eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
618 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه سلام به نظر من از،دلخوشی زیاد نا شکری می کنی آنهایی که برات پیشنهادات خیلی زود بود و عجله کردی و... مطرح می کنند یا از روی حسادت است یا نادانی همه آسمان یک رنگه بیرون خبری نیست آدم ه وس باز خیلی هست ولی شوهر خوب کمیابه . یک اشتباه بزرگ ایشان زدن خونه به اسم شما در این مقطع زمانی بوده برای این کار خیلی زود بوده و این کار الان اثرات منفی اش بیشتر از اثرات مثبت هست در کل عاقل باش پیش مشاور برد اما از،قبل رأی طلاق برای خودت صادر نکن برای حل مشکل و نگرانی هات از ایشان کمک بگیر موفق باشید .mt @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii 🔖خاطره ای زیبا از زندگی شخصی دکتر الهی قمشه ای: ‌‌
🔖خاطره ای زیبا از زندگی شخصی دکتر الهی قمشه ای: هفت یا هشت ساله بودم، به سفارش مادرم برای خرید میوه و سبزی به مغازه محل رفتم. اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنن! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش... میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد 35 زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادا از بقالی جنب میوه فروشی خریدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خونه که برگشتم مادر گفت مابقی پولو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود... مادر چیزی نگفت و زیر لب غرولندی کرد منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم اضطرابم بیشتر شده بود. که یهو مادر پرسید آقای صبوری میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه توسط من جلو چشمش مرور میشد با لبخندی زیبا روبه من کرد وگفت : آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج آقاصبوری! مادر بیرون مغازه رفت. اما من داخل بودم. حاجی روبه من کرد و گفت: این دفعه مهمان من!ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه؟! بخدا هنوزم بعد ۴۴ سال لبخندش و پندش یادم هست! 💢بارها باخودم می گم این آدما کجان و چرا نیستن؟چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور که نه تحصیلات عالیه امروزی داشتن ونه ادعای خواندن كتاب های روان‌شناسی و نه مال زیادی داشتن که ببخشند؟ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه وآبرویی نریزه!💢 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii خانوم کانالمون میگه..‌ ‌‌
سلام عزیزم.🥰😍🥰 در رابطه با پیام قبلی ک داخل کانال گذاشتید .ممنونم🥰😍🥰🥰و اینکه بانویی ک فرمودند مسافری دارند و جوابی نیست کاش بفرمایند چی شد😳😳انشالله خبری از مسافر شد😳😳 و راجع ب شخصی ک فرمودند با کمال وقاحت ب همسرشون دارن خی انت میکنند. با استعداد تو صد و ده دفعه خی انت کردی ؟؟؟؟ تو اصلا فقط خی انت ب دنیا اومدی. تو خ یانت بودی و ی دست و پایی هم در آوردی یعنی چی ک خی انت می‌کنی با تمام بی حیایی اعلام هم می‌کنی خدا شما خ یانت کارا رو ن می‌بره و ن ب راه راست هدایت می‌کنه ولتون کرده ب امان خودتون واقعا (فک کنم مثلا مذکر هستی ک با خیال راحت میگی شرایط طلاق نداره.ن شما عرضه مهریه دادن نداری. .ان شالله همسرت می‌فهمه داری خی انت می‌کنی و می‌ره طلاق میگیره و خودش و از شرق موجودی مثل تو راحت میکنه.و شما هم تو همین منجلاب خی انتت بمون و دست پا بزن. خانومی هم م میگی برادر شوهرت عاشقت شده ن خانوم اون فقط دنبال سو استفاده هست تا کارتون بیشتر از این بیخ پیدا نکرده خدای نکرده .خودتون و راحت کنید خب اگر زنگ میزنه جواب ندید میاد خونه راه ندید بخدا ک گناه داره یعنی چی همسرت بهت محبت نمیکنه.از کجا معلوم شاید ی چیزی می‌دونه ک محبت نمیکنه یا شاید مثلا محبت برادرش میبینی محبت شوهرت نمی‌بینی شما مادر سه تا امانت خدا هستی ب خاطر اون خودکشی نمیکنی کار خوبی می‌کنی ولی ب خاطر اونها دست از دست عموی نامردشون ک دست رو ناموس برادرش گذاشته بگذر شاید اصلا دختر داری نگفتید بچه هاتون چی هستند شاید خدای نکرده برای اونا داره برنامه میچینه خودت و خونواده ات رو از شر شیطان راحت کن خودت باید ب خودت کمک کنی فقط باید قطع راب طه کنی نباید ک همه باهم رفت و آمد داشته باشند اون مطمنا برنامه های بدتر برای شما داره شاید اصلا کار رو ب رابطه هم بکشه اون وقت اگر فیلم و عکسی بگیره و رسوایی ب عمل بیاره .میخوای چی کار کنی حکم شماست ک سنگسار میشه وگرنه ب اون دوتا برادر چیزی نمیشه ک آخرش برادر هستند یا باز شاید شوهرت بفهمه از سر غیرت بیاد جلو یا تو رو بکشه یا برادرش اون وقت باز همه تون ضرر میکنید ماه ک هیچ وقت پشت ابر نمیمونه بترس از عاقبت کارت بترس از خیانت گفتی مغرور شدی ک هیچ وقت خیانت نمیکنی پس الان یا مغرور شدی یا کول شیطان خوردی من نمی‌خوام بگم ک خدای ناکرده جای خدا نشستم و دارم قضاوت میکنم ن بخدا ولی باید از این ماجرا بترسید اصلا شاید برنامه شوهرتون باشه ک مهریه نده بهتون و طلاقتون و بده در هر حال هرچی ک هست و برنامه هرکسی هست این رابطه بوی خون میده و بس کلا از این برادر شوهر.ب خاطر خودت.بچه هات.رندگیت. آبروت.شوهرت بگذر توبه کن و بگذر میتونی حتی زندگیت بردار برو شهر دیگه ولی هر طور هست مانع شو از نزدیک شدنش خدا خودش ب همه رحم کنه خدا ب دل امام زمان هم رحم کنه ک این طور ماجرا ها رو میبینه هم اون آقا ک داره صد و خرده ای خیانت می‌کنه و همه رو گول میزنه هم شما ک ب قول خودتون برادر شوهرتون داره گولتون نیزنه وگرنه عشق و محبت ک اصلا این نیست 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😔😔😔😔😔😔😔😔😔😭😭😭😭😭😭😭😭😭 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii من ۱۹ سالمه حدودا ۱۷ سالگی کلاس یازدهم بودم، عقد کردم و هنوز ۱۸ سالم کامل نشده بود که عروسی کردم. .
خودم دانش آموز بودم و همسرم سرباز هیچی نداشتیم نه خونه نه ماشین! همسرم فقط یه موتور داشت. پدر و مادرمون هم اونقدر پولدار نیستن متوسط با وجود تعجب بقیه ! مخالفتشان بخاطر سن کم من و همسرم ! نداشتن مال و اموال مخالفت میکردن حتی کم از دبیرهای مدرسه ام زخم زبون نخوردم، چون کلاس دوازدهم که بودم خونه خودم بودم، هم دانش آموز و هم یه خانم خونه دار، ولی با این حال یکبار نشد پشیمون بشم از تصمیمم! چون من خیلی اهل مطالعه هستم و قبل از ازدواجم حدودا ۱۰ تا کتاب مفید و واقعا پرکاربرد در مورد ازدواج و همسرداری مطالعه کردم، یا توی دوره های همسر داری و خانه داری(در دوران عقدم شرکت کردم) و برای درستی انتخابم رفتم پیش یه مشاوره متخصص اسلامی که من و همسرم رو راهنمایی کنه و ببینه آیا ما اصلا آمادگی ازدواج رو داریم؟؟ مهارت زندگی مشترک رو داریم؟ چه شخصیت و ویژگی هایی داریم؟؟ اخلاقیات و روحیاتمون به هم میخوره؟؟ همسرم اون موقع سرباز بودن و واقعا هیچی نداشتیم! ولی من به عینه معجزه ی خدا رو و وعده ی حقش رو به چشم دیدم که چطور واسه یه دختر ۱۷ ساله و یه پسر ۲۲ ساله زندگی رو سر و سامون داد! همسرم خیلی خوش اخلاق با ایمان و با مهارت هستن یعنی همون موقع هم من مطمئن بودم آدم باجربزه ای هست و همه کاری از دستش بر میاد! و البته ما واقعا خیلی به خدا توکل کردیم توی این دوسال! و پیشرفت و آرامشی که داریم رو واقعا از عنایت خدا میدونیم! اما حرفم با مامانایی هستش که دختر بزرگ دارن و همش میگن بچه است! از پس زندگی برنمیاد! من دهه هشتادی به شما میگم توی این دوره زمونه جوونای شما خیلی محتاج این هستن که با رعایت اصول، آگاهانه و عاقلانه ازدواج کنن!! با شریک زندگیشون تفریح برن، درس بخونن !! توی بازار بگردن! اینجوری دغدغه ی این رو نداری آخ بچم توی جامعه چیکار میکنه! میدونی بچت داره میره دانشگاه، تو ماشین با همسرشه! داره با همسرش میره کافه و سینما!! من سن تعیین نمیکنم واسه ازدواج جوونا! یکی توی ۱۵ سالگی یه بانوی فهیم و عاقل و آماده است واسه تعهد و تاهل، یکی توی سن ۳۰ سالگی هم آمادگی ازدواج رو نداره!! خلاصه میگم مامانای مهربون 🥰خیلی هوای نوجوان ها و جوان هاتون و داشته باشید و نسبت به ازدواج اونها و آماده کردن شون برای ازدواج غفلت نکنید.👌 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوتا کافی نیست ‌‌
۱۰۸۴ باعجله خرید هامو کردم، آخه دخترم تازه خوابیده بود و سپرده بودم به مادرشوهرم، منم از فرصت استفاده کردم اومدم مغازه ی سرکوچه تا خرید کنم. مشغول پرداخت بودم که چشمم افتاد به کیسه ی لبو، کل بچگی هام عین یک فیلم از جلو چشمم گذشت، مقداری لبو هم به خریدم اضافه کردم. رسیدم خونه لبوها رو شستم و بار گذاشتم. رفتم زمانی که خیلی بچه بودم. ما پنج تا خواهر برادر شیر به شیر بودیم. هیچ وقت نفهمیدیم چطوری بزرگ شدیم، یادمه پدرم زمستان شهرستان بود و مادرم ما رو با جون دل بزرگمون کرد. ظهر ها که از مدرسه می‌آمدیم غذامون حاضر و آماده بود، عصر های پاییز و زمستان مادر منقل کرسی رو ذغال گداخته می‌ریخت، لبو قاچ می کرد، کدو قاچ میکرد می پخت برامون. بادام و گردو می‌شکست با مویز قاطی می‌کرد و پوکه هاشو می‌ریخت داخل منقل کرسی، چقدر خونه مون گرم و باصفا بود، در آن سرمای استخوان سوز زمستان. دلتنگ پدر بودیم. به هم قول داده بودیم تا اومدن پدر، کمک کار مادر در کار دامداری باشیم. هر ۵تا خواهر برادر بسیج شده بودیم تا وقتی بابا آمد از کارمان راضی باشه. مسئولیتها رو بین خودمان تقسیم کرده بودیم، یکی مسئول آب گذاشتن، یکی علوفه و... به استقلال در زندگی و پیروزی در کارها توام با صبر رسیدیم. شاید از اونی که به خیالش دوتا بچه داشت و لای پر قو بزرگشون می‌کرد بهتر پیش رفتیم. تا جایی که اونها در نوجوانی از فرط تنهایی رو به جنس مخالف آوردن و ما با شستن جوراب های داداشمون و گرفتن دستمزد، قلک هامون پر میکردیم البته اینم بگم خودشون به ما پول میدادن این شیوه ای بود تا قدردان پولی که براش زحمت رفته باشیم. یادمه ۹ سالم که بود، مادرم گفت ازین به بعد شستن لباسات با خودته، منم خودم لباسامو می شستم و پهن می‌کردم. مادرم دور از چشم من دوباره لباسارو از بند جمع می‌کرد و آب می‌کشید تا وقتی که مطمئن شد تمیز می‌شورم.😂 کم کم ما قد کشیدیم و عاقل شدیم و صاحب همسر و زندگی و بچه شدیم. برای ازدواج خودم از اونجایی که متاسفانه پدرم آسمانی شده بود😔 تمام تلاشم بر این بود که زندگی بدون فشار بر دو طرف شروع کنم ساده و بی آلایش گرچه عروسی بدون خرج و مخارج نمیشه اما در حد توان ساده گرفتم، خواهر و برادرام برای ازدواجم کمکم کردند، خدا کمک حالشان باشه. یادمه مادرم طلاشو برای جهازم فروخته بود و پیامک واریزی رو دیدم به طلافروشی که آشنا بود رفتم و پول رو پس دادم و طلای مادرمو برگرداندم و الان هروقت داخل اون طلافروشی میشم به احترام من از جاش بلند میشه، نه این که من کسی باشم نه فقط به خاطر اینکه در سابقه چهل ساله کسب و کارش چنین حرکتی ندیده بود. تمام دارایی من فقط یک حلقه طلا بود اما خدا جبران کرد. حتی اگر این هم نبود، ملالی نبود. که پیامبر خدا ص می‌فرمایند: ازدواج های پرهزینه بی برکت اند. و من می‌دیدم اطرافیانم زمین می‌فروشند تا سرویس طلایی سنگین پیشکش عروس کنند، گرچه شاید دلخوشی زندگی آنها هم همین بریز و بپاش های غیر ضروریه که اونم خیلی حرف داره خوبیه ازدواج آسان اینه که قرض و بدهی کمتری داری و برای زندگی مشترک تمام دغدغه ای که داری پیش بردن زندگی حتی اگر مستاجر باشی، هر چقدر قرض کمتر آرامش اول زندگی بیشتر... سال اول ازدواج به فرمان رهبرم لبیک گفتم و مهیا شدم برای مادر شدن برای اضافه کردن مسلمانی دیگر به دین و سربازی برای اسلام و حضرت حجت و خداوند هم دامنم را سبز کرد. لقمه حلال پدرم و درایت مادرم خیلی در زندگی ما موثر بوده و هست. به مادرم و به زحمات بسیاری که پدر برای ما کشید نگاه که میکنم، میبینم ما رو با قلبشون بزرگ کردن، حتی بیشتر از توانی که داشتن. کاش بشه منم عین اونا باشم☺️ فرزندان سرد و بی مسئولیتی بار نیاوردن، به این رسیدم هرچی مسئولیت بیشتر دلخوشی هم بیشتر... تجربه به من ثابت کرده که ناملایمات ها و ناسازگاری های روزگار برای همه هست و برای رشد انسان لازمه، باید ترسید از وقتی که بیش از حد همه چی آرومه وقتی زیادی فشار زندگی رو حس میکنم یا عزیزی دارم که بیماره یا بیکاره یا شاهد مرگ ناگهانی عزیزی هستم که وجودش آرامش دهنده بوده و خیلی از اتفاقاتی که حوصله رو ازم میگیره، خودم رو مهمون میکنم به شنیدن یک روضه از اهل بیت و اباعبدالله و میبینم چقدر سبک شدم. انشاءالله که نسل همه ما حسینی باشند و پیرو علوی زیر بیرق اباعبدالله. ما هرگز شانه خالی نمی‌کنیم و برا دین خدا جهاد میکنیم به امید اینکه فرزندم صاحب خواهر و برادرایی بشه از جنس همدلی و اتحاد.. این تجربه رو از یک متولد دهه هفتادی خوندید، که ته تغاری خانواده است و سال ۹۹ ازدواج کرده و الان یک فرزند داره، خدا انشاءالله من و همسرم رو به داشتن فرزندان بیشتر مفتخر کنه. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii مشکل من مادرمه هروقت زنگ میزنم یامیرم دیدنش خوشحال میرم ناراحت برمیگردم... ‌‌
سلام دوستای خوبم وادمین عزیزخوشحالم توگروهی هستم میتونم راحت درددل کنم لطفادوستان راهنماییم کنیدخیلی دلم شکسته الان دارم بابغض تایپ میکنم مشکل من مادرمه هروقت زنگ میزنم یامیرم دیدنش خوشحال میرم ناراحت برمیگردم همه اش باتیکه وکنایه صحبت میکنه دخترای فامیلوسرکوفت میکنه میزنه توسرم ازشوهرازبچه هام بعدمیگه بعضی وقتا حرفوعوض میکنم چیزی نمیگم میگم مادراحترامش واجبه میریزم توخودم شبا تا دیروقت بیدارم نمیتونم بخوابم همه اش حرفاش توسرم رژه میره بعدگریه میکنم به خدامیگم من برای رضای خودت میرم سرمیزنم ولی هربارناراحت برمیگردم دیگه خسته شدم شوهرم مردخوبی ولی غریبه همشهریم نیست ولی تاحالا بی احترامی نکرده بهشون ولی یه دفعه میگه آدم دختربایدبه همشهریش بده غریبه بدردنمیخوره اونیکی دامادم خوبن ازخودمون منم دلم میشکنه جلوی دامادی دیگه ولی چیزی نمیگم بعدجالبه وقتی میام دفاع کنم میگه تودل منوشکستی د یگه تصمیم گرفتم وقتی حرفی میزنه چیزی نگم میترسم عاق بشم میگم عیب نداره بذارمن ناراحت بشم همه اش بین منووخواهرام فرق میذاره مثلا یه باردعوتشون کردم شام بیرون دوتاخواهرام ومادرم اینارواومدن شام خوردن دامادکوچیکه کلی ازغذابدگفت مادرم طرفداری کردمنم ناراحت شدم وپشیمون چرادعوت کردم الان ازوقتی گفتم چرااینقدرازغذابدگفتیدمشکلی نداشت میگه تودل منوشکوندی انتظارداره آدم ناراحت کنه ولی من چون بچه اشم چیزی نگم توروخداراهنمایی کنیدچیکارکنم بریدم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇 @Nazgolliiii دوتا کافی نیست ‌‌