#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
خاطره از نامزدی مامانو بابام:
بابام همیشه تعریف میکنه میگه نامزد بودیم با کلی ذوق وشوق پولامو جمع کردم که آخر هفته برم دنبال عشقم بریم سینما😍😍
مامانم میگه منم لحظه شماری که کی باهم بریم بیرون😍
همدیگرو میدیدن ها، سینما هم میرفتن 😂 اما چه رفتنی
همین که بابام میرفته دنبال مامانم
مادربزرگم، دایی وسطیم، دوتا از خاله هام☹️
عمو کوچیکم و عمم هم بدو بدو دنبالشون میرن😐😂😂😂😂
ذوقشون کور شد بیچاره ها
وقتی سینما هم میرفتن همه به ردیف مینشستن مامانم این طرف بابامم اونطرف😂😂
به روایتی دیوار چین بینشون بوده
تازه همه پول هاشونم میدادن خوراکی برای اقوام
یه بار که تصمیم میگرن که وقتی اونا سرگرمن بپیچون😜
یواشکی میرن که پسر خالم داد میزنه خالمو ندزد😐😐😐😭😭 نقششون برباد میره
بله دورانه بسی سخت داشتن
الان میگن هیچ وقت برای دوران نامزدی شما سخت نمیگیریم😍😍😍😍😍
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووو.وون:
+دوست دارم
_چیزی گفتی؟
+هیچی میگم دستت نخوره به اینا
_نه حواسم هست
+الان این وسیله ها رو از جلو راه بر میدارم که خلوت بشه
_منم دوست دارم
+ها ؟
_هیچی میگم حواست باشه خودت هم دستت نخوره بهشون
+منم
_ط چی؟
+منم حواسم هست✨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
وای وای هیشکی مثل ما خز نبود یعنی براتون بگم حالتون بد میشه مسافرت رفته بودیم با فامیلای همسرم بعد تو یه پارکی برا صبحانه ایستادیم شوهرم دراز کشید جلو جمع مثلا چون رانندگی کرده بود کمرش درد میکرد به من گفت کمرم و ماساژ بده منم دادم واییییی چه چندشی بودم😂 اگه حالتون بد شد یه خاطره چندش دیگه هم بگم؟😂
باورتون میشه روزای اول نامزدی شوهرم قاشق قاشق تو دهنم غذامیکرد.تا غذام تموم شه؟جلو مامانم...هرچی میگفتم بده خودم بخورم نمیداد....بازم هست😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
هیچ وقت روزی که برای اولین بار همدیگه رو دیدیم یادم نمیره!
تا قبل از پیدا کردنت هیچ وقت
این همه خوشحال و شاد نبودم . .
چقد خوبه که میون این همه هیاهوی
زندگی، یکی باشه که تو رو دیونه وار
دوست داشته باشه و به زندگی
دلبسته ترت کنه(:
خندههاش تو رو دور کنه از این همه
هیاهو و برای یه زندگی عاشقونه
اونو بهونه کنی؛
نِگینِ قلبم !♥️
من تور بی نهایت دوست دارم(:
اونقدی که نمیدونستم چی بنویسم
برات که لایق عشقی مثل تو باشه و
بتونم حسم رو با چیدن کلمات کنار هم
بیان کنم . .
به هر حال فرقی نمی کنه که تعریف
خوشبختی چی باشه؛
من کنار تو خوشبخت ترین
عاشقِ جهانم 🌙✨•
#عشاقبخوانند
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نامزدی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شوهرم استاددانشگاست.تودوران نامزدی که بودیم من کنکور دادم و جوری انتخاب رشته کردم ک افتادم دانشگاهی که اقاتدریس میکنن😁
بعد کلا طوری رسمی تو محوطه اجتماع برخورد میکردیم که انگارنه انگار همو میشناسیم😁
ازشانس اون روزیم که درس نخونده بودم قراربودازهمه دانشجوهاکوئیزکدهای برنامه نویسی روپای تخته بگیره😣یهو دیدم اسممونامردصدازد گفت خانم....😐بیان پای تخته.
حالاحس وحال من😑😒😤
ذلیل شی محمد،ادم قحطی بود😂
درهمین حال و هوای فحش دادنش بودم که یهو از استرس و هولم پام موقع بالارفتنی ازسکو پیچ خورد با مخ رفتم توبغلش🤣
بعد من حواس پرتو بگو بلندبلند میگم محمددددغلط کردم دیگه فحشت نمیدم منوببخش😢
حالادانشجوها😐😳🤣🤣🤣🤣😆
من😁😁😁😰😢
همسرجان😑😓😓
دیگه ازاون روزبه بعدتصمیم گرفت منوبدون هماهنگی پای تخته نیاره.😁😁
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووووون:
أحبك وكأنك هواء مدينتي
وكأنك معجزة لن أتلقى بعدها شيئاً . .
«دوستت دارم چنانکه گویی تو
هوایِ شهرِ منی؛ چنانکه تو آن
معجزهای که پس از آن هیچچیزی
را نخواهم پذیرفت🌱»
#عربیات
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_عقد
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
عقد خواهرم سومین عقدی بود ک شرکت میکردم بعد من به عنوان خواهر عروس باید قند میسابیدم نمیدونستم باید نمادین بسابی آقا مشتی گرفته بودم قندا رو محکم میسابیدم🤪 طوری ک تور روی قندا ک رفت هیچی کلیم قند رو توره همین جور میریخت بعد عقد خواهرم با ی نگاه خاصی به قندا میکرد روش نمیشد بدتش به دفتر دار....
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
بلدم شعر دو چشمت بِسُرایم به دَمی
معنی واژه ے دل بردن و بستن بلدے؟
بلدم پل بزنم از دل خود تا به دلت
پاے یک شاعردیوانه نشستن بلدے؟📬.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
هدایت شده از تبلیغات من
یادگیری انگلیسی فقط در 60 روز😍
بدون کتاب ❗️
بدون گرامر زبان❗️
بدون کلاس حضوری❗️
بدون خستگی❗️
با یادگیری زبان #درآمد و #جایگاه اجتماعیتو حداقل ۳ برابر افزایش بده😍
💎بزن رو لینک زیر متفاوت یاد بگیر👇
eitaa.com/joinchat/3819307031C7c70b3c816
(عضویت در دوره فقط تا ۳۰ ام)
#خاطره_خواستگاری:
.
.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
یه خاطره جالبه 😁
خانواده ما با ازدواج دختر تو سن کم بشدت مخالفه
داداشم معلمه وقتی درسش تموم شد.۲۴ سالش بود
ما هر دختری را برای ازدواج بهش معرفی میکردیم می گفت نمی خوام
اخر گفت من از فلانی خوشم میاد.شش ساله که اونو دیدم و پسندیدم منتظربودم بزرگ شه برم خواستگاری🧐🧐
حالا اون دختر چند سالش بود.بعله ۱۵ سالش بود🤪🤪🤪🤪
داداش گلم دخترخانم را وقتی کلاس چهارم بودن پسندیده بودن🤣🤣🤣🤣
علی رغم مخالفت های شدید پدرم.که میگفت بچه اس.من براش نمی رم خواستگاری
برادرم آنقدر پافشاری کرد.که الان اون دختر کوچولو عروس خانواده ما هست🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووووون:
.دلـم عاشق شدن فرمود و من
بر حسبِ فرمانش . .
در افـتادم بدان دردے
که پیدا نیست درمانـش!🌝✨
#توییت
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_نو_عروس
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
اوایل ازدواجمون بود من توی جهزیه ام قهوه ساز داشتم وهمسرم گیر داده بود که قهوه درست کنیم باش
من خودم اصلا از طعم قهوه خوشم نمیاد و کلا دوست ندارم
خلاصه همسرم وقتی قهوه هارو آورد تو خونه از بوی تلخیش حالم داشت بهم میخورد بهش گفتم میدونی نوعش چیه گفت اسپرسو😐😐😐😐
بهش گفتم بابا از معمولی شروع میکردی اینجوری فیوز هات میسوزه ها گفت نه خیلی هم خوشمزه است
دم گذاشت قهوه رو و من از بوی تلخیش نمیتونستم حتی تصور خوردنش رو بکنم
وقتی آماده شد توی سرویس قهوه خوری ریخت و باذوق نشست تا بخوریم بهش گفتم صبر کن تا گوشیم رو بیارم تا عکس بگیرم ورفتم توی اتاق خوابمون یهو صدای نعره یا ابولفضلش رفت به هوا
منم فهمیدم که انگار از قهوه ش خورده و تلخ بوده😂😂😂😂😂
جوری اماما رو صدا میکرد که گفتم مگه خنجر تو دهنت فرو کردند گفت بابا آرپیجی خورده بودم بهتر بود این چه مزه ایه
خلاصه از اون روز تاحالا کلا دیگه قهوه ساز رو فراموش کرده😂😂😂😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿