند. 🔺خلاصه اینکه با توجه به اسناد کهن، کسانی با تکیه بر قریشی بودن، توانستند قدرت و حکومت بعد از پیامبر را به چنگ بیاورند، به هرشکل ممکن، حتی با زور و عنف، رأس خاندان یعنی امام عل، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را به نزد بردند تا از او بگیرند. 🔺اما تمام این کوششها ناکام ماند و امام که نباید بیعت می کرد، بیعت نکرده به خانه بازگشت. اما علت اصحاب حکومت چه بود؟ و چرا آنها نتوانستند به هدف خودشان که کردن امیرالمؤمنین علی به بیعت بود، برسند؟ اینجا نیز با یک حلقه ی دیگر از تاریخ روبه رو هستیم. در برابر صاحبان قدرت که و به هدف خود از هیچ چیز ابا نداشتند، پس چطور شد؟ و چه کسی مانع شد؟ که هم بیعت به سرانجام نرسید و هم امام علی (علیه‌السلام) به سلامت به خانه بازگشت. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۵۳-۵۴ @beha_togham_alfaraez
ـ بخش ۲۴ ❤️ 🔹اموال نبوت شکست خوردن در به بیت نبوت، دولت را از انجام نقشه ها و اهداف ظاهراً از پیش تعیین شده اش باز نداشت؛ بلکه چند روز بیشتر از رحلت نبی اکرم نگذشته بود که هجومِ دوباره ی مأموران دولت با ی اموال خاندان نبوت ادامه یافت. اگر مقدار آنچه خاندان نبوت از قبل به عنوان در دست داشت و آنچه بعداً به صورت پیامبر نصیب آنها می شد و همچنین که تولیت آن به ایشان واگذار شده بود را بدانیم، بزرگی و خطر این هجوم روشن تر خواهد شد. 🔹 سوال: آیا واقعاً دولت خلفا با کمبود بودجه روبه رو بود و برای تحرکات جنگی دفاعیِ آینده اش نیاز به این اموال داشت؟ 🔸پاسخ: خیر؛ نظر حکومت این بود که خاندان نبوت دست باشند تا در ای که با دولت جدید خواهند داشت، کاری از پیش نبرند؛ یا اینکه فکر می کردند اگر پولی این چنین در خانه ی نبوت باشد، آنها آن را بین مردم تقسیم نموده، به دست فقرا خواهند رساند و این کار مردم را به دور ایشان جمع خواهد کرد و حذف آن ها دیگر ممکن نخواهد بود. در اینجا آوردن نکته ای ضروری است و آن، اینکه ❌ متأسفانه تمام و و و حتی لغت همه ی آنچه را که روزی پیامبر بوده است زمان به دخترشان شده بود و نیز تمام آنچه به عنوان از آن حضرت باقی مانده بود را #«صدقه» نام نهاده اند. ✓ ما به هرکتاب تاریخی، تفسیر و متن فقهی که مراجعه کنیم و یا به هرکتاب لغت که نگاهی می اندازیم، چیزی جز عنوان «صدقه» مشاهده نخواهیم کرد. این نام گذاری جز روایتی که در روزهای اولیه ی حکومت خود نقل کرده بود، هیچ . او گفته بود که خود از رسول خدا شنیده است که: همه ی آنچه از ما پیامبران باقی می ماند، صدقه است! بنابراین، همه ی کسانی که به نوعی در زمینه ی اموال پیامبراکرم سخن گفته اند، از آنها با عنوان صدقه نام برده اند و لذا ریشه ی این نام گذاری نبایستی از چشم محققان پوشیده بماند و آن را نامی تاریخی و مسلم بدانند... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش ۲۵ 🔹 بررسی پیامبر در سال سوم هجرت یک ثروتمند یهودی که تازه مسلمان شده بود، در جنگ احد شرکت کرد و به شهادت رسید. وی قبل از شهادتش همه ی اموال خود را برای پیامبر وصیت کرد. آنچه این یهودي تازه مسلمان داشت، بود که همه ی آنها طبق این وصیت به شخص پیامبر منتقل گشت. 🔹 به گفته ی مورخان، سرانجام پیامبر این باغات را در سال هفتم هجری فرمود. اما نمیدانیم که آیا خبر این وقف صحیح است یانه ؟ آیا این باغات بعد از پیامبر توسط دولت خلفا شد و یا به عنوان ارث، به وارثان ایشان رسید و آنها آن را کردند؟ 🔹 پیامبر به مدینه که هجرت فرمود، مردم آن شهر تمام هایی را که به علت عدم دسترسی به آب قابل کشت و زرع نبود، در اختیار آن حضرت قرار دادند. این زمینها نیز بخشی از املاک پیامبر محسوب می شد که مصادره شد. 🔹 طایفه«بنی نضیر» به دلیل توطئه های گوناگون ناچار به ترک مدینه و واگذاشتن سرزمینشان شدند و زمین ها و باغات مزبور به فرمان الهی در قرآن، رسول خدا شد؛ ایشان پاره ای از این زمینها را به عنوان ملک به کسانی از اصحاب خویش بخشیدند و بقیه همچنان در دست پیامبر بود تا اینکه ایشان رحلت فرمود. 🔹قلعه های «خیبر» هفت یا هشت قلعه ی نیرومند جنگی بود. تعدادی از قلعه ها با به دست آمد تعدادی با ؛ و البته به همت و شجاعت امیرالمؤمنین فتح شد. بنابراین همه ی آنچه با صلح به دست آمده بود، طبق دستور قرآن به تمامی ملک و خالصه ی آن حضرت گردید و یک پنجم آنچه به جنگ فتح شده بود، طبق دستور دیگر قرآن در اختیار پیامبر قرار گرفت. های وطيح وسلالم چون با صلح به دست آمده بودند، ملک و خالصه ی پیامبر شد. این اموال مانند سایر اموال ارزشمند باقی مانده از پیامبر با از دست خاندان ایشان خارج شد. 🔹«وادی القری» سرزمین آبادی بود که آب فراوانی داشت. ثلث این سرزمین در اختیار قبیله ای عربی به نام «بنوعذره» و باقیمانده ی آن، ملک یهودیان بود. پیامبراکرم، یهودیان را به اسلام دعوت کرد و چون نپذیرفتند، با ایشان قرارداد عدم تعرض امضا فرمود و بر نصف زمین هایشان صلح کرد. بنابراین وادی القری خالصه ی رسول خداوند بود. 🔹فتح خيبر، یهودیان «» را بیمناک ساخت. واسطه ای به محضر رسول خدا، فرستادند و پیشنهاد صلح دادند. پس این سرزمین هم باصلح فتح شده بود و فیء و خالصه ی رسول خدا به حساب می آمد؛ و چنان که می دانیم، این سرزمین آبادان را پیامبر چند سال قبل از رحلت به دخترشان بودند؛ ولی قبل از اینکه حتی ده روز از رحلت ایشان بگذرد، به دست مأموران دولت تصرف گشت. 🔹تفصیل این حوادث بسیار بیشتر از آن است که گفته شد. در هرصورت، دولت حاکم اگر در آن روزها نمی توانست با مخالفان بیرونی خود مقابله کند، اما برای مصادره ی اموال باقی مانده از پیامبر و اموال خاندان نبوت توانایی داشت و حتی اندکی در اعمال توانایی خود درنگ نکرد!. 🔹اسناد ما در زمینه ی چگونگی ی اموال خاندان نبوت و بسیار اندک است. در یک گزارش می خوانیم: عمر می گوید: آنگاه که پیامبراین جهان را ترک گفت، من و به نزد رفتیم و به او گفتیم در مورد آنچه پیامبر به جای گذارده است، چه میگویی؟ او (على علیه السلام) گفت: ➖ ما از همه کس به رسول خدا نزدیک تر هستیم [طبق قانون همه ی آنها به ما می رسد] من گفتم: -- در مورد آنچه از ماترک ایشان در خیبر به جای مانده است چه میگویی؟ ➖ آنچه در خیبر است هم، مال ماست ! -- آنچه در فدک باقی مانده است چه؟ ➖ آن هم مال ماست . من گفتم: -- به اینها که می گویید نخواهید رسید مگر اینکه از روی های ما عبور کنید. 🔹 این گزارش معتبر بخشی از اهدافی که دولت خلفا در دست اجرا داشت را نشان می دهد. اما درباره ی اینکه آنها چگونه و به چه شکل به طرح خود عمل کردند و به اهداف خود رسیدند، چندان چیزی نمیدانیم؛ ولی هنگامی که به عکس العمل خاندان نبوت و در مقابل اعمال نگاه می کنیم، با اینکه باز هم در این مورد به طور جدی با کمبود اطلاعات رو به رو هستیم، متوجه می شویم که مجموعه ی اموال باقی مانده از پیامبر و حتی آنهایی که در زمان حیات خودشان به دخترشان بخشیده بودند، همه بلافاصله بعد از وفات ایشان به دست دولت خلفا مصادره شده اند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، خلاصه صفحات ۵۸تا۶۲ @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش ۲۸  🌹حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) در مسجد اصلا سخن از نگفت؛ بلکه به عنوان تنها باقی مانده از پیامبر، همه ی اموال و املاک پدرش را طبق ادعا کرد. آنچه در آن روز در سخنرانی بلند و کوبنده ی ایشان آمده بود، راه را از همه سو بر دولت حاکم می بست و چنان که اشاره شد، خليفه ناگزیر بود بازهم در حدّ مقدور، نرمش نشان بدهد و حتّی کند! 🔹یعقوبی می گوید: ، دختر پیامبر نزد آمد و پدرش را از او خواستار گردید. اما خلیفه به او گفت که پیامبر خداوند فرموده: «انّا معاشر الانبياء لا نورث، ما تركنا صدقة»؛ ما گروه پیامبران میراث نمی دهیم.آنچه به جای می گذاریم، صدقه‌است. 🌸پس حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) گفت: «أ في الله أن ترث اباک ولا ارث ابي. اما قال رسول الله المرء يحفظ في ولده»؛ آیا حکم خداست که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم نبرم؟ آیا پیامبر خدا نگفته است: حق و حرمت مرد درباره‌ی فرزندانش رعایت می شود؟ پس ابوبکر گریست. 🔹ما همه ی ابعاد و جوانب آنچه که انجام داد را نمی توانیم به روشنی از تاریخ به دست بیاوریم. 🔰بازار مکاره ای از و در به وجود آمده که حیرت آور است. اما خوشبختانه اسنادی در دست است که جای هیچگونه تردیدی ندارد، ازجمله عایشه طبق نقل بخاری و مسلم می گوید: 🌹فاطمه دختر پیامبر کسی را فرستاد و میراث خودش را از ابوبکر طلب کرد؛ یعنی خالصه ی پیامبر در مدينه شامل اموال بنی نضیر، سپس «فدک» و باقیمانده ای از خمس «خیبر»... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۶۶-۶۷ @beha_togham_alfaraez
❤️ ـ بخش ۲۸  🌹حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) در مسجد اصلا سخن از فدک نگفت؛ بلکه به عنوان تنها باقی مانده از پیامبر، همه ی اموال و املاک پدرش را طبق ادعا کرد. 👌 آنچه در آن روز در سخنرانی بلند و کوبنده ی ایشان آمده بود، راه را از همه سو بر دولت حاکم می بست و چنان که اشاره شد، خليفه ناگزیر بود بازهم در حدّ مقدور، نرمش نشان بدهد و حتّی کند! 🔸یعقوبی می گوید: ، دختر پیامبر نزد آمد و پدرش را از او خواستار گردید. اما خلیفه به او گفت که پیامبر خداوند فرموده: «انّا معاشر الانبياء لا نورث، ما تركنا صدقة»؛ ما گروه پیامبران میراث نمی دهیم. آنچه به جای می گذاریم،صدقه‌است. 👈 پس حضرت (سلام‌الله‌علیها) گفت: «أ في الله أن ترث اباک ولا ارث ابي. اما قال رسول الله المرء يحفظ في ولده»؛ ❓ آیا حکم خداست که تو از پدرت ببری و من از پدرم میراث نبرم؟ آیا پیامبر خدا نگفته است: حق و حرمت مرد درباره ی فرزندانش رعایت می شود؟ 💥 پس گریست. 🔹ما همه ی ابعاد و جوانب آنچه که انجام داد را نمی توانیم به روشنی از تاریخ به دست بیاوریم. 💥 بازار مکاره ای از و جعل در تاریخ اسلام به وجود آمده که حیرت آور است. ☀️اما خوشبختانه اسنادی در دست است که جای هیچگونه تردیدی ندارد، ازجمله عایشه طبق نقل بخاری و مسلم می گوید: دختر پیامبر کسی را فرستاد و میراث خودش را از ابوبکر طلب کرد؛ یعنی خالصه ی پیامبر در مدينه شامل اموال بنی نضیر، سپس «فدک» و باقیمانده ای از خمس «خیبر»... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۶۶-۶۷ @beha_togham_alfaraez
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ ـ بخش ۳۱ ▪️پس از شدت یافتن بیماری، زنان مسلمان مدینه، به ایشان رفته و احوال دختر پیامبر را پرسیدند. 🌹حضرت صدیقه به جای احوال پرسی، از دردها و رنج های خود سخن گفت. در واقع ایشان علت بیماری خود را بازگو کرد و فرمود: به خدا سوگند! دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما . آنها را آزمودم و از آنچه کردند، رضایت ندارم. وای بر آنها! ❓چرا نگذاشتند حق در مرکز خود قرار گیرد و خلافت بر پایه ی نبوت استوار بماند؟ یعنی همان جا که محل فرود جبرئیل امین بود. ❌عیادت 🔸روزها میگذشت و بیماری شدت بیشتری می گرفت. گردانندگان امور، دیگر تعلل را به مصلحت ندیدند. شاید به این خاطر که برای مردم این همه بی اعتنایی قابل توجیه نبود. به نقل ابن قتیبه، پیشنهاد ملاقات و عیادت دختر پیامبر را به می دهد و می گوید: ما فاطمه را نسبت به خودمان خشمناک کرده ایم. بیا با هم به عیادت او برویم. شاید بتوانیم وی را از خودمان راضی کنیم؟! ❌ بعد باهم به منزل می روند و از ایشان اجازه ورود می خواهند که جواب رد می شنوند... به نقل صدوق نه یک بار بلکه بارها برای عیادت می آیند، اما راه نمی یابند! نپذیرفتن حاکمان به ویژه وقتی که بارها اتفاق بیفتد، به طور قطع در جامعه انعکاس می یابد و آثاری نامطلوب به بار می آورد و این، همان چیزی بود که دختر پیامبر می خواست. این خود یک مرحله ی دیگر از مراحل مقابله و ی دختر پیامبر با در آن روز بود. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان ص ۷۳-۷۴ @beha_togham_alfaraez
💝 ـ بخش ۳۵ 🔹 آخرین حلقه ی ی دختر پیامبر علیه وضع موجود، وصیت ایشان بود. وصیت به صور مختلف و در مواقع مختلفی از زبان وقلم ایشان صدور یافته و ترین نکته ی آن با دولت خلفا است. 🔹فرق این مبارزه با سایر مبارزات ایشان، این بود که آثار آن برای می ماند و لکه ی بر پیشانی تاریخ آن روزگار به جای می نهاد. 🔹اولین نصّ تاریخی که از آن دوران به جای مانده است و در آن وصیتی از دختر پیامبر وجود دارد، واقعه ای است که امیرالمؤمنین، خود، بی واسطه دیده، شنیده و نقل کرده اند. ❌نکته ی اصلی این وصیت، داشتن و مراسم ایشان است و این نکته ای است که در تمام یا اغلب اسنادی که به شکلی وصیت ایشان را در بر دارد، تکرار می شود. دختر پیامبر به امیرالمؤمنین می فرماید: 🌹 پسرعمو! من از مرگ نزدیک خود خبر یافته ام و می دانم که هر ساعت ممکن است به پدرم ملحق شوم. لذا میخواهم هرچه در دل دارم، برایت بازگویم و وصیت کنم. 🌹 امیرالمؤمنین فرمود: هرچه می خواهی، وصیت کن. بعد در کنار سر دختر پیامبر می نشیند و امر می کند تا دیگران از اتاق خارج شوند. 🌹دختر پیامبر می گوید: پسرعمو! مرا در طول زندگی دروغگو و خائن نیافته ای و در این مدت هرگز با تو مخالفت نکرده ام! ... سپس سخنانی در مورد ازدواج امیرالمؤمنین بعد از خودش، تشییع خود و تابوتی که برای آن تهیه شده است، فرمود. آن گاه اظهار داشت: ➖ من به تو میکنم تا هیچ یک از کسانی که به من ستم کردند و حق مرا گرفتند، در مراسم جنازه ی من حضور نداشته باشند. آنها من و دشمنان رسول خدایند. مبادا هیچ یک از آنها و پیروانشان در نماز بر بدن من شرکت کنند! سپس فرمود: مرا در آنگاه که مردمان به خواب رفته اند، به خاک بسپار. 🔹بخاری، امام محدّثان مکتب خلافت، نقل میکند: نپذیرفت که چیزی از میراث پیامبر را به بدهد. به این جهت فاطمه برابوبکر غضب کرد به قهر روی گرداند و با او دیگر سخن نگفت تا آن هنگام که وفات یافت. آنگاه که رحلت کرد، بر او نماز خواند و شب هنگام او را دفن کرد و را به هیچ وجه از این حادثه خبردار نساخت... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @beha_togham_alfaraez
ـ بخش ۳۷ ▪️مآخذ معتبر آورده اند: مسلمانان آن روز صبح به آمدند و در آن چهل صورت قبر مشاهده کردند. این مسأله بر آنها گران آمد و یکدیگر را ملامت کردند. ➖ با هم می گفتند: پیامبر تنها یک دختر از خود باقی گذاشت؛ او از دنیا رفت و به خاک سپرده شد و شما نه در مرگ، نه درنماز ونه‌در دفنش حاضر بودید؛ حتی قبر او را (هم) نمی شناسید. ▪️ والیان امور گفتند: از زنان مسلمان کسانی را بیاورید که این قبرها را بشکافند تا ما دختر پیامبر را پیدا کنیم، بر او نماز بخوانیم و را زیارت کنیم. ▪️خبر این حادثه به رسید. او غضب آلود از خانه بیرون آمد. چشم هایش از شدت خشم سرخ شده، رگ های گردن برخاسته بود و لباس زردی که در حوادث سخت و جنگ ها می پوشید، در برداشت. ▫️کسانی که این وضع را دیده بودند، خود را به بقیع رسانیده، به مردم خطری را که ممکن بود پیش بیاید هشدار دادند: على قسم خورده است اگرسنگی از این قبرها جابه جا شود، شمشیر بر گردن آمران خواهم نهاد. ▪️امام به بقیع آمد. ▫️ و اصحابش به نزد او رفتند و گفتند: تو را چه میشود؟ به خداوند سوگند، ما دختر پیامبر را نبش خواهیم کرد و بر او نماز خواهیم خواند. اینجا هم برخوردهای سخت پیش آمده است. ▪️امیــرالمؤمنین فرمود: اما خودم را رها کردم؛ زیرا می ترسیدم مردم از اسلام بازگردند. ولی قبر ؛ قسم به آن کس که جانم در دست اوست، اگرتو و یارانت به چیزی دست ببرید، زمین را از شما سیراب خواهم کرد. ▪️ وقتی خطر به این اندازه بالا گرفت، مجبور شد پا در میانی کند و این جسارت را که می رفت برای آنها شری بزرگ به پا کند، پایان دهد. آنها دست برداشتند و رفتند. سپس مردم هم پراکنده شدند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @beha_togham_alfaraez