#دلبروووووون:
هیچی قشنگ تر از این نیست که
یکیو داشته باشی که هر روز به
بهش بگی با تو حال تمام روزام
عشقه♥️(:
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خاستگاری:
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
یکبار اوائل ازدواجم یکی اشتباهی منو از مادروپدرشوهرم خواستگاری کرده بود
اونام که خیلی بی تربیت بودن خیلی بدجور با اون خانمه برخورد کرده بودن
اونم گفته اتفاقا منم حدس زدم به شوهرمم گفتم دختر به این خوشگلی از این پدرومادر نمی تونه باشه😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
『اَلا ای ایها الـآقا!🤨
کُنون بشنو همین حالا؛
صفای آن مرامَت،
فدای آن صدایت،👀
قربانِ آن نگاهت،
داری ۲۰۰ بریزی به حسابم؟
ای شفتالو، ای گلابی، ای هُلو
اَلا ای آنکه هستی آلبالو،
سوپرایزی دارم آنچنانی..
ولیکن لازم است اندک ریالی!
گر سوپرایز را پایه هستی،
کرم بِنمابهواریز، هرجا هستی!😊✨✨✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿
پسر داییم اومد خاستگاریم و از اون جایی که خیلی دوسش داشتم جواب مثبت دادم😁😅
دو روز بعد خواستگاری منو همسرم رفتیم برای ازمایش
اون موقع هنوز به هم محرم نبودیم من خیلی خجالت میکشیدم
رفتیم داخل ازمایشگاه و نوبت گرفتیم نشستیم
همسرم نشست منم یه صندلی با فاصله از همسرم نشستم
هر کی که اونجا بود وقتی مارو نگاه میکرد میخندید هی همسرم میومد پیش من ، من میرفتم اونورتر
باز اون میومد پیش من میرفتم اونورتر😑
الان ۴ ماهه که عروسی کردیم و شوهرم میگه اون موقع با فاصله ازم میشستی الان نمیزاری از کنارت جم بخورم 😅😅😅😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
برادرشوهرم رفت خواستگاری یکی از همشهری های ما،
تو جلسه مهریه خانواده عروس میگفتن پونصد سکه وخونواده داماد قبول نمیکردن بعد برادر عروس ک آخوند هم بود گفت مهریه رو بزاریم پای خانم صادق ک هم عروس شماست هم همشهری ما و خیلیم برامون عزیزه هر چ ایشون بگن ما حرفی نداریم
یهو مادرشوهرم وجاریم اشاره کردن گفتن بگو ۱۴سکه ب نیت ۱۴معصوم
منم ی اهمی کردم و گفتم والا چ بگم نظر من اینه ک 114سکه بزنیم ب نیت ۱۱۴معصوم ک ن سیخ بسوزه ن کباب حالا
با کلی فیس باصدای بلند هم حرف میزنم مجلس دس گرفتمه ک یهو اتاق ترکید ازخنده واقعا مردم ازخجالت تا سالها همین واسه من موند و دیگه تصمیم گرفتم هیچ وقت تو جمع حرف نزنم
ابروم رفت ب تمام معنا، تا چندوقت بعدش این اخونده هی میگفت عجب پارتی بازی کردی برای ما با ۱۱۴ معصوم🤣
خواهرم داشت اینو تعریف میکرد دخترش اومد گفت نههههه مااامااان ۱۱۱۴ معصوم داریما نه ۱۱۴ معصوم 😑خواهر گفت حقا ک دختر خودمی
مادرو ببین دخترو بگیر 😎😆
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
••صبحیکهبهرنگآبیچشمانتآغاز
شود؛عجبمرادرتلاطمطلوعدریا
گونهیخودغرقمیکند🌥••
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
پسر داییم اومد خاستگاریم و از اون جایی که خیلی دوسش داشتم جواب مثبت دادم😁😅
دو روز بعد خواستگاری منو همسرم رفتیم برای ازمایش
اون موقع هنوز به هم محرم نبودیم من خیلی خجالت میکشیدم
رفتیم داخل ازمایشگاه و نوبت گرفتیم نشستیم
همسرم نشست منم یه صندلی با فاصله از همسرم نشستم
هر کی که اونجا بود وقتی مارو نگاه میکرد میخندید هی همسرم میومد پیش من ، من میرفتم اونورتر
باز اون میومد پیش من میرفتم اونورتر😑
الان ۴ ماهه که عروسی کردیم و شوهرم میگه اون موقع با فاصله ازم میشستی الان نمیزاری از کنارت جم بخورم 😅😅😅😅
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
🌿🌿🌿🌿🌿
یهویی زُل زد تو چشام و گفت:
ولی نباید یادت بره که من هر
جای دنیام باشم کنار هر کسی که باشم،
اصلِ قلبم مالِ توعه؛
رگ و ریشهم تویی چون آدم از
ریشهش نمیتونه جدا شه!
نمیتونه دل بکنه هر چقدر هم که شاخ
و برگ بده بازم ته دلش جونش بسته
به جون ریشهش . .
تو همون ریشهی منی🌿'
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿
یه بار یه خانمی تو مسجدمنو برای پسرش خواستگاری کرد خیلی زن مهربونی بود
خیلی از پسرش تعریف میکرد، مذهبیه و هر هفته هیئت میره و کلی تعریفای دیگه
یه روز قرار شد با پسرش بیان خونمون صحبت کنیم
روز موعود یه پسر چاقالو که ریش و سبیلش را از ته زده و با تیشرت و شلوار لی اومد😳
نشستیم صحبت کردیم، گفت امام خمینی را قبول نداره کلی هم به آقای خامنه ای بد وبیراه گفت
قشنگ نزدیک بودپرتش کنم😏 بیرون دیگه به احترام مادرش هیچی نگفتم
وقتی جواب رد شنیدن آنقدر هم سمج بود، مادرش میگفت گفته دختره رویاهام را پیدا کردم 😕
بعد از اینکه با شوهرم عقد کردم، فهمیدم با پدر شوهرم فامیلند هرشبم میومدن خونه پدر شوهرم یکسره مامانه عباس عباس میکرد
شوهرمم آنقدر بدش میومد
اومدیم یه جاخونه بخریم فهمیدیم خونه مال عباسه🤪
گفتم جواهرم باشه نمیخوام
مار از پونه بدش میاد...
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
‹ أنا مجنون بعيونك ... ›
- دیوانهیچشمهایتوهستم🌱💚: )'!
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
عقد کنون داداش زن داداشم بود همگی دعوت بودیم ی مراسم خوب وبا کلاس 👸🤵
زن داداش منم واسه ی دونه داداشش سنگ تموم گذاشته بود.......☺️😊
چند روز پیش رفته بود به ی اجیل فروشی کلی نقل و شکلات خریده بود واسه عقد
بعد واسه خونشون هم تو چن پاکت دیگه اجیل وخرما خشک خریده بود همشون تو یه جا بودند......
وقتی میخواستن برن خانوم خانوما یادش رفته بود نقل و شکلاتو برداره هول هولکی بر میگرده و خانوم به جای نقلها خرما خشکها رو برمیداره😅😅
چشمتون روز بد نبینه تو مراسم بین اون همه ادم دستشو کرد داخل پاکت و خرماهارو پاشید رو سر عروس دوماد و بقیه 😆😆😂😂
وای انگاری از اسمون سنگ میبارید رو ملت وای منو نگو رفته بودم زیر صندلی نه میتونستم بخندم و نه دیگه هیچی از خجالت داشتم میمردم..........😅😅🤣🤣
حالا خودش و داداشم چه حالی داشت بماند🤨😱
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿