eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
628 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۱۱۱ من خانمی ۳۹ ساله هستم و دو فرزند دارم. بنده در سن ۲۳ سالگی در حالی‌که اولین نوه خانواده بودم و نسبت به اقوام و همسایه ها زودتر ازدواج کردم. در سال۸۷( عقد) و در عید سال ۸۸ عروسی گرفتیم. دانشجو بودم و همزمان با کار دانشگاه باید کار خانه داری را هم( که قبلا در مجردی انجام زیاد نمی دادم ) انجام می دادم. همیشه میگم کاش زودتر با کانالتون آشنا می‌شدم. کاش بعد از ازدواج فرزندآوری را به تاخیر نینداخته بودم و تحت تاثیر اطرافیان که اول دورتون را بزنید بعدا اقدام کنید، نبودم. از اون طرف هم با خودم می‌گفتم اول درسم تموم بشه، بعد بچه بیاریم. عاقبت با کلی ترس از حرف خانواده، بالاخره سال ۹۱ دخترم را بدنیا آوردم😊.( در ضمن دوران بارداری دور از خانواده بودم و خدا کمکم کرد گذراندم با تهوع و...) با کولیک شدید و شبها تا صبح بیدار بودم. گاهی همسرم کمک می‌کرد. اما وقتی روزها میرفت سرکار تنها با یک موجود کوچک که دل درد شدید داشت گاهی خودم هم گریه می‌کردم. یکبار همسایه مون اومد کمک، وقتی صدای گریه بچه رو شنید خدا خیرش بده الان تو شهر ما زیاد کسی به کسی کار نداره. بعد از بچه ی اول به دنبال خرید خانه بودیم، هرچند ته دلم بچه می خواست اما حرف اطرافیان نزدیک (حتی مادرشوهرم که بچه زیاد آوردیم و سختی زیاد داره و شما اینکار را نکن و پدر خودم که اگر کسی رو تو سن ما، پرجمعیت میدید، با توجه گرانی‌ها ملامت میکرد و...) باعث شد به فکر بچه دوم نباشم. البته جو خانواده هم تاثیر داشت، طوری که هنوز خیلی از دخترهای همسایه یا ازدواج نکردند یاهنوز بچه نیاوردند. دخترم داشت بزرگ می‌شد و نیاز به همبازی احساس می‌شد و اون موقع همسرم حوصله اش بیشتر بود و بچه رو بیرون می‌برد و فکر می‌کردیم برای بچه دوم مشکلی نداریم. بالاخره خانه خودمان را خریدیم و دخترم تازه پیش دبستانی می خواست بره و اقدام کردیم و متاسفانه بارداری خارج رحم شد به دلیل بسته بودن لوله ها و بیمارستان خوابیدم و خداروشکر بدون عمل جراحی رفع شد. بعد از مدتی که برای بارداری دوم اقدام کردیم. متوجه ناباروری ثانویه خودم شدم و بعد از یکسال دوباره نزد دکتر ظهیری رفتم و کلی عکس رنگی لوله بسته را باز کرد و قرص و آمپول و....حتی اون ایام، کرونا تازه اومده بود اما تصمیمم را گرفته بودم و بعداز سه ماه خداروشکر با توسل به خدا باردار شدم الحمدلله... در بارداری دچار قند بارداری شدم و مکرر آزمایش قند می‌دادم و چون کرونا بود باید مواظب می بودم و هرجایی نمی‌رفتم تا بالاخره خداروشکر دختر عزیزم حسنا سال ۹۹ روز ولادت حضرت زهرا بدنیا اومد😊 همیشه میگم کاش فاصله دو خواهر کمتر بود نه ۹ سال چون وقتی فاصله سنی شون بالا میره کمتر همبازی میشن و خواسته هاشون فرق میکنه. من بعد از زایمان تا دوسال پریود نمیشم بعد از دخترم دوم هم همین طور شد. و دکتر رفتم برای بچه بعدی که متاسفانه تا یکسال قرص ضد بارداری برای رفع کیست تخمدان و... مصرف کردم که نه تنها بهتر نشدم بدتر شدم و میوم هم گرفتم. دیگه اونجا نرفتم و دوست نداشتم با آمپول باردار بشم رفتم( سراغ دکتر طب سنتی خانم رادمنش تیم پزشکی خانم دکتر یزدیان) و الان نزدیک چهار ماه تحت نظرشون هستم، هرچند بهتر شدم اما هنوز موفق به بارداری نشدم. از همینجا از همه عزیزان خواهش میکنم فرزندآوری تون رو به تاخیر نیندازید و به نظرم فقط بحث مالی نیست، بحث فرهنگی خانواده ها هم خیلی تاثیر داره. از شما التماس دعا دارم. ان شاالله همگی سلامت و در پناه حق باشید و بتوانیم سربازانی برای امام زمان (عج) بدنیا بیاوریم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
۱۱۱۱ من خانمی ۳۹ ساله هستم و دو فرزند دارم. بنده در سن ۲۳ سالگی در حالی‌که اولین نوه خانواده بودم و نسبت به اقوام و همسایه ها زودتر ازدواج کردم. در سال۸۷( عقد) و در عید سال ۸۸ عروسی گرفتیم. دانشجو بودم و همزمان با کار دانشگاه باید کار خانه داری را هم( که قبلا در مجردی انجام زیاد نمی دادم ) انجام می دادم. همیشه میگم کاش زودتر با کانالتون آشنا می‌شدم. کاش بعد از ازدواج فرزندآوری را به تاخیر نینداخته بودم و تحت تاثیر اطرافیان که اول دورتون را بزنید بعدا اقدام کنید، نبودم. از اون طرف هم با خودم می‌گفتم اول درسم تموم بشه، بعد بچه بیاریم. عاقبت با کلی ترس از حرف خانواده، بالاخره سال ۹۱ دخترم را بدنیا آوردم😊.( در ضمن دوران بارداری دور از خانواده بودم و خدا کمکم کرد گذراندم با تهوع و...) با کولیک شدید و شبها تا صبح بیدار بودم. گاهی همسرم کمک می‌کرد. اما وقتی روزها میرفت سرکار تنها با یک موجود کوچک که دل درد شدید داشت گاهی خودم هم گریه می‌کردم. یکبار همسایه مون اومد کمک، وقتی صدای گریه بچه رو شنید خدا خیرش بده الان تو شهر ما زیاد کسی به کسی کار نداره. بعد از بچه ی اول به دنبال خرید خانه بودیم، هرچند ته دلم بچه می خواست اما حرف اطرافیان نزدیک (حتی مادرشوهرم که بچه زیاد آوردیم و سختی زیاد داره و شما اینکار را نکن و پدر خودم که اگر کسی رو تو سن ما، پرجمعیت میدید، با توجه گرانی‌ها ملامت میکرد و...) باعث شد به فکر بچه دوم نباشم. البته جو خانواده هم تاثیر داشت، طوری که هنوز خیلی از دخترهای همسایه یا ازدواج نکردند یاهنوز بچه نیاوردند. دخترم داشت بزرگ می‌شد و نیاز به همبازی احساس می‌شد و اون موقع همسرم حوصله اش بیشتر بود و بچه رو بیرون می‌برد و فکر می‌کردیم برای بچه دوم مشکلی نداریم. بالاخره خانه خودمان را خریدیم و دخترم تازه پیش دبستانی می خواست بره و اقدام کردیم و متاسفانه بارداری خارج رحم شد به دلیل بسته بودن لوله ها و بیمارستان خوابیدم و خداروشکر بدون عمل جراحی رفع شد. بعد از مدتی که برای بارداری دوم اقدام کردیم. متوجه ناباروری ثانویه خودم شدم و بعد از یکسال دوباره نزد دکتر ظهیری رفتم و کلی عکس رنگی لوله بسته را باز کرد و قرص و آمپول و....حتی اون ایام، کرونا تازه اومده بود اما تصمیمم را گرفته بودم و بعداز سه ماه خداروشکر با توسل به خدا باردار شدم الحمدلله... در بارداری دچار قند بارداری شدم و مکرر آزمایش قند می‌دادم و چون کرونا بود باید مواظب می بودم و هرجایی نمی‌رفتم تا بالاخره خداروشکر دختر عزیزم حسنا سال ۹۹ روز ولادت حضرت زهرا بدنیا اومد😊 همیشه میگم کاش فاصله دو خواهر کمتر بود نه ۹ سال چون وقتی فاصله سنی شون بالا میره کمتر همبازی میشن و خواسته هاشون فرق میکنه. من بعد از زایمان تا دوسال پریود نمیشم بعد از دخترم دوم هم همین طور شد. و دکتر رفتم برای بچه بعدی که متاسفانه تا یکسال قرص ضد بارداری برای رفع کیست تخمدان و... مصرف کردم که نه تنها بهتر نشدم بدتر شدم و میوم هم گرفتم. دیگه اونجا نرفتم و دوست نداشتم با آمپول باردار بشم رفتم( سراغ دکتر طب سنتی خانم رادمنش تیم پزشکی خانم دکتر یزدیان) و الان نزدیک چهار ماه تحت نظرشون هستم، هرچند بهتر شدم اما هنوز موفق به بارداری نشدم. از همینجا از همه عزیزان خواهش میکنم فرزندآوری تون رو به تاخیر نیندازید و به نظرم فقط بحث مالی نیست، بحث فرهنگی خانواده ها هم خیلی تاثیر داره. از شما التماس دعا دارم. ان شاالله همگی سلامت و در پناه حق باشید و بتوانیم سربازانی برای امام زمان (عج) بدنیا بیاوریم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
من ۲۳ سالگی عقد کردم، تفاوت سنی ما فقط ۳ساله، همسرم مرد فوق العاده مهربون و خانواده دوستی هست، همدیگه رو دوست داریم. من در سن ۲۶ سالگی عروسی کردم. دوره های نامنظمی داشتم، منم برا بارداری از ابتدای عروسی اقدام کردم، ولی هر بار بعد از اینکه می دیدم خبری از بارداری نیست، کلی غصه میخوردم، سر نماز میگفتم خدایا اصلا قصد داری بهم بچه بدی یا نه؟ آخه شوهرم میرفت سر کار و من تا عصر خونه تنها بودم. القصه دیدم اینجوری نمیشه، ماه سوم بعد از عروسی رفتم پیش یه پزشک مامای با تجربه که همه منطقه میشناسنش، خدا بهش سلامتی بده، یادمه قبلنا مادر خدا بیامرزمم میرفت پیشش و... بهش گفتم من ۳ماهه عروسی کردم دلم بچه ميخواد. یه سری سوال ازم پرسید و برام دو سه نمونه قرص نوشت. قرص ها رو شروع به مصرف کردم. لطف خداوند مهربون شامل حالم شد و خیلی زود باردار شدم😍 بی بی چک مثبت شد و من مشتاقانه منتظر بودم شوهرم از سر کار بیاد و بهش خبر بدم. چون بی بی چک‌کمرنگ بود، گفت فعلا به کسی نگو تا مطمئن بشیم. دو سه روز بعدش دوباره بی بی چک زدم پر رنگ تر شد. خلاصه بعد از مدتی مجدد بی بی چک زدم و فوری دوتا خط پر رنگ شد. صبر کردم نماز شوهری تموم شه، بعد بهش گفتم. هر دو کلی خوشحال شدیم. فرداش خونه مادر شوهرم دعوت بودیم که اونها هم خبردار شدن. وقتی برا اولین بار رفتم سونو، گفت دو قلو هستن 😍😍😍😍😍 خدای من چی می‌شنیدم. باورم نمیشد. از اونجا برگشتم خونه مادرم. مادرم اینا داشتن مرغ نذری تاسوعا تمیز میکردن، گفتم سهم من باید دو برابر بدین، گفتن برا چی؟ گفتم ما چهار نفریم دیگه، مادرم کلی خوشحال شد و‌ گفت به کسی نگو فعلا، منم به هیچکی نگفتم تا ۷ماهگی... فقط خانواده همسرم میدونستن. خلاصه تو ۷ماهگی وقتی مادرم اینا سیسمونی رو آوردن، اون موقع بقیه هم فهمیدن(اینجا رسمه موقع سیسمونی اقوام نزدیک دوطرف هم باید باشن)کلی کل کشیدن و دست میزدن دوران بارداری خیلی خوبی داشتم ویارم شدید نبود، اما اوایل ماه نهم کهیر زدم، اینقدر خودمو خاروندم که نگو چند روزی بود از ماه می‌گذشت یه روز با خواهرم رفتیم خرید برا روز مرد، کلی خرید کردیم و من حس میکردم شکمم اومده پایین، رفتیم خونه خواهرم. اونجا دراز کشیدم، گفتم یه کم خستگیم در بره، پاشم نمازمو بخونم. چشمتون روز بد نبینه، دوبار از تو شکمم صدا ترکیدن چیزی رو متوجه شدم،بله کیسه آب پاره شد و من هراسان خواهرمو صدا کردم. اومد و به مامانم زنگ زد و خودمم برا شوهرم زنگ زدم گفتم بیا که وقتشه درد نداشتم. فقط میترسیدم حالا که کیسه آب پاره بشه بچه ها خفه بشن😢 بی تجربه بودم دیگه... رفتیم بیمارستان و زایشگاه و اونجا اورژانسی سزارین شدم و پسر و دخترم صحیح و سالم به دنیا اومدن... شوهرم خیلی خیلی خوشحال شد. دست خانم مستعان درد نکنه که حتی جای بخیه ها هم نیست. دوقلوها الان کلاس پنجم هستن. بس که سر اینا بی خوابی و خستگی کشیدم دیگه قید بچه رو زده بودم. شوهرمم نمی‌خواست. می‌گفت اگه باردار بشی برو خونه بابات😝😝 من نادون بودم که پیشگیری می‌کردم. الان یکساله اقدامم و خبری نیست. هیچ مشکلی هم ندارم. نه خودم نه شوهرم. خواهر شوهرم امروز زنگ زده میگه دیشب خواب دیدم اومدی بهم گفتی من حامله ام عزیزان شما اشتباه منو تکرار نکنید. بخدا که روزی رسون خداست. مگه ما که تو خانواده پرجمعیت بودیم گشنه موندیم؟! دعا کنید برام دوباره طعم مادر شدن رو بچشم. از خدا خواستم دوباره بهم دوقلو بده. اگه یه دونه باشه، دیگه عمرا شوهری رضایت بده برا فرزند چهارم، ولی اگه دوقلو باشه. هیچی دستش نمیاد😁😜 خدا وکیلی طوری دلم بچه میخواد انگار کل این ۱۱ سال زندگی اصلا بچه نداشتم. الان دلم واقعا بچه میخواد، دور سفره باید شلوغ باشه👍بچه برکت زندگیه خدایا اون موقع نادون بودم. الان عاقل شدم. تو هم کوتاه بیا. اگه صلاح میدونی بهم بده. امین🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
من ۲۳ سالگی عقد کردم، تفاوت سنی ما فقط ۳ساله، همسرم مرد فوق العاده مهربون و خانواده دوستی هست، همدیگه رو دوست داریم. من در سن ۲۶ سالگی عروسی کردم. دوره های نامنظمی داشتم، منم برا بارداری از ابتدای عروسی اقدام کردم، ولی هر بار بعد از اینکه می دیدم خبری از بارداری نیست، کلی غصه میخوردم، سر نماز میگفتم خدایا اصلا قصد داری بهم بچه بدی یا نه؟ آخه شوهرم میرفت سر کار و من تا عصر خونه تنها بودم. القصه دیدم اینجوری نمیشه، ماه سوم بعد از عروسی رفتم پیش یه پزشک مامای با تجربه که همه منطقه میشناسنش، خدا بهش سلامتی بده، یادمه قبلنا مادر خدا بیامرزمم میرفت پیشش و... بهش گفتم من ۳ماهه عروسی کردم دلم بچه ميخواد. یه سری سوال ازم پرسید و برام دو سه نمونه قرص نوشت. قرص ها رو شروع به مصرف کردم. لطف خداوند مهربون شامل حالم شد و خیلی زود باردار شدم😍 بی بی چک مثبت شد و من مشتاقانه منتظر بودم شوهرم از سر کار بیاد و بهش خبر بدم. چون بی بی چک‌کمرنگ بود، گفت فعلا به کسی نگو تا مطمئن بشیم. دو سه روز بعدش دوباره بی بی چک زدم پر رنگ تر شد. خلاصه بعد از مدتی مجدد بی بی چک زدم و فوری دوتا خط پر رنگ شد. صبر کردم نماز شوهری تموم شه، بعد بهش گفتم. هر دو کلی خوشحال شدیم. فرداش خونه مادر شوهرم دعوت بودیم که اونها هم خبردار شدن. وقتی برا اولین بار رفتم سونو، گفت دو قلو هستن 😍😍😍😍😍 خدای من چی می‌شنیدم. باورم نمیشد. از اونجا برگشتم خونه مادرم. مادرم اینا داشتن مرغ نذری تاسوعا تمیز میکردن، گفتم سهم من باید دو برابر بدین، گفتن برا چی؟ گفتم ما چهار نفریم دیگه، مادرم کلی خوشحال شد و‌ گفت به کسی نگو فعلا، منم به هیچکی نگفتم تا ۷ماهگی... فقط خانواده همسرم میدونستن. خلاصه تو ۷ماهگی وقتی مادرم اینا سیسمونی رو آوردن، اون موقع بقیه هم فهمیدن(اینجا رسمه موقع سیسمونی اقوام نزدیک دوطرف هم باید باشن)کلی کل کشیدن و دست میزدن دوران بارداری خیلی خوبی داشتم ویارم شدید نبود، اما اوایل ماه نهم کهیر زدم، اینقدر خودمو خاروندم که نگو چند روزی بود از ماه می‌گذشت یه روز با خواهرم رفتیم خرید برا روز مرد، کلی خرید کردیم و من حس میکردم شکمم اومده پایین، رفتیم خونه خواهرم. اونجا دراز کشیدم، گفتم یه کم خستگیم در بره، پاشم نمازمو بخونم. چشمتون روز بد نبینه، دوبار از تو شکمم صدا ترکیدن چیزی رو متوجه شدم،بله کیسه آب پاره شد و من هراسان خواهرمو صدا کردم. اومد و به مامانم زنگ زد و خودمم برا شوهرم زنگ زدم گفتم بیا که وقتشه درد نداشتم. فقط میترسیدم حالا که کیسه آب پاره بشه بچه ها خفه بشن😢 بی تجربه بودم دیگه... رفتیم بیمارستان و زایشگاه و اونجا اورژانسی سزارین شدم و پسر و دخترم صحیح و سالم به دنیا اومدن... شوهرم خیلی خیلی خوشحال شد. دست خانم مستعان درد نکنه که حتی جای بخیه ها هم نیست. دوقلوها الان کلاس پنجم هستن. بس که سر اینا بی خوابی و خستگی کشیدم دیگه قید بچه رو زده بودم. شوهرمم نمی‌خواست. می‌گفت اگه باردار بشی برو خونه بابات😝😝 من نادون بودم که پیشگیری می‌کردم. الان یکساله اقدامم و خبری نیست. هیچ مشکلی هم ندارم. نه خودم نه شوهرم. خواهر شوهرم امروز زنگ زده میگه دیشب خواب دیدم اومدی بهم گفتی من حامله ام عزیزان شما اشتباه منو تکرار نکنید. بخدا که روزی رسون خداست. مگه ما که تو خانواده پرجمعیت بودیم گشنه موندیم؟! دعا کنید برام دوباره طعم مادر شدن رو بچشم. از خدا خواستم دوباره بهم دوقلو بده. اگه یه دونه باشه، دیگه عمرا شوهری رضایت بده برا فرزند چهارم، ولی اگه دوقلو باشه. هیچی دستش نمیاد😁😜 خدا وکیلی طوری دلم بچه میخواد انگار کل این ۱۱ سال زندگی اصلا بچه نداشتم. الان دلم واقعا بچه میخواد، دور سفره باید شلوغ باشه👍بچه برکت زندگیه خدایا اون موقع نادون بودم. الان عاقل شدم. تو هم کوتاه بیا. اگه صلاح میدونی بهم بده. امین🤲 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075