eitaa logo
دنیای بانوان❤️
10.5هزار دنبال‌کننده
37.7هزار عکس
626 ویدیو
10 فایل
بخوانیم و بیاموزیم..... به زندگیمون نور ببخشیم...🍃 آیدی من @Hamraaaz تبلیغات پذیرفته میشود👇 https://eitaa.com/joinchat/2682126514Ce7df1eef64
مشاهده در ایتا
دانلود
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یه جریان خواستگاری دیگه یادم افتاد 😊😊 من تزریقات انجام میدادم ولی خونه کسی نمیرفتم به ندرت پیش میومد ...یه همسایه داشتیم شوهرش با پدرم نسبت فامیلی دور داشت...یه روز اومد دنبالم‌گفت بیا برام امپول بزن ...گفتم خوب می اوردی اینجا گفت یادم رفته...گفتم برو بیارش گفت حال ندارم ضعف میکنم...مادرمم گفت عیب نداره گناه داره فامیله برو ...خلاصه ما رفتیم گفت که بیا تو این اتاق مهمون داریم..رفتیم تو اتاق ..داشتم آمپول رو میزدم که یه پسر زیبا وارد شد و گفت ابجی گفتی برم سبزی بخرم برات...آبجی هم گفت اره برو..و تمام مدت پسره نگاه میکرد ...فهمیدم با کلک منو برده خان داداشش ببینه...اومدم خونه با مادرم دعوا که چه اتفاقی افتاده..مادرمم عصبانی شد گفت نگاه چطور فیلم بازی میکنن ...دردسرتون ندم اینقد پیغام فرستادن و واسطه و افراد بزرگ طایفه رو فرستادن که پدرم داشت راضی میشد ولی من کاملا مقاومت کردم و ردش کردیم ..هم پدرش سزشناس بود هم وضع مالی توپی داشتن ولی من ازشون خوشم نیومد🥴 (.اینو بگم که مادرشوهر فعلی هم با این کلک منو کشوند خونشون و ...گلی لیلی ...شدیم🙈🙈) روز عقد من تو خونه بود برف شدیدی رو زمین بود که یه دفعه صدای بوق ماشین عروس اومد نگو همون پسره از جای دیگه زن گرفته عمدا آوردن از کوچه ما رد کردن که دل منو بسوزونن ولی رکب خوردن چون منم عقد کنونم بود😅😅😂😂(اون پسر در یک تصادف به رحمت خدا رفت دوتا دختر کوچیک داشت روحش شاد) @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿 سلام خدمت خانمای خوشگل گروه یه خاطره از دوران نامزدیم یادم اومد تو دوران نامزدیم عشقولیم رو دیر به دیر میدیدم یه روز دیدم عشقولیم اومده منم خجالتی خیلی وقت بود آرایشگاه نرفته بودم دیدم داداش بزرگه داره میره بیرون گفتم منم تا جایی برسون به نامزدمم گفتم آرایشگاه میرم زود میام آقا ما رفتیم کارمون زود تموم شد برگشتم دیدم نامزدم نشسته تو ایوون شلوار کردی بابام پاشه نیششم تا بنا گوش بازه داداش کوچیکه تا منو دید الان نخند کی بخند یه شلوار هم دستشه عین سفره یعنی انگار دوتا لنگه جدا شده .نامزم اومدنی کلی خوشتیپ میکرد یه شلوار پارچه ای داشت خیلی بهش میومد بعد رفتن من میزنه به سرش با داداش کوچیکه فوتبال بازی کنه میگه شوت اول خوب بود دومی رو که زدم یعنی جرررر یه باد خنکی هم پیچیده بود تو لنگه های شلوار یه وضعی برادر زادهات غش کرده بودن .من مونده بودم چه شوتی بوده با مکافات شلوارو سر هم کردم .دوستون دارم تالشه کیله😊😊😊 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: -میگفت که: 'وقتی‌ یکیو‌ خیلی‌ دوست‌ داری میتونی‌ صداشو‌ حین‌ خوندن‌ پیاماش‌ تو ذهنت‌ بشنوی'💭♥️. @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام‌خاستگاری من با بقیه فرق داره☺️ قبل این ک بریم‌شهرستان خالم هی زنگ میزد برا پسرش خاستگاری میکرد نظر منم‌میپرسیدن ن بود جوابم ولی مامانم اینا جواب ن نمیگفتن‌میپیچوندن خلاصه ما رفتیم‌شهرستان خونه مادر بزرگ دیدم این پسر خاله من ک اصلا نمیدیدمش حتی خونشونم‌میرفتم‌نمیدیدمش نبود اصلا 🤷‍♀ پسر خاله اومد دنبال ما بیاین بریم‌خونه ما مامانمم‌گفت‌اماده شین‌ک بریم با این‌پسر خاله رفتیم خونشون اقا دوروز خونشون‌بودیم‌ما ماشین میگرفتیم‌برگردیم‌این اقا کنسل میکرد شد سه روز خونشون بودیم😕 خلاصه دیدم‌دختر خالم‌ی انگشتر اورد گفت خوشت میاد منم گفتم اره قشنگه تو باغ نبودم‌ ۱۶ سالم‌ گفت برا تو خریده داداشم‌گفتم برا من چرا گفت از تو خاستگاری کردن دیگه گفتم‌خب من ک‌گفتم‌ن چرا خریده گفت ن بیا بریم پیش بزرگ‌ترا ما رفتیم‌پیش بزرگ‌ترا دیدم‌اره مامانم‌زنگ زده بابامم‌ بابامم‌اوکی داده منم اینجا چغندر پسر خالم چشاش‌ی‌برقی‌میزد ک‌نگو کلا جای خاستگاری اینا عوض شده بود 😐 بعد انگشترو مامانم گرفت گفت باشه ولی باید بیاین تهران اونام‌قبول کردن دیگه انگاری ما نشون هم‌شدیم الکی‌الکی خاله بازی 😂 رفتیم‌ تهران اومدن خواستگاریو بله برون سال ۹۳‌اومدن بله برون سال ۹۶ عقد کردیم‌ گفتم باید درسم‌تموم شه بعد عقد میکنم اخر دبیرستان عقد کردم اسفند ۹۷ رفتیم مشهد عروسی نگرفتیم آذر ۹۸ دخترمون بدنیا اومد 😁 همون شب اول ..... اره 😅 ولی از همون اولش بدلم نشست و عاشق هم شدیم و از اون اول پیامک های عاشقانمون شروع شد تا الان ک‌تبدیل شده ب نون و ماست بیار اینا ولی خیلی سختی کشیدیم ک بهم برسیم بدون هیچ پشتوانه ای کسی کمکمون نکرد ن جهیزیه بردم ن عروسی گرفتم فقط رفتیم‌مشهد پابوس امام رضا هنوزم زندگی سختی دارم ولی خدا بزرگه همین ک‌بهم رسیدیم خودش کلیه بقیشم‌جور میشه😊 برای همه جوونای دمه بخت ارزوی خوشبختی و همه زوج هام‌ارزوی خوشبختی میکنم‌❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 حالا که بحث خاستگاری هست بگم یه دختر خانمی از اشنا های دورمون بود فامیل شوهر خواهرم بودمعرفی کرد مااصلا قبل دختر خانمو ندیده بودیم ولی وضع مالیشون میدونستیم خوبه وحجاب هم خانوادش خوبن وقیافه هم خوبن بیشتر فامیلشون اما من به یه سری دلایل نمیخواستم ومیگفتم خدا کنه نشه رفتیم خونه اینا من که نمیخواستم دختر خانمو که دیدم خیلی خوشم اومد ازش و میخواستم جور شه مادر دختر که مارو کامل میشناخت پرسید داماد وضع مالیش چطوره؟ مادر خدا بیامرزم گفت پسرم از هر لحاظ ماشالله خوبه درس خونده ولی مال دنیا نداره اروم گفتم مادر چرا میگی نداره داداشم که داره مادرم فقط بهم اشاره کرد هیچی نگو 🥴بعد گفت قیافش چطوره مادرم گفت مثل خواهراش منوخواهرم 😊خلاصه خداحافظی کردیم اومدیم بیرون گفتم مادر چرا گفتی مال دنیا نداره گفت زنی که به امید مال دنیا بیاد مال دنیا حالا رفت از دست زنم میره😐بعد اینا گفتن دختر ما میخواد درس بخونه ماهم دوهفته نشدزنداداشم دیدیم عقد کردیم خداروشکر عروسمون خوبه این دختر خانم بعدش یه ازدواج با یه خانواده پولدار کرد به مشکل خورد و طلاق گرفت حدود دوازده سال بعد از دواج کرد دیگه خبر ندارم ازش انشالله خوشبخت شه❤️اما برادر من سرکار بود داراییش رو یه جا باخت یعنی حدودا کامل اما همسرش خدارو شکر خیلی هم باهاش خوب بود البته برادرم شکر خداهمه روجبران کرد ومادرم خیلی از عروسش راضی بود وزنداداشم مامانم خیلی دوست داشت ❤️دختر چشمه❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: سمیه نادر نژاد دوست داشتن رو چقد قشنگ تعریف کرده اونجا که میگه: نه ایرادی ندارد بچگی کن،قهر کن،اما . . قسم بر کودکی‌ هامان که دَه تا دوستت دارم"🔖 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: در این دنیا برای هرکس بهترینی هست؛ واما تو همان بهترین من هستی ''بهترینم میلادت مبارک'' از طرف منه تو❤️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 یه بار که یکی از اقواممون فوت کرده بودن من گذاشته بودم ابرو هام پرشده بود پرشده بودا🤨 ازقضا جاریم زنگ زد که بیا بریم بازار برا خرید.منم گفتم باشه رفتیم و جاریم دختر بزرگش ۱۲ سالشه و ۲تادختر دیگم داره ولی زیاد بهش نمیخوره که ۳تا بچه داره.اون روز فقط دختر بزرگش رو آورده بود. باهم رفتیم تو یه مغازه بعداز پرسیدن قیمت چندتا وسیله من گفتم اگه میخری بپرس اگه نمیخای بریم به کارامون برسیم.😕 آقای مغازه دار که فکر کرده بود منم دختر جارییمم گفت خانم ببخشید دخترتون قصد ازدواج نداره😂😂😂😂😂 من از مغازه اومدم بیرون میخندیدم😂 جاریمم عصبانی😬😤 وایساده بود داشت برا طرف توضیح میداد که ایشون جاریمه و دخترم نیست حالا دخترش اومده بود خونه داشت برا همه تعریف میکرد😆😅جاریمم حرص میخورد از دست دخترش😤😒😠 منم😎🤩😍 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
🌿🌿🌿🌿🌿🌿 سلام برمهربانوی گل وعزیزوهمه ی اعضای گروه اومدم یه خاطره بگم براتون که بگم منم هستم ولی چندوقته فقط سوتی هارومیخونم امشب تصمیم گرفتم نویسنده باشم چندین سال پیش که من ۱۰سالم بودمامانم وخواهرم داشتن تشک وبالش درست میکردن چون عروسی خواهرم نزدیک بودداشتن آماده میکردن منم یه لحظه شیطونیم گل کردپاشدم یواشکی یکم ازپنبه هارابرداشتم وقایم کردم رفتم داخل یه دونه اتاق بالایی داشتیم نشستم همون جاجلوی آینه برای خودم ابرووسبیل درست کردم حالاباچی چسبوندم به خودم باتف 😁😁😁خیلی هم تلاش کردم که بتونم نگهشون دارم تقریبااین شکلی شده بودم ولی بارنگ سفید🥸🥸🥸🥸🥸بعدخیلی آروم ازپله های اتاق بالایی اومدم پایین ونشستم پایین پله هامامانم وخواهرم هم سرگرم بودن یه دفعه دوتایی تاکه منادیدن پریدن بالاوجیغ میزدنا🗣🗣🗣🗣🗣منم هرهرهرمیخندیدم مامانمم هی فحش میدادتاجایی که شدبافحش های مادرموردعنایت قرارگرفتم ولی خدایی قیافشون خیلی دیدنی بود ببخشیدطولانی شد.سمیراجون هستم 🥰🥰🥰 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: چال می‌افتد کنار گونه‌ات وقتی تبسم میکنی . . نامسلمان شهر را این چاله کافر کرده است..!♥️ @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: 🌿🌿🌿 سلام اومدم باز بایه خاطره ( جومو کوچولو هستم۲۲) من یه دختری بودم که تو خونه بابام اصلا کار نمیکردم فقط میرفتم مدرسه ومیومدم وبادوستام کلاسای مختلف مثل کلاس قران وجلسه مذهبی میرفتم مثلا خیلی بچه مثبت بودم 😉😉😉😉😉 بعداز اینکه باهمسری عقد کردم یه روز که رفتم خونشون وهیچکس هم نبود تریپ کارکردن برداشتم ومثلا دختر زرنگی هستم به شوهرم گفتم بیا رختخوابارو بریزیم ودوباره ازاول مرتب کنیم شوهرم هم گفت به به چه عروس زذنگی خلاصه رختخوابارو ریختم شروع کردم به جمع کردن که یکی دوتای اولی رو که مرتب کردم که یه هو سرم گیج رفت وافتادم رو رختخوابها وفشارم افتاد ورنگم مثل گچ سفید شد شوشو هم چنان ترسیده بود گه نگو 😁😁😁😁گفت همونجا بخواب تا بیام وبرام اب قند درست کرد گوشت سیخ کرد وخلاصه کلی بهم رسید تا تونستم ازجام بلند شم گفت شما کار نکنی خیلی بهتره کار کردنت بیشتر به ضرره😂😂😂😂😂حالابعدازسی سال زندگی هر وقت میخام یه کار سنگین بکنم نمیزاره میگه اون خاطره کار کردنت تو ذهنم هست وبه این ترتیب خودش همه کارا رو میکنه میگه ترسش تو جونمه 😊😊😊😊😊😊شب خوش خدانگهدار @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿
: آواره‌ی آن طرز نگاهت شده‌ام بیچاره‌ی آن چشم سیاهت شده‌ام(:🗞💙 @beheshtezendegii 🌿...........😇.........🌿