eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
614 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 جونم بگه واستون این یه خاطره از خواستگاری من با داشتن دوتا بچه 😢😢من سال اولی بود که اومده یه مدرسه جدید اونجا غریب بودم بچه اولمو میزاشتم تو مهد کودک بغل مدرسه بچه ها نمیدونستن که بچه دارم وبچه دومم حامله بودم ولی خیلی شکمم پیدا نبود یه مادر دانش اموزام هر روز به یه بهونه ای میومد مدرسه حالمو میپرسید وهر دفعه هم برام یه چیزی میاورد مثلا یه بار۲کیلو تخمه از روستاشون اورده بود دفعه بعد فصل ترشی بود ۲تا دبه بزرگ ترشی برام اورده بود که دلتون نخاد خیلی هم خوشمزه بود 😄😄😄😄 اهان هردفعه هم کلی از برادرش برام تعریف میکرد که پلیس بود واخلاقش فلانه وبهمانه بگذریم دفعه سوم که برام زیتون اورده بود دیگه بحث وبازش کرد وبهم گفت راسیتش دم مدرسه برادرم شمارو دیده واز شما خوشش اومده حالا من اومدم اگه اجازه بدین خدمت برسیم 😜😜😜😜😜منومیگی هاج و واج مونده بودم گفتم ببخشید چی؟؟؟؟😲😲😲😲😲اونجا بود که دوزاریم افتادکه بعله این هدیه هاهم با منظور بوده وخلاصه وقتی بهش گفتم من یه پسر دوساله دارم ودومی رو هم حامله هستم چنان شوک شد که زبونش بند رفت تا چند وقت که دیگه اصلا ‌اون طرفا پیداش نشد وبعد ازاونم دیگه هیچی برام نیاورد🤗🤗 باور کن اون همه چیز رو که برام اورده پشیمون شده بود وباخودش میگه ای داد بیداد 😬😬😬😬ولی منم اخر سال برای دخترش جداگانه یه هدیه خریدم دادم گفتم شاید کمی جبران شده باشه 😁😁😁 برای شوهرم ماجرا رو تعریف کردم گفت دیگه ازاین به بعد حلقه تو یه جوری بگیر جلو همه که مردم متوجه بشن ولی بعدش خنده ش گرفته بود @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 چن سال پیشا ک من15 ساله بودم و تازه نامزد کرده بودم یه شب پدر و مادر نامزدم اومدن خونه ما برای دیدنی و شب نشینی، کلی هم میوه و شکلات و خوراکی های خوشمزه برام آورده بودن😍🥰 منم اومدم خیر سرم تشکر کنم ، خواستم بگم خجالت دادین چرا ایقد زحمت کشیدین😊 چی گفته باشم خوبه؟؟؟ زل زدم تو چشای مادرنامزدم گفتم خجالت نکشیدین ایقد زحمت دادین؟؟؟😱😨😰 قشنگ تو چشاشون یه ناامیدی خاصی بود بخاطر داشتن همچین عروسی😂😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 عقد برادر شوهر خواهرم بود ..💃💃💃خیلی رابطه مون صمیمیه با خوانواده دامادمون منم واسه عروس داماد یه ست ساعت شیک و خوشگل گرفتم خواهرم انگشتر💍 انداخت دست عروس اون یکی جاریش گوشواره👂 انداخت خواهرشوهرشونم یه انگشتر و پلاک انداخت گردنش..‌ نوبت من شد ساعتارو بندازم ...ای لعنتیا سخت بود باز کردنش فروشنده بهم یاد داده بود ولی نتونستم باز کنم ساعتارو.‌. مث ماست وایستاده بودم هرکار میکردم نمیشد .‌.همه مهمونا هم چشمشون ب ما بود... اخر یکی رو صدا زدم اومد باز کرد برام منم انداختم دستشون خجالت کشیدم 🥴☹️ خیلی ضایع بود😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: راضی بودن به اذیتاش فقط اونجا که شاعر میگه: "گفتند که جبر می کند یار گفتیم که اختیار دارد ♥️🌚" @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: <<یک بار حمید بهم پیام داد : از هواپیما به برج مراقبت. توے قلب شما جا هسٺ فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم؟! منم جواب دادم : فعلا یڪ بار دور ما بگرد تا ببینیم دستور بعدے چیه! دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصݪه بعدش نوشتم : تشریف بیارید، قلب ما مال شماسٺ!🌱❤️>> @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
تو دوران نامزدی یادمه با همسرم دعوام شده بود دقیق یادم نمياد سرچی همینجوری که نشسته بودم داشتم هق هق ميكردم همسرم اومد سمتم و خواست بغلم کنه منم یهو بغضم ترکید از دماغم حباب زد بیرون منم هول شدم خودمو سریع انداختم بغلش هر چی بود مالیده شد به لباسش بعد روم نميشد نگاش کنم هر چقدر منو میکشید تا بهم نگاه کنه همونطور محکم چسبیده بودم بهش و ولش نمیکردم آخرش گفت باشه ولم کن میخوام برم لباسمو عوض کنم منم دست پیش گرفتم گفتم اصن همش تقصیر تویه بره چی اشکم رو در آوردی اصن بره چی ناراحتم میکنی اصن چرا اومدی منت کشی اونم همونجور زل زده بود داش نگام میکرد گفت تموم شد گفتم آره بعد رفت 😐😐😂😂 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 😂 برادر شوهرم نامزد بود و سر مسائل این که کمکم کنید و اینا بحث کردن منم اونجا بودم شاهد ماجرا😐 خلاصه یه چیز این گفت یه چیز اون يهو پدرشوهرم تف کرد صورت برادرشوهرم البته اصلا تف نکرد عین فوت بود😂 برادرشوهرمم بهش گفت تف میکنی درست تف کن خب بعد از چند ثانیه دیدیم پدرشوهرم لبشو بازی میده نگو داره تف شو جمع میکنه چشمتون روز بد نبينه یهو تف کرد گفت اینم تف خودت گفتی درست تف کنم 😂 منم که خندیدم از اونور برادرشوهرم خندید و دعوا بخيروخوشي تموم شد😝 یه تف بينشون آشتی داد😆 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: گل دربر و مِے در ڪف و معشوق بھ ڪام است!🌱 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یادم افتاد حالم بد شد ناگفته نماند دهه شصتیم تو نامزدی یادمه بابام دوربین عکاسی خریده بود این یه کیف آبی مربعی شکل داشت اونموقع هم تیپ جین مدشده بود شوهرم گفت میام بریم پارک منم دیدم لباسم آبی جینه یهو چشمم افتاد به کیف دوربین😳😳 خجالت نکشیدم برداشتم توشو پر کردم یه وری انداختم😶 وای تاشوهرم دید گفت عشقم این بهت نمیاد میخوای کیف سفیدتو برداری😣 منم پاموتویه کفش کردم که تو نمیدونی قشنگه😭😭😭😭 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: ‹تو فیلم کفش هایم کو رضا کیانیان آلزایمر داره یه جا زنش بهش میگه ؛ منو می شناسی ؟ میگه : نه ، فقط یادمه خیلی دوسِت داشتم ..🧡'📎› @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یه بار هم دختر عمم زنگ زد بهم گفت برات یه خاسگار پیدا کردم😊من غش من ضعف ک دیگه شوهر پیدا شد گفتم چیکاره هس گفت هندونه فروشه😂😂😂😂😂🤭میاد کوچتون میگه هندونه هندونه تو برو دم در توروببینه گفتم وا نخیر نمیخام عصبی شد گفت بشین دکتر بیاد برات قط کرد کلی سوتی خاستگاری دارم حالا با سه‌تا بچه وقت نمیکنم بیکار شدم میگم🤪🤪 دور هم بخندیم @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: مجبوبِ من دلتنگی شب ها کَلافیست که به دست شما باز می‌شود🌙🌿.. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿