#تجربه_من ۱۱۸۵
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#بارداری_و_سفر_اربعین
تجربه من مربوط میشه به اربعین سال ۱۴۰۲، تابستان سال قبلش همسرم به همراه پدرشان و عموهاشون رفتند و قسم خوردند سال بعد میبرمت.
سال بعد من باردار بودم و بد عهدی نکردن، هرچی اطرافیان از گرما و سختی این سفر گفتند، گفتن من قسم خوردم، اگر خودش منصرف بشه نمیبرمش و الا میریم.
خدا خواست و من با سه پسر و یه تو راهی عازم کرب و بلا شدم. از مشهد تا مرز ۲۴ ساعت راه بود که طبق پرس و جوی ما، مرز خسروی خنکتر و خلوت تر بود، پس ما مستقیم به کرمانشاه رفتیم. جوری برنامه چیدیم که شب مرز باشیم تا گرما اذیت نکنه، الحمدالله هم ازدحام کم بود و هم گرما.
به لطف آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ما در کمتر از نیم ساعت وارد کشور عراق شدیم، در خروجی هم همسرم گفتند بشینید جمعیت کمی که بره اتوبوس ها میان جلو و راحتتره، صرف نظر از اینکه چه شد و چه کردیم بالاخره بعد از چند روز نماز مغرب وارد طریق شدیم.
تمام مدت سفر از ساعت پنج صبح به بعد حرکت میکرديم و ساعتای ۹تا ۱۰صبح به داخل مواکب میرفتیم و استراحت میکردیم تا نه خودم و نه بچه ها گرما زده نشویم.
با خودتون لباس زیاد برندارید که لازم نیست زیارت امام حسین علیه السلام تنها زیارتی است که مستحبه با گرد راه مشرف بشوید.
ما از ۵ بعداز ظهر دوباره پیاده روی میکردیم تا ساعتهای یازده دوازده شب، دوباره به موکب ها میرفتیم تا بخوابیم. برنامه حرکتی مون رو، ساعت پنج صبح بسته بودیم و اصلا گرما زده نشدیم..
با آرامش در راهی که امام زمان عجل الله تعالی قدم برداشته بودند حرکت کردیم و با این ترتیب بچه ها ۱۲۰۰ عمود پیاده رفتند. در کل مسیر دائما به همسرم میگفتم که ما خدمتگزار زوار امام حسینیم و خدا لیاقت داده که چهارتا از زیارت اولیها و کودکانش رو همراه ببریم، پس با آرامش بیشتری با بچهها و منه باردار کنار می اومد.
شب اربعین ۲۰۰ عمود دیگه مانده بود که ماشین گرفتیم و به کربلا رفتیم. شب رو در ورودی کربلا گذراندیم و صبح پیاده راه افتادیم به طرف حرم دقیقا اذان ظهر بینالحرمین بودیم و زیارت اربعین خواندیم به یک موکب رفتیم تا شب بمانیم اما از آنجایی که برق زیاد میرفت و گفته بودند زیاد نمانید همسرم گفتند تا اینجا آمدیم داخل حرمین شریفین نشو من نگرانم و من از بیرون سلام دادم. لازم به ذکره که من فرزند قبلیم رو از دست داده بودم و همسرم نگران سقط بچه بودند، پس من هم به حرف ایشان عمل کرده و داخل نشدم.
عصر اربعین راهی یک میدان شدیم که میگفتند تریلی های حشدالشعبی میایستند و زوار رو به مرز میبرند رایگان.
با اصرار سوار شدیم و پشت دیواره نشستم بچهها رو خواباندم البته قبلش سرویس رفتند و نگذاشتم آب یا نوشیدنی بخورند چون ماشین ها تا مرز توقف نمیکنه حتی برا نماز و ما نماز رو در مرز خواندیم و هنوز زمان بود. مرز مهران شلوغ تر بود اما چون صبح زود بود اذیت نشدیم. بعد از مرز تا ترمینال که باید پیاده بیای خیلی مسیر بود و به نظرم مرز خسروی خنکتر و نزدیکتر بود.
من از غذاهای عراقی خوردم و در خانه های عراقی ساکن شدم، جز احترام هیچی ندیدم. با خودم به نیت حضرت رقیه سلام الله علیها یک کوله گلسر و دستبند و گیره روسری و.... برده بودم و به دخترهای کوچک هدیه دادم و این شد که به قول پسرهام، بعد از سه پسر، خداوند حلمای حسین را به ما هم بخشید و دخترم را به ما هدیه داد. الان هم اسم دخترم حلماست.
سفر عجیبی است اربعین
التماس دعا که من هم لایق باشم و امسال هم مشرف بشم.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۱۸۶
#فرزندآوری
#حرف_مردم
#دوتا_کافی_نیست
#بارداری_خداخواسته
#بارداری_بعداز_35_سالگی
۴تا فرزند داشتم که ناخواسته پنجمی رو باردار شدم. قبل اینکه برم ازمایش از خدا خواستم که باردار نباشم چون سر سومی خیلی حرف شنیدم بهم گفتن ماشین جوجه کشی😢
خلاصه رفتم و قرآن رو باز کردم معنی قرآن این بود ما از وعده ای که دادیم برنمیگردیم و من دیگه مطمئن شدم که باردارم و باید بپذیرم. هر چند مشکلات خیلی زیادی داشتم ولی به هر نحوی بود خودمو راضی کردم و گفتم خدا خودش داده، خودشم صبرشو میده.
بعد از ۶ سال ونیم خیلی مراقب بودم ولی بازم😁☺️ فرزند ششم رو هم خدا بهم عنایت کرد. دیگه اینبار خیلی ناشکری کردم. دور از خانواده با ۵تا بچه به هیچ کس نگفتم و چون ۴۲ سالم بود گفتم حتما میوفته و همین رو تو خلوت با خدای خودم میگفتم که تو این سن آخه چرا؟ وقتی رفتم قرآن رو باز کردم این آیه اومد که ما به همسر پیامبر وقتی پیر بود فرزند عطا کردیم. دیگه بازم گفتم خدا داره بهم هشدار میده.
گفتم حتما بخاطر ضعفم بچه دور از جون مشکل دار میشه و میگن باید سقط کنم، هنوز این فکر تو سرم بود. همون لحظه از تلویزیون مسائل شرعی می گفتن، اینکه چند شرط داره که بچه رو سقط کنی و من که به شدت ترس داشتم از این مسئله، خلاصه که خدا یه جوری بهم فهموند بچه رو دادم، باید نگهش داری😁
اما من که هنوز بیقراری میکردم، یه روز که تنها بودم تا تلویزیون رو روشن کردم یه آیه از قرآن رو خونده بودن و داشتن معنیشو تکرار میکردن، ما از تو مراقبت خواهیم کرد...
همه اینا برام آیه و نشانه بود همون لحظه از خدا خواستم کمکم کنه. الان چند ماهه بیرون نرفتم به خاطر حرف مردم که باز دلم نلرزه، دکتر خودم خیلی باایمان هست تمام بچه هام رو پیش این خانم رفتم ولی دکتر سونوگرافی کلی حرف زد بهم، اینکه خدا به انسان اختیار داده چون من بهشون گفتم خدا داده، اما ایشون میگفتن پس چرا من یکی دارم. دیدم خیلی داره تند میره گفتم اگه اختیار داریم، پس چرا اونایی که بچه ندارن نمیتونن کاری انجام بدن؟ چرا به هر دری میزنن خدا بهشون بچه بده! امیدوارم خدا به اون خانم دکتر هم چند قلو هدیه کنه که متوجه بشه اختیار دست کیه😁😂
بگذریم. به امید خدا چند روز دیگه دختر عزیزم بدنیا میاد. برام دعا کنین بچم سالم باشه و خدا صبرمو زیاد کنه تو تربیت و بزرگ کردن شون😍😍😍
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
https://eitaa.com/dotakafinist
https://eitaa.com/dotakafinist
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#بارداری_و_سفر_اربعین
#نکات_کاربردی
#قسمت_اول
من تجربه دو سفر با بچه هشت ماهه، دو ساله، پنج ساله و همچنین بارداری خودم را دارم.
باور کنین ما هرچی میگیم فقط برای آمادگی شماست، اونی که مراقب اصلی هست، حضرت ارباب هستند. جوری دست گیرن و کمک حال که تا نرید و نبینید باور نمیکنین.
سعی کنین مرزهای خلوت تر و ساعات مناسب تر رو انتخاب کنین. ما از خسروی و شلمچه رفتیم و به تجربه میگم جنوب خیلی بهتر بود. ما از تهران رفتیم بعد مسیر از خونه تا مرز بودش ولی هم مرز روان تر بود، هم قطار تا دم مرز از سمت ایران بود، هم مثل خسروی طرف عراقی وسایل داخل کوله را نمیگشت و ما معطل نشدیم اصلا. همچنین شبانه روزی هست
بار اضافه نبرید اینقدر هوا گرم هست که لباس رو بشورید تنتون کنین هم به سرعت تو تن خشک میشه نگران کثیف شدن لباس نباشید. به نظرم سه دست برای بچها کفایت میکنه. تا حد امکان لباس راحتی نخی و آستین بلند و شلوار بردارید تا از آفتاب و گزیدگی احتمالی در امان تر باشند. کلاه خیلی کاربرد نداره چون خودش گرمه ولی دستمال نخی مثل خشک کن بچه ها ببرید و نم دار کنین و روی سر و گردنشون بذارید یا همونو خشک رو سرشون بندازین. کالسکه اگر دارید حتما برای جلوش که حایل آفتاب باشه یه پارچه لطیف نازک بردارید.
اگر امکانش براتون فراهمه مخصوصا در شهرهای نجف و کربلا جایی رو قبل از رفتن در نظر بگیرین و رزرو کنین. که کلللیییی همین کمکتون میکنه. اگر هم نه، حتما بگردید و موکبهای بهتر رو از قبل انتخاب کنین و بدون هدف با بچه تو خیابون دنبال جا نگردین.حتما ملحفه یا حتی اگر جای مشخصی ندارید پتو مسافرتی سبک بردارین. درسته هوا گرمه ولی کولر گازی ها موقع استراحت خیلی سردن و احتمال مریضی هست.
به تجربه شخصی یک کوله بزرگ نبرید. مخصوصا چند بچه ها، اولا درآوردن و گذاشتن بار به شددت سخته ثانیا سنگینه و بیچاره پدر خانواده😁😉
تجربه ما یا چند کوله است یا چند ساک کوچک با اسکلت چرخهای خرید که ساکهارو روش بذارین و با طناب ببندین
حتما هم دوتا ساک جدا شده داشته باشین یعنی یکی برا مامان، یکی برا بابا با حداقل وسایل هر بچه. یهو یه جا از هم دور میشین و ارتباط سخته بچه ها تقسیمن بین تون و یکی لنگ یه تکه لباس میشه.
خواهشا مراقب کالسکتونم باشید، همراه بچه، بار هم سوارش نکنین. زمینهاشون بعضی جاها سنگلاخی هست و چرخ کالسکه میشکنه🥴و شدیدا گیر میفتین.
اگر هم بچه ای دارید که نه در سن کالسکس و نه در حد توان آدم بزرگ، مثلا چهار پنج شش ساله، یه صندلی تاشو براش بردارید. نمیدونین چقققدددر کمکشه و خستگی پاهای کوچولوشو میگیره. همه جا صندلی خوب خالی نیست.
پوشک و شیر خشک هست ولی گرووووون. پس هرچی از بارتون کم کنین و جاش اینا رو بردارید بهتره. اگر کوچولوی زیر یک سال یا یک و نیم سال دارین از غذاهایی شبیه سرلاک غافل نشین. یکمم از الان به چنین غذاهایی عادتشون بدین که اونجا راحت بخورن. منظورم غذاهای پودری خشک و زود آماده شو و سالم و سبکه
سفر با بچه یعنی پدر مادر خادم شدن نه زائر. پس به توان بچه هاتون سفر کنین. این طفلکا نه طاقت گرمای روزو دارن نه خستگی و بی خوابی شب. پس اصرار به پیاده روی کل مسیر و طولانی نداشته باشین. چندتا موکبم با وسیله برید. در نظر هم بگیرین از ورودی هر شهر تا حرم یا محل اسکانتون گاهی خودش چننندیییین ساعت طول میکشه و اونجا عموما بخاطر ازدحام شهر نه وسیله نقلیه راحت پیدا میشه و نه ساعت حضور تو اون
موقعیت دستتونه. پس حواستون به توان بچه ها باشه. بمیرم برای بچهای امام حسین😭😭
برای هر بچه تون یه قمقمه در دار داشته باشین همه جا آب بسته بندی نیست مخصوصا اطراف حرم امام حسین. آب بسته بندی نیست. از قبل براشون بردارید. یکی دو تام ظرف دردار کوچولو داشته باشین دم دستتون اگر نذری مناسبی داشتن برای بچه ها، بردارین که در مواقعی به کارتون میاد البته سعی کنین غذاهایی باشه که خراب نشن و باب میل بچها باشه. و در نظر بگیرید تو اون فضا و هوا طبع بچها گاهی تغییر میکنه. مثلا پسر کوچولوی من عاشق تخم مرغ پخته بود ماهم همش براش بر میداشتیم ولی یدونم نخورد اونجا.
شرایط اسراف غذا اونجا بسیااااار فراهمه لطفا دقت کنین و تا حد امکان رعایت کنین. خوراک و آشامیدنی عموما هممه جا در دسترسه و کاهش بیشتر مربوط به زمانیه که در وسیله نقلیه هستین، به فکر اون موقع بچه ها باشین. ساعتها در ماشینن و ممکنه هر لحظه گشنه یا تشنه باشن. تدابیرتون رو برای اون موقع حتما داشته باشین. مغازه و خوراکی که در شهرها به وفور هست ولی قیمتها گاهی خیلی گرونتر از ایرانه پس از ایران ببرید به نفع تره.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کاربردی
#قسمت_دوم
دستمال مرطوب اونجا خیییلی لازمه. برای صرفه جویی در بار از شامپو برای شست شوی لباس هم میتونین استفاده کنین برای ما که خوب بود. کیسه پلاستیکی چه فریزر چه زباله همراهتون چندتا ببرید
از تدابیر یک پزشکی به ما این بود که هر روز در شرایط سلامتی هم حتی همه مون روزی یک شاسه ا آر اس رو تو آب میریختیم و میخوردیم و علتش جبران املاح بدنمون بود که در اثر عرق دفع میشد و با همین روش ما نه گرمازده شدیم و نه اسهال و استفراغ گرفتیم. به بچه ها هم میدادم خییلی خیییلی کم ریز ریز تو ابهاشون میریختم به خوردشون میدادم.😁
دارو هرآنچه مصرف دارید حتما بردارید. تو مسیر هم هست ولی نه همه جا پس ممکنه یهو جایی دارو بخواین و نباشه.
همراه تک تک بچهاتون یک کاغذ حاوی اطلاعات لازمی مثل اسم و فامیل و شماره تماس خودتون و یک فامیل در ایران و بعضا اگر جای اسکان مشخصی دارید آدرس و کروکی اونجا رو حتما بذارید که خدایی نکرده دور از جون اگر گم شدند به درد میخوره. سعی کنین به عربی هم بنویسین.
هنگام ماشین گرفتن حتما سعی کنین ماشینی بگیرید که کولرش درست و حسابی باشه وگرنه طاقت کم بچه ها اون حجم از گرما در ماشین رو تحمل نمیکنه.
مرز شلمچه پارسال اتوبوس اسکانیا گذاشته بودند که صبح های زود به سمت نجف و کربلا میرفت و از گاراژشونم به سمت مرز برمیگشت اونا خییلی خوبن اگر بتونین استفاده کنین.
دوستانی که مرزهای خلوت تر مثل خسروی یا باشماق رو انتخاب میکنین در نظر بگیرید برگشتتون وسیله خیلی سخت پیدا میشه.بهترین مرز از لحاظ وسیله ایاب ذهاب اول مهرانه بعد شلمچه.
ما هر بار که قسمتمون شد چه با بچه چه بدون بچه حتما کاظمین و سامرا هم رفتیم و میخوام بگم که میشه رفت و لذت اون زیارت رو از خودتون دریغ نکنین. سامرا جدیدا خیلی خیلی رسیدگیشون بهتر شده و خود صحن برای استراحت عالیه. کاظمین هم قبلا شب در رو میبستند که پارسال در رو نبستند و امکان اسکان داشت.
اگر باردارین چند توصیه: شیاف پروژسترون حتما ببرید. خرما ارده ای نخورید. پد بهداشتی همراه داشته باشین. تو ازدحام و گرما تا حد امکان نرید. پیاده روی مخصوصا سنگین و طولانی نداشته باشید.
امسال آقا ما رو جزء زوارشون قرار ندادند😭 هر عزیزی قسمتش شد برای دل شکسته ما جامونده ها هم دعا کنه.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#بارداری_و_سفر_اربعین
#نکات_کاربردی
#قسمت_اول
من تجربه دو سفر با بچه هشت ماهه، دو ساله، پنج ساله و همچنین بارداری خودم را دارم.
باور کنین ما هرچی میگیم فقط برای آمادگی شماست، اونی که مراقب اصلی هست، حضرت ارباب هستند. جوری دست گیرن و کمک حال که تا نرید و نبینید باور نمیکنین.
سعی کنین مرزهای خلوت تر و ساعات مناسب تر رو انتخاب کنین. ما از خسروی و شلمچه رفتیم و به تجربه میگم جنوب خیلی بهتر بود. ما از تهران رفتیم بعد مسیر از خونه تا مرز بودش ولی هم مرز روان تر بود، هم قطار تا دم مرز از سمت ایران بود، هم مثل خسروی طرف عراقی وسایل داخل کوله را نمیگشت و ما معطل نشدیم اصلا. همچنین شبانه روزی هست
بار اضافه نبرید اینقدر هوا گرم هست که لباس رو بشورید تنتون کنین هم به سرعت تو تن خشک میشه نگران کثیف شدن لباس نباشید. به نظرم سه دست برای بچها کفایت میکنه. تا حد امکان لباس راحتی نخی و آستین بلند و شلوار بردارید تا از آفتاب و گزیدگی احتمالی در امان تر باشند. کلاه خیلی کاربرد نداره چون خودش گرمه ولی دستمال نخی مثل خشک کن بچه ها ببرید و نم دار کنین و روی سر و گردنشون بذارید یا همونو خشک رو سرشون بندازین. کالسکه اگر دارید حتما برای جلوش که حایل آفتاب باشه یه پارچه لطیف نازک بردارید.
اگر امکانش براتون فراهمه مخصوصا در شهرهای نجف و کربلا جایی رو قبل از رفتن در نظر بگیرین و رزرو کنین. که کلللیییی همین کمکتون میکنه. اگر هم نه، حتما بگردید و موکبهای بهتر رو از قبل انتخاب کنین و بدون هدف با بچه تو خیابون دنبال جا نگردین.حتما ملحفه یا حتی اگر جای مشخصی ندارید پتو مسافرتی سبک بردارین. درسته هوا گرمه ولی کولر گازی ها موقع استراحت خیلی سردن و احتمال مریضی هست.
به تجربه شخصی یک کوله بزرگ نبرید. مخصوصا چند بچه ها، اولا درآوردن و گذاشتن بار به شددت سخته ثانیا سنگینه و بیچاره پدر خانواده😁😉
تجربه ما یا چند کوله است یا چند ساک کوچک با اسکلت چرخهای خرید که ساکهارو روش بذارین و با طناب ببندین
حتما هم دوتا ساک جدا شده داشته باشین یعنی یکی برا مامان، یکی برا بابا با حداقل وسایل هر بچه. یهو یه جا از هم دور میشین و ارتباط سخته بچه ها تقسیمن بین تون و یکی لنگ یه تکه لباس میشه.
خواهشا مراقب کالسکتونم باشید، همراه بچه، بار هم سوارش نکنین. زمینهاشون بعضی جاها سنگلاخی هست و چرخ کالسکه میشکنه🥴و شدیدا گیر میفتین.
اگر هم بچه ای دارید که نه در سن کالسکس و نه در حد توان آدم بزرگ، مثلا چهار پنج شش ساله، یه صندلی تاشو براش بردارید. نمیدونین چقققدددر کمکشه و خستگی پاهای کوچولوشو میگیره. همه جا صندلی خوب خالی نیست.
پوشک و شیر خشک هست ولی گرووووون. پس هرچی از بارتون کم کنین و جاش اینا رو بردارید بهتره. اگر کوچولوی زیر یک سال یا یک و نیم سال دارین از غذاهایی شبیه سرلاک غافل نشین. یکمم از الان به چنین غذاهایی عادتشون بدین که اونجا راحت بخورن. منظورم غذاهای پودری خشک و زود آماده شو و سالم و سبکه
سفر با بچه یعنی پدر مادر خادم شدن نه زائر. پس به توان بچه هاتون سفر کنین. این طفلکا نه طاقت گرمای روزو دارن نه خستگی و بی خوابی شب. پس اصرار به پیاده روی کل مسیر و طولانی نداشته باشین. چندتا موکبم با وسیله برید. در نظر هم بگیرین از ورودی هر شهر تا حرم یا محل اسکانتون گاهی خودش چننندیییین ساعت طول میکشه و اونجا عموما بخاطر ازدحام شهر نه وسیله نقلیه راحت پیدا میشه و نه ساعت حضور تو اون
موقعیت دستتونه. پس حواستون به توان بچه ها باشه. بمیرم برای بچهای امام حسین😭😭
برای هر بچه تون یه قمقمه در دار داشته باشین همه جا آب بسته بندی نیست مخصوصا اطراف حرم امام حسین. آب بسته بندی نیست. از قبل براشون بردارید. یکی دو تام ظرف دردار کوچولو داشته باشین دم دستتون اگر نذری مناسبی داشتن برای بچه ها، بردارین که در مواقعی به کارتون میاد البته سعی کنین غذاهایی باشه که خراب نشن و باب میل بچها باشه. و در نظر بگیرید تو اون فضا و هوا طبع بچها گاهی تغییر میکنه. مثلا پسر کوچولوی من عاشق تخم مرغ پخته بود ماهم همش براش بر میداشتیم ولی یدونم نخورد اونجا.
شرایط اسراف غذا اونجا بسیااااار فراهمه لطفا دقت کنین و تا حد امکان رعایت کنین. خوراک و آشامیدنی عموما هممه جا در دسترسه و کاهش بیشتر مربوط به زمانیه که در وسیله نقلیه هستین، به فکر اون موقع بچه ها باشین. ساعتها در ماشینن و ممکنه هر لحظه گشنه یا تشنه باشن. تدابیرتون رو برای اون موقع حتما داشته باشین. مغازه و خوراکی که در شهرها به وفور هست ولی قیمتها گاهی خیلی گرونتر از ایرانه پس از ایران ببرید به نفع تره.
ادامه 👇
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کاربردی
#قسمت_دوم
دستمال مرطوب اونجا خیییلی لازمه. برای صرفه جویی در بار از شامپو برای شست شوی لباس هم میتونین استفاده کنین برای ما که خوب بود. کیسه پلاستیکی چه فریزر چه زباله همراهتون چندتا ببرید
از تدابیر یک پزشکی به ما این بود که هر روز در شرایط سلامتی هم حتی همه مون روزی یک شاسه ا آر اس رو تو آب میریختیم و میخوردیم و علتش جبران املاح بدنمون بود که در اثر عرق دفع میشد و با همین روش ما نه گرمازده شدیم و نه اسهال و استفراغ گرفتیم. به بچه ها هم میدادم خییلی خیییلی کم ریز ریز تو ابهاشون میریختم به خوردشون میدادم.😁
دارو هرآنچه مصرف دارید حتما بردارید. تو مسیر هم هست ولی نه همه جا پس ممکنه یهو جایی دارو بخواین و نباشه.
همراه تک تک بچهاتون یک کاغذ حاوی اطلاعات لازمی مثل اسم و فامیل و شماره تماس خودتون و یک فامیل در ایران و بعضا اگر جای اسکان مشخصی دارید آدرس و کروکی اونجا رو حتما بذارید که خدایی نکرده دور از جون اگر گم شدند به درد میخوره. سعی کنین به عربی هم بنویسین.
هنگام ماشین گرفتن حتما سعی کنین ماشینی بگیرید که کولرش درست و حسابی باشه وگرنه طاقت کم بچه ها اون حجم از گرما در ماشین رو تحمل نمیکنه.
مرز شلمچه پارسال اتوبوس اسکانیا گذاشته بودند که صبح های زود به سمت نجف و کربلا میرفت و از گاراژشونم به سمت مرز برمیگشت اونا خییلی خوبن اگر بتونین استفاده کنین.
دوستانی که مرزهای خلوت تر مثل خسروی یا باشماق رو انتخاب میکنین در نظر بگیرید برگشتتون وسیله خیلی سخت پیدا میشه.بهترین مرز از لحاظ وسیله ایاب ذهاب اول مهرانه بعد شلمچه.
ما هر بار که قسمتمون شد چه با بچه چه بدون بچه حتما کاظمین و سامرا هم رفتیم و میخوام بگم که میشه رفت و لذت اون زیارت رو از خودتون دریغ نکنین. سامرا جدیدا خیلی خیلی رسیدگیشون بهتر شده و خود صحن برای استراحت عالیه. کاظمین هم قبلا شب در رو میبستند که پارسال در رو نبستند و امکان اسکان داشت.
اگر باردارین چند توصیه: شیاف پروژسترون حتما ببرید. خرما ارده ای نخورید. پد بهداشتی همراه داشته باشین. تو ازدحام و گرما تا حد امکان نرید. پیاده روی مخصوصا سنگین و طولانی نداشته باشید.
امسال آقا ما رو جزء زوارشون قرار ندادند😭 هر عزیزی قسمتش شد برای دل شکسته ما جامونده ها هم دعا کنه.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#نکات_کلیدی
منم چند تا تجربه از سفر اربعین با چندتا بچه بهتون بگم. اولا که حتما قبل از سفر با بچه ها در مورد زیبایی های مسیر در کنار سختی ها صحبت کنید، بذارید آماده برن اونجا، به بچه های بزرگتر توضیح بدید که چرا ما این همه سختی رو به جون میخریم به شوق اینکه امام زمانمون از لابه لای جمعیت ما رو ببینن و دلشون گرم بشه به بودن ما پای رکاب اهل بیت (ع)
در طول مسیر هم نذاریم توجه بچه ها همش به خوراکی های رنگارنگ و شربت ها و نوشمک و اینا باشه، گاهی عمدا یه کمی از موکبها فاصله بگیریم و با بچه ها صحبت کنیم که تو همین جایی که قدم میذاری خانواده و فرزندان امام حسین رو با لب تشنه و ضرب تازیانه😭 میبردن (بچه های بزرگتر که درک میکنن)
برای کوچکترا هم هربار آب خنک یا شربتی نوش جان کردن، بگیم به فدای لب عطشان اباعبدالله، به فدای بچه های کوچولویی که لب تشنه و خسته و زخمی این مسیرو رفتن به دیدار قبر پدرشون😢
خلاصه حواسمون باشه هدف اصلی پیاده روی که اتصال قلبی عمیقتر با اهل بیت علیهم السلام هست، وسط نعمتهای فراوون و شلوغی های زیبای مسیر گمنشه
اسپری آب پاش خیلی عالی هستن، مخصوصا که بچه ها قدشون کوتاه تره و تو شلوغی ها وسط جمعیت خیلی بیشتر عرق میریزن و گرمشون میشه اون پایینا هم با آب خنک میشن، هم بازی میکنن سرگرم میشن. پسرای من پارسال روی بچه های دیگه هم آب میریختن و میگفتن ماهم مثل خادما میخوایم مردمو خنک کنیم.
حتما یه مقدار مغزیجات بدون پوست با خودتون ببرید، برای شلوغی و معطلی دم مرز و تو مسیر اگه احیانا نیاز شد و داخل حرمها که ضعف نکنید. بادام، مویز، نخودچی، پسته، گردو و ...
طبق تجربه چند ساله من بیشتر مریضی ها سه تا علت اصلی داره:
۱- مداااام آب و شربت یخخخخ خوردن و با عرق جلوی کولر رفتن
۲- نشستن دستها قبل از خوردن غذا و خوراکی
۳- درهم و برهمخوری و زیاده روی تو مصرف غذاهای مختلف باهم
حتما حواستون باشه نوشیدنی های خیلی تگری نخورید، اگه خیلی عرق کردید یا آبپاشی شدید و خیسید جلوی کولر نرید، قبل از خوردن حتما دستهاتون رو بشورید حتی شده با آب خالی (بار میکروبی رو کم میکنه)، دستکش یکبار مصرف با خودتون ببرید اگه امکان شستن نبود با دستکش خوراکی رو بخورید.
تو گرمای شدید هوا هاضمه ضعیف میشه، حتما رعایت فاصله زمانی بین خوردن غذاهای مختلف رو داشته باشید و هرجایی و هر ساعتی غذا میدادن نخورید. ترجیحا غذاهایی رو بخورید که هنوز داغه و تازه کشیدن تو ظرف.
برای بچه ها جوراب اضافه بردارید و روزی دو سه بار جورابشون رو عوض کنید و پاهاشون رو بشورید، جوراب تمیز بپوشن، چون خیلی جورابشون خاکی و شربتی و گلی میشه و همینا ممکنه باعث تاول بشه
داروهای گیاهی که تو خونه خودتون هم جزو عادات مصرفتون هست رو با خودتون ببرید، مثلا من همیشه پودر زنجبیل میبرم برای تهوع و سرماخوردگی تو چایی بریزیم، چهارتخم میبرم برای گلودرد، نبات سوخته و برگمورد هم برای اسهال، عرق نعنایی که توش نبات حل کردم هم برای دلدرد. (همه رو تو خونه هم استفاده داریم). تو مسیر هم دمنوش زیاد میدن(آویشن و به لیمو و اینا) گاهی بخورید برای تقویت ایمنی
یه بطری عسل به همراه کمی آب لیموترش تازه با خودتون ببرید، صبح ناشتا نفری یه قاشق بخورید. نمک تو اکثر موکبها هست. روزی یکی دو بار آب نمک قرقره کنید
برای بچه های کوچولو قطره بینی نرمال سالین ببرید و روزی دوبار بچکونید تو بینی تا محیط برای رشد باکتری ها نامساعد بشه به امید خدا☺️
پودر بچه ببرید برای پیشگیری از عرق سوز ناحیه پوشک بچه ها یا حتی کشاله ران بزرگترا خیلی کمک میکنه، پماد سوختگی که نی نی تو خونه هم استفاده میکنه و براش کارسازه رو حتما ببرید. من خودم روغن شترمرغ برای پسر کوچولوم عالی اثر میکنه، یه ظرف کوچک میبرم همیشه.
صابون خمیری از داروخانه ها بگیرید
خیلی خوبه و استفاده ازش راحته، بعد از سرویس بهداشتی حتما حتما صابون بزنید
مخصوصا برای بچه ها که خیلی به شلنگ و شیر دست میمالن
وسایل سرگرمی سبک برای بچه ها بردارید که اگه تو موکب خوابشون نبرد سرگرم بشن. (من خودم یه خودکار شش رنگ میبرم با یه دفترچه کوچولو، دو تا هم ماشین کوچولو، بازی فکری تنگرام که مقوایی و سبک و خیلی سرگرم کننده ست)
چندتا ماسک هم بردارید برای جاهای خیلی خاکی مخصوصا لب مرز، چفیه نخی هم که به تعداد افراد خانواده از واجباته
واقعا حتی یه چوب کبریت هم وسیله اضافی بر ندارید اونجا تو پیاده روی طولانی وزن وسایل چندین برابر فشار میاره به آدم، کیف پاسپورتی گردنی برای نگهداری از کارتها و پول نقد خیلی خوبه
نیت کنید هر چند تا عمود رو به اسم یکی از اعضای خانواده، دوستان، ملتمسین دعا، رهبر عزیزمون، شهدا و هرکسی که آرزو داشت تو این مسیر باشه و نیست، قدم بردارید
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من
#فرزندآوری
#تک_فرزندی
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
از پنج سالگی دائم بهونه گیری میکردم برای خواهر برادر داشتن، البته خواهر داشتن چون عاشق دختر بودم و هستم😅😍 اما مامانم به خاطر شرایط کاری که داشن و مشکلاتی که تو خانوادمون بود حاضر به اقدام بارداری دوم نبود.
همیشه هم بهم میگفت اگه من یه بچه دیگه بیارم، دیگه به تو توجه نمیکنم. برات لباس نمیخرم و کلی از اون بهونه هایی که رو اعصاب بچه تاثیر داره و یا حتی میگفت اگه آدم ۲تا بچه بیاره میمیره😂
یادمه یکی از دوستاش اومده بود محل کار مامانم برای انجام کارش، به حرفش گرفتم با اینکه ۵ سالم بود، بلبل زبون و به قول گفتنی ها قرتی بودم😁
گفتم خاله چند تا بچه داری؟
گفت ۳تا
گفتم تو نمردی این همه بچه آوردی؟! 😂
به خاطر حرفی که مامانم بهم زده بود، این حرف شده بود ملکه ذهنم که مامانم برا این موضوع برام خواهر برادر نمیاره.
خلاصه گذشت و گذشت که پارسال زن عموم دومین پسرش رو دنیا آور شد😍
انقدر که ذوق داشتم و خوشحال بودم، شده بودم تو بیمارستان همراش😊
حتی خواهرش هم که دکتر اطفال بود، اومده بود اما میترسید بچه رو بغل بگیره تا زن عموم شیرش بده، من با تموم جراتی که داشتم، گفتم خانم پرستار بچه رو بدید من. گفت چی؟؟ تو مگه میتونی؟؟ نه بابا من میترسم. زن عموم با اون حال بد و رنگ پریدگیش یه لبحند ملیحی به پرستار زد و گفت بده بهش، کارشو بلده🙂
منم سینه سپر کردم با کلی دل و جرات برای اولین بار امیرعلی رو بغل گرفتم😍
اول بوش کردم و بعد بردمش و تا شیر بخوره
گذشت و گذشت تا آقا امیرعلی خان شد یک سالش و مدام عین یه وابستگی که مادر به بچه داره قفل شده بود به من
گاهی اوقات زن عموم تماس میگرفت بیا خونه مون این شب نمیتونه بخوابه همش بهونه میگیره و عکس تو رو نشونم میده🥲 خلاصه گذشت و پسر عموم رفت مهد و کم کم وابستگیش بهم کمتر شد.
از زمانی که امیرعلی دنیا اومد، من تنهاییم رو بیشتر احساس میکردم با اینکه به قول بقیه دیگه ۱۷ سالم بود و خانمی شده بودم برا خودم اما باز دلم بچه میخواست که خواهر و برادر برای خودِ خودم🥲
باز با این حال بعد این همه سال به مامانم اصرار میکردم و بهش میگفتم، میدیدم فایده نداره و مامان داره محل کارشو توسعه میده و محاله که به فکر بچه دوم باشه
شروع کردم به چله زیارت عاشورا، نیت میکردم مامانم راضی بشه به یه بچه سالم و صالح دامنشو سبز کنه🌱 تو نمازم هم دعای مامانم برای بارداری به هیچ عنوان فراموش نمیشد.
یه ۲،۳ماهی گذشت دیدم مامانم علائم خاص بارداری داره، چون این همه سال نبود. باورم نمیشد که دارم حقیقت رو میبینم😍😍 بله مامانم باردار شده بود بعد از حدود ۱۸ سال😍 وقتی بی بی چک مثبتش رو دیدم از ذوق گریه امانم نمیداد.😭
ساعت ۱۰ و نیم شب بود که فهمیدم و بلافاصله رفتم به نماز ایستادم و نماز شکر خوندم و مامانمم گفت همش به خاطر دعای تو بود، به خاطر دل تو بود.🥲
از فردا اون روز با مامانم عهد کرده بودم که دست به سیاه و سفید نزنه، هر چند مامانم قبل از بارداریش هم به خاطر شاغلش بودنش، تموم تمیزکاری خونه و گاهی اوقات پختن غذا با من بود. حالا که باردار شده، اصلا و ابدا نمیذارم کاری کنه😉
از همون ۴ ماهگی داداشم وقتی جنسیتشو نمیدونستیم از ذوق زیاد براش خرید کرده بودیم و تا ۶ ماهگیش خریدا تکمیل شده بود و انگار هم میدونستیم که پسره بیشتر وسایلشو آبی یخی میخریدیم😁 از جا پستونکی بگیر تاااا لحاف تشکشو خریده بودیم.
دقیقا از ۴ ماهگی با تو دلی مامانم حرف میزدم، چون شنیدم یه جایی که وقتی با جنین صحبت کنی وقتی دنیا اومد با صدات آروم میشه و براش آرامش داره🙂
خیلی از وقتا وقتی دلم از عالم و آدم گرفتست، باهاش حرف میزنم و گاهی اوقات گریم میگیره و اونم شروع میکنه به ورجه ورجه کردن🥰 بلافاصله تا لب باز میکنم به حرف زدن باهاش لگد میزنه، به قول مامانم که از الان که به دنیا نیومده خیلی دوست داره چه برسه دنیا بیاد😁 و منم که ذوق میکنم و غش و ضعف میرم براش😘
الان مامانم ۴۰ سالشه و تو ماه هشتم بارداری هست و یکم تو دلی اذیتش میکنه و انگاری که عجله داره یه چند روزی هست مامانم آمپول زده برای تشکیل زودتر ریه بچه که اگر زودتر دنیا اومد مشکلی نباشه.
اما ان شاءالله که به وقت خودش دنیا بیاد و مشکلی نداشته باشه و سالم باشه ازتون خواهش میکنم برای سلامتی تو راهیمون دعا کنید🙏🏻🙏🏻
و اینکه این رو هم از طرف من به یاد داشته باشید که سعی کنید تو زمان مناسب و فاصله سنی کم بچه بیارید که مثل من بچه اولتون انقدر تنهایی و انتظار نکشه.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۱۸۸
#سفر_اربعین_با_فرزندان
#پیادهروی_اربعین
#نکات_کاربردی
چندساله خدا توفیق داده همراه بچه ها سفر اربعین شرکت کنیم. من و همسرجان عقیده داریم سفر مخصوصا زیارتی رو باید با خانواده بریم چون تاثیرات معنوی زیادی از کودکی روی بچه ها داره.
وقتی پسرم ۴ساله بود و دخترم سه ماهه، پا قدم دختر نازنینم برای اولین بار قسمت شد بریم اربعین و از اون سال تا الان که ناز دخترم ۸سالشه و یک پسر دیگه هم به جمع مون اضافه شده، به جز دو سال کرونا که راه ها بسته بود هرسال توفیق زیارت داشتیم.
زیارت با سه تا بچه سخت بود اما شیرین، اینقدر که بچه ها هر سال از اربعین برمی گشتیم تا سال بعد دائم از سفر اربعین شون تعریف میکنن. انقدر تاثیرات معنوی و اخلاقی زیادی روی بچه ها داشت که نگو، وقتی بچه ها محبت و دست و دلبازی و از خود گذشتگی و...عراقی های عزیز رو میدیدن، ناخواسته این صفات رو یاد گرفتن. طوریکه وقتی برمیگشتیم هر مناسبت مذهبی بود اونا هم پولهاشون رو جمع میکردن تا هدایایی رو بگیرن و به بقیه اهدا کنن مثل شکلات و گلسر و بادکنک... دیگه کمتر فرد رو میبینن و کار جمعی رو بیشتر می پسندن.
به نظر من حدالامکان عزیزان حتما با بچه برن زیارت اما به یاد داشته باشن که زیارت با بچه متفاوت با بقیه زیارت هاست. باید هم پای بچه باشی.
خلاصه تجاربم در این چند سال:
۱) برای اسکان حتما از منزل عراقی های نازنین استفاده کنین تا هم خودتون هم بچه ها کمتر اذیت بشین.
۲) لازم نیست کل مسیر رو پیاده برین، هرجا بچه ها خسته شدن استراحت کنین.
۳) حتما کالسکه همراه داشته باشید.
۴) اسپری آب و گلاب عالیه و یک پارچه نخی جهت مرطوب کردن و انداختن روی کاسکه تا بچه گرمازده نشه.
۵) اگر بچه شیرخواره همراه دارید سرلاک همراه داشته باشید که اگر گرسنه شد و در پیاده روی بودین تا زمانیکه به محلی برای استراحت برسید از اون استفاده کنه. من خودم به جای سرلاک سویق کودک که طعم میوه داشت بردم و دوتا شیشه کودک همراه بود یکی کوچکتر برای شیر بچه و یکی بزرگتر آب جوشیده سرد داخلش نگه میداشتم. میشه فلاکس کوچک هم برد.
۶) دستکش یکبار مصرف و پلاستیک فریزر هم برا تعویض بچه خیلی نیازه چون گاهی در ماشین و یا پیاده روی دسترسی به آب برای شستشو دست نداری. دستمال مرطوب هم برا شستشو پای کودک در جایی که آب نیست خیلی کمک خوبیه.
۷) پوشک داخل عراق فروشی هست اما من هر سال یک بسته تعداد زیاد رو چند قسمت میکنم و در کیف هر کسی یک مقدار میگذارم و تا به حال نیاز به خرید نبوده (چون گاها برخی مارک ها به پای بچه نمی افته)
۸) عرق چهل گیاه و عرق نعنا و شربت و یا شیاف استامینوفین هم برا بچه ها و بزرگترها همیشه همراهم بوده البته در شیشه های پلاستیکی کوچک تر.
۹) برای هر بچه سه دست لباس کافیه چون هوا خیلی گرمه و تا بشوری خشک میشه. برای بزرگترها هم دو دست لباس کافیه. من برا خودم دوتا چادر همراه بود.
حدالامکان لباسها نخی و گشاد باشه تا بچه ها گرمازده نشن. من سالهای اول حوله میبردم که جاگیر بود. اما بعد دیدم دوستان حوله نخی یا روسری نخی بزرگ به جای حوله برای بچه ها میارن که خیلی خوب عالی بود و جاگیری کمی داشت.
۱۰) اونجا غذا زیاده اما من برای داخل ون و ماشین و مسیرهای طولانی همیشه مقداری تنقلات و خوراکی همراهم داشتم که بچه ها کمتر بهانه بگیرن.
۱۱) حدالامکان اگر بتونید با عزیزی که اونم با بچه سفر میکنه هماهنگ کنین تا باهم سفر کنین عالیه چون اینجوری بچه ها هم بازی هم دارن و توی ماشینها و پیاده روی کمتر بهانه میگیرن و وقتی کسی هست که شما رو درک کنه به خودتون هم بیشتر میچسبه.
۱۲) در سفر اربعین مخصوصا با بچه نمیشه جلو ضریح رفت ما هر سال از داخل حرم ها میریم اما جای ضریح نه چون صف ها طولانیه و بچه ها خیلی اذیت میشن
🔴 دوستانی که بدون بچه سفر میکنن یا فرزندان شون بزرگترن در این سفر کمک حال مسافران بچه دار باشن یا حداقل اگر کمک نمیکنن کمی صبور باشن و به بچه دار نق نزنن جهت گریه یا بازی بچه ها
در آخر دعا کنید که انشاالله این سفر قشنگ قسمت همه بشه. امسال به دلیل اینکه خدا یک فرشته مهربون دیگه رو به ما هدیه داده و باردار هستم توفیق زیارت نداریم.
بچه ها از یک طرف خوشحالن که یه نی نی داره به جمع مون اضافه میشه و از یک طرف خیلی ناراحت که امسال نمیتونن اربعین برن. پسرم میگه من امام حسین رو هر شب توی روضه قسم دادم تا هر جور شده امسال هم اربعین بریم و به سلامتی برگردیم.
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۱۸۹
#بارداری_خداخواسته
#رزاقیت_خداوند
#مشیت_الهی
من کلاس پنجم ابتدایی بودم که یه روز مادرم حالشون بد شد. انگار شکم درد عجیبی داشتن. بهم گفتن که برم به زنداییم بگم بیاد که مادرم رو ببرن دکتر، منم رفتم دنبالشون...
اون موقع ها البته تلفن هنوز محله مون نیومده بود، تا منو زنداییم برسیم، دیدم چند نفری از همسایه ها تو حیاط هستن و دست مادرم رو گرفتن بردن داخل اتاق....
بعد دیدم مادربزرگمم اومده، من اون موقع چیزی نمیفهمیدم، اما گفتن مادرم زایمان کرده اونم تو خونه بدون حضور ماما☺️☺️
وقتی مادربزرگم اومد بهم گفت مادرم زایمان کرده، انگار دنیا رو سرم خراب شد، انقدر گریه کردم که نگو. ولی داداشم داشت بال در می آوردم، می گفت که خدا بهم یه برادر داده، می گفت اسمشم می ذارم محمد ولی من ناراحت...
دلیل ناراحتی منم این بود که ما وضع مالی درستی نداشتیم. فکر میکردم با به دنیا اومدن هر بچه، زندگی سخت تر میشه برای خانواده، اون موقع پدرم ۲تا اتاق خواب درست کرده بودن نه آشپزخونه و نه حمام حتی برق هم نداشتیم.
خلاصه آقا محمدخان تو یه روز سرد تو بهمن ماه دنیا اومد و خبرش به گوش همه رسید که خانومه نمی دونسته باردار بوده و زایمان کرده و من ناراحت که به دوستام چی بگم و اونها چی میگن.😢
اون شب، شب بدی بود تو خونه مون، انگار کسی این بچه رو دوست نداشت که خدا ما رو ببخشه ولی فردای بعد تولدش شد جیگر گوشه مامان، عزیز دل خواهراش و برادرش😍
یه پسر سفید و بور که موهاش گندمی شکل بود. انقدر دوستش داشتم که نگووو، برکت آورده بود برامون، زندگی پدرومادرم از این روبه اون رو شده بود.
خیلی پسر مهربون و خوش زبون، کمک حال مامان و بابا، دوست و یار خواهراش، طوری که همه فامیل دوستش داشتن، هر چیزی میخواست براش فراهم بود، نمیدونم چطوری بود که جور میشد.
اما انگار قسمتش نبود زیاد عمر کنه، تو ۱۶سالگی تصادف کرد و از دنیا رفت. خدا خودش داد و خودش گرفت.
آبان ماه سال ۹۵ زندگی ما یه جور دیگه شد، همه داغون ولی می اومد به خواب مون میگفت حالم خوبه اصلا غصه نخورین با گفتنش حال دلمون رو خوب میکرد.😞
خدا واقعا روزی رسونه، هرکسی رو حیات داده، روزی هم داده، شاید ما ناشکری کردیم که خدا برامون اینگونه رقم زد. همیشه میگم کاش نعمت الهی رو شکر میکرديم و این اتفاق نمی افتاد.
گذشت و گذشت تا الان که نوبت به من رسید. خداروشکر میکنم که خدا دوتا دختر بدون منت بهم داده، حتی خواست گناه نکنم و رزق روزیش هم داد. خدا به من نشون داد که تا وقتی من نخوام، چیزی نمیشه و دخترم با وجود بیماری برام موند و این معجزه خداوند بود.
الان با وجود همه سختی ها و فوت برادرم، روزبه روز بیشتر عاشق خدا میشم. چقدر توی زندگی و چقدر تو مسیرهای زندگیم راه درست رو نشونم داده. خدایا شکرت...
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۱۰۱۵
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#سختیهای_زندگی
متولد ۶۵ هستم، وقتی ۱۳ ساله بودم با پسر عمه ام که ازم خواستگاری کرد عقد کردم و تقریبا سه سال بعد در سن ۱۶ سالگی که همسرم هم ۲۱ ساله بودند ازدواج کردیم.
ایشون تازه سال سوم دانشگاه و منم سال سوم دبیرستان بودم، سربازی نرفته بودند، شغل نداشتند🥴 و فقط پنجشنبه جمعه ها کارگر بنا بودند، از لحاظ مالی بشدت در مضیقه بودیم و در خانه پدر من زندگی می کردیم.
تا اینکه وقتی دیپلم گرفتم باردار شدم و اولین فرزندم که پسر بودند رو در هجده سالگی به دنیا آوردم.
بعد از به دنیا اومدن پسرم، همسرم بالاخره به سربازی مشرف شدند😅 و من حالا باید خودم کار میکردم. با بچه هفت ماهه فروشنده بودم تو مغازه با حقوق ماهی پنجاه هزار تومان😢 که گاهی حتی باید به همسرم هم پول میدادم برای هزینه رفت و برگشت، البته خودش حقوق سربازیش چهل هزار تومان بود🤣حقوق من بیشتر بود😅
ایشون فوق العاده زحمتکش بودند، بعد از سربازی دیگه به من گفتن که سر کار نرو و بشدت پیگیر استخدامی بودند که موفق شدن و بعد چندین بار آزمون بالاخره جایی بطور رسمی شاغل شدند و ما زمانی که پسرم ۲/۵ ساله بودند، مقداری از وضعیت بغرنج مالی در اومدیم که من اینا رو بخاطر خوش قدمی پسرم میدونم (الهی شکر)
من تا هفت سال دیگه بچه نخواستم، چون ویار بشدت وحشتناکم، وضعیت بد مالی که نمیتونستم دکتر برم، یا سونو انجام بدم و.... منو ترسونده بود، اما کاش اینکار رو نمیکردم و بلافاصله باردار میشدم😔
تا اینکه بعد هفت سال بالاخره دلو به دریا زدم و اقدام کردم که خدا رو شکر بدون مشکل باردار شدم، باز هم ویار سخت 🥴 ایندفعه دوست داشتم فرزندم دختر باشه اما پسر بود و من ناشکری کردم و گفتم نمیخوامش که وقت به دنیا آمدن مقداری نقص جزیی برای پسرم پیش اومد که متأسفانه هنوز هم داره، باز هم خدا روشکر میکنم که از این بدتر نشد.
از یمن قدم پسر دومم هم خودم دانشگاه رفتم و هم صاحبخونه شدیم (مسکن مهر🤣)
ایندفعه دیگه نذاشتم بین بچهها فاصله زیاد بیفته دوران شیر دهی که تموم شد اقدام کردیم و دختر شد، بعدش دوباره اقدام کردیم و پسر شد که تونستم توی باردای بچه چهارم پیاده روی اربعین برم با تمام بچهها و تمام هم پیاده رفتم و خدا روشکر بدون هیچ مشکلی به دنیا اومد.
همسرم ارتقا گرفت و وضعیت باز هم بهتر شد، خدا رو شکر همسرم بشدت بچهها رو دوست داره، خلاصه دوباره اقدام کردیم و ایندفعه دختر شد.
خلاصه دوباره اقدام کردیم، البته اینم بگم سه تای آخری فقط به نیت سربازی امام زمان باردار میشدم. با خدا عهد کردم که تا جان در بدن دارم اقدام میکنم بشرط اینکه اولا همهی بچههام سرباز امام زمان عج بشن و حتی یکیشون خدای ناکرده منحرف نشه و دوم اینکه اون دنیا جایگاهم پیش ائمه اطهار علیه السلام باشه 😍
خلاصه بچه ششم رو باردار شدم و مجدد رفتیم کربلا ایندفعه با چهار تا از بچهها و یکی هم تو شکمم، فقط پسر بزرگم بخاطر اینکه حوزه درس میخونن نتونست بیاد، الان پسر چهارمم که فرزند ششم باشن چهار ماهه هستن😍
قصد دارم ان شاء الله مجدد اقدام کنم. البته اینم بگم که برای براداری کلی مسخره میشم یا حتی اذیت میشم، بخصوص توی بیمارستان ها، همین فرزند آخرم بهم گفتن که از اتباع هستی؟
از سختی های زندگی توی آپارتمان هم نگم براتون 😅😢 شايد بعضی دوستان فکر کنن که خونه ویلایی دارم، اما توی یه آپارتمان دو خوابه با شش تا بچه دارم روزگار میگذرونم که این مورد واقعا سخته، از دوستان میخوام دعا کنن که خدا کمک کنه و بتونیم بخاطر راحتی بچهها یه خونه ویلایی تهیه کنیم🙏
به دوستان عزیز کانال میخوام بگم که اصلا نترسید از هیچ چیز نه تربیت بچهها نه سختی های مالی و... فقط بسپرید به خدا که خودش حلال مشکلاته🌹🌹
"دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
#تجربه_من ۴۶۶
#فرزندآوری
#خداخواسته
#سقط_جنین
#قسمت_اول
دقیقا پارسال اول محرم بود که فهمیدم باردارم، یه بارداری ناخواسته یعنی همون خداخواسته، خیلی شوکه شده بودم وقتی به همسرم گفتم خیلی ناراحت و عصبانی شد و گفت سقطش کن، الان که تازه آزمایش دادی و هنوز کوچیکه بهتره....
من اون زمان ۵ تا فرزند داشتم،۳تا دختر و ۲تا پسر، یکی از دخترام هم ازدواج کرده بود و داماد داشتم، تو این شرایط به فکر حرف مردم، یه لحظه خودم هم با همسرم موافق بودم که، زشته من داماد دارم، بچه هام بزرگن و... ولی واقعا ترسیدم و به همسرم گفتم من هیچ کاری نمیکنم و از خدا میترسم.
چند روز گذشت ولی همسرم هنوز مصمم بود و پافشاری میکرد و گفت باید سقط کنی تا بچه بزرگ نشده، اقدام کن چون بچه هام بزرگ بودن بیرون میرفتیم و در این مورد حرف میزدیم ولی به نتیجه ای نمیرسیدیم، و من نمیتونستم همسرم را قانع کنم که نمیتونم اینکار را بکنم و اصلا این کار هم از نظر شرعی و هم از نظر قانونی اشتباهه...
کارم شده بود گریه و التماس ولی فایده نداشت، به زور من رو برد پیش متخصص زنان و باهاش صحبت کرد، خانم دکتر گفتن که اینکار غیرقانونی هستش ولی میتونید برید سونوگرافی انجام بدید اگه قلب جنین تشکیل نشده باشه به صورت قانونی سقط میکنی، من پیش ماما هم کلی گریه کردم و بهش گفتم راضی نیستم بچه را سقط کنم، این بچه هم مثل بچه های دیگم هستش و نمیتونم بلایی سرش بیارم، دکتر با همسرم صحبت کرد و گفت شما وقتی خانمت راضی نیست و بچه را میخواد نمیتونی برای سقط مجبورش کنی، ولی همسرم بهش گفت پیش یه دکتر دیگه میریم،
خانم دکتر برام سونوگرافی نوشت، روز بعد سونوگرافی را انجام دادم البته قبل از رفتن برای سونوگرافی زیارت عاشورا خوندم و کلی گریه کردم و توسل کردم به امام حسین علیه السلام، نوبتم رسید و منشی اسمم را صدا کرد، رفتم و روی تخت خوابیدم. دکتر وقتی سونو را داشت انجام میداد، ازم پرسید چندتا بچه داری بهش گفتم ۵تا گفت ماشاءالله الان شدن ۷تا، اینها دوقلو هستن و به منشی گفت دوتا ساک حاملگی...
من واقعا دیگه چیزی نمیشنیدم و فقط گریه میکردم و به این فکر میکردم که چطور به همسرم بگم، سریع از روی تخت بلند شدم و به همسرم زنگ زدم چون سرکار بود خیلی شوکه شد و بهم گفت بعدازظهر آماده شو دوباره بریم دکتر، باید سقط کنی...
تا همسرم از سرکار بیاد کلی گریه کردم، بچه هام تعجب کردن مامان چی شده؟ چرا اینقدر گریه میکنی؟! اتفاقی افتاده؟... چیزی بهشون نگفتم، همسرم که اومد، دوباره باهاش حرف زدم التماسش کردم، به دست و پاش افتادم ولی فایده ای نداشت وقتی دیدم فایده ای نداره، با پدرومادرم صحبت کردم اومدن خونه مون و با همسرم حرف زدن ولی فایده نداشت، همش میگفت خدا رو شکر ۵تا بچه داریم دیگه نمیخواهیم. وقتی دیدم فایده ای نداره حرف زدن، لباسهام رو جمع کردم و رفتم خونه پدرم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075