#خاطره_عروسی:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
ما رسم داریم صبح عروسی قبل رفتن عروس به آرایشگاه یه جشن میگرین واسه عروس و کیک و....
عروس هم میره حموم و لباس سفید میپوشه.😌
خلاصه منم که مانتو شلوار سفید پوشیده بودم بعد از جشن ک رفتم آرایشگاه و دیگه کارم تموم شد تور پوشیدم شلوارو یادم رفت😭
موقعی که رسیدم خونه خودمون مادرشوهر یه تخم مرغ گذاشت از روش رد شیم چشممون نزنن منم تورم رو گرفتم بالا کثیف نشه رد شم قشنگ دوربین هم زوم رو پای من 😣
همه از خنده مردن تازه خودم اون موقع فهمیدم 🙈
عروس با شلوار لی زیر تورش😭😭همین قدر تباه🤦♀️🤦♀️
پنج ساله که فیلم عروسیمون رو نگاه نکردم. یعنی من انقدر رقصیدم و چرخیدم یکی یه ذره از این شلوارو ندیده بود بگه شلوار لی چرا اخه😬
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
برای دختر داییم خاستگار اومده بود
منم همیشه خیلییی دلم میخواست بدونم عروس و داماد میرن تو اتاق باهم حرف میزنن دقیقا چی میگن؟😂😕
واسه همین خودمو زدم به مریضی یک فیلمی بازی کردم همه باور کردن حالم بده😂💔
حالا چون میدونستم میرن تو اتاق و ازقضا خونە داییم فقط یە اتاق داره رفتم اونجا مامانم یە پتو انداخت رومو رفت
همین کە رفت از زیر پتو اومدم بیرون خیلیم خوشحال بودم فک میکردم حالا چە کار خوبی کردم چجوری گولشون زدم😅😂
نزدیک بە دو ساعت منتظر موندم خبری نشد🥺💔
دیگه داشت صبرم بالا میومد که درو وا کردم و رفتم تو پذیرایی
دیدم مهمونا رفتن😐🤦♀
بدجور ضایع شدم😕😂
شیرینیارم خورده بودن😕
دلم شییییککستتت😑😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
.وسط دعوا به چشاش نگاه کنید و بگید:
« عقربه دورِ ساعت میگرده،
من دورِ چشات⏰👀♥️»
#یهنمهدلبری
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
ترکها وقتی دو نفر
خیلي به هم میان میگن:
"الله بولارین تورپاقین بیر یِردن
گوتوروب"
-خدا خاک این دوتارو از یه جا
برداشته ..💙'📻
#زبانعشق
.
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطرات_نامزدی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
نمیدونم چرا خاطرات من قربونش برم همش توی شاهچراغ اتفاق میفته 😀
نامزدی یکی از دوستام بود(توی حرم مطهر)عروس خانم اکیپ سه نفرمون رو دعوت کرد گفت خواهرت رو هم بیار شما دوتا خواهر پارچه عقد رو بگیرین😍
ما وارد شدیم خیلی شیک و مجلسی و البتهههه با وقار😁
آقا پارچه و قندو دادن دستمون و شروع کردن خطبه خوندن حاج آقا گفت وکیلم؟
مییخاستم بگم عروس خانم داره قرآن میخونه گفتم عروس خانم رفته قران بیاره😐
برای بار دوم پرسید
نمیدونین چیییی گفتمممممم
گفتم عروس خانم دارن استخاره میگیرن😭
حاج آقا یه خنده ملیح کرد گفت حالا مثبته جواب استخارشون؟
یعنی خود فاطمه(عروس) قشنگ شونه هاش بچم تکون میخورد از خنده، دست و پا شکسته گفت بله (بعد بهم گفت میخواسته بگه با اجازه آقا امام زمان که دیگه ترسیده سوتی بده) 😢
بیچاره پدر مادر عروس و داماد، شرفم به عقبا رفت😑
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
2.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولی دختراتونو اینجوری تربیت کنید...
🌿🌿
✅ دختری که یک تنه جلوی دانشجوهای پسر ایستاد!
⭕️ این درِ دانشگاه منه، چرا میشکونیش؟
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سلام میخواستم سوتی خودمو بگم موقعی که برام خواستگار اومده بود
من دقیقا ۱۶ سالم بود که برام خواستگار اومد بعد منم هول شده بودم چون اولین خواستگاری بود که پاش به خونمون باز شده بود بعد دختر داییم که از خودم یک سال کوچیک تره فضولیش گل کرده بود که ببینه منو خواستگارم قراره چیا بهم بگیم واسه همین همش میگفت یه گوشی باید بزاری رو حالت رکورد صدا منم به حرفش گوش دادم و گوشی رو گذشتم ولی چون ادم خجالتی هستم همش از خجالت این که قراره باهاش تو اتاق تنهایی حرف بزنم رنگ عوض میکردم😅😂
بعد منو صدا کردن خواستم برم چای بریزم منم رفتم بیرو اشپز خونمون یه حالت سکو مانند داره بعد منم هول کرده بودم ندیدمش یهو با مغز پخش زمین شدم حالا همه میخندیدن من هی قرمز میشدم😂😂
ولی اخرش بخاطر این که جلوشون سوتی دادم جواب رد دادم😅😂
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:...
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
سلام
فاجعه من برمیگرده به شب خواستگاریم آقا من دم در که وایساده بودم شوهرم اومد مثلا دسته گل رو بهم بده میخواستم یواشکی جوری که کسی نشنوه بهش بگم ممنون شما خودتون گلید گل میخوام چیکار
نمیدونم اصلا چیشد یهو گفتم ممنون من خودم گلم شمارو میخوام چیکار
فک کنم بخاطر استرس زیاد سوتی دادم آخه هول شدم
😂😂😂😂
شوهرم که فهمید سوتی دادم قش کرد😂
کل جمع هاج و واج مونده بودن هی میپرسیدن چیشد چیشد منم از خجالت داشتم آب میشدم شوهرمم مثلا میخواست کسی نفهمه یه جوری جمعش کنه گفت هیچی بابا دسته گل اشتباه خریدم 😐
دلم میخواست خودمو و اونو با هم خفه کنم حالا من سوتی بدی دادم، قبول، این به کنار ولی آخه یکی نیست بگه عزیز من این چه جور جمع کردنیه اخه😂😂😂
آخرشم هیچکی باورش نشد دسته گل اشتباهی بوده همه یقین داشتن یا من گند زدم یا شوهرم ولی خداروشکر دیگه کسی پاپیچمون نشد بعد سوتی شوهرم، درکشون زیاد بود بزرگوارا😂
داداشمم تقریبا تا یه ماه بعد خواستگاری هی میگفت چه گندی زدی ولی من بهش نمیگفتم اصلااااا😌
و بجز خودمو شوهرم هیچکی نفهمیده البته تا الان که دارم میزارمش😅
اینم بگم یه شب بعد خواستگاری نامزد کردیمو بعد دوماهم عقد، الآنم حدود هشت ماهه که عقد کردیم ولی فعلا عروسی نکردیم 😊
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبروووووون:
«أنت كياني كله»
تویی تمامِ وجودِ مـن..!
#عربیات
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری:
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
یکی از همسایه های خالم بهش گفته بود یه دختر خوب میخوام واسه پسرم ..
خالم منو دختر خالمو پیشنهاد داده بود..
یعنی بچه های خواهرش رو ؛
بعدخالم به هر دومون گفته بود بیایم خونش تا همسایش مارو ببینه فک کنید من ودختر خالم هردو رفته بودیم تا مامان پسره مارو ببینه تازه خوشحالم بودیم😂
حالا که یادم میاد می خوام زمین دهن باز کنه برم توش .....
اخرشم همسایش گفت اگر یکی روانتخاب کنم اون یکی پیش خودش غصه می خوره پس هیچکدوم..😐
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#دلبرووووون:
اونجا که هوشنگ ابتهاج ميگه:
«تو را ميخواهم ای ديرينه دلخواه🖇»
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿
#خاطره_خواستگاری
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
چند وقته خاطرات مربوط به خاستگاری و میخونم ولی همت نکردم خودم بنویسم
من کلی خاطره از مراسمات خاستگاری دارم آخه ۳تاداداش کوچیکتر از خودم دارم و یه جورایی من بیشتر تو کار پیدا کردن دختر و صحبت کردنا هستم
خدا روشکر تا الان ۲تاشون ازدواج کردن وسومی که ۳۰سالشه هنوز براش قبول نکرده دست به کار بشیم و اقدام کنیم اول از همه از همه خواهش میکنم برای خوشبختی و عاقبت بخیری جوونا دعا کنید
القصه
مورد اول برای داداش اولیم بود که یه شب دوجا رفتیم دختر دیدیم اون موقع برادرام سواری نداشتن ماشین نیسان داشتن من و مامانم و دختر آبجیم اولی رو رفتیم
داداش من قدش خیلی بلند و معیار اولیش برا زن آیندش قد بود که بهم بخورن
حالا مامان بنده خدای منم از بس عجله داشت و خسته شده بود از گشتن هر قد بلندی و میگفت این دیگه عالیه😂😂😂
داداشم اون موقع حدود۳۰سالش بود
این دختر خانم قدش بلند بود ولی سنش شاید حدود۱۸بود لاغر و بلند
حالا ما میدونیم داداشم قبول نمیکنه زود بلند شدیم خداحافظی که ب قرار بعدی که دوست دختر خالم بود برسیم مامان ساده مام هی با مادر دختر دل و قلوه میده و قول قرار میزاره که آره زنگ میزنیم قرار بزاریم پسرم بیاد آشنا بشید کلی از این عجول بودن مامان حرص خوردیم
برای قرار دومی باید دختر خاله رو میبردیم ک دیگه هیچ جوره جلو ماشین جا نمیشدیم عقب نیسلن نشستیم🤣🤣🤣
دختر خالم هی پشت شیشه میزد ب داداشم میگفت ک نزدیک خونه نشه ی وقت از پنجره ببینن ک ما از عقب نیسان پیاده شدیم ،😂😂البته اون داماد نبودا داداش بعدی بود چون داماد تهران شاغل بود اگ دختری رو پسند میکردیم آخر هفته اون میرفت آشنا میشد😑😑
حالا رفتیم خونه مامان خانم از همون اول ساز مخالف زدکه چیه خونشون چقدر پله داره ۲طبقه رو نمیتونم بیام بالا
رفتیم بالام دختر خاله ما به نکاتی دقت میکرد که ما هیچ وقت تو خاستگاریا کار نداشتیم 🥴 یواشکی
انگشت میکشید لبه قندون که ببینید تمیزن لبه های قتدونشون خاک نداره😅☺️
یا ببین اصلا گرد کفشای تو پاگردشون تمیز کردن خاک نداره🤨
حالا از همه چی که گذشته نگاهش
خورده به جورابای مامانم
نگو مامان عجولمون جورابای خودش و پیدا نکرده یه جفت جوراب مردونه طوسی پوشیده
این نکته سنجم با انگشت جوراب نشونمون داد😱🤣
دیگه می نتونستیم جلو خودمون و بگیریم حالا هی مامان چشم وابرو میاد چتونه نخندید زشته 🥴😂🤣
نمیدونم اونا متوجه جورابای مامانم شدن یا نه
ولی خدایی دختر خوبی بود ما برخلاف اولی پسندیدیم
ولی جلسه ای که داداشم رفت دختر ببینه نگو دختر اونقدر محجبه خودش و نشون میده که داداشم گفت من به جز یه دماغ چیزی ندیدم😑
حالا یه تجربه به دختر خانمهای محجبه
جلو خاستگار دیگه نباید اینقدر رعایت کنید بابا همون دینش گفته وقتی قصد جدی باشه حتی پسر میتونه با سر باز دختر ببینه تا پسند کنه
بغچه پیچ که نمیشه🤨🤨🤨
@beheshtezendegii
🌿...........😇.........🌿