#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿
تو دوران نامزدی 🙈🙈یه شب داشتم باشوهرم اس بازی میکردم شارژ تلفنم تموم شد منظورم باطریشه
گوشی بابام رو برداشتم باهاش اس ام اس رو شروع کردم گوشی خودم زدم تو شارژ روشن نشد نمیدونم چه مرگش بود🤔😕
خلاصه اس بازی کردیم دیگه چشمامم تو خواب بیداری بود براش نوشتم عشقم نفسم میبوسمت دوستت دارم ید دنیا میبوستمت شبت بخیررر 😅😊💋💋😴😴
صبح که بیدار شدم مامانم اومد گفت تا گیسوتو نبریدم بلند شو گفتم چیه 🙁😐
گفت بابات اس ام اس تو و فرهام رو خونده چرا تو گوشیش حذفش نکردی منو نمیگین😳😳 بچه ها بخدااااا مردم از خججالت😢😢
هنوز که هنوزه بابام تیکه شو بهم میندازه😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
[ وَ لو کَثُرت أشیائِي الجَمیلةَ ؛
أنتِ أجمَلها ]
حتی اگر قشنگیای زندگیم زیاد بشه ؛
بازم تو زیباترینشونی ❤️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
با همسری رفته بودیم کنار دریا داشتیم باهم قدم میزدیم تازه نامزد کرده بودیم بعد دیدیم دورمون گشت ارشاد اومدن گفتن شما چه نسبتی باهم دارین من قرمز شدم همسری گفت عشقمه😂گفتن چی ؟؟
باید باهم بریم کلانتری🤦♀
همسرم گفت بابازنمه چی میگین کلانتری چرا ؟؟؟
بد منو کشیدن طرف خودشون درموردخوانواده شوهرم تحقیق کردن که اسم باباش چیه و..... من همرو گفتم بعدشوهرمو صدا کردن شوهرم هنگ کرده بود چی بگه بد منو صدا کرد وای اسم مامانت چیه 😂😂😂
من موندم چی بگم گشت گفت من از شما پرسیدم
شوهرم گفت بخدا یادم رفت دوباره از من بپرسین کلی خندیدن گفت برین 😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووون:
وَاَنا لا احبک فقط ولکنی أؤمن بِک
کما یؤمن الاصیل بالوطن...
« من تنها عاشقِ تو نیستم من به تو
مؤمنم💕!
همانطور که انسانِ با اصل و نسب،
به وطن ایمان دارد!(: 🔗»
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
اوایل نامزدیم بود با خانواده نامزدم رفتیم کوه،.....
در راه برگشت تو ماشین پدر نامزد عزیز داشتن از خاطره ها و تجربیاتشون میگفتن و بین اینا نصیحت هم میکردن😉😇
یهو به نامزدم نگاه کردم دیدم دهانش باااازه و داره خمیازه میکشه😮
منم طبق تجربه قبلی و شیطونیم دستمو تا جایی که میرفت کردم تو دهنش😂
اونم نامردی نکرد و دستمو محکم گاز گرفت😢 طوری که دیگه نمیتونستم بکشمش بیرون😢
در همین حین پدر نامزد گرام نگاهی به ما انداخت ببینه حرفشو تایید میکنیم یا نه یا اصلا واکنشمون چیه؟!🧐
و تو اون حالت ما رو دیدن🤪🤪و خندش گرفت😅😅
اصلا دیگه نمیدوستم باید چی کار کنم😰
حالا بنده خدا فک میکرد من یه دختر آروووم سر بزیر و خجالتی باشم🤫
دیگه تا آخر مسیر در افق محوووو بودم😓🤕🤕
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
محبوب من🌿!
هر شب این موقع از خودم میپرسم
اسم شما روی زبان من چه میکند؟
دم به دم اسم شما از روی لبم
پاک می کنم . .
ولی باز آواز شما را میخوانم؛
هر شب دهانم بوی اسم شمارا میدهد.
یاد شما در سینه ی من چکار میکند؟✨✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
23.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای جالب عاشق شدن بسیجی مذهبی و معروف و مدافع حرم و به روایت خودش:
🌿🌿🌿🌿
قرار شد یه تئاتر درباره واقعه عاشورا بازی کنم که نقش وهب رو داشتم...سالن پر از جمعیت بود،همه نگاهشون بمن بود..سومین بار که شمشیر رو به جمعیت بالابردم چیزی دیدم که....👆
خیلی جالبه ها😊
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
『اَلا ای ایها الـآقا!🤨
کُنون بشنو همین حالا؛
صفای آن مرامَت،
فدای آن صدایت،👀
قربانِ آن نگاهت،
داری ۲۰۰ بریزی به حسابم؟
ای شفتالو، ای گلابی، ای هُلو
اَلا ای آنکه هستی آلبالو،
سوپرایزی دارم آنچنانی..
ولیکن لازم است اندک ریالی!
گر سوپرایز را پایه هستی،
کرم بِنمابهواریز، هرجا هستی!😊✨✨✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿
سلام...ماجرای خواستگاری منم خیلی جالبه😊
من یه روز داشتم از دانشگاه برمیگشتم که تو کوچه ی خونمون با ماشین داشتم میومدم یهویی یه آقای کت و شلواری و شیک از سر پیچ اومدن بیرون و نزدیک بود بهشون بزنم🤦♀🤦♀
اومدم پایین و کلی معذرتخواهی...
اونم فقط بهم نگاه میکرد
خلاصه هفته آینده مامانم گفتن خواستگار داری از همسایه ها هستند😳
گفتم من میخوام درس بخونم،گفت غلط کردی بذار بیان بعد بگو نه،پسره پلیسه..
خلاصه وقتی اومدند دیدم بله همون آقاست🤦♀🤦♀🤦♀😂😂
خلاصه دلمو برد..و مثبتو دادیم...
همون شب بعدش بهم گفت اینقدره جذاب بودم که نزدیک بود با ماشین از روم رد شی😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
✨بهش بگید :
«از میان تمام چیزایی که دیدم،
تنها تویی که میخوام به دیدنش
ادامه بدم!
همینقدر قشنگ :)) ♥️
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خیلی کانال جذابیه کانالتون...
خواستگاری من توی حرم امام رضا بود... اونجا یه مادری با آقاپسرشون بودند...بعد کنار هم توی صحن نشسته بودیم...خلاصه اقا پسر بلند شدند رفتند ضریح...
مادرشون اومدند کنار مادرم و دم گوشش یه چی گفتند😊
مثل اینکه آقاپسرشون این تقاضا رو کرده بودند...
من عشقمو مدیون امام رضا هستم 😊
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
من پدر شوهرم مخالف ازدواج ما بود و أصلا با من خوب نبود يه چند ماه بعد عقد شوهرم با خانواده رفته بود خارج از ايران ....
منم هر يه ساعت يه بار زنگ ميزدم
يه بار كه تماس گرفتم قبل از اينكه بگه الو من شروع كردم كه قربون صدقه رفتنش😅😅😅
فكر كن تا سي ثانيه من حرف ميزدم و اون گوش ميداد
بعد گفت دستشويي رفته الان مياد زنگ ميزنه
منو ميگي سكته ناقص كردم🤦♀🤦♀🤦♀
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿