دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
چند راهکار مفید برای کم شدن دعواهای زن.ا.شویی
چند راهکار مفید برای کم شدن دعواهای زن.ا.شویی
همه چیز رو به خودتون ربط ندید
💔 هر حرف و رفتارهمسرتون رو به این ربط ندید که با هدف آزار شما انجام میده.
از نگاه دیگری ببینید
💔 تو مشکلات از دید فرد مقابل موضوع رو بررسی کنین تا بتونین درک بهتری از احساس، افکار و رفتارش پیدا کنین و سر هر موضوعی دعوا نکنید.
شما هم اشتباه میکنید
💔اگه مسئولیت اشتباهتون رو بر عهده گرفتین و بدونین شما هم اشتباه میکنین، دائماً وارد درگیری نمیشید.
ببخشید و فراموش کنید
💔 بعد از جر و بحث با همسر مسئله رو حل و فراموش کنین و از کش دادن دعوا بپرهیزید. نبخشیدن و ادامه دادن بحث، دعوای جدیدی به راه میندازه.
از واکنشهای شدید دست بردارید
💔 قبل از بحث و درگیری، مسأله رو درک کنین و به هم فرصت بدید تا دعوا کمتر بشه. همدیگرو سرزنش نکنید چرا که سرزنش طرف مقابل، باعث تشدید اختلاف میشه.
صحبت از طلاق ممنوع
💔 صحبت از طلاق تو دعوا باعث کاهش اعتماد طرف مقابل به شما و تعهدتون نسبت به رابطه میشه و مشکلات رو بزرگتر از چیزی که هست، نشون میده
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
این روزها بدجور هوای یک جای دنج به سرم زده،...
این روزها بدجور هوای یک جای دنج به سرم زده،
جایی شبیه خانه مادربزرگ که صبحش بوی سادگی میدهد و شب بساط آواز جیرجیرکها میان حیاطش پهن است،
میشود کنار حوض نشست و با عطر گلهای گلدان لب پریده شمعدانیاش مست شد،
میشود روی تخت چوبی کهنهاش لم داد و با صدای قارقار خشدار و جانانه کلاغِ بیپروای روی درخت عشق کرد ...
میشود ساعتها نشست و زندگی مورچههای سرخوشِ توی باغچه را تماشا کرد
میشود کودکانه شاد بود
میشود نفس کشید ...
من برای دلخوشیام نه ثروت میخواهم نه عشق،
من با همین چیزهای ساده خوشبختم ...🌿
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
سلام ☘
برای خانم ۲۴ ساله که نامزدش معتاده
خانم عزیز حرف دیگران اصلا برات مهم نباشه
بحث یک عمر زندگیه
فرد معتاد مغزش کار نمی کنه
هیچ چیز جز مواد براش مهم نیست
یکی از دخترهای اقوام ما با فردی ازدواج کرد که پنهانی مواد مصرف می کرد و بسیار تندخو و خشن بود فقط ۶ ماه زندگی کرد و طلاق کرد
بعد سیل خواستگاران که اکثرا مجرد بودن و عالی، ولی چون خواستگاران غریبه بودن و شناخت نداشت قبول نمی کرد
تا فردی مجرداز اقوام دور شوهرخاله ش اومد خواستگاری و قبول کرد ،در دوران عقد متوجه الکلی بودن و بی بندوباری و بداخلاقی پسره شد و دوباره طلاق گرفت
چون آرامش خودش و خانواده ش مهمتر از حرف مردم بود
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
خدمت اون خواهر عزیزی که اطلاع صحیح از کنگره شصت میخواهند...
خدمت اون خواهر عزیزی که اطلاع صحیح از کنگره شصت میخواهند من خودم شخصا دو سال کنگره میرفتم ویک شربتی به مصرف کننده میدن زیر نظر راهنما
وبسته به نوع اعتیاد شخص راهنما معین میکنه که اون شخص چه مقدار باید در
شبانه روز بخوره و جدای اون ،باید جهان بینی هم کار کنند ورزش گروهی هم
روزهای جمعه هست خلاصه یه دنیاییه پر از شادی و نشاط وحال خوش
هر شهری هم چندین شعبه داره
شما برید شعبه شهرتون اونجا مو به مو راهنمایی میشین ☘🌸🌸☘
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
دلانه هات رو بهم بگو👇
@Nazgolliiii
من دخترم۲۰ سالمه یسال و چهارماهه نامزد هستم ...
سلام به همه خواهرا
من دخترم۲۰ سالمه یسال و چهارماهه نامزد هستم
نع عقد و صیغه فقط نامزد
نامزدیمون با عشق بود فامیل هستیم
یسری اختلاف و مشکل داریم که دلم میخاد کسایی که تجربع شبیه منو داشتن بهم بگن ایا جدی هست در زندگی اینده یانه
خواهش میکنم جواب بدید خواهرا حتی اونایی ک الان نامزدن🥰
اول اینکه نامزد من۲۴ سالشه بسیار منو دوس داره اینو میدونم
خیلی روم حساسه
روی لباس پوشیدنم
اینکه تنها جایی نرم
و خیلیم مراقب غذا خوردن و چیزای دیگمه
و یسری حساسیتش منو میترسونه از اینده
اینکه زیاد خوشش نمیاد من اسم مذکر بیارم
فکر بدی میگه نمیکنم حتی تو بازی اسم فامیلم بدش میاد
میگه به غیرتم بر میخوره از علاقمه
یکبار که رفتیم بیرون( البته تنهایی نه داداش و زن داداشم باهامون بودن) اطراف شلوغ بود من نگاه کردم خواسته یا ناخواسته
یکم ناراحت شد گفت که من مردم نگاهت کنترل کن
یا اگه کسی چیزی برداشت کنه از نگاهت بخواد چیزی بگه یا باید بمیرم یا بمیره اون طرف
خیلی وقتا بخاطر یسری مسائل من حرف تموم کردن زدم ک میدونم اشتباهه ولی اون نزاشته و جلوم گرفته و گفته دوسم داره
بعد یکمم زود عصبی میشه اگه بخوام قانعش کنم یا توی عصبانیتش حرف منطقی که دلش نخواد بزنم
یکم بد دهنه حرف خیلی بد نمیزنه در حد غلط کردی و اینا
مثل بچه باهام رفتار میکنه همش حس میکنه نیاز ب مراقبت و نصیحت دارم
و اینکه توی دوران نامزدی کم پیش امده پولی بهم بده ینی خودمم نگفتم اگه داده خودش بوده
و خریدم دوس دارع ببرتم اما خانوادم با رفتن بیرون متاسفانه مخالفن
و بگم که خیلی همو دوس داریم ۸ سالع همو میخایم جونم بعش وصله
اما من نمیخوام بعدا بخاطر عشق پشیمون بشم من حتی الان به ارامش بچهام هم فکر میکنم که اگه بدرد هم نخوریم اونا عذاب میکشن بعدا.. فکرم درگیره همش
خواهش میکنم از تجربه هاتون بگید
ممنون❤️
#دخترِ_بهار
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#تجربه_من ۱۱۷۳
#ناباروری
#رویای_مادری
#توکل_و_توسل
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#قسمت_اول
من متولد سال ۶۷ و همسرم ۶۵ هستن. سال ۹۱ کاملا سنتی باهم آشنا شدیم و عقد کردیم، دو سال بعد هم ازدواج کردیم.
یه کم که از زندگیمون گذشت دلمون بچه میخواست اما حدود یکسال گذشت و خبری نشد، دکتر رفتن های ما شروع شد. یه جا میگفتن تنبلی داری، یه جا میگفتن همسرم خیلی ضعیفه، خلاصه یکسال طول کشید و هیچ نتیجه ای نداشت.
کم کم حرف های بقیه هم به گوش میرسید که بچه بیارید و... به پیشنهاد یکی از دوستانم رفتم طب سنتی، این پروژه خیلی طولانی بود، از داروها بگیر تا اعمال حجامت و بادکش و.... هر پزشک طب سنتی و طب نوین که هر کسی معرفی میکرد، میرفتیم.
کم کم دچار یاس و افسردگی شدم، خیلی ناراحت بودم. همه ش به خدا میگفتم مگه نمیگی از تو حرکت از من برکت، من این همه تلاش میکنم چرا هیچ دری به روم باز نمیشه.
حرفا و کنایه های دیگران هم بیشتر شده بود و حالا ۶ سال از ازدواجمون میگذشت، خیلی حال روحیم بد بود، شروع کردم یاد گرفتن کلاس های هنری، خیاطی، تریکو بافی، باشگاه....تا شاید یادم بره، اما تا خانم باردار میدیم داغ دلم تازه میشد🥺هر وقت خبر بارداری افراد خانواده به گوشم میرسید آه از نهادم بلند میشد، نه به خاطر اینکه حسودی کنم، نه، به خاطر اینکه دوباره من نشانه قرار میگرفتم که تو چراااا نمیاری،و من چی باید میگفتم🥺
کم کم دیگه مهمونی نمیرفتم بهانه میاوردم، از جمع های خانوادگی کناره میگرفتم، چون واقعا اذیت میشدم. همه به چشم ترحم بهم نگاه میکردن دکتر بهم معرفی میکردن و منی که دم نمیزدم. حتی سعی میکردم اصلا به شوهرم غر نزنم همه توی دلم بود و خدا میدونه که جز خودش و اهل بیت با کسی درد دل نمیکردم، چون واقعا کسی جای من نبود که درک کنه،
خلاصه یه خانم دکتر طب سنتی بهم معرفی شد که خیلی بهم امیدواری داد، با اولین دوره استفاده از داروهایی که برام تجویز کرد باردار شدم، من و همسرم سر از پا نمیشناختیم خیلی خوشحال بودیم،تا اینکه این خوشحالی زیاد دوام نداشت و توی ۸ هفته با تشکیل نشدن قلب سقط شد و اون حال بد قبل با شدت بیشتری اومد سراغم، باز هم خانم دکتر گفت همین که باردار شدی یعنی امیدواری، پس بازم میشه نگران نباش
جالب اینکه آزمایش چکاپ که بعد اون سقط دادم خیلی خوب بود و سونو نشان از تنبلی نمیداد، سه ماه بعد به طور کاملا طبیعی باردار شدم، اما ای کاش نمیشدم، بعد دو هفته شبی که فردا میخواستم برای سونو گرافی مراجعه کنم با یه درد عجیبی سمت راست شکمم مواجه شدم. همسرم زنگ زد اورژانس و رفتیم بیمارستان و اونجا متوجه شدیم که بارداری خارج رحم بوده و لوله سمت راستم پاره شده که عمل جراحی شدم، دو روز بعد با شکمی که مثل سزارین باز شد و حال روحی خراب مرخص شدم و راهی خونه مادرم شدم.
بعد چند روز اومدم خونه خودم،کارم همش گریه بود، به خصوص اینکه همینطوری سخت باردار میشدم حالا یه لوله هم از دست داده بودم و بارداری برام سخت تر شده بود، ماه ها گذشت و بارداری و بچه داری برای من آرزوی دست نیافتنی بود، دیگه حتی اگه کسی بهم میگفت انشاالله خدا فرزند روزتون کنه مامان بشی، میگفتم از من گذشته دعای دیگه ای در حقم بکن
اون زمان سال ۱۴۰۰ کرونا هم بود، بعد اون اتفاق من و همسرم دچار کرونا سخت شدیم. همسرم که کارش به بیمارستان کشید. خدا میدونه چه حالی داشتم. جسم خراب و روحی هم خراب تر،تا مدتها هم با عوارض کرونا دست و پنجه نرم ميکردم.
خلاصه سال بعد یعنی ۱۴۰۱ به گفته دوستانم حوزه شرکت کردم که هم سرم گرم بشه و هم ادامه تحصیل باشه برام، رفتن به حوزه و درس خوندن شد تنها دلخوشی زندگیم، کم کم حالم به واسطه معنویت اونجا بهتر شد، یه استاد داشتیم که کار مشاوره هم انجام میداد، باهاش صحبت کردم و از اتفاق های زندگیم بهش گفتم. یواش یواش داشت حال روحیم بهتر میشد.
سه سال بود که داشتم میرفتم حوزه درس میخوندم. خیلی حالم بهتر بود. روحیه ام عوض شده بود،نصف روز خونه نبودم، اون مابقی هم کارهای خونه رو انجام میدادم و درس میخوندم چون کار همسرم طوري بود اغلب اوقات خونه نبود، من سرم گرم درس و بحث میشدم.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist